گفتوگوی مثلث با محمدسعید احدیان
قالیباف نمیآمد، جهانگیری ثبتنام نمیکرد
محمدسعید احدیان، مدیرمسئول روزنامه خراسان نامنویسی اسحاق جهانگیری معاون اول دولت یازدهم در انتخابات ریاستجمهوری را نشان ترس جریان حامی دولت از نامزدهای جبهه مردمی میداند و میگوید: «آنها ترسیدند و به همین خاطر یار کمکی برای آقای روحانی آوردند
ثبتنام نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری به پایان رسید اما آقای اسحاق جهانگیری معاون اول دولت یازدهم در ثانیههای آخر وارد ستاد انتخابات کشور شد و ثبتنام کرد. آیا آقای جهانگیری با خواست و اراده خود چنین تصمیمی گرفت یا به او تحمیل کردند که نامزد انتخابات ریاستجمهوری شود؟
به نظر نمیآید که آقای جهانگیری این کار را با خواست و میل خود کرده باشد. او شخصیت اجتماعی والایی دارد و اقدامی که انجام داد به شخصیت اجتماعیاش آسیب میزند. بالاخره کسی که میآید تا بدل، ضربهگیر و یدککش کس دیگری باشد خود او و شخصیت حقیقیاش دچار لطمه میشود پس بعید به نظر میرسد آقای جهانگیری با اراده و تصمیم خودش نامزد دوازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری شده باشد. حالا چرا باتوجه به این حقیقت دوباره آقای جهانگیری تصمیم به کاندیداتوری گرفت؟ چون کسانی که او را برای کاندیداتوری تحت فشار قرار دادند، میترسند. اگر از نتیجه انتخابات ریاستجمهوری نمیترسیدند هیچگاه آقای جهانگیری وارد عرصه رقابت نمیشد. واقعیت این است که بعد از ثبتنام آقای قالیباف، جریان حامی دولت احساس کرد نامزدهایی که برای نقد وضع موجود وارد صحنه شدند و تغییر وضع موجود را دنبال میکنند ترکیب نگرانکنندهای دارند.
اما آقای جهانگیری در نشست خبری پس از ثبتنام در انتخابات ریاستجمهوری وقتی سه دفعه مورد سوال قرار گرفت که آیا نامزد پوششی است و در نهایت میخواهد به نفع آقای روحانی کنار برود، او پاسخی نداد و گفت: «ما در هفته آخر تصمیم میگیریم که چه کنیم»، یعنی شما معتقدید او تعارف کرد و حقیقت چیز دیگری است؟
اما اعلام کرد کاندیدای اصلی آقای روحانی است و بعد هم در توئیتی که زد نسبت خودش را با آقای روحانی نشان داد که کاملا با او همراه است. حتی اگر میخواهند هفته آخر تصمیمگیری کنند باید آقای روحانی و جهانگیری همدیگر را رقیب بدانند. همانطور که در جریان اصولگرایی آقایان قالیباف و آقای رئیسی هر دو رقیب یکدیگرند و این طور نیست که یکی نامزد اصلی و دیگری نامزد فرعی باشد. وقتی نامزد اصلی و فرعی تعیین میشود خود کار نشانه آن است که آنها نمیخواهند با هم رقابت کنند.
الان ایرادی که اصلاحطلبان بهطور متقابل درباره حضور جمعی نامزدهای جبهه مردمی در صحنه انتخابات میگیرند این است که آقای رئیسی بیشترین رای را در مجمع عمومی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی آورد اما او بهعنوان نامزد نهایی معرفی نشد تا نفرات دیگری به کمکش بیایند و بتواند از مرحله مناظرات نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری به سلامت عبور کند، چون ضعف او در این مرحله است، بعد از مرحله مناظره نام او بهعنوان نامزد نهایی جمنا اعلام خواهد شد، آیا این شبیهسازی که انجام میشود را شما قبول دارید؟
خیر، این تحلیل نادرست است. چه کسی گفته آقای رئیسی از حیث مناظره ضعیف است. آیا تجربهای دارند که چنین ادعایی را مطرح میکنند. ضمن آنکه در جریان اصولگرا هر دو کاندیدا بهعنوان رقیب دارند وارد صحنه میشوند و جدی کار میکنند. یعنی هم آقای قالیباف و هم آقای رئیسی جدی دارند کار میکنند تا ببینند اقبال جامعه به کدامیک رو میکند بعد به تناسب آنچه در صحنه عمل اتفاق میافتد اقدام میکنند. هیچ کدام رقیب اصلی یا رقیب فرعی محسوب نمیشوند اما در طرف مقابل یک رئیسجمهور مستقری وجود دارد که بهطور طبیعی رقیب اصلی است وقتی یک نفر از همان جریان وارد صحنه میشود روشن است که نامزد فرعی خواهد بود چون دارد بهعنوان نفر دوم وارد عرصه میشود اما در جریان رقیب دولت این طور نیست، دو نفر میخواهند وارد عرصه شوند ببینند شرایط چطور میشود و چه نتیجهای حاصل خواهد شد.
