بلافاصه بعد از کنگره اتحاد ملت موج انتقادها از حزب اتحاد ملت و البته شخص دبیرکل در فضای موج مجازی شکل گرفت. حالا بعد از کارگزاران که هفته سختی را پشت سر گذاشته بود این حزب اتحاد ملت بود که باید طعنه‌های سیاسی را تحمل می‌کرد.

چالش‌های اتحاد
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

در جناح اصلاح‌طلب خبرهای مهمی‌ وجود دارد. اخباری که می‌تواند نشانه‌هایی از تغییرات بسیاری در آرایش سیاسی این جناح به همراه داشته باشد. آنها به قدرت رسیده‌اند و همانگونه که پیش‌بینی می‌شود ‌به خود انتقادی‌های پرهزینه‌ای رسیده‌اند. یک روز سرمقاله‌نویس ارگان کارگزاران به تقسیم‌بندی اصلاح‌طلبان می‌پردازد و تلاش می‌کند که راه تندروها را ازجناح جدا اعلام کند و یا با واکنش تند بخش‌هایی از جناح مواجه می‌شود و روز دیگر وقتی کنگره حزب اتحاد ملت برگزار می‌شود انتقادهای مهمی‌از این سمت جناح روانه آنها می‌شود.حالا هر چه هست این بار این کنگره اتحاد ملت بوده که نقدها را روانه این حزب کرده است.

  روایت یک همنشینی

سومین کنگره حزب اتحاد ملت که برخی آن را تلفیقی از دو حزب منحله جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی می‎دانند، هفته گذشته با حضور تعدادی از چهره‎های اصلاح برگزار شد.

عبدالله نوری، بهزاد نبوی، سیدعبدالواحد موسوی لاری، محمدحسین شریف‌زادگان، محسن هاشمی رفسنجانی، محمدرضا خاتمی، رحیم عبادی، الهه کولایی، سیدفرید موسوی، غلامرضا ظریفیان، فیض‌الله عرب سرخی، مصطفی کواکبیان، ولی‌الله شجاع پوریان، ‌هادی خانیکی، آذر منصوری، مرتضی مبلغ، فاطمه راکعی، محمدحسین مقیمی، جواد امام، حسین کاشفی، فیاض زاهد، محمد سلامتی، کامبیز نوروزی، سیدشهاب طباطبایی، علی تاجرنیا، محمدجواد حق شناس، علی شکوری‌راد، غلامرضا انصاری، محمد کیانوش‌راد، خلیلی اردکانی، سعید حجاریان، فیاض زاهد، سیدمحمود میرلوحی، محسن میردامادی، حسین انصاری‌راد، عبدالله رمضان‌زاده، علی محمد حاضری، سیدعماد خاتمی، محمدتقی فاضل میبدی، صدراعظم نوری، محمد توسلی، حبیب‌الله پیمان، ابراهیم اصغرزاده، اشرف بروجردی و... برگزار شد. ارائه گزارش از عملکرد دو سال گذشته حزب اتحاد ملت و نحوه همکاری‌اش با سایر تشکل‌های اصلاح‌طلب نخستین محور صحبت‌های علی شکوری‎راد دبیرکل حزب اتحاد ملت بود. او سپس به نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم اشاره کرد و گفت: «پیروزی بزرگ و معنادار سیاسی، در انتخابات سال ۹۶، حاصل درک واقع‌بینانه و مشارکت فعال احزاب و شخصیت‌های اصلاح‌طلب و همگرایی و همکاری نزدیک آنها با همدیگر و نیز همراهی و هماهنگی ستاد انتخابات رئیس محترم جمهور و مشارکت فراگیر ملی بود.»

