کرونا چطور برای ذهن ما تله می‌گذارد؟/کرونا و یک خطای شناختی رایج

چطور در تله ذهنی کرونا نیافتیم
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

ذهن ما این روزها، تراکتورمآبانه روشن است و برای ادراکات کرونایی سوخت هدر می‌دهد. در ماه اسفند، ذهن و کرونا همان اسپند و آتش‌اند که شعله و دود به زندگی ما انداخته‌اند.
ه گزارش خبرنگار مهر، احمد شریعتمداری، پژوهشگر در هسته مکتب امام خمینی (ره) مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع) یادداشتی درباره ویروس کرونا به نگارش درآورده است که در ادامه می‌آید:
ذهن ما این روزها، تراکتورمآبانه روشن است و برای ادراکات کرونایی سوخت هدرمی‌دهد. در ماه اسفند، ذهن و کرونا همان اسپند و آتش‌اند که شعله و دود به زندگی ما انداخته‌اند. فرایندهای ذهنی برای همه انسان‌ها همواره فعال‌اند و هر لحظه موضوعی را برای مواجهه شناختی، عاطفی و رفتاری می‌یابند (یا می‌سازند).
سالار سوژه‌های این روزها، کرونا، هم از ما پردازش‌های شناختی گرفته و هم حالات عاطفی و ناظر به رفتار را برانگیخته است؛ مانند سایر فرایندهای ساده و پیچیده ذهنی، همواره خطر یا امکان خطاهای شناختی پیش روی مواجهه با کرونا نیز هست.

خطاها یا تحریفات شناختی چیستند؟

ما همیشه دوست داریم به ذهن خود اعتماد کنیم، یا لااقل خیلی اوقات به صورتناخودآگاه به آن و توانمندی‌اش تکیه و باور داریم؛ اما این اعتماد همیشه خوب نیست و گاهی از همین اعتماد، خطاهای شناختی متولد می‌شوند. این انحرافات یا خطایای شناختی، حاصل تلاش ذهنی ما در ربط‌یابی (سازی) میان پدیده‌هاست. به واقع اینربط‌یابی‌های میانبرانه نوعی ضرورت برای زیست مساعد در دنیاست که البته گاهی مثبت و ضروری از آب در می‌آید و گاهی آسیب‌زا می‌شود.

ذهن قصد دروغ‌گویی به ما ندارد ولی گاهی اتصالات و تبادرات ذهن ی، اشتباه جوش می‌خورند. در واقع ذهن ما جوشکار خیلی خوبی است ولی گاهی چیزهای بدی را به همجوش می‌دهد. وقتی گزاره‌های بد و نادرستی به هم متصل شوند، احساسات و عواطف و حتی رفتارهای بد و آسیب‌زایی در پی آن جوشکاری اولیه به وجود می‌آیند. پس به‌واقع ما با خطاهای شناختی نمی‌توانیم درک درستی از واقعیت بیابیم. نوعی چشم‌انداز و زاویه دیدسوگیرانه و منفی که باعث سو عملکرد احساسی و به‌زیستی ضعیف ذهنی می‌شود.

تغییر در خطاهای شناختی خیلی سخت است. نه در ابتدا و به این دلیل که فرایند پیچیده‌ای دارد، بلکه چون اساساً به چشم ذهن ما نمی‌آیند. ما خطایای ادراکی را غالباً و بدون درون‌نگری عالمانه و تیزبینانه درک نمی‌کنیم. می‌توان گفت اگر قدیس یا معصوم نیستید، گرفتار این خطاها شناختی می‌شوید، شاید به این دلیل که نوعاً درد و رنجی در شما ایجاد نمی‌کند که به عنوان علامتِ هشدار، شما را حساس کند. در این شرایط به نظر می‌رسد که ضروری باشد ما پیرایش ساحت ادراک خود را از این ویروس‌های ذهنی خطرناک و موذی تمرین کنیم.

خطای شناختی تمرکز میانبرانه بر اطلاعات در دسترس

میانبرهای ذهنی و مقوله دسترس‌پذیری

وقتی ما در موقعیت تصمیم‌گیری (غالباً فوری) قرار می‌گیریم، ذهن آماده مفصل‌بندی داده و پردازش شناختی برای گرفتن یک حالت تجویزی می‌شود. در این مسیر راهبردهایی پیش روی ذهن ماست، ولی بنا به فوریت موقعیت و یا شتابناکی حاکم بر حالات تصمیم گیرنده و محدودیت احتمالی منابع اطلاعاتی، یک میانبر ذهنی نقش اصلی را در تصمیم‌گیری ایفا می‌کند. ابزاری که امکان ارزیابی‌های سریع و البته گاه نادرست را مهیامی‌سازد. انواع گوناگونی از میانبر ذهنی وجود دارد ولی ویژگی مشترک همه آن‌ها، اتکا به اطلاعاتی است که به سرعت به ذهن متبادر می‌شوند. این امر به دسترس‌پذیری (availability) معروف است.