اما اصلاحطلبان میگویند محال است آقای رئیسی به نفع آقای قالیباف کنار برود چون با وجود مسئولیت داشتن در آستان قدس رضوی، آنقدر ضرورت دیده که وارد صحنه انتخابات شود و ترک صحنه خیلی برای آقای رئیسی سخت است. نظر شما چیست؟
اصلاحطلبان چون همه مسائل را براساس قاعده قدرت تحلیل میکنند شاید این طور سخن میگویند، وقتی قاعده تکلیف باشد یک نفر براساس تکلیفش ورود کند و حتی از مواهب مادی و معنوی که دارد بگذرد و خودش را فدا کند. یک زمان هم شاید احساس کند تکلیف دارد که کنارهگیری کند. در کل قاعده قدرت شاید خیلی مسائل را توجیه کند اما قاعده تکلیف این طور نیست چون افراد براساس آنچه مصلحت جامعه است عمل میکنند.
یک تحلیل دیگر آن است که اصلاحطلبان آقای جهانگیری را به صحنه آوردند تا چهار سال بعد دست شان به لحاظ داشتن رجل سیاسی و مذهبی خالی نباشد. در واقع شاید آنها خواستند در کنار آقای عارف، آقای جهانگیری را هم بهعنوان رجل سیاسی و مذهبی داشته باشند تا دست شان در انتخابات ریاستجمهوری 1400 برای انتخاب نامزد باز باشد. کما اینکه اصولگرایان اگر در این انتخابات شکست بخورند برای سال 1400 بالاخره کسانی مثل آقای جلیلی، آقای لاریجانی و آقای ولایتی را در سطح رجل سیاسی و مذهبی دارند که میتوانند با کارت آنها بازی کنند، نظر شما چیست؟
آقای جهانگیری چه این دوره میآمد چه نمیآمد رجل سیاسی است بنابراین نیاز ندارد که این دوره برای آینده تاییدیه از شورای نگهبان بگیرد. از طرفی اگر یک وقت قرار باشد دور آینده شورای نگهبان به این جمعبندی برسد که آقای جهانگیری رجل سیاسی و مذهبی نیست خب همین دوره ردصلاحیتش میکند و این برای آینده آقای جهانگیری که بدتر است چون امکان اینکه او در آینده وارد عرصه انتخابات ریاستجمهوری شود سختتر خواهد شد.
آقای جهانگیری دوره گذشته انتخابات ریاستجمهوری برای کاندیداتوری به وزارت کشور رفت اما چون دید آقای هاشمیرفسنجانی دارد نامنویسی میکند دیگر ثبتنام نکرد چه طور الان این ریسک را کرد حال آنکه در دوره گذشته نیز میتوانست نقش کاندیدای پوششی را برای آقای هاشمی ایفا کند؟
استدلالی که بیان شد نشانه آن است که ترسیدند. کارنامه اجرایی آقای روحانی بهگونهای است که دفاع از آن با یک نفر در صحنه انتخابات شدنی نیست منتها از ترس شکست مجبور شدند یک کمکی را وارد عرصه کنند و البته خود این بیشتر نشانه ناکارآمدی و ناتوانی آقای روحانی است چون نیاز دارد یک نفر به او کمک کند و خودش به تنهایی نمیتواند از عملکرد دولت یازدهم
دفاع کند.