او با اشاره به اینکه شعارها و خواسته‌های اصلاح‌طلبانه ملت بر همه اجتماعات انتخاباتی غلبه کرد گفت: «اکنون جامعه ما پس از عبور از بحران سال ۸۸ توانسته است گام‌های اول و دوم و سوم مردم‌سالارانه و اصلاح‌طلبانه را، که مهمترین دستاورد آنها تثبیت نقش و جایگاه اصلاح‌طلبان در عرصه سیاسی و طرح مطالبات اصلاح‌طلبانه است، بردارد. نتیجه این تحول گشایش در سیاست خارجی است.»شکوری راد بیان کرد: «تاکید مکرر و اصرار مقام معظم رهبری بر ضرورت افزایش مشارکت موثر مردم و فتوا و ابرام ایشان بر حق‌الناس دانستن رای مردم در انتخابات، اکنون این موضوع را به امری راهبردی در سیاست کلان جمهوری اسلامی ایران بدل کرده است و ما خرسندیم که در گشایش و ارتفاع این افق خود را صمیمی‌ترین و صادق‌ترین پیرو ایشان می‌دانیم.»

دبیرکل حزب اتحاد ملت در ادامه بیان کرد: «واقعیت این است که اگر منصفانه و فراتر از سطح منازعات رایج سیاسی در سه دهه گذشته بخواهیم علت انزوا و کاهش نقش اجتماعی جریان‌های رقیب اصلاحات را بیابیم، باید دلیل را در رویکردها و اقدامات حذفی آنها به هر بها و بهانه‌ای بجوییم.»

شکوری راد اضافه کرد: «آنچه جناح رقیب اصلاحات دیرزمانی گمان می‌کرد نقطه قوت و برگ برنده او در مصاف‌های سیاسی و انتخاباتی است، امروز به وضوح تبدیل به اصلی‌ترین نقطه ضعف آنان شده است. دوپینگ مکرر سیاسی برای جریان محافظه‌کار عملا بدنی نحیف به جا گذاشته است امیدواریم که افراد و شخصیت‌های موثر در این جریان، آثار ۲۵ سال اعمال نظارت استصوابی را در میدان رقابت‌های سیاسی به درستی بررسی و برای اصلاح امر سیاست و رقابت در ایران اقدام و امکان رقابت‌های عادلانه قانونی را فراهم کنند.» اصلاح‌طلبان رقیب خود و فرآیند رقابت را به رسمیت می‌شناسند و خواسته اولیه آنان این است که رقبا نیز آنها را به رسمیت بشناسند و فرآیند رقابت را پاس بدارند و از بین نبرند. سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان که مهمترین عامل قدرت اصلاح‌طلبان است، برآمده از اعتماد ملت و رای مردم برای حضور آنان در هر مقام و منصب و موقعیت است، باید بر این سرمایه افزود چون بدون بقا و دوام آن فرآیند اصلاح‌طلبی نیز به خطر خواهد افتاد. سرمایه اجتماعی یک اندوخته ثابت و پایدار نیست که در صورت به جریان نینداختن و به کار درنیاوردن آن به قوت خود باقی بماند. سرمایه اجتماعی موجودیتی سیال دارد. تولید، بقا، افزایش و انباشت سرمایه اجتماعی، حاصل کاربست و کنش مسئولانه و نتیجه بخشِ سیاست‌ورزان، با تکیه دائم بر آن است. حمایت ‌بی‌دریغ اصلاح‌طلبان از جناب آقای روحانی در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری، در گام نخست پیروزی چشمگیری را در انتخابات به ارمغان آورد و در گام بعدی بر سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان در جامعه افزود. اینک که همه مردم چشم انتظار کارآمدی این دولت در تحقق مطالبات هستند، مسلم است که تلاش برای به‌کارگیری نیروهای اصلاح‌طلب در سطوح مختلف دولت نشانه آشکاری است از اینکه به مطالبات اصلاح‌طلبانه مردم در انتخابات توجه شده است.

  آغاز انتقادها

اما بلافاصه بعد از این کنگره موج انتقادها از حزب اتحاد ملت و البته شخص دبیرکل در فضای موج مجازی شکل گرفت. حالا بعد از کارگزاران که هفته سختی را پشت سر گذاشته بود این حزب اتحاد ملت بود که باید طعنه‌های سیاسی را تحمل می‌کرد. در این مطالب برخی از سخنان شکوری راد در این نشست انتقاد می‌کردند، برخی معتقد بودند که اتحاد ملت تنگ نظری می‌کند و همین مساله موجب ریزش‌هایی شده است. برخی دیگر نیز اتهاماتی را در مورد دبیرکل حزب مطرح می‌کردند.