وقتی می‌خواهیم تصمیم بگیریم، تعدادی از رویدادها یا موقعیت‌های مرتبط بلافاصله در خط مقدم ذهن ما حاضر می‌شوند؛ در نتیجه ما قضاوت می‌کنیم که آن رویدادها متداول‌تر و محتمل‌تر از سایر موارد هستند. در این شرایط ذهن ما اعتبار بیشتری به این اطلاعات می‌دهد و متمایل می‌شود که احتمال وقوع موارد مشابه این اطلاعات را در آینده بیشتر بداند.

به عنوان مثال وقتی ما خبرهای زیادی در مورد سرقت گوشی تلفن همراه در شهر محل سکونت خود می‌خوانیم، ذهن ما (ناخودآگاه) حکم به زیادی این نوع سرقت خواهد کرد. این نوع سادگیِ در دسترس بودن شاهدها و نمونه‌ها هم مفید و هم ضروری است چراکه امکان تصمیم‌گیری به‌موقع را مهیا می‌کند. وقتی ما در موقعیت تصمیم‌گیری هستیم، غالباً منابع و زمان کافی را برای کندو کاو عمیق‌تر و پیچیده‌تر ذهنی در اختیار نداریم و این امکان ذهنی میانبرانه است که به کمک ما می‌آید.

در مثالی ساده می‌توان بیان کرد که وقتی تصمیم بر خرید میوه داریم، ده‌ها مؤلفه می‌تواند در فرایند تصمیم‌گیری ما دخالت کند. شتاب یا عدم آن در خرید، فاصله مبدأ تا میوه فروشی، قیمت میوه‌ها، تنوع آن‌ها، ویژگی‌های فروشندگان، شرایط محیطی محل فروش مثل شلوغی یا فضای مناسب آن، مؤلفه‌های ایدئولوژیک حاکم بر خرید مثل باورمندی فروشنده یا عدم آن به نگاه مطلوب خریدار و … که هر کدام می‌تواند به شکل تفصیلی جزئیات فراوانی بیابد؛ اما نوعاً در هنگام تصمیم‌گیری، به سبب همان وقت کم و عدم دسترسی به منابع متعدد، صرفاً اطلاعات در دسترس ذهن (که گاهی به شکلتثبیت شده به تعداد کمی مؤلفه محدود می‌شود) مبدأ تصمیم‌گیری واقع می‌شود.

دسترس‌پذیری میانبرانه به شکل ناخودآگاه عمل می‌کند. این امکان ذهنی ذیل قاعده «اگر می‌توانی در مورد چیزی فکر کنی، پس آن چیز باید مهم باشد.» شکل می‌گیرد. این اعتقاد رایج در مورد ذهن انسان وجود دارد که چیزهایی که زود و راحت به ذهن می‌آیند، بسیار مرسوم‌تر و واقع‌نماترند.

تله دسترس‌پذیری میانبرانه یا اکتشافی

تمرکز دسترس‌پذیری استشهادی (Availability Heuristic) مانند همه امکان‌های مفیدی که فرایندهای میانبرانه و استشهادی (Heuristic) دارند، گاهی می‌توانند خطایای ادراکی متعددی را رقم بزنند. این حالت کشف کنندگی نوآورانه ذهن را وقتی که صفحه حوادث روزنامه را می‌خوانیم می‌توانیم مشاهده کنیم چراکه ما آن حادثه‌ها را در جامعه رایج تصور می‌کنیم. وقتی مینی سریال چرنوبیل را می‌بینیم، خطر انفجار هسته‌ای را ممکن‌تر می‌انگاریم. وقتی در کنار جاده، ماشین نصف شده‌ای را با آهسته کردن سرعت برانداز می‌کنیم، خطر تصادف را بیشتر لمس می‌کنیم. به هر میزان که این دغدغه ناشی ازحادثه یا مواجهه با آن، میهمان ذهن ما باشد، در ساحت ادراک ما پایاتر خواهد شد و احتمال اینکه به آن باور پیدا کنیم بیشتر می‌شود.

