مطهرنیا درگفتوگو با مثلث
منتظر ترامپ خطرناکتر باشیم
به زعم وی در راستای مواضع جدید اتخاذ شده از سوی ترامپ و واکنشها و مقاومتهای ملی و فراملی که علیه وی صورت میگیرد، باید در انتظار ترامپی خطرناکتر از قبل بود
دکتر مطهرنیا! اخیرا بعضی کارشناسان به مقایسه میان ترامپ با گورباچف پرداختهاند و برنامههای اصلاحاتی وی را همسو با سیاستهای گورباچف شمردهاند.در این راستا آیا میتوان گفت ترامپ، گورباچف آمریکاست؟
اساسا مقایسهترامپ با گورباچف مقایسه ایاست معالفارق؛ گورباچف یک سیاستمدار برجسته در حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود که در ردههای نخستین این حزب تجربههای سیاسی زیادی اندوخته بود و شوروی سابق یک نظام بسته کمونیستی بود که در آن نقش رهبران و اثرگذاری آنها بر ساخت ساختار قدرت از ویژگی خاصی برخوردار بود. به عبارت دیگر این ساخت ساختار قدرت بود که تحت تاثیر کاریزمای رهبران قرار میگرفت، از لنین به استالین و از استالین به... اگر نیک بنگریم هر کدام از رهبران کمونیست شوروی که سر کار آمدند محیط حرکت شوروی سوسیالیستی را با لغزشهای فراوانی روبهرو ساختند که گورباچف میراثدار این لغزشها در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. از طرف دیگر شخصیت گورباچف با شخصیت ترامپ قابل مقایسه نیست. گورباچف یک متخصص کشاورزی برجسته بود که بیش از آنکه در حوزه تخصصی خود کار کرده باشد در حیطه سیاست تجربههای گرانبهایی اندوخته بود، از مراحل گوناگونی گذر کرده و در اتحاد جماهیر شوروی که الیگارشی بسیار سختی بود توانسته بود به اوج قدرت برسد. در حالیکه ترامپ یک بیزینسمن شومن آمریکایی است که در پرتو آزادیهای ناشی از
دموکراسی آمریکایی توانست رئیسجمهور آمریکا شود و ساختار قدرت در ایالاتمتحده آمریکا را بهطورکامل زیرسوال برد و انگشت در چشمان دموکراسی آمریکا کرد و اکنون خود رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکاست. این در حالی است که اگر گورباچف تخطی از موازین حزبی انجاممیداد، بیتردید مورد هجوم حزب و الیگارشی حزبی قرار میگرفت همانگونه که بعدها علیه او تاخته شد و وی را از محل اعراب خارج کرد. اکنون ترامپ در متن معنادار دموکراسی آمریکایی برضد تمام ژنرالهای حزب جمهوریخواه ایالاتمتحد آمریکا سخن میگوید، علیه تمام ساختارهای قدرت در آمریکا وارد عمل میشود اما چون او رئیسجمهور آمریکا است فرمان وی را حتی قضات دیوان قضائیه دولت فدرال هم نمیتوانند بهطور کامل نقض کنند. بنابراین باید بگویم که او در ساختار قدرت از منظر شخصیت سیاسی و حتی رفتارهای فردی با گورباچف کاملا متفاوت است و تطبیق گورباچف با ترامپ یک جهتگیری سیاستگرایانه تقلیلگراست. ایالاتمتحده آمریکا یعنی جغرافیای پنجاه ایالتی که آمریکا را شکل میدهند در حالیکه آمریکا یک کاور یا پوشش برای نظام سرمایهداری لیبرال جهان است که هرازگاهی مانند بارباپاپا خود را عوض