همه این‌ها موجب شد تا باز بحثی که از هفته قبلش در مورد جداسازی اصلاح‌طلبان شکل گرفته بود تقویت شود.محمد‌رضا تاجیک که مدتی بود انتقادها را متوقف ساخته بود حالا بار دیگر لب به اعتراض گشود.

او گفت: «بی‌تردید، از زوایا و سطوح گوناگون به جریان اصلاح‌طلبی نقدهایی وارد است. شاید نخستین نقد این باشد که در زمانه و شرایطی که سخت نیازمند بازتقریر و بازتولید گفتمان اصلاح‌طلبی به‌مثابه یک گفتمان هژمونیک هستیم، از آن غافلیم. از اصلاح‌طلبی بسیار سخن می‌گوییم اما در مفهوم اصلاح‌طلبی با هم یگانه و متحد نمی‌شویم. یک فضای گنگ و گیجی نسبت به دقایق اصلاح‌طلبی در ذهن ما وجود دارد و هر کسی از منظر خودش با این مفاهیم ارتباط برقرار می‌کند. بنابراین باید این منظومه فکری را تقریر و تدوین کرده و با شرایط زمانه‌ خود منطبق کنیم. به بیان دیگر، باید این گفتمان را با ذائقه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، سبکی و زیبایی‌شناختی نسل جدید جامعه همگون کرده و متغیرهای جدید و بی‌بدیل را وارد آحاد تعریفی آن کنیم. مورد دوم اینکه تلاش نکردیم نسل جدید را تربیت کنیم و پرورش دهیم، چرخش نخبگان و شایستگان را درون خودمان لحاظ کنیم و اجازه بدهیم این چرخ بچرخد و مجال بدهیم و شرایط را فراهم کنیم که نسل جدید پرورش بیابد و از درون آن تئوریسین‌ها، استراتژیست‌ها و مدیران بجوشند و بتوانند جایگزین نسل گذشته شوند. متاسفانه هرجایی که رقابتی بر سر تصاحب قدرت و نام و نشانی از قدرت وجود دارد، عده‌ای خاص و تکراری در صحنه حاضرند و از نسل جدید غافلند. نسل جدید حکم سیاهی‌لشگری را بازی می‌کند که در فردای این تصاحب قدرت باید مومیایی شده و تا هنگامه‌ قدرتی دیگر در مقبره‌ها نگهداری شود. اما نقد دیگر اینکه برخی حیات و ممات اصلاح‌طلبی را در گرو  حضور یا عدم حضور در حوزه‌ سیاست و قدرت رسمی قرار داده‌اند و از قدرت و سیاست غیررسمی و مدنی غافل شده‌اند. باید توجه داشته باشیم که دامن و دامنه تفکر و گفتمان اصلاح‌طلبی صرفا عرصه سیاست و قدرت را در‌بر نمی‌گیرد بلکه ساحت‌های اجتماعی، فرهنگی، هنری و... را نیز فرامی‌گیرد. بنابراین، تحدید و محدودکردن این گفتمان فربه و فراگیر به حوزه‌ای خاص تنها و تنها قراردادن آن در مسیر احتضار است. نقد دیگر، مجال‌دادن به عده‌ای شبه‌اصلاح‌طلب یا اصلاح‌طلبان کاذب و دروغینی است که به جریان اصلاحات و بزرگانش نگاه ابزاری می‌کنند و از آنان پلی ساخته‌اند برای نیل به منافع و مصالح خود. متأسفانه این عده که در مرام و منششان، نشان و نشانه‌ای از فرهنگ، اخلاقیات و الهیات اصلاح‌طلبی دیده نمی‌شود، این‌روزها مجال یافته‌اند به نام نامی ‌اصلاحات و بزرگان اصلاحات، حضور پرمعنا و پرمنفعتی در عرصه قدرت و سیاست داشته باشند و اصلاح‌طلبان راستین را به حاشیه بکشند. در چنین فضای گنگ و گیج و پر از ابهام و ایهام گفتمانی، همگان می‌توانند خودشان را اصلاح‌طلب بنامند. اگر ما حریم و خطوط قرمز و نارنجی و زرد و سفید گفتمانی خود را مشخص کنیم هرکسی نمی‌تواند وارد این حریم شود و خودش را خودی تعریف کند. آنگاه می‌شود کسانی را که قصد استفاده ابزاری از این گفتمان دارند تشخیص داد و تکلیف خود را با آنها مشخص کرد. اما این اتفاق نیفتاده، بنابراین مجالی برای کسانی فراهم شده که صرفا منطق قدرت و ثروت را می‌فهمند و از تمام تاریخ، میراث و سرمایه نمادین و سرمایه اجتماعی و انسانی اصلاح‌طلبی به‌صورت ابزاری استفاده می‌کنند. از‌همین‌رو، باید از لحاظ سازمانی و تشکیلاتی تکلیف خودمان را مشخص کنیم و هم از لحاظ گفتمانی، گفتمان تقریر و تدوین‌‌یافته‌ای داشته باشیم که درون و برون آن مشخص باشد و از سویی باید درون جریان هشیار بود و به هرکسی مجال نداد که وارد جرگه اصلاح‌طلبی بشود.»

