پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

هدفی که باراک اوباما به عنوان رئیس‌جمهور پیشین و آخرین رئیس‌جمهور حزب دموکرات در مقطع فعلی در سخنرانی‌ها و اظهارنظرهایش دنبال می‌کند، این است که کمک کند حزب دموکرات در انتخابات میان‌دوره‌ای ۲۰۱۸ که کمتر از دو ماه دیگر برگزار می‌شود، به پیروزی دست پیدا کند و این انتخابات مقدمه‌ای برای آن باشد که دموکرات‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۲۰ بار دیگر به کاخ سفید بازگردند. همچنین قابل انتظار است شخصی که پیش از این رئیس‌جمهور بوده و در حقیقت طی ۸ سال ریاست‌جمهوری‌اش رهبر غیررسمی حزب دموکرات به شمار می‌رفته این وظیفه را اکنون برعهده بگیرد؛ یعنی هم برای نامزدهای حزب دموکرات در انتخابات میان‌دوره‌ای تلاش کند و سخنرانی‌هایی به نفع آنها انجام دهد و هم علیه حزب رقیب که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور جمهوریخواه رهبری غیررسمی آن را برعهده دارد حملاتی انجام دهد. این نکته را باید در نظر گرفت که معمولا در سنت سیاسی آمریکا، روسای‌جمهور پس از خروج از قدرت از ورود به عرصه سیاست‌ عمومی و به طور مشخص انتقاد علیه رئیس‌جمهور مستقر پرهیز می‌کنند. البته امکان نادیده گرفتن این افراد وجود ندارد اما اغلب صحبت‌ها و نقدهایی که به موضوعات دارند در خصوص مسائل کلی کشور است و در مورد برنامه‌ها و سیاست‌های روزمره دولت معمولا اظهارنظر نمی‌کنند. این سنت در مورد اوباما شکسته شده و او طی سخنرانی‌اش در ایلنوی صراحتا علیه رئیس‌جمهور مستقر و برنامه‌های دولت مستقر انتقادهایی را مطرح کرده است. اوباما نه‌تنها ترامپ و برنامه‌های دولت را مورد نقد قرار داده بلکه تلاش کرد تا بین بدنه حزب جمهوریخواه و راس حزب، شکاف عمیقی ایجاد کند. او به گونه‌ای هشدارهایی را متوجه حزب جمهوریخواه کرد مبنی بر اینکه چرا نسبت به رفتارهای مغایر اصول و دیسیپلین حزبی که توسط دونالد ترامپ طی دو سال گذشته اتخاذ شده، سکوت کرده و معیارهای اخلاقی را در نظر نمی‌گیرد. 

صحبت‌های اخیر اوباما واکنش‌های گسترده‌ای را در پی داشت و حتی خبری منتشر شد مبنی بر اینکه بعد از صحبت‌های رئیس‌جمهور پیشین آمریکا و سفر وی به اوهایو، یکی از میلیونرها و حامیان مالی برجسته‌ جمهوریخواهان اعلام کرده دیگر حامی مالی این حزب نخواهد بود و از سیاست‌های اشتباه جمهوریخواهان پیروی نخواهد کرد. این مساله بیانگر آن است که نفوذ کلام باراک اوباما فقط در میان حامیان حزب دموکرات و طرفداران وی نیست، بلکه او می‌تواند برخی از حامیان سرشناس حزب جمهوریخواه را نیز قانع کند که شیوه زمامداری و حکومتداری ترامپ بر اساس ارزش‌ها و معیارهای آمریکایی و به طور مشخص بر مبنای اصول محافظه‌کاری و سنت حزب جمهوریخواه نیست. 

این اقدامات می‌تواند در صحنه سیاست تاثیرگذار باشد و وزنه را به نفع دموکرات‌ها سنگین کند. 

در این میان با توجه به انتقاداتی که اوباما نسبت به ترامپ مطرح کرده و جایگاه رئیس‌جمهور فعلی آمریکا نزد مردم باید گفت که از نظر اکثریت قابل‌توجه رای‌دهندگان آمریکایی، دولت ترامپ در عرصه اقتصادی کارنامه قابل‌قبولی داشته، برنامه‌هایش باعث ایجاد رضایت میان شهروندان آمریکایی شده و در عرصه سیاست خارجی نیز به جز چند مورد محدود، باعث تقویت اعتبار آمریکا نزد شهروندان این کشور شده است.

