سیاسیون بسیاری اعم از اصولگرا و اصلاح‌طلب در نقد و مخالفت با ناآرامی‌ها و تجمعات اعتراضی خشونت‌آمیز صحبت کردند اما واقعیت این است هر دو جناح سیاسی امروز نسبت به روز قبل از این وقایع تغییر موضع دادند. اصلاح‌طلبان در طرح انتقادهای سیاسی و اصولگرایان در طرح انتقادهای اقتصادی نسبت به دولت دست به عصاتر موضع‌گیری می‌کنند. بر همین اساس سجاد سالک و سعید صدراییان میهمان هفته‌نامه مثلث بودند و درباره تاثیر اتفاقات اخیر بر آرایش فضای سیاسی کشور به گفت‌وگو و تبادل نظر پرداختند.

فرد خوشنام ضد فساد به‌جای دو جناح
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

بعد از انتخابات، وقتی دولت آقای روحانی مستقر شد، در اواخر آبان‌ماه بود که کمپینی به‌نام پشیمانم در شبکه‌های مجازی تشکیل شد. یک‌سری سلبریتی‌ها اعم از چهره‌های مشهور ورزشی و هنری اعلام نارضایتی کردند از رایی که به آقای روحانی دادند. در مقابل این کمپین، اکثریت قریب به اتفاق اصلاح‌طلبان موضع تا 1400 با آقای روحانی را اتخاذ کردند و گفتند از رای به نامزد مطلوب‌شان در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 96 پشیمان نیستند. حتی آقای خاتمی گفت «پشیمان‌ها یک عده دسیسه‌گر هستند»، در مقابل هجمه‌هایی به او شد. بعد از مدتی شاهد بروز ناآرامی‌ها و تجمعات اعتراضی در برخی شهرهای کشور بودیم. اصلاح‌طلبان در واکنش به این اتفاق نیز سعی کردند مردم را به آرامش تشویق ‌کنند. آقای جلایی‌پور از واژه کرکسان در توصیف معترضان استفاده کرد. وقتی کمپین پشیمانم و ناآرامی‌های اعتراضی اخیر را کنار هم می‌گذاریم، آیا می‌توان گفت شکافی بین بدنه سیاسی جناح اصلاحات و بدنه اجتماعی‌اش به وجود آمده است؟ آقای نوبخت در واکنش به کمپین پشیمانم گفت «آن کسانی که پشیمان هستند، اصلا چه موقع رای دادند که الان پشیمان هستند؟» بفرمایید پشیمان‌ها و معترضان جزو آن 30 درصدی بودند که رای ندادند یا جز پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان بودند که ریزش کردند؟

  صدراییان: به نظر من این سوال دو پیش‌مقدمه دارد. نکته اول آنکه سلبریتی‌ها اعم از هنرپیشه‌ها، ورزشکاران و مداحان شاید در حرفه خود خیلی خوب باشند اما هیچ دلیلی ندارد که کنش سیاسی درستی انجام دهند. البته تا یک برهه‌ای سلبریتی‌ها تعیین‌کنندگی داشتند، یعنی مداح برای ما شهردار، عضو شورای شهر و رئیس‌جمهور تعیین می‌کرد. یک هنرپیشه هم همین‌طوری بود. یعنی واقعا دفاع آقای الف به‌عنوان یک بازیگر یا حضورش در یک همایش انتخاباتی خیلی معنادار بود و اساسا همه چیز را می‌توانست تغییر دهد. دلیل این مساله چه بود؟ دلیلش این بود که وقتی فرد به حکومت می‌رسیدند فلان هنرپیشه یا فلان ورزشکار که از او دفاع کرده بود، از امکانات دولتی بهره‌مند می‌شد. اما امروز این فضا تا حدود خیلی زیادی شکسته شده است، یعنی اساسا رای لیست امید در این دوره از شورای شهر و مجلس یا قبل از آن رای اصولگرایان در دو دوره اخیر متأثر از حمایت سلبریتی‌ها نبود. مقدمه دوم اینکه ما اساسا رای آقای روحانی را چطور داریم می‌بینیم که داریم مطابق این قضاوت می‌کنیم؟ اساسا بخش تعیین‌کننده رای آقای روحانی در هر دو دوره رای ایجابی نبود، یعنی هم در دوره قبل و هم در این دوره رای آقای روحانی اولا «نه» به یک چیزها و ثانیا «بله» به یک چیزهای دیگر بود، به عبارت دیگر اگر به‌جای آقای روحانی هر کاراکتر دیگری هم قرار می‌گرفت که این ویژگی‌ها را داشت، رای می‌آورد. به نظر من اگر او با هیچ کس رقابت می‌کرد، رای‌اش از اینکه حاصل شد، کمتر می‌شد. آقای روحانی و تیم ایشان از لحاظ عملکردی، تیم تنبلی تحلیل می‌شوند؛ در مقابل احمدی‌نژاد اگر تمام بدی‌های عالم را داشت، مزیت او پرکاری‌اش بود. بعد از احمدی‌نژاد، یک روحانی در ذهن سلبریتی‌ها ساخته شد که بعد از چهار سال و نیم سلبریتی‌ها از روحانی برساخت ذهنی خودشان ابراز پشیمانی کردند، وگرنه آقای روحانی بالاخره یک شدنی را طی کرد که به این نقطه رسید. این روحانی که الان ما می‌بینیم، همان روحانی است و جای پشیمانی ندارد. کدام روحانی جای پشیمانی دارد؟ روحانی برساخت ذهن دوستان اصلاح‌طلب. یعنی این‌ها یک آقای روحانی را برای خودشان ساخته بودند، یک آقای روحانی به تعبیری مطلوب اما او الان دارد گران می‌کند، فیلتر می‌کند و بودجه را این‌جوری تعیین می‌نویسد. در حالی‌که این آقای روحانی اساسا تعجب ندارد، در واقع چون دیگر به رای مردم احتیاجی نمی‌بیند، به تعبیر اصلاح‌طلبان بیشتر فرمان را از سمت مردم به سمت حاکمیت خواهد چرخاند. اینکه آقای نوبخت گفته «پشیمان‌ها رای نداده‌اند»، بازی است. او باید این حرف را بزند، چون من هم اگر جایش بودم، شاید این حرف را می‌زدم. بالاخره خیلی از کسانی که دارند این حرف‌ها را می‌زنند، آنقدر اعلام برائت‌شان عجیب بود که آمدند فیلم منتشر کردند و گفتند «من خودم هستم و دارم می‌گویم پشیمان هستم از را‌یی که به روحانی دادم. ما فکر نمی‌کردیم که این اتفاق بیفتد»؛ در مجموع پشیمانی از رای به روحانی برساخت ذهنی اصلاح‌طلبان صورت گرفت.

