دکه خبر؛
محسن میردامادی : هاشمی تا قبل از ریاست جمهوری ، چپ بود
احزاب وقتی ایجاد میشوند؛ بیانگر شکافهایی هستند که در جامعه وجود دارد و احزاب مختلف، در طرفین این شکافها هرکدام بیانگر مطالبات و خواستهای بخشی از این شکافها هستند.
* احزاب وقتی ایجاد میشوند؛ بیانگر شکافهایی هستند که در جامعه وجود دارد و احزاب مختلف، در طرفین این شکافها هرکدام بیانگر مطالبات و خواستهای بخشی از این شکافها هستند.
*در مورد امام، مطلب بیانشدهای که نشان دهد ایشان نظر مثبتی به تحزب داشته اند نداریم و یا حداقل، من موردی را به یاد ندارم که در مطالب امام دیده باشم. اما درعینحال، مطلبی در ضدیت با تحزب هم از امام وجود ندارد
*شاید اگر حزب جمهوری اسلامی در آن شرایط، به دو حزب مجزا با گرایشهای چپ و راست تقسیم شده بود؛ انحلالی هم پیش نمیآمد
در داستان مجمع روحانیون، واقعیت آن است که گرایشهای سیاسی و اقتصادی خود امام به روحانیونی که مجمع را تشکیل دادند؛ نزدیکتر بود و به همین جهت، امام مخالفتی با جدایی آنها ازجامعه روحانیت نکردند
*در دهه 60 دو جناح اصلی سیاسی کشور با محدودیت و مانعی برای شرکت در انتخابات مواجه نبودند و آزادانه و به طور برابر می توانستند با هم رقابت کنند. ولی از اوائل دهه 70 با تفسیر نظارت استصوابی به تدریج دایره رقابت برای یک جناح محدود و محدودتر شد و عملا با فزاینده شدن این محدودیت ها این موضوع به اختلاف و شکاف اصلی بین جناح های سیاسی تبدیل شد.
* سال١٣٧٦ شاهد بودیم که در آنجا شکاف دیگر شکاف چپ و راست مبتنی بر دیدگاه های متفاوت اقتصادی نبود بلکه شکاف اصلاحطلب و اصولگرا اصلی شده بود که عمدتا مبتنی بر نگاه آنها به «نقش مردم در جامعه» بود و تا امروز همچنان ادامه دارد. یعنی، پذیرش دموکراسی (مردمسالاری) یا عدم پذیرش آن.
اولویت رقابت یا تقابل تبدیل شده به نیروهای خواستار دموکراسی با کسانی که کمتر، باور واقعی به دموکراسی دارند، یا اصلا چنین اعتقادی ندارند
اگر شکاف دموکراسیخواهان و مخالفان دموکراسی را طی کنیم و این مرحله را پشتسر بگذاریم و به جایی برسیم که دموکراسی قابلقبولی در کشور داشته باشیم؛ آن زمان است که شکافهای دیگر اصلی خواهد شد و ممکن است آن زمان، موضوعاتی چون مسایل اقتصادی و توزیعی از جنس شکاف چپ و راست دهه 60 مجددا مبنای تقسیمبندی واقع شود و نیروها هم حول شکاف جدید، جابهجا شوند. اما امروز، شکاف اصلی حول موضوع دمکراسی است
*اگر بخواهیم ریشه جریان چپ را قبل از مجلس دوم هم بررسی کنیم، طبعا باید به تشکیل دولت مهندس موسوی و خطبههای عدالت اجتماعی آقای هاشمی در نمازهای جمعه اشاره کرد.
*در انتخابات دوره اول ریاستجمهوری که حزب جمهوریاسلامی میخواست در ابتدا شهید بهشتی را نامزد کند، فعالان دانشجویی و اعضای انجمنها نوعا برای این کار بیشتر به آقای خامنهای تمایل داشتند و ترجیح می¬دادند ایشان کاندیدا شوند ایشان به شریعتی نزدیک بودند. و این امر اثر مثبتی در دانشجویان داشت.جدا از آن، از قبل از انقلاب رابطه ایشان با دانشجویان فعال مشهدی خوب بود.
*آقای هاشمی تا قبل از ریاستجمهوری، از لحاظ فکری چپ شناخته میشد؛ هرچند از لحاظ تشکیلاتی، خود را در جناح چپ روحانیت قرار نمیداد و خود را فراتر از این تقسیم بندی میدید
*اختلاف بین آقای هاشمی و جریان چپ، عمدتا در زمان ریاستجمهوری ایشان بوجود آمد. شاید به این دلیل که آقای هاشمی در دولت، با واقعیتهایی مواجه شد که بهتدریج، دیدگاههایش را تعدیل کرد.
*انتقادهای چپ از دولت هاشمی عمدتا در حوزه اقتصاد و سیاستخارجی بود. اما بهتدریج، مسایل دیگری بوجود آمد که شاید بتوان گفت که آنها اصلی شد. در انتخابات مجلس چهارم که شورای نگهبان برای اولین بار عنوان کرد که نظارتاش بر انتخابات، استصوابی است و حدود 45 تن از نمایندگان مجلس سوم را که عمدتا منتسب به جناح چپ بودند، ردصلاحیت کرد؛ آقای هاشمی از این کار حمایت کرد. ایشان عملا در این روندها، سیری را طی کرد که نتیجه طبیعی آن به تقابل با جریان چپ منجر می شد.
*سال ٧٦ برآوردهای اولیه این بود که آقای خاتمی حداکثر پنج تا شش میلیون رأی میآورد و آقای ناطقنوری رییسجمهور خواهد شد. این ایده مطرح بود که اگر این اتفاق افتاد، بعدها ما به پشتوانه پنج تا شش میلیون رأی آقای خاتمی، باید حزبی تشکیل دهیم و در کشور کار حزبی کنیم. اما با نتایج انتخابات، سیر تحولات تغییر کرد. بحث آن حزب، در این حد مطرح بود که بعد از انتخابات چنین کاری انجام شود.
*شاید اگر این اتفاق میافتاد و حزبی با محوریت آقای خاتمی شکل میگرفت، طرف مقابل هم با محوریت آقای ناطقنوری که رقیب آقای خاتمی بود و از نظر تشکیلاتی هم در آن جناح نقش تعیین کننده¬ای داشت حزبی تشکیل میدادند و ما میتوانستیم گام مهمی به سمت یک نظام دوحزبی برداریم
دیدگاه تان را بنویسید