گفتوگوی مثلث با سالار کسرایی
بحران اعتماد عمومی
به نظرتان ریشه جامعهشناختی اعتراضات و آشوبهای اخیر در شهرهای مختلف چیست؟ از یک جنبه نمیشود به این داستان نگاه کرد، یعنی بگوییم اینها یک عللهای اجتماعی دارند و بعد علل دیگری ندارند یا علل اجتماعی، وابسته به علل دیگر نیستند. مجموعهای از عوامل دست به دست هم داده است. البته میتوانیم وجوه جامعهشناختیاش را جدا کنیم. این عوامل، عوامل اقتصادی هستند، سیاسی هستند، اجتماعی و حتی فرهنگی هستند. عوامل متعددی دست به دست همدیگر داده که یک وضعیت را به وجود آورده که جامعه یک وضعیت بحرانی به خودش گرفته است. این بحران در واقع تقاطع بحرانهایی است که ایجاد شده است. بخشی از این بحرانها اجتماعی است، بخشی اقتصادی است، بخشی سیاسی و بخش دیگر فرهنگی است. بهطور خاص بگویم در پی این حداقل 15 سال اخیر روزانه کشور با یک معضلاتی مواجه بوده که این معضلات روی هم انباشته شدهاند. ناکارآمدی اقتصادی، ناکارآمدی در بخشهای اجتماعی و ناکارآمدی سیاسی، منجر به یکسری بحرانها شده که این بحرانها بیکاری است، مساله فقر است، حاشیهنشینی است، مساله قومیتهاست و مساله شکاف بین روستایی و شهری است، دهها شکاف مختلف اینچنینی، روی هم انباشت شده و بحرانی را به وجود آورده که به نظر من بنبستی در حل مسائل اقتصادی و اجتماعی ایجاد کرده است. اگر بخواهیم نمونه بارز این یا وجوه اجتماعیاش را نشان دهیم، در همین عواملی است که عرض کردم خدمت شما؛ فقر، بیکاری، حاشیهنشینی، آسیبهای اجتماعی که میتوانیم انواعی از آسیبهای اجتماعی را اسم ببریم مانند اعتیاد و طلاق و خودکشی و بیماری و انواع مواردی که میتوانیم به آنها اشاره کنیم. بنابراین نمیتوانیم فقط بگوییم بهطور خاص وجه اجتماعی آن را باید جدا کرد؛ اینها به هم وصل هستند. آقای دکتر! گاهی گفته میشود احساس ترس از خود ترس بدتر و خطرناکتر است و وضعیت به آن شکل بحرانی نرسیده است. ولی این احساس ترس تاثیرات روانی بدتری دارد. به نظرتان چه وضعیتی وجود دارد؟ اگر از این زاویه شما به آن نگاه کنید، جامعه مدرن بر مبنا و پایه سرمایه ایجاد شده است. همه جا گفتند سرمایه چیست؟ این سرمایهها چه هستند؟ سرمایه اقتصادی است، سرمایه اجتماعی است، سرمایه فرهنگی است، سرمایه انسانی است. آن وجهی که شما به آن اشاره میکنید، سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی چیست؟ محور اساسی سرمایه اجتماعی، اعتماد است. این اعتماد هم وجوه مختلفی دارد که از اعتماد بینفردی، دیگران، سازمانها تا اعتماد به نهادها و... اما عوامل متعددی دست به دست هم دادند و موجب زوال اعتماد مردم شدند؛ یا به عبارتی دیگر اعتماد اجتماعی دچار خدشه و زوال شدیدی شده است. به این خاطر شما میبینید سیاستمداران میگویند هرچه دستاندرکاران توصیه میکنند، جامعه به سمت دیگری میرود. اگر شما به این اعتماد توجه کنید، در قضیه زلزله کرمانشاه خیلی خودش را نشان داد، در حالی که نهادهای مختلف دولتی و نیمهدولتی برای کمک به مردم آماده بودند، ولی مردم کمکهای خودشان را به آنها ندادند. به افراد دیگری دادند که حتی نمیدانستند که اینها این پول را برای آنجا خرج میکنند یا نمیکنند، ولی به آنها اعتماد کردند اما به نهادهای دولتی اعتماد نکردند. چرا به هلالاحمر اعتماد نکردند؟ چرا به نهادهای دیگر اعتماد نکردند؟ مبنایش این است که اعتماد اجتماعی دچار خدشه شده است. مردم به نهادهایی که در واقع اداره امور جامعه را در دست دارند، اعتقادی ندارند. بنابراین این قضیه چه چیزی را به وجود میآورد؟ وحشت. هرگاه مسئولان صحبت میکنند، آنها فکر میکنند احتمالا یک اتفاق دیگری دارد میافتد. شما وقتی تلنگری میخورید، رفتارهای هیجانی شروع میشود. این رفتارهای هیجانی در مساله ارز، خرید سکه و طلا و در انواع چیزهای دیگر خودش را نشان میدهد. این ترسی که شما گفتید، ریشهاش در از بین رفتن اعتماد اجتماعی و سرمایه اجتماعی جامعه است. به نظرتان نظام باید چه روشی را به کار ببرد؟ به نظر شما مردم احساس میکنند به آن چیزی که اتفاق میافتد، هیچ توجهی نمیشود؟ نظام باید چگونه صحبت کند در این برهه تا آن اعتماد را برگرداند؟ در حقیقت الان با حرف نمیشود کاری کرد، در عمل مسئولان یک چیزی گفتند، اتفاق دیگری افتاده است. بنابراین این به کرات تکرار شده؛ وقتی تکرار شده، موجب سلب اعتماد شده است. اگر ما الان بخواهیم این اعتماد اجتماعی را بازسازی و ترمیم کنیم، نیاز است که مسئولان صحبت و عملشان با همدیگر تطابق داشته باشد. آقای رئیسجمهور میآیند در تلویزیون و خیلی خوب صحبت میکنند، خیلی خندان هم صحبت میکنند، ولی کاش مثلا آقای رئیس جمهور در صحبتی که در تلویزیون داشت، یک مقداری نشان میداد که مردم هم مشکلاتی دارند و مردم واقعا دچار یک بیم هستند و چهکار کنیم که این بیم از بین برود. چرا در ترکیه اتفاق دیگری میافتد؟ مگر آمریکاییها ترکیه را هم تحریم نکردهاند؟ اردوغان اعلام کرد که بیایید دلارهایتان را در بازار بفروشید و مردم این کار را کردند، ولی در ایران مردم این کار را نمیکنند. علتش چیست؟ نداشتن اعتماد. دولت میگوید پولهایتان را بیاورید و بگذارید در بانک، ولی مردم این کار را انجام نمیدهند. حجم نقدینگی هزاران میلیارد تومان است. بنابراین این باعث میشود که همچنان این سطح بیاعتمادی بدبختانه گسترده و گستردهتر شود و شکاف بین مردم و مسئولان زیادتر شود. اگر بخواهیم واقعا این شکاف مقداری ترمیم شود، نیاز است که مسئولان صحبتشان با عملشان مطابقت داشته باشد. به نظرتان دلیل سکوت آقای روحانی چیست؟ احساس میکند که این یک چیز حبابگونه است که نباید به آن پرداخت یا پرداختن به آن باعث میشود که موضوع جدیتر شود؟ من احساسم این است که ایشان میخواهد جامعه بیش از این دچار ترس و ناامیدی نشود ولی عین این است که شما صحبتهایتان را با خانوادهتان در میان نگذارید و پدر خانواده هیچ صحبت مشترکی با خانوادهاش نداشته باشد و از دردهای همدیگر صحبت نکنیم. فاصله میافتد بین پدر خانواده و بقیه اعضای خانواده. این روش درستی برای اداره خانواده نیست. به نظرتان با این شرایط، دولت روحانی کارکردش را از دست نمیدهد؟ از یک طرف این اعتراضات و نارضایتیها وجود دارد و از طرف دیگر هم مردم به این فکر میکردند که اگر یک مذاکرهای با آمریکا شکل بگیرد، میتواند یک فضای تنفسی ایجاد شود. اگر این مذاکره هم شکل نگیرد، از آن طرف هم این اعتراض شکل بگیرد، یعنی دولت آقای روحانی به نوعی کارکردش را از دست میدهد؟ بله؛ حقیقتش ما بعد از دیماه 96، نشستهای متعددی برگزار کردیم. در سایتها مطالبش است. از کارشناسان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دعوت کردیم و خیلی مطالب خوبی آماده شد. یکسری گزارش هم آماده شد که ما این گزارشها را فرستادیم برای وزارت علوم و حتی مستقیما کسانی بودند که از مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری آنجا بودند که آنها مستقیم همین گزارشها را به خود مشاور آقای رئیسجمهور و احتمالا به خود آقای رئیسجمهور رساندند، ولی کسی گوش نکرد. بارها این جمله تکرار شد که مسئولان نباید دیماه 96 را نادیده بگیرند. آن جرقهای بود که نشان میداد چقدر شکافهای اقتصادی و اجتماعی گسترده شده که آن تحولات عجیب و غریب ظرف دو، سه روز اتفاق افتاد. بعد از آن، این روند همینطور ادامه پیدا کرده و دولت چون تا الان اقدام اساسی برای ترمیم این وضعیت بهطور جدی انجام نداده، بنابراین احساس عمومی این است که واقعا دولت خیلی نمیتواند کاری انجام دهد. انواع روشهای اقتصادی که از فروردین 97 تا تغییر رئیس بانک مرکزی انجام شد، هیچ کدامشان کارگر نبود. روی اینها باید خیلی دقت شود. یعنی چیزی نیست که دلار 3500-3400 تومانی بشود 11000-10000 تومان و سیستم روی آن حساسیت نشان دهد؛ عین این است که سرمایههای جامعه یکشبه یکچهارم میشوند. نباید مردم احساس ترس کنند؟ یک استاد دانشگاهی که فرض کنید شش میلیون تومان، هفت میلیون تومان حقوق میگیرد، کمتر از هزار دلار دارد حقوق میگیرد. تا برسد به طبقات پایینتر. آن کسی که یک میلیون تومان، دو میلیون تومان، سه میلیون تومان حقوق میگیرد، این حقوق با توجه به مسائل تورم و مسائل دیگر چقدر میشود؟ بنابراین به نظرم دولت خیلی باید به صورت کارآمدتر و ضربتی یکسری مسائل اقتصادی و اجتماعی را حل و فصل کند یا نشان دهد که در این زمینه دارد کار میکند تا اعتماد عمومی را به خودش جلب کند و مردم همکاری کنند. الان پول زیاد دست مردم است و همین باعث بسیاری از مشکلات شده است. اگر اینها بیاید در بحثهای تولیدی، سرمایهگذاری و نرود در رانت و معاملات و دلار و چیزهای دیگر، جامعه میتواند تحرک خیلی خوبی به خود بگیرد، ولی متاسفانه تا الان که چنین نبوده است. نگاه گروههای سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید، مثلا الان اصلاحطلبان هم به نظر میرسد که نسبت به قبل از مردم فاصله گرفتهاند، یعنی قبلا که آقای خاتمی صحبت میکرد، سرمایه اجتماعی خیلی فوقالعادهای داشت که تاثیرگذار بود، به نظرتان شرایط به حدی بغرنج شده که سخنان کسی مثل آقای خاتمی یا اصلاحطلبان در این مورد، هیچ فایدهای ندارد؟ دو تا اتفاق افتاده است؛ یکی اینکه در دوره آقای احمدینژاد آن سرمایه اجتماعی اصولگراها دچار مقداری زوال شد. سیاستهایی که در دوره دولتهای نهم و دهم بود، در واقع آن پشتوانه اجتماعی و فرهنگی و سیاسی اصولگراها را مقداری به تحلیل برد. این دوره هم اصلاحطلبان هرچه داشتند، گذاشتند پشت آقای روحانی و وضعیت الان اینطوری شده است. بنابراین یک طوری دو تا گروه از این جهت دچار صدمه و آسیب شدیدی شدند که از دولتهایی که حمایت کردند، این دولتها خیلی کارآمدی آنچنانی نداشتند یا با بحرانهایی مواجه شدند که نتوانستند این بحرانها را حل و فصل کنند؛ از جمله مساله تحریمها و برخی مسائل