آقای جهانگیری فکر میکنید چقدر بتواند به آقای روحانی کمک کند؟
این کارنامه به نوعی غیرقابل دفاع است که فکر نمیکنم کسی بتواند به آقای روحانی کمک کند؛ چه آقای جهانگیری باشد چه کس دیگری.
آقای جهانگیری در نشست خبری بعد از ثبتنام در ستاد انتخابات کشور گفت آمدم بگویم چه تحویل گرفتیم و به کجا رساندیم، یعنی حرف برای گفتن دارد و مدعی است دست پری از این جهت دارد، این طور نیست؟
واقعیت جامعه این را تایید نمیکند یعنی نظرسنجیها نشان میدهد که آقای روحانی ریزش رای دارد. ثانیا خود این مساله نشان میدهد که رئیسجمهور ناتوان است که این کار را انجام دهد و باید یک نفر دیگر بیاید تا به جامعه بقبولاند که دولت یازدهم خوب کار کرد. رئیسجمهوری که نمیتواند از عملکرد دولتش دفاع کند آیا میتواند از حق مردم دفاع کند. آیا میتواند خواستههای مردم را به نتیجه برساند؟
توجیه اصلاحطلبان این بود که وقتی تعداد زیادی از نامزدهای اصولگرا قرار است مقابل آقای روحانی قرار بگیرند قاعدتا چند برابر آقای روحانی در مناظرات صحبت میکنند و هر کدام برنامه نقد دولت یازدهم را در دستورکار قرار میدهند از این جهت آقای روحانی کاملا در فاز دفاعی قرار میگیرد چون نه تنها فرصتی برای ایجاد فضا و به چالش کشیدن رقیب ندارد بلکه وقت هم نمیکند برنامههای خود را برای اداره دولت آینده تشریح کنند. آیا ورود آقای جهانگیری به نوعی برای تقسیم کار نیست که یکی از عملکرد دولت دفاع و دیگری برنامه ایجاد فضای چالشی برای رقیب را دنبال کند تا نامزدهای اصولگرا نیز دائم در فاز حمله نباشند بلکه به دفاع از سابقه اصولگرایی هم بپردازند؟
در دور دوم آقای خاتمی چنین شرایطی کاملا تجربه شد و 9 نفر در مقابل آقای خاتمی ایستادند. چرا آن زمان اصلاحطلبان یک نفر کمکی نفرستادند چون احساس میکردند کارنامه قابل دفاعی دارند و به توانایی و امکان رایآوری آقای خاتمی برای پاسخ دهی اعتماد داشتند در حالیکه الان خود همین اقدام متفاوت شان معنیاش این است که نگران هستند، از اینکه آقای روحانی نمیتواند از خودش دفاع کند و کارنامه قابلدفاعی ندارد. رئیسجمهور مستقر همیشه حتی اگر کارنامه عادی داشته باشد مثل تیم فوتبالی است که بازی رفت را در خانه حریف 3 بر هیچ برده و در بازی برگشت زیاد دغدغهای ندارد چون حریف باید حداقل 4 گل بزند و گلی دریافت نکند و این کار خیلی سختی است. وقتی اینها میبینند نمیتوانند از رئیسجمهور مستقر دفاع کنند مجبور شدند یارکمکی بفرستند. مفهومش این است که کارنامه دولت خیلی غیرقابل دفاع است.
البته سال 80 قابل قیاس با سال 96 نیست، چون در سال 80 اصولگرایان نامزد حداکثری به میدان نیاوردند اما در سال 96 با نامزدهای حداکثری خود وارد میدان رقابت شدند...
همین دلیل مهمی است که نشان میدهد جناح حامی دولت ترسیده است، چرا آقای جهانگیری گذاشت آخرین لحظه در انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام کرد. معتقدم اگر آقای قالیباف ثبتنام نمیکرد آقای جهانگیری هم ثبتنام نمیکرد چون دیگر احساس خطر نمیکردند. ثبتنام آقای جهانگیری نشانه ترس از شکست است.
