گفتوگو با همایون اسعدیان درباره یک روز بخصوص
فیلم من درباره اخلاق و انتخاب است
«یک روز بخصوص» هم در راستای فضای فیلم است و بیننده را کاملا درگیر این فضا میکند. حامد در شرایطی قرار گرفته که هر راهی برگزیند، عقایدش را زیر پا له کرده است. به همین دلیل است که سکانس پایانی فیلم در عین موجز بودن بسیار گویاست
همایون اسعدیان را با دو مشخصه میشناسند. یکی خوش اخلاقی وپذیرندگیاش است و دیگری اشرافش بر سینما و همه مراحل ساخت و تولید فیلم. او فیلم جدیدش؛ «یک روز بخصوص» را با الهام از اتفاقی که چند سال پیش در میدان کاج تهران افتاد، ساخته است. البته موضوع فیلم به آن اتفاق مربوط نیست، بلکه «مسئولیت اجتماعی» بهعنوان یک کلیدواژه اصلی، مفهوم مشترک آن دو است.
به هر حال اسعدیان پس از چهار سال دور از کارگردانی سینما، زمستان سال 94 فیلم یک روز بخصوص را کلید زد، فیلمیکه به لحاظ فرمت روایی و مضمون، چندان شبیه به دو کار محبوب قبلی اش؛ «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» نبود. گرچه خودش چنین اعتقادی ندارد. به هر حال اسعدیان که حالا در آستانه 60 سالگی است به گفته خودش برای دلش فیلم میسازد! فیلمیکه هشدار اجتماعی دارد و یک فراخوان عمومی برای بازگشت به اخلاق و لحظه انتخاب است.
این نهمین فیلم اسعدیان است که البته در جشنواره سی و پنجم فیلم فجر در هیچ یک از بخشهای اصلی جشنواره کاندیدا نشد. با این حال یک روز بخصوص در اکران نوروزی هم حاضر بود و البته چندان فروش خوبی نداشت. در گفتوگوی زیر موضوعهای قابل توجهی از شیوه ساخت این فیلم،موضع اسعدیان درباره فضای مجازی و تبلیغات ماهوارهای و انتخابهای قهرمان فیلم خواهید خواند که خالی از لطف نخواهد بود.
اسعدیان هماکنون بهعنوان نماینده کانون کارگردانان سینمای ایران عضو شورای صنفی اکران است و در انتخابات شورا هم بهعنوان رئیس انتخاب شده است. او یک سال است که این مسئولیت را بر عهده دارد و به گفته خودش تا معرفی نماینده بعدی کانون کارگردانان، در شورا ماندنی است.
آثار بعضی کارگردانها که بعد از چند سال دوباره بهعنوان کارگردان پشت دوربین قرار میگیرند و فیلم میسازند، همیشه برای مردم و مخاطبان سینما کنجکاویبرانگیز و جذاب بوده است. این اتفاق درباره شما و فیلم یک روز بخصوص هم افتاد! البته تفاوت این بود که همه انتظار داشتند فیلمیدر ادامه بوسیدن روی ماه و طلا و مس ببینند اما فیلمی اجتماعی و نسبتا بهروز دیدند، انگار که خودتان خواسته باشید فضای متفاوتی از فیلمسازی را تجربه کنید.
البته من «بوسیدن روی ماه» و «طلا و مس» را هم دو اثر اجتماعی میدانم. اما بهطور کلی اگر بخواهم به سوالتان به این شکل جواب بدهم باید بگویم که بله همینطور است. اما موضوع کمی سابقهدارتر از این حرفها است. جوانتر که بودم علاقه داشتم مدام فیلم بسازم، به این معنی که کار کرده باشم، فیلمم قضاوت شود و در جشنوارهها شرکت کنم و... به همین دلیل بسیاری از پیشنهادها را که داشتم، قبول میکردم. اینکه این فیلم فضای نسبتا متفاوتی با دیگر فیلمهایم دارد هم از این آبشخور آب میخورد. اما حالا دیگر به اندازه گذشته در بند فیلم ساختن نیستم. تنها زمانی مجاب میشوم فیلم بسازم واقعا موضوع فیلم برایم دغدغه ادامه داری بشود. در چندسال گذشته من هم مثل بسیاری از مردم از طریق همین شبکههای اجتماعی درگیر یک موضوع بسیار مهم بودم. اینکه چرا ما حس مسئولیت اجتماعیمان را از دست دادهایم. تلخترین و دردناکترین اتفاقها میافتد اما به سادگی ازکنارشان میگذریم یا اینکه چندان توجهی نداریم و به گرفتن عکس یا فیلمیاز ماجرا بسنده میکنیم. این موضوع واقعا آزار دهنده بوده و هست برایم. در این چهار سال متاسفانه هربار رخدادی اتفاق میافتاد و
دوباره همان که گفتم تکرار میشد. فیلم یک روز بخصوص در واقع نتیجه این درگیریهای ذهنی بود.