 آقای سالک! شما بفرمایید این پشیمان‌ها و جمعیت معترض چه ماهیتی دارند؛ اصلاح‌طلب هستند، خاکستری‌اند یا ضدانقلابند؟

  سالک: اگر از موضع دلسوزانه برای نظام و امنیت ملی بخواهیم به این اتفاقات و تجمعات اخیر نگاه کنیم، بدترین رویکرد این است که بیاییم موضوع را به اصلاح‌طلب و اصولگرا تقلیل دهیم. در واقع اگر بخواهیم از موضع دلسوزانه بگوییم چه اتفاقی دارد در کشور رخ می‌دهد، بهتر است همه تلاش کنیم از اتهام‌زنی و انداختن توپ در زمینه این گروه و آن گروه و این جناح و آن جناح خودداری کنیم. حقیقت ماجرا این است که عموم مردم فارغ از اصلاح‌طلب، اصولگرا و خاکستری گلایه‌های جدی در کشور دارند و هر کسی هم از ظن خود شد یار من. بخش عمده‌ای از گلایه‌ها ممکن است وجه اقتصادی داشته باشد، نارضایتی از بیکاری، اعتراض به عدم عزم جدی در مبارزه با فساد یا گلایه‌های فرهنگی و اجتماعی باشد. موضوع این است که به هر دلیلی گلایه وجود دارد و گلایه‌ها نیز خیلی جدی است. البته من اعتراضات اخیر را با نارضایتی از عملکرد روحانی بی‌ربط نمی‌دانم؛ برایش یک تحلیل هم دارم. تحلیل شخصی من این است که بخش قابل توجهی از کسانی که به آقای روحانی رای داده بودند، در سال‌های قبل از بقیه افراد، ارگان‌ها، بنیادها و سطوح قطع امید کرده بودند و آقای روحانی در انتخابات برایشان یک چشم‌انداز امیدوارکننده ایجاد کرده بود یا به تعبیر برادرمان، آقای روحانی تصویری در ذهن برخی از افراد ایجاد کرد که من می‌توانم سرمنشأ یک‌سری تحولات، بهبودها و دگرگونی‌ها باشم. اتفاقی که در این ماجرای اخیر رخ داد، گویی که پایانی بر همه رویاهای مردم بود. آنها پیش خود می‌گویند «سراغ احمدی‌نژاد یک شخصیت اصولگرا با شعار عدالتگرایانه و خدمتگزاری رفتیم و به او اعتماد کردیم، آن طور شد. آقای قالیباف با وجود کارهای عمرانی بعد از رفتنش، معاونش در مورد شائبه فساد اقتصادی بازداشت شد. ما از بقیه قطع امید کردیم، قرار بود روحانی بیاید ناجی ما باشد اما او هم نتوانست به وعده‌هایش عمل کند و هیچ عزم و اراده‌ای نیز برای درست شدن این وضع اقتصادی احساس نمی‌شود.» از طرفی نگاه می‌کنیم در سطوح مختلف می‌توان موارد بازداشت اقتصادی در خانواده برخی پیدا کرد. برخی از آنها جدی است و برخی شایعه است. برخی رسما مطرح می‌شود، ولی برخی تکذیب هم می‌شود، ولی در جامعه خیلی جدی این مباحث مطرح است. همه این‌ها به نظرم بخشی از مردم را ناراضی و گلایه‌مند کرده و ناامیدی از عملکرد آقای روحانی هم تاثیر داشته ‌که مردم اعتراضات‌شان را به خیابان آوردند. ولی آیا این به معنی این است که مردم از آقای روحانی ناامید شده‌اند و می‌خواهند رای‌شان را پس بگیرند و به یک نفر دیگر واگذار کنند؟ خیر؛ من می‌گویم این اشتباه است که برخی تصور می‌کنند ناامیدی و نارضایتی از عملکرد روحانی به معنی این است که اگر فردا انتخاباتی برگزار شود، مردم رای‌شان را در سبد آن کاندیدایی می‌اندازند که آنها معرفی کنند. این اتفاق را من قبول ندارم. در این شرایطی که گلایه از همه وجود دارد، هر کس بیاید در این سیستم و بگوید «من می‌خواهم کاری انجام دهم»، مردم می‌گویند «تو هم مثل بقیه، ما چند بار اعتماد کنیم و به بن‌بست برسیم؟» در رابطه با موضوع پشیمانی، خیلی از کسانی که نوشتند پشیمان هستند یا ننوشتند اما در مجامع خصوصی گفتند، معنای حرف‌شان این نبود که «من از رای به روحانی، پشیمانم و کاش می‌رفتم به آقای رئیسی رای می‌دادم». خیر، پشیمانم یعنی معترض هستم، پشیمانم یعنی گلایه دارم، پشیمانم یعنی ناراحتم از عملکرد آقای روحانی. آن پشیمانم بخش کارکردی‌اش غلبه دارد بر وجه انتخاباتی‌اش. ممکن است آن جمله‌ای که با هشتگ مطرح شد، به این معنی تلقی شود که «آقای روحانی من از تو شاکی هستم و کاش به تو رای نمی‌دادم» اما قسمت دوم معنی‌اش این نمی‌شود که «کاش به تو رای نمی‌دادم و به یکی از گزینه‌های دیگر حاضر در انتخابات رای می‌دادم». من معتقدم ما با گوش‌های بسته‌ای در این کشور در همه سطوح مواجهیم که صدای نارضایتی و صدای اعتراض را نمی‌شنوند. من با گروهی از بازنشسته‌های ارتش صحبت می‌کردم. می‌گفتند: «مثلا ما که در این مدت هر روز داریم اعتراض مسالمت‌آ‌میز انجام می‌دهیم، جلوی سازمان برنامه و بودجه رفتیم، جلوی نهاد ریاست‌جمهوری رفتیم، جلوی مجلس رفتیم، چه اتفاقی افتاد؟» یک گروه بازنشسته ارتش برای قبل از سال 86 هستند، آنها در جنگ حضور داشتند و گروهی هم در مناطق عملیاتی بودند اما به‌شدت حقوق و مزایایشان پایین است. از سال 86 به بعد حقوق‌های بازنشسته‌ها را با شاغلان تطبیق دادند ولی بازنشسته‌های سال 86 به قبل، وضع حقوق‌شان بسیار پایین است. این افراد می‌گفتند: «ما که داریم نامه می‌نویسیم، اعتراض می‌کنیم، جلسه می‌گذاریم. مگر با آقای نوبخت صحبت نکردیم، مگر با بقیه حرف نزدیم؟ می‌گوییم به حق ما دارد اجحاف می‌شود اما کجا به حرف ما توجه کردند؟» کسی که احساس می‌کند دارد با مسئولان در کشور حرف می‌‌زند اما صدایش به جایی نمی‌رسد، در مقابل یک گروهی آمد اعتراض خشونت‌آمیز کرد و بعد شاخک‌های مسئولان حساس شد. آیا به این جمع‌بندی نمی‌رسد که تا وقتی اعتراض رنگ و بوی خشونت‌آمیز پیدا نکند، دیده نمی‌شود؟ من فکر می‌کنم یک هشدار باید برای همه سطوح اعم از قوه قضاییه، قوه مجریه و قوه مقننه باشد تا حرف‌های مردم را بشنوند. اینکه ما یک پارکی بگذاریم و بگوییم مردم بروند آنجا حرف بزنند، یک کارت ملی هم بگذارند، دوربین‌ها هم روشن باشد؛ اصلا محل تجمع دغدغه نیست، موضوع اصلی این است که وقتی اعتراضی وجود دارد؛ پاسخگویی به آن هم انجام شود. مردم از این وضعیت گلایه‌مند هستند که هر جایی پایشان می‌رسد، فقط گرفتاری است، بعد می‌گویند به مرکز رسیدگی به شکایات یا مرکز رسیدگی به مشکلات مراجعه کنند. آنجا هم که می‌روند کسی نیست که پاسخگوی مشکلات و گرفتاری‌های مردم باشد.