دیگر. نکته دوم هم این است که من فکر میکنم الان همه میخواهند یک طوری خودشان را تبرئه کنند و بگویند ما وارث یا مسئولیتی در قبال این وضعیت کنونی نداریم و این بخش دوم بسیار بدتر است که همه یک طوری سعی کنند که بگویند ما مقصر نیستیم و احتمالا مقصر کسی دیگر است، بنابراین یا سکوت کنند یا اعلام برائت کنند از وضعیتی که به وجود آمده است. اینکه اصولگراها میخواهند به اصل اعتراض مشروعیت دهند، ولی از شعارهای ساختارشکنانه برائت میکنند چگونه تحلیل میشود؟ به نظر من این یک اشتباه به اصطلاح استراتژیک است که اتفاق میافتد که از طرفی اعتراضات در جامعه وجود داشته باشد و بعد هم این از دست ما در خواهد رفت. اگر کسانی این کار را میکنند، عمق بحرانهای جامعه ایران را نمیشناسند. عمق بحرانهای جامعه ایران که از بحثهای محیطزیستی گرفته تا بحث فقر و حاشیهنشینی و بیکاری و تورم و مسائل اینچنینی است اگر کسی به اینها توجه کند، هیچ موقع از اعتراضات اجتماعی حمایت نمیکند و این به اعتقاد من یک اشتباه استراتژیک است. دیدید هر بار که آنها حمایت کردند؛ چه در آن قضیه 96 که در مشهد شروع شد و چه در قضایایی که امروز اتفاق میافتد، متاسفانه شاهد آن هستیم که میبینید کل ساختار زیر سوال میرود. اصلا اینطوری نیست که جناحی در این اعتراضها مورد حمله قرار بگیرد، بلکه کل ساختار سیاسی مورد حمله قرار میگیرد. این یک اشتباه استراتژیک است و این نوع نگاه هم باعث میشود که مردم بیشتر اعتمادشان را از دست بدهند.
به نظرتان ریشه جامعهشناختی اعتراضات و آشوبهای اخیر در شهرهای مختلف چیست؟
از یک جنبه نمیشود به این داستان نگاه کرد، یعنی بگوییم اینها یک عللهای اجتماعی دارند و بعد علل دیگری ندارند یا علل اجتماعی، وابسته به علل دیگر نیستند. مجموعهای از عوامل دست به دست هم داده است. البته میتوانیم وجوه جامعهشناختیاش را جدا کنیم. این عوامل، عوامل اقتصادی هستند، سیاسی هستند، اجتماعی و حتی فرهنگی هستند. عوامل متعددی دست به دست همدیگر داده که یک وضعیت را به وجود آورده که جامعه یک وضعیت بحرانی به خودش گرفته است. این بحران در واقع تقاطع بحرانهایی است که ایجاد شده است. بخشی از این بحرانها اجتماعی است، بخشی اقتصادی است، بخشی سیاسی و بخش دیگر فرهنگی است. بهطور خاص بگویم در پی این حداقل 15 سال اخیر روزانه کشور با یک معضلاتی مواجه بوده که این معضلات روی هم انباشته شدهاند. ناکارآمدی اقتصادی، ناکارآمدی در بخشهای اجتماعی و ناکارآمدی سیاسی، منجر به یکسری بحرانها شده که این بحرانها بیکاری است، مساله فقر است، حاشیهنشینی است، مساله قومیتهاست و مساله شکاف بین روستایی و شهری است، دهها شکاف مختلف اینچنینی، روی هم انباشت شده و بحرانی را به وجود آورده که به نظر من بنبستی در حل مسائل اقتصادی و اجتماعی ایجاد کرده است. اگر بخواهیم نمونه بارز این یا وجوه اجتماعیاش را نشان دهیم، در همین عواملی است که عرض کردم خدمت شما؛ فقر، بیکاری، حاشیهنشینی، آسیبهای اجتماعی که میتوانیم انواعی از آسیبهای اجتماعی را اسم ببریم مانند اعتیاد و طلاق و خودکشی و بیماری و انواع مواردی که میتوانیم به آنها اشاره کنیم. بنابراین نمیتوانیم فقط بگوییم بهطور خاص وجه اجتماعی آن را باید جدا کرد؛ اینها به هم وصل هستند.