نکته قابل توجه آن است که وقایع خاص بیشتر از سایر موارد در ذهن ما باقی می‌مانند. پوشش خاص رسانه‌ها می‌تواند این پایایی را بیشتر کند. گاهی نیز تازگی و داستانی بودن رویداد، این بقای ذهنی را افزایش می‌دهد. به هر صورت، همه این ویژگی‌های خاص، رویداد غیر معمول را در مرکز توجه ما قرار می‌دهند و همین امر با رویکرد تبادری و میانبری ذهن ما، پدیده دسترس‌پذیری میانبرانه را معنادار تر می‌کند و احتمالاً ارزشیابی و قضاوت ما این خواهد بود که این رویداد را رایج‌تر از آن چیزی که واقعاً در عینیت هست ارزیابی کنیم.

کرونا و خطای شناختی دسترس‌پذیری میانبرانه

تصور ابتدایی که در مورد اثر این ویروس در ذهن و سوءاستفاده از امکان حرکت میانبری ذهن به وجود می‌آید، موردی است که در رشته پزشکی به آن سندروم دانشجوی پزشکی (Medical students’ disease) می‌گویند. در این حالت مثال دانشجوی سال اول پزشکیزده می‌شود که به سبب فراوانی یک‌باره و البته نوی محتواهایی ناظر به بیماری‌ها و فیزیولوژی بدن در ساحت ذهنش، با بلایی ادراکی به سبب این اطلاعات در دسترسمواجه می‌شود. وی با هر علامتی از بیماری، لیستی از بیماری‌هایی که ممکن است به آن‌ها دچار شده باشد را در ذهن ردیف کرده و طبیعتاً حوزه عاطفی- هیجانی (مثل غم) و حتی رفتاری (مانند افسردگی) را تجربه می‌کند.

اما این همه ماجرای این خطای شناختی و کرونا نیست. درست است که تمرکز فراوان رسانه‌ها روی این بیماری، موقعیتی را ایجاد کرده که غالب مخاطبین رسانه‌ها مکرراً به این نتیجه می‌رسند که کرونا گرفته‌اند (در حالی که واقعاً این‌گونه نیست) و حالتی شبیهبه دانشجوی سال اول پزشکی را تجربه می‌کنند، ولی قرار نیست این قدر ساده با کلان پدیده اجتماعی کرونا مواجه شویم.

انبوهی از مشکلات مرتبط با کرونا هست که این روزها به درست یا غلط، کم یا زیادتکرار می‌شود و ذهن مخاطب را با چالش مواجه می‌کند. آماری که از لیست شرکت‌های در معرض ورشکستگی مطرح می‌شود و این حس را در مخاطب ایجاد می‌کند که من هم ورشکسته خواهم شد. آمار بیکاری احتمالی و حتی سخن وزیر دارایی آمریکا در مورد بیکاری ۲۰ درصدی در این کشور نیز به مخاطب ایرانی حس بیکاری احتمالاً قطعی خود را می‌دهد. بی‌توجهی جمعی از مردم به توصیه‌ها که حس از هم گسیختگی اجتماعی را در ذهن مخاطب بیشینه می‌کند. تعطیلی حرم‌ها و مساجد که درک میانبرانه از کم رونق شدن دین را برای ذهن‌های اکتشافی میانبرانه (Heuristic) به ارمغان می‌آورد. هنجار نویپرهیز فراوان و شدید از روبوسی و در آغوش کشیدن، به سبب تثبیت اطلاعات رفتاری در ذهن و دسترس‌پذیری آن، احتمالاً بعد از بحران کرونا نیز همچنان باقی خواهد ماند و شخص هنگام تصمیم در به آغوش کشیدن دیگری، تجربه این نوای ذهنی را خواهد داشت که نکند اثراتی از این بیماری باقی مانده باشد و همین تغییر عادات زیست اجتماعی، احتمالاً خود چالش فرهنگی جدیدی خواهد بود. تبلیغ عجیب و فراوان از بهبودیافتگان گسترده این بیماری از چنگال بیمارستان‌ها این خطای شناختی را در مخاطب تقویت می‌کند که اگر بیمار شود، به احتمال خیلی زیاد بهبود خواهد یافت. مخاطب بعد از دیدن چند کلیپ چالش رقص در بیمارستان‌ها، این موضوع را کاملاً رایج تلقی می‌کند. با تمرکز صداوسیما بر کار طلبه‌های جهادی در یکی از بیمارستان‌های قم، مخاطبیناحتمالاً تلقی از رایج بودن این موضوع را در بقیه‌های بیمارستان‌های درگیر خواهند داشت. مخاطبین اگر بیشتر سخن اپیدمولوژیست ها را دنبال کرده باشند، ذهنشاناحتمالاً آمار کشته‌های واقعی را بسیار بیشتر می‌داند و اگر بیشتر سخن متخصصان ریهرا پیگیر بوده‌اند، احتمالاً آمار بهبودیافته‌ها و خلاصی زودتر از دوره اپیدمیک این بیماری برایشان معنادار خواهد بود. اگر در ذهن ما حرف‌هایی مشابه سخن وزیر بهداشت پررنگ باشد، حداکثر آمار مبتلایان محتاج به تخت را حدود ۱۲ هزار نفر خواهیم دانست ولی اگر با علینقی مشایخی و تیم دانشگاه شریفی‌ها به سفر در لابه‌لای الگوهای شیوع بیماریکرونا برویم، آمار بسیار دهشتناکی را خواهیم دید. احتمالاً از این به بعد و به جهتفراوانی تصویر و تحلیل و دسترس‌پذیری اطلاعات رایج در رسانه‌های مختلف، حس بسیار بدی به کلیدهای آسانسور، میله‌های اتوبوس و مترو، صفحه‌کلیدهای عابر بانک‌ها و حتی خود بانک‌ها، حس بدی به قم و شمال و بیماری‌زایی این دو خطه و مانند آن خواهیم داشت.