اما مرتضی حاجی تعبیر دیگری از شرایط این روزها دارد. او درباره پیشنهاد برخی از اصلاح‌طلبان مبنی بر اینکه جریان اصلاحات کار خود را به صورت جبهه‌ای دنبال کند، می‌گوید: «در حال حاضر یک جبهه وجود دارد و در مقطع انتخابات توسعه پیدا می‌کند. اینکه بخواهیم بگوییم همه نظرات اصلاح‌طلبان از یک بلندگو و یک زبان جاری شود، علی‌القاعده ممکن نیست. باید یک سازمان منسجم حزبی با سازوکار مناسب که در آن اصلاح‌طلبان نظرات خود را تجمیع کنند تشکیل شود تا افراد بتوانند به توافق دست یابند.»

این عضو کمیته تعامل شورای عالی سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان در ادامه خاطرنشان کرد: «باتوجه به شرایط فعلی عملا به نظر نمی‌آید که این نظریه تحقق پیدا کند. باید این را بپذیریم که در جبهه اصلاح‌طلبان مواردی وجود دارد که آن، نظرات صددرصد یکسان نیست. اما مصلحت جمع ایجاب می‌کند که در مقاطعی حداکثر هماهنگی فراهم شود و با یک سازوکار د موکراتیک که با اکثریت آراء هم همراه باشد تشکل‌هایی که زیر این نام تجمع می‌کنند، به یکدیگر احترام بگذارند و فعالیت کنند.» وزیر آموزش و پروش دولت اصلاحات با اشاره به اینکه در زمان انتخابات رفتارهایی اینچنینی بیشتر نمود پیدا می‌کند، عنوان می‌کند: «اگر می‌خواهیم یک سازوکار منسجم داشته باشیم، باید با رفع نواقص احتمالی و بررسی و شناسایی نقاط ضعف و قدرت، بتوانیم بیش از پیش این تشکیلات را گسترش دهیم. برای هر تغییری رویکرد بزرگان اصلاحات و احزاب اصلاح‌طلب باید با یکدیگر به جمع‌بندی برسد.»