کمیطول نکشید تا به فیلم تبدیل شود؟
چرا، حرف شما درست است.البته از همان ابتدا در ذهنم بود که چنین فیلمیبسازم. ایده را داشتم. طرح را هم نوشتم و برای فیلمنامه هم تا جاهایی پیش رفتم. اما شلوغی کارها و گرفتاریهای متعدد باعث میشد که نتوانم به صورت منسجم روی فیلمنامه کار کنم. اصولا زیاد هم طاقت نوشتن ندارم. فکر کردن را بیشتر از نوشتن دوست دارم. خب همین هم بود که کار کمی زیادی طول کشید. من در کار نوشتن فیلمنامه همکار داشتم. یعنی میخواهم بگویم تا همکارم نبود، اصولا فیلمنامه هم پیش نرفت. چون فیلمنامه نوشتم احتیاج به تمرکز و نوشتن مداوم دارد. همزمان با هم نوشتیم و بخشی از کار را مجید (قیصری) نوشت. چون میدانستم که تنهایی حوصله نوشتن فیلمنامه را ندارم. خلاصه اینکه یک روز بخصوص را ساختم تا با دید واقع بینانهتری به مسائل و اتفاقهای جامعه نگاه کنیم. خب خیلیها ایرادهای زیادی از فیلم گرفتند، اما واقعیت این است که این فیلم بیشتر یک زنگ خطر است. البته یک چیزی را هم بگویم که یادم رفت در جواب سوال اول بگویم، آن هم اینکه فیلم ساختن یک پروژه زمانبر است و نیاز به فکر و دقت بسیاری دارد. البته خب بعضی کارگردانهای هستند که هر سال فیلم میسازند یا هر دو سال
فیلم میسازند، آنها شاید بتوانند از عهدهاش بربیایند اما واقعیت این است که کار سختی مثل فیلم ساختن نیازمند بازسازی ذهنی و تقویت ذهنی و روانی کارگردان و نویسنده است. نمیتوان سریع از یک فیلم به فیلم دیگری رفت. عین این است که کسی در یک جهان با منطق خاص همان جهان زندگی کند بعد یکبار وارد جهان دیگری با منطق دیگری شود و هیچ مشکلی هم نداشته باشد. این موضوع تقریبا غیرممکن است.
البته این را هم بگویم که در این چهار سال من به هیچ عنوان از سینما به دور نبودم و جدا از فعالیتهای صنفی در یک فیلم بهعنوان تهیهکننده و در چند فیلم بهعنوان مشاور حضور داشتم و درواقع کار سینمایی میکردم. این طور نبود که تعطیل کرده باشم.
البته به ایرادها هم میرسیم.
اشکال ندارد به ایرادها هم برسیم، خوب است. من استقبال میکنم.
البته بهتر است بگویم حاشیهها! فیلم چه در زمان ساخت و حتی پیش تولید و چه در زمان اکران حاشیههایی داشت.
بله، شما کدامشان را میگویید؟
منظورم از ابتدا دعوت از آقای اصلانی در مرحله پیش تولید تا حواشی منجر به شکایت بنیاد اهدای عضو و...
خب بله اینها وجود داشت. هر فیلمیحواشی خاص خودش را دارد. اما مورد اولی که به آن اشاره کردید برای خودم هم بسیار شیرین خوب بود. خجالت زده فرهاد شدم. الان هم خوشحالم که با هم کار کردیم در این فیلم. خب فرهاد یکی از بهترین بازیگران این کشور است و کارش حرف ندارد. انصافا در این فیلم هم کار بسیار بزرگی انجام داده و به خوبی توانسته نقش را بازی کند. این مورد دومیرا هم که گفتید برای خودم هم جای سوال است. اصلا متوجه نمیشوم ایرادی که میگویند ارتباطی به قصه فیلم دارد. تمامیشخصیتهای حاضر در فیلم مثبت هستند اما هر کدام به دلیل موقعیتهایی که در آن قرار دارند حتی بدون آشنایی داشتن با یکدیگر دشمن میشوند. قصد مقصر نشان دادن کسی را نداشتیم و فقط نشان دادیم که یک انتخاب اشتباه میتواند اشتباهات دیگری را رقم بزند و مهم تصمیم ما است. به نظر به وضوح معلوم است که زنجیره خلاف در این فیلم میتوانست به منشا اصلی برسد اما فقط زندگی یک فرد عادی را نشان دادیم و قصد ساخت فیلم پلیسی نداشتیم.