 در مجموع شما می‌گویید این جمعیت پشیمان‌ها و معترضان را نمی‌شود در دسته‌بندی پایگاه اجتماعی جناح‌های سیاسی تعریف کرد؟

  سالک: نه در دسته‌بندی سیاسی و نه در طبقه‌بندی اجتماعی. اگر ما بخواهیم ساده‌سازی و همه را به یک قشری تقلیل دهیم، ممکن است در فهم قضیه دچار مشکل شویم.

آقای صدراییان! نظر شما چیست؟ این کسانی که پشیمان یا معترض بودند، چه جنس و ماهیتی دارند؟ اصلاح‌طلبند، ضدانقلاب محسوب می‌شوند یا خاکستری‌هایی هستند که دیروز جذب شعارهای عدالت‌طلبانه احمدی‌نژاد شدند و به سمت او رفتند و امروز مجذوب وعده‌های روحانی شدند و به او رای دادند؟

  صدراییان:یک نکته‌ای را آقای سالک گفتند که این نکته درست است، آن هم این است که اگر ما بیاییم بگوییم که آقای روحانی ناکارآمد بوده این واقعا به تعبیری دیگر نقطه سر خط 40 سالگی انقلاب است. یعنی ما نمی‌توانیم بگوییم که سازندگی آمد سر کار نتوانست، اصلاحات آمد سر کار نتوانست، عدالت‎طلب آمد سر کار نتوانست، اعتدال آمد سر کار نتوانست و این به نظرم دیگر ناکارآمدی ساختار است. یعنی این ساختار ایرادش چیست که هر کس سر کار می‌آید، علاوه بر اینکه نمی‌تواند کاری انجام دهد، در حین کار خودش اپوزیسیون و ضد انقلاب می‌شود. به‌جز آقای هاشمی که مردم مقابل ایشان تعریف شدند و حاکمیت پشت سر او رفت، هم آقای خاتمی، هم آقای احمدی‌نژاد و هم آقای روحانی، هر سه فرد از سال دوم، سوم به بعد به‌ویژه در دوره دوم ریاست‌جمهوری، اپوزیسیون نظام و اپوزیسیون رای‌دهندگان به خودشان شدند؛ در مورد آقای هاشمی این استثنا است که او به نوعی مدلش با روسای جمهور بعدی تفاوت می‌کرد، چون یک قدری در آن دوران با انقلاب به تعبیری این‌همانی داشت. این یک موضوعی است که حتما باید به آن دقت داشته باشیم. نکته دومی ‌که وجود دارد در پاسخ سوال این است که ما باز باید ببینیم سال 92 چه کسانی به آقای روحانی رای دادند. در ادامه عرض قبلی‌ام بگویم که همین‌طور که رای به آقای روحانی رای به خودش نبود، امروز نیز هیچ کس نمی‌تواند بگوید آقای رئیسی گزینه مطلوب اصولگرایان بود. اصلا اینجوری نیست. آقای رئیسی گزینه مطلوب برای اجماع بود. همه ما این را می‌دانیم. یعنی امروز که ما داریم با هم صحبت می‌کنیم، «نه» به آقای روحانی، قطعا به معنای رای به رئیسی نیست. چه بسا رای نمی‌دهیم، گزینه بیشتری دارد. یعنی آدم‌هایی که به روحانی رای دادند و الان می‌آیند و می‌گویند پشیمان هستیم، کاش رای نمی‌دادیم، چون در عرصه انتخابات حتما آن کسی که به آقای روحانی رای داده و الان به علت یک‌سری نکات از آقای روحانی گله‌مند است، تفکرش به سمت آقای رئیسی هم نیست. شاید اگر قالیباف در انتخابات می‌ماند وضع فرق می‌کرد، بالاخره ما باید قبول کنیم که قالیباف آدم کارآمدی است و به هر قیمتی تونل یا پل را می‌سازد. حداقل امروز وقتی می‌خواهیم در مورد قالیباف صحبت کنیم، نمی‌توانیم بگوییم کار نکرده است؛ سر هزینه‌های ساخت، سر اتفاقات حاشیه‌ای‌اش که خود ما شاید منتقدترین افراد به او باشیم، بحث‌هایی وجود دارد. خود من حداقل سه بار با صراحت به ایشان نکاتم را گفتم و حساسیت‌ها و گله‌مندی‌هایی را که وجود دارد منتقل کردم اما امروز این طور نیست که مردم بگویند ما پشیمانیم و ای کاش به آقای رئیسی رای می‌دادیم، این اخطار بزرگی به ما اصولگراها یا نواصولگرا است. به چه معنی‌؟ به این معنی که اتفاقا ما باید در یک رقابت، این هم‌ارزی را لحاظ کنیم، یعنی الان مردم می‌گویند: «ما پشیمان هستیم از رای به روحانی»، اما مابه‌ازای آن بگویند «کاش به آن وری رای می‌دادیم» در این صورت در دوره بعدی خواهند گفت: «آن دوره اشتباه کردیم و حالا باید به گزینه درست رای دهیم». یک قدری از نگرانی من در انتخابات این است که مردم بگویند: «اصولگراها شما کاندیدای ریاست‌جمهوری خود را آقای رئیسی انتخاب کردید؛ پس معلوم است خط فکری‌تان به‌دنبال چیست». یکی از نکات مهم انتخابات خوب‌باختن است، یعنی «وقتی نمی‌توانی ببری، حداقل خوب بباز». کجا می‌توانی خوب ببازی؟ آنجایی که مردم بگویند ما پشیمان هستیم، کاش به آن یکی رای می‌دادیم. در مجموع من معتقدم حتما طبقه اجتماعی مهم است. سال 88 فارغ از دلایل و استدلال‌ها، اعتراض‌ها به لحاظ جامعه‌شناختی تیپیک انقلاب مخملی بود، تظاهرات خیابانی قشر متوسط رو به بالا در اعتراض به نتیجه انتخابات به رهبری یک فرد مهم سیاسی و وجود یک رنگ همه جزو آیتم‌های انقلاب مخملی است اما اتفاقات سال 96 تیپیک شورش و مربوط به طبقه متوسط رو به پایین است. دلیلم برای این حرف چیست؟ سال 88 مهمترین مراکز تظاهرات در تهران خیابان انقلاب به بالا، ونک، تجریش، سیدخندان و میدان کاج بود اما اعتراضات سال 96 با بیکاری رابطه مستقیم دارد، یعنی در استان‌ها و شهرهایی این اتفاق می‌افتد که آمار بیکاری در آن شهرها بالاترین رقم است، بنابراین مسائل اقتصادی بالاترین مشکل محسوب می‌شود. کسی که سال‌های 78 و 88 را دیده باشد، سال 96 می‌گوید در تهران اصلا اتفاقی نیفتاد. در اصفهان یک تظاهرات از این ور تا آن‌ور پل کردند، دیگر اتفاقی نبود. عمده اعتراض‌ها مربوط به حاشیه‌نشین‌ها بود. از سه سال پیش داریم می‌گوییم اگر اعتراضی شود، این اعتراض برای حاشیه شهر و خیلی خطرناک است. چه کسی می‌رود عملیات انتحاری می‌کند؟ کسی که تقریبا چیزی برای از دست دادن ندارد. اگر یک بچه پولدار عملیات انتحاری ‌کند، خیلی تعجب می‌کنیم. من معتقدم طبقه اجتماعی حتما در آن موثر است، پایگاه سیاسی به معنای جناحی در آن حتما مطرح نیست، اما اینکه بگوییم این‌ها جماعتی هستند که احتمالا به‌عنوان آخرین سنگر به آقای روحانی رای دادند و الان می‌بینند که حداقل‌هایی که به‌دنبالش بودند محقق نمی‌شود، به نظر من این حرف، حرف غلطی نیست. معتقدم آنجایی که آقای روحانی و مجموعه دولتش از آن ضربه می‌خورد، قطع رابطه با مردم است، یعنی دولت ایشان به معنای عام کلمه، با مردم قطع رابطه است، یعنی واقعا بین مردم نمی‌رود، خود ایشان هم همین معضل را دارد و مهمترین مساله‌ای که ما شاید با آقای روحانی داشتیم، همین بود. دولت آقای روحانی بعد از دولت احمدی‌نژاد سر کار آمد. احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور دور از دسترسی نبود. یعنی شاید 50 میلیون ایرانی بگویند ما احمدی‌نژاد را از نزدیک دیدیم. آقای روحانی بعد از احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور شد، اساسا آقای روحانی از لحاظ شخصیتی حتی در شبکه‌های اجتماعی مثل احمدی‌نژاد نیست. وزیر ارتباطات وقتی توئیت می‌گذارد، مردم حداقل می‌گویند می‌رویم یک کامنتی در مورد فیلترینگ برایش می‌گذاریم و خودمان را خالی می‌کنیم اما آقای روحانی کامنت‌های اینستاگرامش را می‌بندد. مثلا می‌خواهد در کامنت اینستاگرام چه اتفاقی بیفتد؟ الان مردم آمریکا می‌گویند از رای‌دادن به‌ترامپ پشیمان هستیم، کاش به هیلاری رای می‌دادیم یا جمهوریخواهان می‌گویند کاش در انتخابات درونی‌حزبی به ‌ترامپ رای نمی‌دادیم. ما در اینجا ابدا این وضعیت را نداریم. نکته دیگر این است که مجموعه الیت حاکمیت ما به این جمع‌بندی رسیده که اگر بخواهد انتخاب شود، انتخاب می‌شود؛ اگر قرار باشد انتخاب نشوند، انتخاب نمی‌شوند. این است که آن بازنشسته می‌رود جلوی مجلس، حرفش بی‌ثمر می‌ماند. چرا کارگران کارخانه اگر در خانه نماینده شهرستان تجمع کنند، حرف‌شان به جایی می‌رسد؟ چون او نیاز به رای دارد. آقای نوبخت تکلیفش مشخص است، نه دیگر از رشت کاندیدا خواهد شد، نه اینکه یکی، دو دوره دیگر احتمالا اصلا جایگاهی در فضای سیاسی خواهد داشت. نیازی به مردم ندارد، بنابراین نه‌تنها حرف آنها را نمی‌شنود بلکه چنین مدل حرف‌هایی می‌زند. الان آقای روحانی به چه کسی باید جوابگو باشد؟ این هم به نبود حزب برمی‌گردد.