  کارگزاران جرقه اختلاف را زد

اما اصل این جدال‌ها که دامنه آن به اتحاد ملت هم کشیده شده و شاید تلافی آن حملات بوده باشد از سرمقاله محمد قوچانی آغاز می‌شود. قوچانی در سرمقاله سازندگی رای‌آوری روحانی در انتخابات سال 92 را نشانه عبور اصلاح‌طلبان از رادیکالیسم بعد از 88 می‌داند و‌ترجیح روحانی مصلح و معتدل بر عارف اصلاح‌طلب را اوج پراگماتیسم در میان اصلاح‌طلبان تعبیر می‌کند. او با اشاره به اینکه اصلاح‌طلبان به فکر رای دادند نه به فرد، می‌نویسد: «به‌جای انتخاب ژنتیک به انتخابی پراگماتیک تن دادند. روحانی؛ سیاستمداری معتدل و مصلح از لایه‌های میانی جناح راست بود که هرگز تن به رادیکالیسم راست نداد و آن‌قدر منتظر ماند تا در فترت رادیکالیسم چپ به انتخاب اصلی جناح چپ سابق و اصلاح‌طلب کنونی بدل شود».او افزوده است: «دولت اول روحانی با بازگشت وزرایی مانند زنگنه و حجتی و نجفی و نیلی فوق انتظار اصلاح‌طلبانی بود که یا از حاکمیت قهر کرده بودند یا از حاکمیت اخراج شده بودند. آنان عملگرا شده بودند و بازگشت چهره‌های پراگماتیست و تکنوکرات‌های اصلاح‌طلب به قدرت را آن‌قدر مهم می‌دانستند که در پی بازگشت چهره‌های ایدئولوژیک و ایدئولوگ‌های اصلاح‌طلب به دولت نباشند. حتی سعید حجاریان مهمترین مأموریت دولت یازدهم را «عادی‌سازی» اوضاع (نرمالیزاسیون) عنوان کرد. اما انتخابات سال 1392 و صف‌آرایی اصولگرایان رادیکال در برابر حسن روحانی آثار منفی خود را بر اصلاح‌طلبان نیز گذاشت. اصلاح‌طلبان از تنهایی روحانی در میان اصولگرایان به این دریافت و رهیافت رسیدند که روحانی جز آنان کسی را ندارد و ناگریز است که به ایشان تکیه کند». به اعتقاد قوچانی، پیروزی‌های نسبی اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس دهم و شوراهای شهر نیز بر این «تکبر سیاسی» برخی اصلاح‌طلبان افزوده و متاسفانه ساز نامیمون رادیکالیسم دوباره کوک شده است. او ادامه می‌دهد: «اکنون اصلاح‌طلبان که یک‌‌بار دیگر در پناه یک دولت معتدل (مانند دولت‌های هاشمی و خاتمی) در تعیین دولت و مجلس و شورا و شهرداری نقش‌آفرین شده‌اند، فهرستی از مطالبات حداکثری خود را ردیف کرده‌اند: «حاکمیت یکپارچه اصلاح‌طلبان، در اختیار گرفتن همه پست‌های دولتی، راه ندادن حتی یک اصولگرا به شورای شهر، تاکید بر مطالبه بحق اما نابهنگام وزارت زنان، راندن همه اصولگرایان از کابینه و...». قوچانی نتیجه این تکبر سیاسی را بدون شک، شکست می‌داند و می‌نویسد: «در دامن زدن به این تکبر می‌توان ردپای رسانه‌های خارجی را به‌خوبی دید: گروهی از اصلاح‌طلبان سابق که جلای وطن کرده و دورکاری سیاسی می‌کنند آواری از مطالبات و خرواری از انتظارات را بر سر دولت دوازدهم می‌ریزند. انتشار اخبار کذب از طریق شبکه‌های ماهواره‌ای و اجتماعی و تخریب دولت تنها راه ادامه حیات این اصلاح‌طلبان سابق است که از دور دستی بر آتش دارند و در عمل آب به آسیاب اصولگرایان می‌ریزند. این دوستان سابق فراموش کرده‌اند که تا اطلاع ثانوی مساله اصلی در ایران نه مطالبات اجتماعی که معادلات سیاسی است. نهاد دولت در ایران از مشکلاتی مانند تنازع قوا، حاکمیت موازی، کارشکنی نهادی و نبرد درون ‌دستگاهی رنج می‌برد و قبل از هر اصلاح اجتماعی باید این بحران سیاسی را اصلاح کند. ایران در شرایطی قرار ندارد که توان ملی خود را در نزاع‌های سیاسی فرسوده سازد. اگر در زمان انتخابات پاره‌ای نزاع‌های سیاسی برای ایجاد نشاط انتخاباتی و فهم ضرورت مشارکت سیاسی ضروری بود؛ اگر برای دفع خطر می‌شد آستانه تحریک جامعه را به حرکت واداشت؛ اگر برای انتخاب رئیس‌جمهور به یک رای بالا در یک رقابت واقعی نیازی وجود داشت در زمان تشکیل دولت هر نوع نزاع سیاسی، مبارزه انتخاباتی و رقابت هیجانی غیرضروری بلکه مضر است». او تاکید می‌کند که «معنای این حرف استفاده ابزاری از مردم نیست» و توضیح می‌دهد: «واقعا خطر نزدیک بود و ضرورت داشت که یک نیروی اجتماعی پشت‌سر دولت قرار گیرد، ضمن آنکه منازعه انتخاباتی را حسن روحانی شروع نکرد و این به‌طور مشخص محمدباقر قالیباف و نیز سیدابراهیم رئیسی بودند که حسن روحانی و اسحاق جهانگیری را به واکنش‌های صریح برانگیختند. اما انتخابات تمام شده و اتفاقا اصلاحات پیروز شده است. جناح پیروز اکنون باید آرامتر از جناح شکست‌خورده باشد. پیش از این نیز گفته‌ایم که جز با چپ نمی‌توان تحول ایجاد کرد و جز با راست نمی‌توان ثبات آفرید. با چپ باید برخاست و با راست باید نشست. با چپ می‌توان انقلاب کرد و با راست می‌توان حکومت کرد و این همان کاری است که روحانی می‌کند.»