میکند و به واسطه نیازهای موجود در عرصه ملی و بینالمللی به بازتعریف خود میپردازد کهترامپ ناشی از همین مساله در ایالاتمتحده آمریکا سر کار آمده است. او ادامه اوباماست به این معنا که اوباما بعد از بوش دوم یا بوش پسر که ایالاتمتحده آمریکا را دچار نوعی اضمحلال قدرت نرم کرد به احیای قدرت نرم آمریکا پرداخت و اکنون با تکیه بر ستونهای قدرت نرمی که اوباما فراهم کرده دیوانهای چون ترامپ میخواهد ستون قدرت سخت آمریکا را استحکام بخشد و سقف قدرت آرمانی و ایدهال آمریکا را روی آن پوشش دهد. از این منظر مقایسه ترامپ با گورباچف یک نوع نگرش انحرافی در مسیر حرکت آمریکا برای بازتعریف هژمونی خود در جهان است و این اشتباه میتواند در محاسبات تصمیمگیران و تصمیمسازان در ایران موجب ایجاد اختلال شود. بنابراین باید گفت که اساسا نمیتوان ترامپ را گورباچف دانست و آمریکا را اتحاد جماهیر شوروی و سوسیالیستی منظور کرد. آمریکا میتواند انگلستان باشد و افول بریتانیا را شاهد باشیم بهگونهای که گفته میشد آفتاب در مستعمرات بریتانیا غروب نمیکند و اکنون میتوانیم بگوییم قدرت برتر ایالاتمتحده آمریکا به هژمونی آمریکا در جهان افول
نماید، یعنی آنچه تحت عنوان هژمونی ایالاتمتحده آمریکا گفته میشود ادامه هژمونی همان بریتانیای کبیر و هژمونی بریتانیای کبیر ادامه هژمونی قدرتهایی چون اسپانیا و پرتغال و قبل از آن امپراتوری رم و یونان باستان است.
یکی از سیاستهای افراطی و نژادپرستانهای که ترامپ در نخستین روزهای ورودش به کاخسفید دنبال کرد، بحث طرح ممنوعیت ورود اتباع هفت کشور از جمله ایران به مدت 90 روز به آمریکاست. این طرح رئیسجمهوری جدید ایالاتمتحده را چطور ارزیابی میکنید و چه پیامدهایی در پی خواهد داشت؟
ترامپ یک خودشیفته سیاسی است که در عین نبود منطق و ذهنیت علمی از محیط سیاست، فاقد تجربه سیاسی نیز هست. بنابراین او بهعنوان یک پستنومحافظهکار آمریکایی بسیار خطرناک است، او کنشگر نیست بلکه بازیگری است که بازی چرخانان و کنشگران اصلی سیاسی پشت پرده آمریکا در نهادهای امنیتی معطوف به قدرتهای تسلیحاتی و تراستهای اسلحه جهانی او را حمایت میکنند. از اینرو باید گفت این پست نومحافظهکار که چکیده شوونیستهای آمریکایی، بنیادگرایان مسیحی-یهودی، رادیکالیسم نظامی و در نهایت بالاتر از اینها نژادپرستی آمریکایی است در واقع نژادپرستان قدیمی آمریکا را در کالبد مدرن خود نشان میدهند، رفتارهایی از خود بروز میدهد و فرامینی صادر میکند که درمسیر چنین شخصیتی قرار دارد و نه در مسیر منافع ملی و امنیت ملی آمریکا. این نوع رفتارها رفتارهایی است که درچارچوب نوعی توتالیتاریسم یا تمامیتخواهی فردی خود را در اول هر قرنی به نمایش میگذارد و در دو قرن اخیر به ظاهر شدیدتر از گذشته بهواسطه رشد فناوریهای ارتباطی نمود بیشتری دارد. در آغاز قرن بیستم میلادی ما شاهد ظهور هیتلر در آلمان هستیم که به رشد بالای اقتصادی رسیده و توانسته
است از بحران اقتصادی عظیم سال 1929 بیرون بیاید و اکنون در آمریکا شاهد ظهور ترامپی هستیم که از بنمایه گذار از بحران اقتصادی سال 2008 میلادی به میان آمده است. بنابراین او را میتوان یک پوپولیست یا عوامفریب به تمام معنا دانست نه یک تودهگرا چرا که به جای آنکه به فهم و دانایی تودهها احترام بگذارد تلاش میکند بر نادانی و عواطف و احساسات عوام سوار شود و با شعارهایی مبنی بر آمریکای بزرگ و پرقدرت و سلطه آمریکا بر کل جهان زمینههای اعمال نظرات فردی خود را در جهت منافع گروهی فراهم آورد. او در پی ایجاد حزبی مجزا از حزب جمهوریخواه و آن سوتر از دو حزب متمرکز در آمریکا و فراتر از احزاب