آقای سالک! آقای صدراییان «پشیمانم» را حتی هشداری به اصولگراها می‌داند چون مردم نمی‌گویند «کاش به آقای روحانی رای نمی‌دادیم و به رئیسی رای می‌دادیم» به نظر شما چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ آیا مردم دارند از جناح‌های سیاسی عبور می‌کنند؟ یعنی جناح‌های سیاسی ناکارآمد شدند و دیگر حرف مردم را در قدرت نمایندگی نمی‌کنند؟

 سالک: من در تکمیل صحبت آخر برادرمان این را اضافه کنم. در کشور ما برای اینکه افراد در سیستم مدیریتی حضور پیدا کنند توجه به خواسته‌های مردم، خیلی ملاک نیست. در واقع افراد برای حفظ کرسی‌ یا ارتقای سطح مدیریتی باید هوای لینک‌های خود را داشته باشند. این یک اشکال ساختاری است، یعنی در هر کدام از این مجموعه‌ها می‌بینیم، افرادی که در سیستم‌ مدیریتی هستند و می‌خواهند بمانند یا ارتقا  پیدا کنند، می‌گویند من رفتم از آقای خاتمی دست‌نوشته گرفتم، من رفتم با آقای جهانگیری ارتباط برقرار کردم. اصولگرایان هم می‌گویند ما رفتیم از فلان نهاد یا فلان ارگان یک نامه آوردیم. نمی‌گویند چه کارایی، چه دستاوردی و چه کارنامه‌ای داشتند که می‌خواهند فلان مسئولیت را بگیرند یا از مدیرکلی به معاونی ارتقای درجه پیدا کنند. این مشکل است که افراد به جای باز‌کردن گره از کار مردم، دنبال آن هستند که هوای کسانی را داشته باشند تا بتوانند از طریق آنها در سیستم مدیریت کشور رشد پیدا کنند. اما در پاسخ به سوال می‌گویم، من فضای فعلی را تا حدی احساسی و هیجانی می‌دانم و فکر می‌کنم زود است بخواهیم قضاوت کنیم؛ اگر الان بخواهیم باتوجه به همین فضای فعلی بگوییم، می‌توانیم بگوییم بله، مردم از خیلی از جناح‌ها خسته شدند، مردم از خیلی از سیاستمداران‌مان قطع امید کردند اما فکر کنم الان زود است که با حکم قطعی یا با یقین کامل بگوییم چه اتفاقی افتاده است. من فکر می‌کنم گلایه و نارضایتی خیلی جدی است، ولی هنوز هم اگر افراد، جناح‌ها و احزابی پیدا شوند که فردی را با یک سابقه روشن و کارنامه موفق معرفی کنند، وضع فرق می‌کند چون بالاخره مردم تبعات قطع امیدکردن از داخل را می‌دانند. ضمن اینکه ما یک اپوزیسیون بدنام، یک گروه مخالف حکومت جمهوری اسلامی به‌شدت رسوا و بی‌اعتباری داریم، مردمی‌که داخل هستند، با چشم و گوش باز می‌بینند که اگر ما بخواهیم از داخل قطع امید کنیم، آلترناتیو مناسبی هم پشت در نیست که الان بگوید قرار است تحول و وضعیت جدیدی رخ دهد. در نتیجه ما برای اینکه بگوییم مردم از جناح‌ها ناامید شده‌اند، زود است.

در انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم اصلاح‌طلبان به ناچار از آقای روحانی حمایت کردند، اصولگرایان هم چون به یک نامزدی وحدت‌آفرین به اسم آقای رئیسی رسیدند از او حمایت و پشتیبانی تشکیلاتی انجام دادند، اگر امروز بخواهیم قضاوت ‌کنیم، آیا دو جریان سیاسی ضعیف شدند؟ اصولگراها قوی‌ و اصلاح‌طلبان ضعیف شدند یا برعکس اصلاح‌طلبان قوی و اصولگرایان ضعیف شدند؟

 سالک: دو جناح یعنی مسئولان نظام. اصلا ما چیزی به‌نام جناح نداریم که خارج از نظام باشد. هم آقایان اصلاح‌طلب در کشور مسئولیت دارند و باید پاسخگو باشند، هم اصولگرایان در یک جاهای دیگر مسئولیت دارند. پس وقتی می‌گوییم از دو جناح ناامید شدند، معنی‌اش این است که از افرادی که مسئولیت داشتند، ناامید شدند. هنوز این اتفاق به صورت صد درصدی رخ نداده، ولی اگر با همین دست‌فرمان ادامه دهند، صداها را نشوند، تفسیرهای عجیب و غریب بخواهند از این اعتراضات داشته باشند، بخواهند نارضایتی داخلی را کتمان کنند و فقط بخواهند بگویند از خارج کشور سازماندهی انجام شد؛ این راه درستی نیست. البته خارجی‌ها هم قطعا به‌دنبال سوءاستفاده خواهند بود، ولی تا زمینه اجتماعی در کشور نباشد، سلطنت‌طلب و منافق آن‌قدر حقیر است که در این کشور امکان راه‌اندازی هیچ تجمع گسترده‌ای را ندارد. ولی آنها هم زرنگ هستند، اگر اتفاقی رخ ‌دهد سوار می‌شوند اما خودشان نه می‌توانند راه بیندازند، نه توان سازماندهی دارند و نه کسی به آنها توجهی می‌کند.

الان جناح‌های سیاسی ما ضعیف شدند یا نه؟

 سالک: اگر به این معنی که مرجعیت اجتماعی‌شان ضعیف شده است؟ بله، من فکر می‌کنم مرجعیت اجتماعی اصولگرا و اصلاح‌طلب ضعیف شده است. حرف چهره‌های مرجع اصلاح‌طلب و اصولگرا کمتر بین مردم خریدار خواهد داشت و این یک خطر برای مجموعه نظام خواهد بود، مجموعه نظامی که نخبگان برایش اهمیت زیادی دارند و انتظار می‌رود که مسئولان، جناح‌ها و ارکان مختلفی که مسئولیت دارند، بتوانند در دل مردم جایگاه و نفوذ و حرفشان خریدار داشته باشد. متاسفانه به نظرم مجموع اتفاقاتی که در این یک دهه گذشته رخ داده، همه این‌ها باعث شده که مرجعیت اجتماعی اصلاح‌طلب و اصولگرا در جامعه ضعیف شود.

 آقای صدراییان نظر شما چیست؟

 صدراییان: ما یک تاریخ 2500 سال داریم که حداقل در 1200 سالش، می‌توانیم بگوییم ضدیت با حکومت فخر بوده است؛ یعنی اساسا تا مغز استخوان یک جامعه رسوخ کرده؛ مبارزه با حکومت چیز خوبی است چون دولت ظالم و مردم مظلوم هستند و اگر ضدظالم باشیم خوب است. سال 57 کشور 35 میلیون نفر جمعیت داشت. وقتی انقلاب شد، غائله‌های جدایی‌طلبی اتفاق افتاد. بعد سال‌ها ما درگیر هشت سال جنگ شدیم. یکی از مهمترین حرف رزمنده‌ها به‌خصوص در فاو این بود که ما داریم این‌جا می‌جنگیم و شما دارید سر نخست‌وزیری دعوا می‌کنید؟ آن زمان واقعا اگر دعوایی بود، در جریان‌های سیاسی بود. باز هم مردم می‌گفتند بین روحانیون و روحانیت، اگر به روحانیت رای دهیم، آخرش خیلی اتفاقی نمی‌افتد. البته نخبگان متوجه می‌شدند دارد چه اتفاقی می‌افتد. در شهرستان‌ها اساسا مثل تهران رای سیاسی نیست؛ آن موقع به نحو اولی نبود. مردم بعد از جنگ یکی، دو سال اول تحمل کردند اما بعد دیدند نمی‌شود. چند روز پیش یکی از دوستان فیلمی‌‌را برایم فرستاد که من در زمان دوم خرداد دارم از آقای هاشمی دفاع می‌کنم الان که دارم این فیلم را نگاه می‌کنم، نمی‌دانم دارم مسخره می‌کنم یا واقعا دارم از او دفاع می‌کنم. خب آن زمان پز انقلابی‌گری اساسا دفاع از آقای هاشمی بود. اصلاح‌طلبان مقابل خودشان چه کسی را تعریف کردند؟ آقای هاشمی عالیجناب سرخپوش بود. من می‌رفتم حسینیه ارشاد؛ خدا گواه است، جلوی افرادی که به هاشمی می‌خواستند فحش دهند، شعار می‌دادم. جلساتی را در حسینیه ارشاد برگزار می‌کردند، آقای عطریانفر آمد یک جمله از آقای هاشمی دفاع کند، جمعیت او را هو کردند. بعد آقای خاتمی از دل همین درآمد. یعنی اینکه می‌گویید احزاب ضعیف شدند، می‌خواهم بگویم احزاب چه موقع قوی بودند؟ من فکر می‌کنم مردم در انتخابات بعدی‌شان احتمالا کارآمدی را فارغ از شعارهای جناحی و سیاسی لحاظ می‌کنند. شبیه آن چیزی که مردم در این دوره لیبرالی فرهنگی را فارغ از شعارهای اقتصادی و عملکرد اقتصادی انتخاب کردند. به نظر من مردم اساسا با جناح کاری ندارند. یک فرد خوشنام کارآمد می‌خواهند. مردم می‌آیند به آقای روحانی به واسطه شعارهای لیبرالی رای می‌دهند. من فکر می‌کنم این جایی است که مردم از آن پشیمان شدند و جناح‌های سیاسی ما روی گرده ما سوار هستند و تا مغز استخوان اقتصاد ما نفوذ کرده‌اند. اساسا الان می‌شود جایی را نقد کرد و با کسی درگیر نشد؟ من یک حرف غیرپوپولیستی بزنم؟ یکی از آقایانی که حرفش شنیده می‌شود، باید بلند شود و به مردم بگوید خودتان خواستید. من از رای مردم به آقای روحانی عصبانی هستم. این را مخفی نمی‌کنم، احترام هم به آن می‌گذارم، ولی عصبانی‌ام. به خاطر اینکه رسانه و دانشگاه در کف جامعه هستند. طرف در صف رای، به من گفت «شما به چه کسی می‌خواهی رای‌دهی؟» گفتم «چطور؟ شما به چه‌کسی می‌خواهی رای ‌دهی؟» گفت «روحانی اما از قیافت معلومه که به رئیسی می‌خواهی رای بدهی. حاجی نکن، مردم را

اذیت می‌کند!»