این مطلب واکنش‌هایی به همراه داشت. از جمله اینکه روزنامه آفتاب یزد نوشت: «ما از ایدئولوژی عبور کرده‌ایم و اکنون زمانه استراتژی است.»این گزاره مبین رویکردی است که حزب کارگزاران و چهره‌های این تشکیلات سیاسی به آن معتقد هستند. به این معنا که اکنون دوران عبور از گفتمان‌های سیاسی چپ و راست و گذار به عملگرایی است.

کارگزارانی‌ها بر این باورند که بی‌توجه به ریشه افراد، اصلاح‌طلبان باید ایدئولوژی را فدای تکنیک کنند.

مبتنی‌بر این نظریه، در مقطع کنونی، کشور نیازمند عادی‌سازی یا همان نرمالیزاسیون شرایط است، از همین روی، همزمان با تقدم عملگرایی بر گفتمان، مطالبات اصلاح‌طلبان نیز در سایه رادیکالیزم قرار می‌گیرد، به‌طوری که طرح مباحثی چون حضور زنان در کابینه و یا نمود یافتن آرای حسن روحانی در هیات دولت تندروی محسوب‌ها ‌می‌شود چراکه باید مرزهای میان چپ و راست را زدود و سنگینی وزنه اصولگرایی درکابینه را نباید اتفاقی حائز اهمیت برشمرد. بر همین اساس کارگزارانی‌ها بر این باورند که «‌جز با چپ نمی‌توان تحول آفرید و جز با راست نمی‌توان به خلق ثبات پرداخت یا آنکه با چپ باید انقلاب کرد و با راست حکومت.» آنها معتقدند که روحانی روی ریل این قاعده حرکت می‌کند و ائتلاف روحانی با علی لاریجانی در همین راستا قرار دارد.

ائتلافی که این تشکل اصلاح‌طلب از آن با نام «اتحاد» یاد می‌کند، در جلسات رای اعتماد نمایندگان مردم به وزرای پیشنهادی کابینه دولت دوازدهم آشکارا پدیدار شد و اکثر قریب به اتفاق وزرای معرفی‌شده با کسب بیش از 200 رای به پاستور راه یافتند. بر‌اساس این ائتلاف یا همان اتحادی که کارگزاران به آن نسبت می‌دهد و مبتنی بر نظریه تقدم استراتژی بر ایدئولوژی است؛ چشم‌اندازی برای ایران 1400 تعریف شده به‌طوری که حزب کارگزاران بزنگاه انتخابات ریاست‌جمهوری را از آن عملگرایان دانسته است، نه چهره‌های چپ و راست. بدین سان که ممکن است متحد حسن روحانی یعنی، علی لاریجانی بدون در نظر‌گرفتن خاستگاه سیاسی‌اش، کاندیدای نهایی اصلاح‌طلبان شود.