آقای دکتر! گاهی گفته میشود احساس ترس از خود ترس بدتر و خطرناکتر است و وضعیت به آن شکل بحرانی نرسیده است. ولی این احساس ترس تاثیرات روانی بدتری دارد. به نظرتان چه وضعیتی وجود دارد؟
اگر از این زاویه شما به آن نگاه کنید، جامعه مدرن بر مبنا و پایه سرمایه ایجاد شده است. همه جا گفتند سرمایه چیست؟ این سرمایهها چه هستند؟ سرمایه اقتصادی است، سرمایه اجتماعی است، سرمایه فرهنگی است، سرمایه انسانی است. آن وجهی که شما به آن اشاره میکنید، سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی چیست؟ محور اساسی سرمایه اجتماعی، اعتماد است. این اعتماد هم وجوه مختلفی دارد که از اعتماد بینفردی، دیگران، سازمانها تا اعتماد به نهادها و... اما عوامل متعددی دست به دست هم دادند و موجب زوال اعتماد مردم شدند؛ یا به عبارتی دیگر اعتماد اجتماعی دچار خدشه و زوال شدیدی شده است. به این خاطر شما میبینید سیاستمداران میگویند هرچه دستاندرکاران توصیه میکنند، جامعه به سمت دیگری میرود. اگر شما به این اعتماد توجه کنید، در قضیه زلزله کرمانشاه خیلی خودش را نشان داد، در حالی که نهادهای مختلف دولتی و نیمهدولتی برای کمک به مردم آماده بودند، ولی مردم کمکهای خودشان را به آنها ندادند. به افراد دیگری دادند که حتی نمیدانستند که اینها این پول را برای آنجا خرج میکنند یا نمیکنند، ولی به آنها اعتماد کردند اما به نهادهای دولتی اعتماد نکردند. چرا به هلالاحمر اعتماد نکردند؟ چرا به نهادهای دیگر اعتماد نکردند؟ مبنایش این است که اعتماد اجتماعی دچار خدشه شده است. مردم به نهادهایی که در واقع اداره امور جامعه را در دست دارند، اعتقادی ندارند. بنابراین این قضیه چه چیزی را به وجود میآورد؟ وحشت. هرگاه مسئولان صحبت میکنند، آنها فکر میکنند احتمالا یک اتفاق دیگری دارد میافتد. شما وقتی تلنگری میخورید، رفتارهای هیجانی شروع میشود. این رفتارهای هیجانی در مساله ارز، خرید سکه و طلا و در انواع چیزهای دیگر خودش را نشان میدهد. این ترسی که شما گفتید، ریشهاش در از بین رفتن اعتماد اجتماعی و سرمایه اجتماعی جامعه است.
به نظرتان نظام باید چه روشی را به کار ببرد؟ به نظر شما مردم احساس میکنند به آن چیزی که اتفاق میافتد، هیچ توجهی نمیشود؟ نظام باید چگونه صحبت کند در این برهه تا آن اعتماد را برگرداند؟
در حقیقت الان با حرف نمیشود کاری کرد، در عمل مسئولان یک چیزی گفتند، اتفاق دیگری افتاده است. بنابراین این به کرات تکرار شده؛ وقتی تکرار شده، موجب سلب اعتماد شده است. اگر ما الان بخواهیم این اعتماد اجتماعی را بازسازی و ترمیم کنیم، نیاز است که مسئولان صحبت و عملشان با همدیگر تطابق داشته باشد. آقای رئیسجمهور میآیند در تلویزیون و خیلی خوب صحبت میکنند، خیلی خندان هم صحبت میکنند، ولی کاش مثلا آقای رئیس جمهور در صحبتی که در تلویزیون داشت، یک مقداری نشان میداد که مردم هم مشکلاتی دارند و مردم واقعا دچار یک بیم هستند و چهکار کنیم که این بیم از بین برود. چرا در ترکیه اتفاق دیگری میافتد؟ مگر آمریکاییها ترکیه را هم تحریم نکردهاند؟ اردوغان اعلام کرد که بیایید دلارهایتان را در بازار بفروشید و مردم این کار را کردند، ولی در ایران مردم این کار را نمیکنند. علتش چیست؟ نداشتن اعتماد. دولت میگوید پولهایتان را بیاورید و بگذارید در بانک، ولی مردم این کار را انجام نمیدهند. حجم نقدینگی هزاران میلیارد تومان است. بنابراین این باعث میشود که همچنان این سطح بیاعتمادی بدبختانه گسترده و گستردهتر شود و شکاف بین مردم و مسئولان زیادتر شود. اگر بخواهیم واقعا این شکاف مقداری ترمیم شود، نیاز است که مسئولان صحبتشان با عملشان مطابقت
داشته باشد.