خیابان شهید قرنی جای پرتی نیست. آقای روحانی یک‌سری وعده داد اما عمل نکرد. آقای روحانی مگر نگفت «شجریان»، کسی به او بگوید «تو چه رئیس‌جمهوری هستی که نمی‌توانی صدای شجریان را پخش کنی؟ آقای روحانی! شما می‌گویی کنسرت در مشهد نمی‌گذارند برگزار شود، به‌عنوان رئیس‌جمهور برو در استادیوم تختی مشهد بنشین، بگو آقای سراج بیاید بخواند، در این وضعیت آیا فردی پیدا می‌شود که بتواند جلوی مراسم را بگیرد؟» آقای خاتمی یک شعار اقتصادی نمی‌داد، الان که چند سال دارد از دولت آقای خاتمی می‌گذرد، وقتی بررسی کنیم بهترین آمار اقتصادی مربوط به دوران آقای خاتمی است. اگر به من بگویند بهترین رئیس‌جمهور بعد از جنگ کیست؟ می‌گویم آقای خاتمی. اول به خاطر عمل به وعده‌هایی که می‌گفت، دوم عمل‌نکردن به وعده‌های خوبی که نگفت. من مخالف او هستم، اما اگر کسی بپرسد کدام رئیس‌جمهور نمره بهتری می‌گیرد؟ حتما می‌گویم آقای خاتمی. شما ببینید که چاپ کتاب در دوره آقای خاتمی راحت شد. آقای خاتمی اگر می‌گفت آزادی اندیشه، عمل کرد، واقعا مجوز روزنامه‌ها را در آن زمان ببینیم اما آقای روحانی گفت منع فیلترینگ، عمل نکرد؛ گفت پخش صدای شجریان، عمل نکرد؛ گفت آزادی اندیشه، عمل نکرد؛ گفت سیاست‌خارجی، عمل نکرد؛ گفت پاسپورت، عمل نکرد؛ وعده‌هایی از آقای روحانی روی میز است که عمل نکرد، همچنین یک‌سری وعده نداد که منی که رفتم به او رای دادم، نمی‌توانم بروم از او مطالبه کنم. آقای روحانی در مورد اقتصاد در این دولت هیچ وعده‌ای نداد. اینکه رونق اقتصادی ایجاد می‌کنیم که همه یارانه نگیرند برای دولت قبلش بود. فقط در این دوره صحبت از رفع فقر مطلقش کرد که اصلا نمی‌شود آن را سنجید، کما اینکه من معتقدم هم در ضریب جینی‌ و هم در شاخص فلاکت اوضاع‌مان بدتر شد. مگر همه رسانه‌ها با هم نگفتند که این آدم، آدم اقتصادی‌ای نیست، تیمش اینجوری است، من معتقدم که مردم در رای‌دادن به آقای روحانی در سال 96 دچار تدلیس شدند.

آقای علم‌الهدی روز قبل اتفاقات و ناآرامی‌های مشهد گفت «ما باید صحبت مردم را بشنویم و از اینکه نتوانستیم بحث معیشتی‌شان را تامین کنیم شرمنده‌ایم» اما بعد از ناآرامی‌ها اتفاقی که افتاد این است که اصولگرایان در موضع دفاعی رفتند و پیش‌بینی این است که یک رویکرد محافظه‌کاری پیشه کنند و دیگر نمی‌توانند مثل انتخابات 96 و قبل از آن صریح و روشن از دولت آقای روحانی انتقاد اقتصادی داشته باشند. اصلاح‌طلبان نیز چنین وضعیتی دارند، آقای زیباکلام می‌گوید: «اصلاح‌طلبان در وقایع اخیر دچار دستپاچگی شدند و نمی‌دانستند باید چه‌کار کنند، چون می‌ترسیدند دوباره به ایجاد ناآرامی‌ در جامعه متهم شوند». آیا الان ما با دو تا جناح محافظه‌کار روبه‌رو هستیم؟ اگر جواب شما مثبت است به نظر شما کدام جناح در آینده می‌تواند زودتر از قالب محافظه‌کاری خارج شود؟