سهگانهای است که در کنار این دو حزب در آمریکا قرار دارند. از اینرو او در این چارچوب میخواهد به یک رهبر جدید آمریکایی تبدیل شود که ساختار جدیدی مبتنی بر فرّه شخصی را مورد توجه قرار دهد و این در دموکراسی آمریکایی نمیتواند موفق شود. او اکنون با حضور خود در کاخسفید و قبل از حضورش منفورترین کاندیدای ریاستجمهوری برای نشستن در پست ریاستجمهوری در اولین روز و مراسم تحلیف خود است و نظرسنجیها نشان میدهد در تاریخ ایالاتمتحده آمریکا ورود
چنین فردی با این میزان تنفر مردمی به کاخسفید کمنظیر است. از طرف دیگر در روز ورود او نیمی از جامعه مهم آمریکا یعنی زنان علیه او سازماندهی میشوند و اکنون که او یک دستور شخصی در ارتباط با ورود مهاجمان هفت کشور را مطرح کرده است، شاهد ایجاد یک فضای مقاومت در برابر ترامپ در نهادهای رسمی و غیررسمی هستیم. پیامدهای این معنا نه تنها در حوزه رسمی و تقابل احزاب سیاسی در آمریکا بلکه جامعه مدنی آمریکا در وضعیت فراملی دیده میشود، قضات دیوان فدرال آمریکا، دادستانهای ایالتی و هم چنین نمایندگان مجلسی که برحسب اتفاق با ترامپ همحزب هستند، نشاندهنده مقاومت سازمانهای رسمی در برابر او و همچنین موضعگیری نهادهای فراملی چون گوگل، اپل، مدیران برجسته شرکتهای متفاوت در جهان، دهنکجیهای نظری و حتی عملی علیه او و موضعگیریهای رهبران جهان از جمله مرکل و نخستوزیر کانادا همگی نشان میدهد که ترامپ یک وصله ناجور بر دموکراسی آمریکا و بر نظام بینالملل و جامعه ملی آمریکاست و این موضعگیری ترامپ را میتواند خراب تر کند چون، او برای گریز از این وضعیت یا باید سرتعظیم بر این همه فشار و خواست فرو بیاورد و از مواضع خود عدول
کند که براساس روانشناسی شخصیتی او این امر تا حدود زیادی غیرقابل پیشبینی است یا اینکه باید برای گریز از وضعیت موجود زمینه پرور ایجاد یک حادثه بزرگ در نظام بینالملل شود که همگی آمریکاییها را بهرغم مخالفت با وی مجبور به پشتیبانی او در یک مقطع زمانی خاص نماید. بنابراین هرچه میگذرد ترامپ خطرناکتر میشود.
اخیرا برخی کارشناسان بیان کردهاند که در دوره ترامپ شیب افول قدرت آمریکا شدیدتر شده و باتوجه به سیاستهایی که وی در عرصه داخلی و خارجی اتخاذ میکند آیا میتوان گفت که سیاستهای وی منجر به تضعیف قدرت ایالاتمتحده میشود؟
سیاستهای ترامپ موجب تضعیف آمریکا نخواهد شد، بلکه موجب تضعیف دموکراسی آمریکایی خواهد شد. آنچه ترامپ امروز در پی آن است اتفاقا نه دموکراسی آمریکایی و ارزشهای برخاسته از این دموکراسی، بلکه تحکیم قدرت آمریکا در گستره فرااروپایی و در درون آسیای مرکزی و خاوری است. بنابراین شخصی مانند ترامپ در حوزه تراستهای قدرت ایالاتمتحده آمریکا میتواند زمینه بروز و ظهور پیدا کند. بنابراین در عین حالی که ترامپ یک بازیگر بیمایه است، اما فردی است که میتواند در وضعیت حاضر بهعنوان یک بازیگر فعال در حوزه کنشگری و برنامهریزی تراستهای قدرت در آمریکا کار کند. من بر این باورم که پشت حرکتهای ترامپ یک اتاق فکر قوی معطوف به احیای قدرت مسلط آمریکا در نوهارتلند و هارتلند اولیا یعنی در خلیجفارس تا فلات ایران و آسیای شرقی وجود دارد و آنها بازیگری غیرقابل پیشبینی مانند ترامپ را برای چنین سناریویی لازم داشتند.
دیدگاه تان را بنویسید