درباره استفاده از شبکههای اجتماعی برای پیدا کردن بازیگر چطور؟ قضیه از چه قرار بود، فکر کنم در این چهار سال خیلی با شبکههای اجتماعی خو گرفتهاید که هم سوژه فیلم به آن مربوط است هم شیوه انتخاب برخی بازیگرانش.
به هر حال یک امکان است دیگر. اتفاقا به نظرم رسانهها در عصر ما به خوبی دارند کار خود را انجام میدهند. چرا نباید از تکنولوژی استفاده کرد وقتی که کارها را سادهتر کرده و ارتباطها را بسیار سریعتر کرده است؟ما برای انتخاب یک، دو نقش سعی کردیم تا از کسانی که متقاضی هستند کمک بگیریم. به نظرت نتیجه چه شد؟ فیلم را که دیدی دیگر! نتیجه واقعا خوب بود. ما چهار هزار نفر را که متقاضی بودند، بررسی کردیم. خیلیها استعدادهای خوبی داشتند. آن دو نفری را که انتخاب کردیم برای شخصیتهای فیلم ما بسیار مناسب بودند.
خب به فیلم برگردیم! بعضی از منتقدان و مردم فیلم را دوست داشتند،تعداد بسیاری هم نقدهای جدی به فیلم دارند! موضوع عمده نقدها این است که فیلم واقعیتپذیر نیست. حتی مخاطبان معمولی سینما که منتقد نیستند هم میگویند انتخابهای قهرمان در فیلم باورپذیر نیست چون در عالم واقع چنین اتفاقی نمیافتد.
طبیعتا همین طور است. اما مساله در اینجا نیست. مساله جای دیگری است. اینکه ما لزوما باید همه آنچه را در واقعیت اتفاق میافتد در فیلم بسازیم. اصولا رئالیسم یعنی آنچه در واقعیت امکان وقوع دارد، نه الزاما آنچه در فلان مکان و در فلان زمان حتما به وقوع پیوسته یا حتما احتمال وقوع خیلی بالایی دارد.من نمیخواهم ناامید باشم و در فیلم بگویم هیچ راه نجاتی نیست، شاید اگر قهرمان من انتخاب دیگری داشت واقعیتر میکرد اما من این نگاه ناامیدانه را دوست ندارم. قرار نیست در سینما لزوما واقعیت را نشان دهیم. در این فیلم نتیجه برایم مهم نبود، بلکه دوست داشتم موقعیتی خلق کنم که تماشاگر بگوید، اگر من بودم چه میکردم. این است که میگویم فیلم را برای دلم ساختم. دلم میخواست مخاطب فیلم خودش را در این موقعیت قرار بدهد و انتخاب کند. اصلا فیلم باید کاری کند که مخاطب بتواند با جایگزین کردن خودش با قهرمان نگاه تازهای به جهان کسب کند. اینکه الزاما فلان سکانس یا فلان موضوع در واقعیت روی داده یا نداده دیگر چندان موضوع مهمی نیست. قبلا هم گفتهام که اگر حامد هر انتخابی غیر از آنچه در فیلم نشان داده شده را برمیگزید، تا پایان عمرش باید با عذاب
وجدان زندگی میکرد. شخصا اگر این کار را میکردم تمام آیندهام را با عذاب وجدان همراه میکردم. البته شاید مانند برخی از آدمها برای فرار از این عذاب وجدان، خود را توجیه میکردم؛ که مثلا اگر من این کار را نمیکردم دیگری انجام میداد.
در این فیلم موضوع اخلاق بسیار برجسته است. حتی برخی میگویند اگزجره شده است. فکر نمیکنید کمی در بازنمایی موضوع به این شیوه زیادهروی وجود دارد؟
متوجه منظورت دقیقا نمیشوم اما باید بگویم که همه ما آنقدر آلوده بیاخلاقی شدهایم که دوست نداریم کسی دربارهاش صحبت کند یا فیلم بسازد. یقینا همه ما حالا کم یا زیاد از اخلاق دور شدهایم؛ برای همین فکر میکنیم اخلاق موضوعی نخنما شده است و نیازی به پرداخت ندارد. متأسفانه این روزها همه چیز عادی شده است. دروغ، فساد، رشوه و.... این روزها خیلی راحت از اختلاس در فضای مجازی صحبت میکنیم و جوک میسازیم.