 سالک: چه کسی معمولا محافظه‌کاری پیشه می‌کند؟ کسی که قدرتی داشته باشد، اختیاری داشته باشد و در جایگاهی قرار داشته باشد. دقیقا اصولگرایان و اصلاح‌طلبان هر دو الان جایگاه و قدرت دارند، فارغ از اینکه چطور دارند از آن قدرت و جایگاه استفاده می‌کنند. طبیعتا این قدرت و این جایگاهی که پیدا کردند، به محافظه‌کارتر شدن آنها کمک می‌کند. من می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم و موضع اصلاح‌طلبان را در اتفاقات اخیر تمجید کنم چون بخواهیم یا نخواهیم ما باید بین اعتراضات، دغدغه‌ها و نارضایتی‌های مردم با برخی رفتارهای هیجانی و احساسی اغتشاشی تفکیک قائل شویم. من خوشحالم که در این اتفاقات اخیر اصلاح‌طلبان جوگیر نشدند و به این سمت نرفتند که بگویند مردم در خیابان ریختند و ما باید به هر قیمتی از آنها دفاع کنیم. اتفاقا با قاطعیت اغتشاش‌ها را محکوم کردند. این به نظر من درس‌گیری و تجربه‌گرفتن از اتفاقات سال 88 بود. اصلاح‌طلبان این باور را پیدا کردند ‌که ناراحتی و التهاب، سد راه توسعه کشور است، چون در فضای ناآرامی ‌گردشگری کشور حتما افت می‌کند؛ اولویت‌های اقتصادی کنار می‌رود و اولویت‌های امنیتی جایگزین می‌شود. من خوشحالم که اصلاح‌طلبان در محکوم‌کردن ناآرامی‌ها‌تردید نکردند. ما در سال 88 دیدیم که اصلاح‌طلبان موضعشان به موضع خارج از کشور نزدیک‌تر بود، اما در اتفاقات سال 96 موضع اصلاح‌طلبان به موضع حاکمیت نزدیک‌تر بود به همین علت کسانی که خارج از کشور می‌خواستند التهاب آفرینی در کشور شود اصلاح‌طلبان را فحش دادند، مسخره کردند و همه را با هم ‌زدند. در پاسخ به اینکه در آینده چه اتفاقی رخ می‌دهد و چه کسی می‌تواند فضای بهتر برای خودش ایجاد کند، فکر می‌کنم موضعی که جناب آقای صدراییان گرفتند، مناسب است یعنی اینکه شاید به جای اینکه بگوییم کدام جناح و حزب می‌تواند موثرتر واقع شود، بهتر است بگوییم که کدام فرد شاخصِ خوش‌نامِ کارآمد با سابقه روشنی وجود دارد و افراد و احزاب و جناح‌ها می‌توانند آن را به سمت خودشان بردند؛ کما اینکه آقای روحانی اصولگرا بود اما اصلاح‌طلبان از موقعیت استفاده کردند، این اصولگرا را برای خودشان کردند. شاید نسل جدید خیلی سابقه سیاسی آقای روحانی را نشناسند ولی آقای روحانی اصولگرا بود و ما الان به چشم یک اصلاح‌طلب ایشان را می‌بینیم. هر فردی که سابقه خوب و روشنی داشته باشد و در افکار عمومی خودش و خانواده‌اش به فساد شهره نباشند، فارغ از اینکه به کدام جناح نزدیک است، اگر بتواند در این سال‌های آینده خودش را خوب ارائه کند و بدون تعارف در رابطه با مسائل و مشکلات کشور که هم اصلاح‌طلب و هم اصولگرا در آن نقش داشتند موضع بگیرد، آن‌وقت دیگر این زرنگی جناح‌ها، احزاب و گروه‌هاست که بتوانند فردی که دارد خودش به صورت عادی مطرح می‌شود، فضا پیدا می‌کند و با اقبال عمومی مواجه می‌شود از آن خود کنند. این فرد می‌تواند واقعا یک شخصیت نزدیک به اصلاح‌طلبان باشد که اصولگرایان به آن نزدیک شوند، یا برعکس، یک شخصیت نزدیک به اصولگرایانی باشد که اصلاح‌طلبان به او نزدیک شوند. در مجموع حمایت اصلاح‌طلب و اصولگرا در انتخابات بعدی از یک نامزد تضمینی بر رای‌آوردن او نیست، کما اینکه اگر قرار باشد، فقط افراد حزبی و جناحی بیایند، ممکن است با بازخورد منفی مردم هم مواجه شوند. البته من برای کل کشور این را حُسن نمی‌دانم، بلکه یک آفت است که فردی بدون تعهد به حزب متبوع، بتواند بیاید خود را مطرح کند چون معلوم نیست که اگر چنین فردی رای بیاورد، در آینده چه عملکردی داشته باشد. با وجودی که این اتفاق را مثبت نمی‌دانم، ولی قابل پیش‌بینی می‌دانم که افراد خوشنام و پاکدست جایگاه بهتری دارند.

در مورد اصولگرایان نگفتید بعد از این اتفاقات محافظه‌کار شده‌اند یا خیر؟

 سالک: اصولگراها به این دلیل که به صورت ریشه‌ای در ارکان و نهادهای مختلفی در این کشور حضور جدی و پررنگ‌ دارند، یک مقدار در همه ادوار و مقاطع برایشان سخت است که مواضعی اعتراضی در جامعه را مورد تایید قرار دهند. فرض کنیم که هر دو جناح بیایند در این مقطع به حالت طلبکارانه بگویند بله، مردم درست می‌گویند؛ خب مخاطب این بایدی که درست می‌گویند، متوجه همه‌شان است و حالا فرض کنیم پس فردا یک عضوی از حزب کارگزاران یا حزب موتلفه بیاید و بگوید این مطالبات بحق مردم باید عملی شود مخاطب اجرای این باید خود حزب کارگزاران یا حزب موتلفه است.

فکر می‌کنید منطقی‌تر شدن اصلاح‌طلبان در جلب اعتماد حاکمیت و تایید صلاحیت چهره‌های این جریان در انتخابات مجلس می‌انجامد یا خیر؟

 سالک: خیر، بی‌اعتمادی و فضای سوءتفاهمی ‌که به وجود آمده، خیلی جدی‌تر از این حرف‌هاست که با یک موضع و با یک اتفاق کاملا تلطیف و‌ترمیم شود، ولی فکر می‌کنم اصلاح‌طلبان از آزمون بزرگی قبول بیرون آمدند، جایی که اپوزیسیون تحریک، تشویق و حتی تحقیر می‌کرد تا اصلاح‌طلبان مواضع متفاوت از حاکمیت بگیرند و به ناآرامی‌ها دامن بزنند، دیدیم در عمل موضع متفاوت از رفقای سابق خود اتخاذ کردند. فکر می‌کنم این مساله در تغییر نگاه حاکمیت بتواند تاثیر بگذارد، ولی تاثیرش فوتی و سریع‌السیر نخواهد بود، از طرفی این را هم نمی‌توان پذیرفت که همچنان برخی اصولگرایان بخواهند اصلاح‌طلبان را به چشم معارض نظام ببینند؛ مگر اینکه بخواهد تسویه‌حساب دوره انتخابات باشد، یعنی بخواهند اصلاح‌طلبان را کاملا کنار بگذارند تا یک جریان دیگری بر عرصه کار حاکم شود. ولی امیدوارم لااقل موضع‌گیری‌های اصولگرایان نسبت به اصلاح‌طلبان کمی تلطیف شود؛ لااقل فضای جدیدی به وجود آمده را در نظر بگیرند و از شدت حملات به اصلاح‌طلبان بکاهند.

آقای صدراییان به‌عنوان جمع‌بندی بفرمایید به نظر شما ما با دو جناح محافظه‌کار مواجه هستیم. آیا اصولگرایان همچنان با آن قدرت و شدت و صراحت به نقد اقتصادی دولت خواهند پرداخت؟ موضع اصلاح‌طلبان را چطور دیدید؟

 صدراییان: ذهن امنیتی من به جهت این دوراهی که ساختید، می‌گوید چه بسا این تحرکات کار خود دولت است؛ یعنی یک اتفاقی افتاد، اصلاح‌طلبان یک موضع خوب در آن گرفتند و انتقاد اصلاح‌طلبان از دولت به‌شدت کاهش یافت. از طرفی اصولگراها نیز الان محکوم هستند که قدری از این آشوب‌ها به خاطر عملکرد رسانه‌ای آنها در تخریب و نقد دولت بوده است. آنها هم دست به عصا می‌شوند. این همان‌جایی است که می‌خواهم عرض کنم که به احتمال خیلی زیاد می‌تواند کار دستگاه امنیتی دولت باشد. در واقع ما الان که از مساله دور شدیم و داریم از دور به آن نگاه می‌کنیم، واقعا اغتشاشات اخیر به نفع چه کسی شد؟ منافقین که در آن باختند، آمریکا که در آن باخت، انگلیس که اصلا پای کار نیامد، اساسا بی‌بی‌سی تا روز دوم چیزی نمی‌گفت و پای کار نیامد، اصولگراها هم که ساکت می‌شوند، اصلاح‌طلبانی که از دولت منتقد بودند، سعی می‌کنند کمی فیتیله‌ انتقادها را پایین بکشند و آشتی کنند. پس برنده این اتفاقات کیست؟ آقای روحانی و دولتش. نکته دوم من این است که من این حرف‌ها را قبول ندارم که اصلاح‌طلبان خوب رفتار کردند. چون این رفتار آنها زمانی بود که دولت خودشان مستقر است. موقعی می‌توانیم بگوییم اصلاح‌طلب‌ها از سال 88 درس گرفتند که اپوزیسیون دولت مستقر باشند و چنین رفتاری نشان دهند. آیا الان می‌توان گفت اصلاح‌طلبان اپوزیسیون آقای روحانی هستند؟ یعنی ما نمی‌توانیم بگوییم چون اصلاح‌طلبان همراهی نکردند، یعنی اینکه درست رفتار کردند. رفتار اصلاح‌طلبان در چارچوب بررسی، رفتار درستی است. اما آیا اصلاح‌طلبان درس گرفتند؟ آیا اصلاح‌طلبان خوب رفتار کردند؟ در زمانی ما می‌توانیم این حرف را بگوییم که اصولگرایی رئیس‌جمهور باشد، اغتشاشات اتفاق بیفتد، دوستان اصلاح‌طلب بیایند و بگویند نریزید در خیابان‌ها، شیشه نشکنید، تحریک نکنند. آن آدمی‌که الان می‌آید به مردم می‌گوید شما دارید کشته‌سازی می‌کنید، خودش آدمی‌است که سال 88 به خانه کشته‌شدگان فرضی می‌رفت.