یک ایدهای را برخی چهرههای اصلاحطلب بیان میکنند و میگویند رقابت با رئیسجمهور مستقر شاید جدی باشد و تنور انتخابات را گرم کند اما نمیتواند نتیجه را تغییر دهد کما اینکه سال 88 این اتفاق افتاد که اصلاحطلبان با نامزد حداکثری آمدند گرچه تنور انتخابات گرم اما آقای احمدینژاد 63 درصد آرا را کسب کرد. به عبارت دیگر اصلاحطلبان میگویند هر چقدر هم رقابت جدی باشد نهایتا رئیسجمهور مستقر است که پیروز از میدان انتخابات بیرون میآید. نظر شما چیست، آیا میتوان با استناد به یک واقعه استدلالی کرد و یک حکم عام داد؟
در همه دنیا وقتی رئیسجمهور مستقر دور اول را تمام میکند یک قدم جلوتر از بقیه رقباست و بهطور طبیعی معمولا برنده رقابت میشود مگر آنکه عملکردش بهگونهای باشد که نتواند از عملکرد خودش دفاع کند و رقبای جدیای هم داشته باشد که بتوانند او را به چالش بکشند.
اینکه میگویید اصلاحطلبان از شکست میترسند اینترس را از نامزدهای جبهه مردمی بهطور روشن آقایان رئیسی و قالیباف در ذهن دارند یا از آقای احمدینژاد؟
همه سیاسیون و افراد مطلع میدانند که آقای احمدینژاد تایید صلاحیت نخواهد شد. گرچه او آمد و در انتخابات ثبتنام کرد اما در نهایت ردصلاحیت میشود و از عرصه انتخابات کنار میرود. پس موضوع جریان حامی دولت آقای احمدینژاد نیست اگر بود آقای جهانگیری دو روز قبلش ثبتنام میکرد نه آنکه این کار را به لحظه آخر موکول کند.
اطرافیان آقای روحانی مثل آقای نجفی و آقای واعظی هفته قبل از عید اعلام کردند مخالف نامزد پوششی هستیم. به نوعی آنها نظر آقای روحانی را مطرح کردند چون پیش از درگذشت آقایهاشمی، آقای روحانی با مرحوم هاشمی دیدار و مخالفت خود را درباره معرفی نامزد پوششی بیان کرد بعد هم که با اعضای شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان صحبت داشت همین نگاه را به آنها منتقل کرد. به نظر شما آقای روحانی چرا در نهایت این ایده را پذیرفت که در کنار او یک نامزد پوششی به صحنه بیاید؟ آیا اصلاحطلبان آمدن نامزد پوششی را به او تحمیل کردند چون میترسیدند با گذاشتن تمام تخممرغهای خود در سبد آقای روحانی به یک باره همه چیز را از دست بدهند؟
اطلاع دقیقی از پشت پرده تصمیم جریان اصلاحات ندارم نمیدانم اصلا آقای روحانی موافق بوده یا موافق شده یا ایده تحمیلی را ناچارا پذیرفته یا همچنان مخالف است. اما روشن است جریان تصمیمگیر اگر نگران از رای نیاوردن آقای روحانی نبود هیچ وقت آقای جهانگیری را هزینه این انتخابات نمیکرد.
به نظر شما اگر هفته آخر مانده به انتخابات به این نتیجه برسند که آقای روحانی رای نمیآورد آقای روحانی حاضر خواهد بود به نفع آقای جهانگیری کنار برود؟
به نظر اگر فکر میکنند آقای روحانی رای نمیآورد با کنار رفتن او نیز نتیجه انتخابات تغییر نمیکند چون نامزد اصلی آنها وقتی شکست بخورد نامزد فرعیشان رای نخواهد آورد یعنی وقتی رئیسجمهور مستقر به میدان میآید یا میبرد یا اگر کلا میبازند معنی ندارد نامزد فرعی تبدیل به نامزد اصلی شود و پیروز میدان انتخابات لقب گیرد. وقتی نامزد اصلی شکست بخورد یعنی کل آن کمپین انتخاباتی شکستخورده است مگر آنکه یک شخصیت اصلاحطلب مستقل مثل آقای پزشکیان میآمد. آن موقع معادله عوض میشد. الان آقای جهانگیری از درون دولت است. نامزد فرعی نسبت به آقای روحانی محسوب میشود.
یعنی جابه جایی نامزد اصلی و فرعی نمیتواند حلال مشکلات جریان حامی دولت باشد؟
خیر. چون هیچ وقت نامزد فرعی نمیتواند جای نامزد اصلی که رئیسجمهور مستقر است را بگیرد.
دیدگاه تان را بنویسید