این یک جور متهم کردن منتقدانتان نیست؟
نه اصلا و ابدا. کاملا دارم کلی و عمومی حرف میزنم. چنین منظوری ندارم. واضح است. ببینید ما در جامعهای زندگی میکنیم که دارد از الگوهای اخلاقی اجتماعی تهی میشود. این خطر بزرگی است. سینما اگر نتواند در مقابل این جریان حرفی برای گفتن داشته باشد، دیگر سینما نیست. ما باید در زندگی روزمره انتخاب کنیم. اصولا من معتقدم که اخلاق درست در لحظه انتخابهای بشر متجلی میشود. اصلا حرف این فیلم، انتخاب است. چون انتخاب اول انتخابهای بعدی را تحت تاثیر قرار میدهد و برای همه این انتخابها توجیه داریم. اگر من رشوه نگیرم دیگری میگیرد. به نظر من هیچ آدمی یکشبه تبدیل به دزد، خلافکار و... نمیشود. همه ما اگر به گذشتهمان برگردیم متوجه میشویم که نخستین قدمهایی که ما را به اینجا رسانده 20 سال پیش برداشتهایم. شاید آن قدم و انتخاب را پیدا نکنیم ولی در نهایت برای تبدیل شدنمان به یک آدم سودجو و منفعتطلب توجیه داریم. این موضوعی است که دوست دارم در فیلم به آن توجه شود.
بههرحال پایان بندی فیلم برای بسیاری از مخاطبانی که آن را دیدهاند، همدلانه نیست. کمتر کسی باور میکند در چنین موقعیتی کسی انتخاب حامد را داشته باشد.
بله، من هم تا جایی که با مخاطبان فیلم حرف زدهام، خیلیها همین را میگویند که پایان فیلم دروغین است و کسی باورش نمیکند. چون همه میگویند اگر ما بودیم این کار را میکردیم. اما حالا سوال من اینجاست؛ اینکه آیا قرار است قهرمان فیلم هم درست همان کاری را باید انجام دهد که ما میخواهیم یا ما فکر میکنیم واقعیتراست؟ مگر همه قهرمانهای سینما همان کاری را میکنند که مخاطب انجام میدهد؟ آیا اینطور است؟ اینجا باید دو موضوع را از هم سوا کنیم. یکی پیرنگ و روایت و موضوع قصه است، دیگری شیوه پرداختش در قصه. بگذارید اینطور بگویم که مخاطب باید کنش قهرمان داستان را براساس منطق درونی داستان و شخصیتی که برای قهرمان پرداخت شده تفسیر کند. مثلا همه مخاطبان جهان با قهرمان فیلمهایی که کارهای عجیب و غریب میکند و ایثارگریهای بزرگ دارد همذاتپنداری میکند. اینجا هم همین طور است. قهرمان انتخاب خودش را دارد و کار خودش را میکند. البته اگر مخاطب نمیتواند او را درک کند بخشی از این ماجرا به ضعف ما در پرداخت قصه و شخصیت دارد. منظورم این است که در اصل موضوع نمیتوان خدشه وارد کرد. نمیتوانیم بگوییم که کسی این کار را انجام نمیدهد پس
قهرمان هم نباید انجامش بدهد.
اگر دوباره بخواهید چنین فیلمی بسازید پایانش را عوض میکنید یا شیوه پرداخت قصه را؟
این فیلم دیگر رفت و تمام شد. تجربههایش میماند برای من که در فیلم بعدی از آنها استفاده کنم. البته سر همین فیلم هم خیلی زحمت کشیدیم و کار کردیم. برای فیلم بعدی هم قهرمان همان کاری را انجام خواهد که لازم است. ما سعی میکنیم اگر ضعفی هست آن را اصلاح کنیم.
فکر نمیکنید در این فیلم بیش از حد روی شخصیت حامد بزرگنمایی و فوکوس شده است؟
اتفاقا این نقد را خودم هم به فیلمم دارم. این یک ضعف است. به نظرم فضای قصه که باید با حضور و فعالیت بعضی از شخصیتها کامل میشد، خلاء دارد. در واقع ما روی شخصیتهایی که اصلی هستند فوکوس کردیم، شاید اگر به دیگر کاراکترها هم فضای عکسالعمل میدادیم فضاسازی فیلم و باورپذیریاش بیشتر میشد.
دیدگاه تان را بنویسید