به نظرتان دلیل سکوت آقای روحانی چیست؟ احساس میکند که این یک چیز حبابگونه است که نباید به آن پرداخت یا پرداختن به آن باعث میشود که موضوع جدیتر شود؟
من احساسم این است که ایشان میخواهد جامعه بیش از این دچار ترس و ناامیدی نشود ولی عین این است که شما صحبتهایتان را با خانوادهتان در میان نگذارید و پدر خانواده هیچ صحبت مشترکی با خانوادهاش نداشته باشد و از دردهای همدیگر صحبت نکنیم. فاصله میافتد بین پدر خانواده و بقیه اعضای خانواده. این روش درستی برای اداره خانواده نیست.
به نظرتان با این شرایط، دولت روحانی کارکردش را از دست نمیدهد؟ از یک طرف این اعتراضات و نارضایتیها وجود دارد و از طرف دیگر هم مردم به این فکر میکردند که اگر یک مذاکرهای با آمریکا شکل بگیرد، میتواند یک فضای تنفسی ایجاد شود. اگر این مذاکره هم شکل نگیرد، از آن طرف هم این اعتراض شکل بگیرد، یعنی دولت آقای روحانی به نوعی کارکردش را از دست میدهد؟
بله؛ حقیقتش ما بعد از دیماه 96، نشستهای متعددی برگزار کردیم. در سایتها مطالبش است. از کارشناسان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دعوت کردیم و خیلی مطالب خوبی آماده شد. یکسری گزارش هم آماده شد که ما این گزارشها را فرستادیم برای وزارت علوم و حتی مستقیما کسانی بودند که از مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری آنجا بودند که آنها مستقیم همین گزارشها را به خود مشاور آقای رئیسجمهور و احتمالا به خود آقای رئیسجمهور رساندند، ولی کسی گوش نکرد. بارها این جمله تکرار شد که مسئولان نباید دیماه 96 را نادیده بگیرند. آن جرقهای بود که نشان میداد چقدر شکافهای اقتصادی و اجتماعی گسترده شده که آن تحولات عجیب و غریب ظرف دو، سه روز اتفاق افتاد. بعد از آن، این روند همینطور ادامه پیدا کرده و دولت چون تا الان اقدام اساسی برای ترمیم این وضعیت بهطور جدی انجام نداده، بنابراین احساس عمومی این است که واقعا دولت خیلی نمیتواند کاری انجام دهد. انواع روشهای اقتصادی که از فروردین 97 تا تغییر رئیس بانک مرکزی انجام شد، هیچ کدامشان کارگر نبود. روی اینها باید خیلی دقت شود. یعنی چیزی نیست که دلار 3500-3400 تومانی بشود 11000-10000 تومان و سیستم روی آن حساسیت نشان دهد؛ عین این است که سرمایههای جامعه یکشبه یکچهارم میشوند. نباید مردم احساس ترس کنند؟ یک استاد دانشگاهی که فرض کنید شش میلیون تومان، هفت میلیون تومان حقوق میگیرد، کمتر از هزار دلار دارد حقوق میگیرد. تا برسد به طبقات پایینتر. آن کسی که یک میلیون تومان، دو میلیون تومان، سه میلیون تومان حقوق میگیرد، این حقوق با توجه به مسائل تورم و مسائل دیگر چقدر میشود؟ بنابراین به نظرم دولت خیلی باید به صورت کارآمدتر و ضربتی یکسری مسائل اقتصادی و اجتماعی را حل و فصل کند یا نشان دهد که در این زمینه دارد کار میکند تا اعتماد عمومی را به خودش جلب کند و مردم همکاری کنند. الان پول زیاد دست مردم است و همین باعث بسیاری از مشکلات شده است. اگر اینها بیاید در بحثهای تولیدی، سرمایهگذاری و نرود در رانت و معاملات و دلار و چیزهای دیگر، جامعه میتواند تحرک خیلی خوبی به خود بگیرد، ولی متاسفانه تا الان که چنین نبوده است.