اما آنچه‌ به عنوان پاشنه آشیل از آن یاد می‌شود یا‌ ضعف اساسی برنامه‌های ترامپ است، مباحث اجتماعی به خصوص بحث‌های نژادی است چراکه ترامپ به ایجاد کشور تک‌نژادی یا حفظ برتری نژاد سفیدپوست اروپایی‌تبار علاقه دارد، این در حالی است که لیبرال‌ها به رهبری افرادی مانند اوباما که خود نیز یک سیا‌ه‌پوست است به جامعه چندنژادی تاکید دارند و خواهان تسهیل در فرآیند مهاجرت و حفظ ساختار چندنژادی آمریکا هستند. در مقابل ترامپ به سیاست مشت آهنین در مساله مهاجرت تاکید دارد که باعث بروز یک سری مشکلات اساسی مانند جدا کردن کودکان از والدین‌شان و به زندان‌انداختن مهاجران غیرقانونی شده است. در این میان جریان‌های راستگرای افراطی، نژادپرستان و گروه‌های سفیدبرتر‍پندارها در دولت ترامپ زمینه عرض‌اندام پیدا کرده‌اند. این نکته‌ای است که اوباما بر آن انگشت گذاشت و بیشترین نقدی که او در سخنرانی‌اش علیه سیاست‌های ترامپ مطرح کرد، همین مساله بود. اوباما به صراحت گفت که «مگر محکوم‌کردن نئونازی‌ها چقدر سخت است» که این مساله اشاره تلویحی بود به خودداری ترامپ از محکوم کردن راست‌گرایان افراطی بعد از حادثه شارلوت‌ویل. لذا به نظر می‌رسد دموکرات‌ها تلاش دارند این بخش از سیاست‌های ترامپ را نزد مردم پررنگ کنند. 

در غیر این صورت نقض برنامه‌های اقتصادی دولت ترامپ یا سیاست خارجی او خیلی موجب جلب آرا از سوی دموکرات‌ها نخواهد شد.

البته نباید فراموش کرد که حزب دموکرات فعلا از فقدان رهبری درون خود رنج می‌برد. شوک انتخابات ۲۰۱۶ باعث شده است که حزب در لاک تدافعی فرو برود و تلاش کند که از درون خود را بازسازی کند. این مساله فرصتی را در اختیار حزب جمهوریخواه قرار داد تا بتوانند بخشی از عمده‌ترین برنامه‌های دولت باراک اوباما را از بین ببرند. ورود اوباما به عرصه سیاسی می‌تواند شور و هیجانی در میان بدنه حزب دموکرات، رای‌دهندگان مستقل و گروهی که در سال ۲۰۱۶ به ترامپ رای دادند و بعدا از رفتارها و سیاست‌های ترامپ سرخورده شدند، ایجاد کند و شانس موفقیت دموکرات‌ها را در انتخابات سال ۲۰۱۸ افزایش دهد. 

در خصوص فقدان رهبری حزب دموکرات باید توجه داشت که ساختار حزبی در آمریکا ساختار مرکزگرا نیست و هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه دقیقا از ۵۰ حزب تشکیل شده‌اند. تک‌تک ایالات احزاب دموکرات و جمهوریخواه دارند و در برخی از موضوعات به عنوان مثال حزب دموکرات کالیفرنیا با حزب دموکرات فلوریدا اختلاف نظر دارد.

 در بعضی موارد حتی دیده شده که مواضع حزب دموکرات ایالت محافظه‌کاری مانند تگزاس با حزب جمهوریخواه همسوتر است تا احزاب دموکرات لیبرال در مناطقی مانند ایالت واشنگتن یا ماساچوست. به همین دلیل هم است که هر ۴ سال یک‌بار در زمان انتخابات ریاست‌جمهوری کنوانسیون ملی دو حزب تشکیل می‌شود تا این اختلافات را برطرف کنند و یک مرامنامه حزبی به‌وجود آورند تا بتوانند اتحاد را میان جریان‌های مختلف و درون حزب افزایش دهند. از این جهت خیلی قابل تصور و قابل انتظار نیست که افرادی مانند اوباما، کلینتون‌ها، خاندان بوش یا حتی پیش از آنها مانند ریگان بتوانند رهبری حزب را برعهده بگیرند. عموما وقتی حزبی رهبری کاخ سفید را بر عهده دارد، ‌از وزن و جایگاه سنگینی برخوردار است تا بتواند تمامی جناح‌ها را در اطراف خود حفظ کند. البته همیشه نیز رئیس‌جمهور مستقر موفق عمل نمی‌کند و بعضا دیده شده که جناح‌های درون حزب حاکم کاخ سفید علیه رئیس‌جمهور موضع می‌گیرند. این شرایط زمانی که حزب قدرت را در اختیار ندارد بسیار دشوارتر می‌شود. 

اکنون نیز نه اوباما چنین ادعایی دارد که بخواهد رهبری حزب دموکرات را برعهده بگیرد و نه ساختار و جناح‌بندی‌های حزبی چنین فرصتی را برای افرادی چون اوباما ایجاد می‌کنند. اما به هر حال نقش فرد بی‌تاثیر نیست. به ویژه آنکه اوباما یک چهره نسبتا کاریزما در درون جناح لیبرال حزب دموکرات است و از دوره ریاست‌جمهوری وی به‌نیکی یاد می‌شود. به‌خصوص فن سخنوری، شخصیت و منش فردی او باعث شده که بتواند اکنون چنین جایگاهی پیدا کند. اما شیوه رهبری حزب مانند آنچه در احزاب اروپایی به‌خصوص احزاب کمونیستی و چپگرا شاهد هستیم که فردی از بالا مدیریت می‌کند، در احزاب آمریکایی 

وجود ندارد.