  جدایی ناممکن گفتمان از راهبرد

«با چپ باید برخاست و با راست باید نشست.» این همان تقدم استراتژی بر ایدئولوژی است که کارگزارانی‌ها از آن دم می‌زنند. رویکردی که به ظن آنان به ائتلاف و اتحاد چپ و راست منتهی می‌شود.

برای پی‌بردن به درستی چنین نگاهی الهه کولایی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و نماینده مجلس ششم به آفتاب یزد گفت: «به نظر می‌رسد آنچه که در رفتارهای سیاسی سال‌های اخیر مورد توجه قرار گرفته است، الزامات برآمده از شرایط محیطی داخلی و خارجی باشد. این نوع مباحث بسیار چالش ‌بر‌انگیز به نظر می‌رسند، چرا که نمی‌توان موضوع راهبرد و رویکرد را از گفتمان و مبانی تفکر و جریان‌های سیاسی جدا کرد. این موضوعات ارتباط تنگاتنگی با یکدیکر دارند اما به دلیل تجربه پرخسارت هشت سال ریاست دولت‌های نهم و دهم که نوعی کم‌توجهی و در مواقعی بی‌توجهی به واقعیت‌های داخلی و بین‌المللی بود و باعث شد تا خسارت‌های عظیمی‌متوجه کشور شود، این رویکرد امروز بیشتر مورد توجه قرار گرفته است که الزام‌های عملی واقعیت‌های داخلی و خارجی به جای صرف پرداختن به جهت‌گیری‌های سیاسی مورد توجه قرار گیرد که البته این رویکردی است

 خود آسیب‌زا.»

وی افزود: «چرا که باید مسیرها، اهداف، سیاست‌ها و برنامه‌ها براساس یک رویکرد جامع و کلان شکل بگیرد، ضمن اینکه باید پذیرفت حرکت‌های ائتلافی در کشور ما اساسا بسیار جوان و نابالغ است و شاید این نوع مباحث ارتباط مستقیم با تجاربی می‌یابد که در جامعه ما کمتر پیش آمده و وجود داشته تا احزاب و جریان‌های سیاسی بتوانند مصالح و منافع عمومی را بر دیدگاه‌های خاص خود‌ ترجیح دهند. به نظر می‌رسد در این زمینه ما نیازمند گفت‌وگوها و بحث‌های جدی باشیم تا بتوانیم سطوح مختلف عمل و اقدام را بر پایه ضرورت‌های ناشی از نگرش‌ها و تفکرات متفاوت به درستی ارزیابی کنیم، چرا که در نهایت باید با مطالبات و خواسته‌های مردم ایجاد ارتباط کرد و جریان‌های سیاسی به ویژه اصلاح‌طلبان که خود را به این خواسته‌ها و مطالبات نزدیک‌تر می‌دانند به دلیل عملگرایی و الزام‌های واقعی از این زوایا غافل نشوند. بنابراین به نظر می‌رسد ما نیازمند بحث و گفت‌وگو و طرح دیدگاه‌های متفاوت در یک فرآیند گسترده و همه‌جانبه در این زمینه هستیم تا به جای قرار‌گرفتن در این سوی بام از آن سوی بام نیفتیم.»