باید بدانیم که رویکرد میانبرانه و استشهادی نقش بسیار مهم و فراگیری در تصمیم‌گیری و عمل بر مبنای اطلاعات در جهان اطراف ما ایفا می‌کند. در همین راستا دسترس‌پذیریمیانبرانه نیز می‌تواند یک ابزار مفید باشد، درعین‌حال لازم است به خاطر داشته باشیم که این موضوع می‌تواند گاهی ما را به ارزیابی‌های نادرستی گرفتار کند. باید به خاطر داشته باشیم که پرطنین بودن موضوعی در ذهن ما، به معنای رایج‌تر بودن در دنیای خارجنیست. برای ما بهتر است که وقتی می‌خواهیم تصمیمی بگیریم، به سناریوهای مختلفو گزینه‌های فراوانی که پیش روی ماست دقت کنیم و مسیر نظام‌مندی را در پردازش شناختی برگزینیم.

چند نکته

۱- بدترین اتفاق این است که مسئولین امر گرفتار این خطای شناختی بشوند. مسئولی که میان ارزیابی‌های ذهنی‌اش و رویدادهای عینی و بیرونی اختلاف فاحشی وجود داشته باشد، ظرفیت به محاق بردن یک جامعه را دارد. مسئولین و مدیران رسانه‌زده، لابی‌گر،کانالیزه شده، بیش از اندازه عاطفی و البته خیلی نوآور بیشتر در معرض این خطای شناختی هستند.

۲- باید نظم گفتاری و رسانه‌ای متمایز طبقاتی و شأنی را شکست. مخاطبین (حتی در عصر شبکه‌های مجازی که به‌ظاهر کانال‌های انتقال پیام را بسیار گسترده کرده‌اند و قراربوده است که ارتباط فرستنده و گیرنده را از حالت طولی به عرضی مبدل کنند)، باید به شکلی پیام‌های دیگر منابع را نیز دریافت کنند. مثلاً ماهواره بین‌ها یک دسته از اخباربیش تکرار شده را در ذهن دارند و ناخودآگاه آن‌ها را محور ارزیابی قرار می‌دهند. صداوسیمایی‌ها نیز همین به بلیه مبتلا هستند. باید این بلیه را تا بیشترین حد ممکنزدود.

۳- چون نظام رسانه‌ای ما هوشمند، دانا و گاهی دلسوز نیست، زیاد خبر نخوانیم. فراوانی اطلاعات در مورد یک پدیده یا رویداد، خاصیت تبادری ذهن را به سمت قضاوت‌هایسوگیرانه سوق می‌دهد. رژیم مصرف پیام متعادل را دنبال کنیم. اگر نگران سلامتی ذهن و به‌تبع آن، احساس و رفتار خود هستیم، به‌اندازه لازم اطلاعات در دسترس را برای ذهن خود فراهم کنیم.