نگاه گروههای سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید، مثلا الان اصلاحطلبان هم به نظر میرسد که نسبت به قبل از مردم فاصله گرفتهاند، یعنی قبلا که آقای خاتمی صحبت میکرد، سرمایه اجتماعی خیلی فوقالعادهای داشت که تاثیرگذار بود، به نظرتان شرایط به حدی بغرنج شده که سخنان کسی مثل آقای خاتمی یا اصلاحطلبان در این مورد، هیچ فایدهای ندارد؟
دو تا اتفاق افتاده است؛ یکی اینکه در دوره آقای احمدینژاد آن سرمایه اجتماعی اصولگراها دچار مقداری زوال شد. سیاستهایی که در دوره دولتهای نهم و دهم بود، در واقع آن پشتوانه اجتماعی و فرهنگی و سیاسی اصولگراها را مقداری به تحلیل برد. این دوره هم اصلاحطلبان هرچه داشتند، گذاشتند پشت آقای روحانی و وضعیت الان اینطوری شده است. بنابراین یک طوری دو تا گروه از این جهت دچار صدمه و آسیب شدیدی شدند که از دولتهایی که حمایت کردند، این دولتها خیلی کارآمدی آنچنانی نداشتند یا با بحرانهایی مواجه شدند که نتوانستند این بحرانها را حل و فصل کنند؛ از جمله مساله تحریمها و برخی مسائل دیگر. نکته دوم هم این است که من فکر میکنم الان همه میخواهند یک طوری خودشان را تبرئه کنند و بگویند ما وارث یا مسئولیتی در قبال این وضعیت کنونی نداریم و این بخش دوم بسیار بدتر است که همه یک طوری سعی کنند که بگویند ما مقصر نیستیم و احتمالا مقصر کسی دیگر است، بنابراین یا سکوت کنند یا اعلام برائت کنند از وضعیتی که به وجود آمده است.
اینکه اصولگراها میخواهند به اصل اعتراض مشروعیت دهند، ولی از شعارهای ساختارشکنانه برائت میکنند چگونه تحلیل میشود؟
به نظر من این یک اشتباه به اصطلاح استراتژیک است که اتفاق میافتد که از طرفی اعتراضات در جامعه وجود داشته باشد و بعد هم این از دست ما در خواهد رفت. اگر کسانی این کار را میکنند، عمق بحرانهای جامعه ایران را نمیشناسند. عمق بحرانهای جامعه ایران که از بحثهای محیطزیستی گرفته تا بحث فقر و حاشیهنشینی و بیکاری و تورم و مسائل اینچنینی است اگر کسی به اینها توجه کند، هیچ موقع از اعتراضات اجتماعی حمایت نمیکند و این به اعتقاد من یک اشتباه استراتژیک است. دیدید هر بار که آنها حمایت کردند؛ چه در آن قضیه 96 که در مشهد شروع شد و چه در قضایایی که امروز اتفاق میافتد، متاسفانه شاهد آن هستیم که میبینید کل ساختار زیر سوال میرود. اصلا اینطوری نیست که جناحی در این اعتراضها مورد حمله قرار بگیرد، بلکه کل ساختار سیاسی مورد حمله قرار میگیرد. این یک اشتباه استراتژیک است و این نوع نگاه هم باعث میشود که مردم بیشتر اعتمادشان را
از دست بدهند.
دیدگاه تان را بنویسید