اصلاح‌طلبان هم به نظر شما محافظه‌کار شدند؟

 صدراییان: بله، حتما محافظه‌کار شدند، چون این دولت بالاخره از جنس خودشان است. حتما محافظه‌کار شدند، به این معنی که طرف چه کسی را می‌خواهد بزند؟ اصلاح‌طلب‌ها آقای روحانی را که نمی‌خواهند از دست بدهند. آقای روحانی هنوز هم از لحاظ ذهنیت و از لحاظ برخی از منش‌ها اصولگراست اما اصلاح‌طلب‌ها به کف آقای روحانی رسیدند، همانطور که ممکن است یک روزی به آقای لاریجانی برسند، چقدر خوب که به آقای پزشکیان برسند. عرض من این است که اصلاح‌طلبان محافظه‌کاری‌شان هم تاکتیک است، استراتژیک نیست.

اصولگرایان محافظه‌کار شدند؟

 صدراییان: بله. به نظر من ما حتما یک دوران عدم نقد اقتصادی جدی دولت در رسانه خواهیم داشت که این ماحصل محافظه‌کارشدن اصولگرایان و رسانه‌هایشان است. ما در سال 88 هم یک روز، دو روز، نهایتا سه‌روز اعتراض واقعی به نتیجه انتخابات داشتیم، یعنی مردم واقعا یک بخشی‌شان معتقد بودند که در انتخابات تقلب شده که دلایل جامعه‌شناختی همچون عملکرد آقای احمدی‌نژاد و رویکرد نخبگان را داشت. این وضعیت با اغراق یک ماه بود اما بعد از یک برهه‌ای تبدیل به اغتشاش شد. یعنی یک قدری مسائل روشن شد، دیگر الان کسی قائل به تقلب نیست. آقای تاج‌زاده‌اش هم نیست، آقای کرباسچی‌اش هم نیست، آقای حجاریانش هم نیست؛ هر کدام یک اسم دیگری برای آن اتفاقات می‌سازند. حتی آن بخشی هم که قائل به تقلب هستند، حداقل قائل به تقلب تاثیرگذار در برنده انتخابات نیستند. وقتی دشمن دارد خطش را مشخص می‌کند، این هشدار خیلی مهم است. اتفاقات اخیر هم به نظر من همینطور است، یعنی یک روز، نهایتا دو روز اعتراضات اقتصادی و معیشتی بود، اینجا من معتقدم که مردم درس خوبی از 88 گرفته‌اند، یعنی مردمی‌ که بعضا داشتند برای مساله معیشتی‌شان در خیابان می‌آمدند، وقتی دیدند که اپوزیسیون خارج نشین دارند سوار کار می‌شوند، عقب کشیدند. یکی از دلایلی که زود جمع شد، چه‌بسا همین بود. مردم دیدند دوباره رجوی دارد دفاع می‌کند؛ خب من نیستم، با رجوی نیستم. اینها هم نباشند، من هیچ موقع سراغ رجوی نمی‌روم. از این مقطع به بعد به نظرم اگر بخواهیم بگوییم بیشترین درس را از سال 88 چه کسی گرفته؟ آن بخش از مردم معترض گرفتند، وگرنه جناح‌های سیاسی به نظر من درس‌بگیر نیستند.

 سالک: در تکمیل صحبت دوستمان این نکته را اضافه کنم که دقیقا با اتکا به همین استدلال آخر خودتان من همچنان معتقدم که اصلاح‌طلبان قابل تمجید هستند، چون روز اول اعتراضات ماهیت اقتصادی داشت و دولت را نشانه می‌رفت و در ادامه دیگر دولت نبود و سمت و سوی شعارها جاهای دیگر رفت. اتفاقا در سال 88 ما شاهد همین حمایت‌ها از طرف خارج از کشور بودیم و اصلاح‌طلبان آن مقطع می‌دیدند که حمایت‌ها از طرف بیگانه دارد با تمجید مواجه می‌شود، امسال ولی باتوجه به اینکه دیگر از یک جایی به بعد مخاطب، دولت نبود و همچنان همان سوءاستفاده خارجی را شاهد بودیم، اصلاح‌طلبان با شهامت، طعم فحش و ناسزای خارج از کشور را به جان خریدند ولی حاضر نشدند چیزی که به صلاح کشور نمی‌دانند را تمجید کنند و یا حتی سکوت کنند؛ می‌توانستند سکوت هم کنند، ولی سکوت هم نکردند.

آقای صدراییان، به نظر شما کدام یک از این دو جناح محافظه‌کار راحت‌تر می‌توانند از این قالب در‌بیایند و مطالبات مردم را نمایندگی کنند؟

 صدراییان: اصولگراها. چون این سم مهلک اصولگراها برای انتخابات بعد این است که مردم یک دور در میان رای می‌دهند و از الان خودشان را برنده بدانند و دیگر اقدام به برنامه‌ریزی برای کار سیاسی نکنند. در مجموع الان اصولگرایان راحت‌تر از این لاک خارج می‌شوند. چون بالاخره اپوزیسیون دولت آقای روحانی هستند و عملکرد این دولت را قبول ندارند و هرچه جلو می‌رفت آقای روحانی داشت زاویه‌اش را بیشتر می‌کرد. من این آقای روحانی را که امروز در مراسم سالگرد آقای هاشمی شرکت نمی‌کند نمی‌شناسم. یعنی ما باید یک آقای روحانی بعد از این اتفاقات و یک آقای روحانی 2 سال پایان ریاست‌جمهوری را بنشینیم بررسی کنیم. چون ثابت شده است آقای روحانی فردی زرنگ در چیدن میوه و آرام کردن طرفداران خودش است. اما به نظر من اصولگرایان خیلی سریع از این لاک بیرون می‌آیند.