۴- با لحاظ ضوابط استفاده از جاذبه ترس یا جاذبه تشویق، از برجسته‌سازی، تازگی محتواو داستانی بودن پیام برای ایجاد پایندگی پیام و دسترس‌پذیری آن در ذهن مخاطب استفاده کنیم. داستان طلبه جهادی که همسر باردارش را حین خدمت در بیمارستان، در همان موقعیت از دست می‌دهد می‌تواند پایاتر از رویکردهای متعارف رسانه‌ای در بیان این کارهای جهادی باشد. ماجرای پرستار جوان شمالی که از جانب وزیر بهداشت عنوانفرشته را نیز دریافت می‌کند، (اگر معاونت سیاسی سازمان صداوسیما و حامیاننظامی‌اش امان می‌دادند و مثل همیشه فرصت‌ها را تبدیل به تهدید نمی‌کردند) همینظرفیت روایتی را دارا بوده است.

۵- به جای اینکه اخباری یکدست در جهت کاهش یا افزایش بیماری و تبعاتش انتقال دهیم، مجموعه منسجم و معناداری را در جهت تنظیم الگوی پردازش شناختی اکتشافی مخاطبین فراهم کنیم که اطلاعات در دسترس مخاطب، به واقعیت‌ها و ارزیابی‌های جامع و درست نزدیک‌تر باشد.

۶- رویکرد درمان محور در مورد خبرپراکنی کرونایی، برای باورمندان به کانال پیام رسانه‌یتوده‌ای ملی، بی‌خیالی و برای غیر باورمندان، اضطراب شدید (که گاهی ختم به بی‌خیالی و گاه به بیماری‌های روانی می‌شود) را نتیجه می‌دهد. نمونه‌های موفق از پیشگیری بهداشت محور و پیشگیری از آفات اجتماعی این امر مثل یاریگری‌های اجتماعی را پررنگ کنیم.

۷- به این سمت حرکت کنیم که انسجام روایی در جریان خبرپراکنی را تمرین کنیم. به نظر می‌رسد پیوست اطلاعاتی که یک تکه‌اش مدافع سلامت باشد و تکه قبلش، فراری از کارت خوان، خیلی منسجم نیست.

۸- تمرین پردازش شناختی نظام‌دار را در نظر داشته باشیم. مطلوب آن است که مخاطبانحداقل در مورد مسائل مهم زندگی مثل سلامتی، بیماری و حتی مرگ خود و عزیزان، الگوی پردازش شناختی نظام‌دار را به جای نوع میانبرانه، اکتشافی برگزینند. تحقق این امر نیز نیازمند توان ذهنی مخاطب است که با تربیت ادراکی رقم می‌خورد. درعین‌حالضروری است تأمین منابع اطلاعاتی لازم برای این نوع پردازش را در نظر بگیریم. پردازش شناختی نظام‌دار، اطلاعاتی گسترده‌تر، شفاف‌تر و دسته‌بندی‌شده‌تر را می‌طلبد.

۹- آن چیزی را که می‌خوانیم و این روزها ذهن خود را به آن می‌سپاریم و با دیدنرویدادهای گوناگون، موارد مشابهش را در ذهن متبادر خواهیم کرد، اگر توحیدی باشد یا نباشد می‌تواند به ما آرامش یا اضطراب دهد. این اهمیت دادن به آبشخور فکری می‌تواند در تصمیم‌گیری‌ها، امکان برگزیدن تصمیم به‌واقع درست و درعین‌حال متمایز رامهیا کند. کثرت و شدت اطلاعات ناظر به ایثار مؤمنانه، این عنصر را در دسترس ذهنقرار می‌دهد و باعث می‌شود که مخاطب هنگام تصمیم‌گیری در مورد یک مسئله خرد، مثل خرید محصول، این مؤلفه را نیز لحاظ می‌کند و بر این اساس، بنا بر مثالی که گذشت شما به جای خرید میوه از سوپرمارکت‌های بزرگ، مغازه کوچک و کم مشتری همسایه خود را لحاظ می‌کنید و این رفتارهای اجتماعی، می‌تواند ثمرات تکوینی معناداری را نیز رقم بزند که اقتضای یک جامعه ایمانی باشد. از همین دست نمونه‌ها رفتارجهادگرانه طیفی از مردم برای کمک‌رسانی در مقابله با کروناست که نظام ارزشیابی ذهنی آن‌ها، در زمان مناسب این همراهی و همکاری را بدون وقت‌کشی رقم زده است.