  بحران خط مشی

اما علیرضا علوی‌تبار هم تعریف خاص خود را دارد. او می‌گوید: «هر نوع داوری در مورد رفتار اصلاح‌طلبان در سال‌های پس از 88 بایستی قبل از هر چیز با درک موقعیت آنها همراه باشد. برای درک این موقعیت توجه به چند نکته ضروری است. برای اینکه بخواهیم به صورت یک «سیاست‌ورز» و نه یک روشنفکر یا یک آموزشگر (آکادمیسین) بر سیاست تاثیر بگذاریم باید توجه داشته باشیم که «سیاست‌ورزی» هنر انتخاب از میان گزینه‌های موجود است. باتوجه به اینکه در ایران نظارت استصوابی توسط نهادی که اکثریت اعضای آن دیدگاه و گرایش مشخصی دارند که در نقطه مقابل اصلاح‌طلبان قرار دارد، اعمال می‌شود؛ دایره انتخاب اصلاح‌طلبان در سال‌های اخیر به‌شدت محدود شده است. یا باید از میان همین گزینه‌های موجود، که یک مرحله گزینش شده‌اند، انتخاب کرد یا در انتخابات شرکت نکرد. نکته دیگر این است که اغلب چهره‌های تاثیرگذار اصلاح‌طلب به این نتیجه رسیده‌اند که رابطه اصلاح‌طلبان با ساختار قدرت باید بازسازی شود. اصلاح‌طلبان منکر اختلافات و تفاوت‌ها نیستند و قصد فریب کسی را هم ندارند. اما باور دارند که تفاوت‌ها به خوبی مدیریت و بیان نشده‌اند و روابط به جای واقعیت، بیشتر بر‌اساس سوءتفاهم شکل گرفته است. به علاوه آنها (اصلاح‌طلبان) می‌گویند گروهی که تامین منافع خود را دنبال می‌کرده‌اند تمامی ‌تلاش خود را برای تخریب روابط و جایگزین‌کردن خشم و انتقام به جای گفت‌وگوی انتقادی به کار برده‌اند و به دلیل سوءاستفاده از امکانات نهادی و عمومی‌ای که در اختیار داشته‌اند در این زمینه موفق هم بوده‌اند.

از این رو خط مشی غالب اصلاح‌طلبان پیش از سال 92 همراهی توام با سکوت بوده است. نکته دیگر این است که اصلاح‌طلبان به این تحلیل رسیده‌اند که برخی بحران‌ها فراتر از جناح‌بندی‌ها، کل موجودیت کشور را به خطر انداخته است. البته اصلاح‌طلبان برای خروج از بحران‌ها چارچوب و توان طرح پیشنهاد دارند اما مهم اقدام واقعی و عملی است. توازن نیروها به دلیل نابرابری شدید در توزیع منابع (مادی- نهادی- رسانه‌ای و...) به‌گونه‌ای است که اصلاح‌طلبان طرح‌های خروج از بحران را نمی‌توانند به تنهایی عملی کنند.از این رو نیازمند آنند که با قربانی کردن برخی از مواضع خاص خود، برای خروج از بحران‌های اجتماعی گسترده‌تر اقدام کنند. خروج از بحران‌های کنونی تنها با فداکاری هر یک از جریان‌های سیاسی ممکن است. کم‌و‌بیش گمان می‌کنم مردم هوادار اصلاح‌طلبی و حتی اقشار جوان‌تر و پرشورتر این واقعیت‌ها را دریافته‌اند و به همین دلیل هم همراهی و همدلی کرده و در صحنه حاضر می‌شوند. مهم‌ترین فایده این فداکاری برای اجماع ملی، کاهش تنش‌های داخلی و امکان توجه به حل بحران‌ها و دفع خطراتی است که می‌تواند برای کشور بسیار مخرب باشد.اما اگر تلاش اصلاح‌طلبان برای بازسازی رابطه با ساختار قدرت از طرف آنها دفع شود و بحران‌ها و ابرچالش‌های ملی نیز به سوی حل‌شدن سوق داده نشوند، اصلاح‌طلبان با بحران خط‌مشی مواجه

خواهند شد.

آنگاه اگر فشارهایی که برای حفظ هویت به این جریان وارد می‌شود با پاسخ مناسب از سوی آنها روبه‌رو نشود به ناامیدی، چندپارگی و کاهش اعتبار اصلاح‌طلبی منجر خواهد شد.

البته تضعیف اصلاح‌طلبان به معنای تقویت اصولگرایان نیست بلکه نوعی رادیکالیسم و فراتر‌رفتن از اصلاح‌طلبی تقویت می‌شود.