هیلاری کلینتون برنامه خدمات اجتماعی اوباما را با شیب ملایم دنبال میکند
چرخش به راستِ دموکراتها
براساس ساختار حزبی در ایالاتمتحده آمریکا، رئیسجمهور عالیترین شخصیت حزب خودش قلمداد میشود و در حقیقت امروز باراک اوباما از یک وزنه و وزانت زیادی داخل حزب دموکرات برخوردار است. بنابراین اعلام حمایت اوباما از نامزدی هیلاری کلینتون میتواند یک سری از تردیدها را برطرف کند.
البته باید در نظر گرفت که اوباما از مدتها قبل به شکل تلویحی و با اشاراتی تمایل خود را نسبت به هیلاری کلینتون اعلام کرده بود و به نظر میرسید که نامزد موردنظر و حمایت اوباما، کلینتون باشد. چرا که این دو سیاستمدار به مدت چهار سال با هم همکار بودند و هیلاری کلینتون در دولت اول اوباما وزیر خارجه او بود. همچنین در رقابتهای انتخاباتی سال 2008 کلینتون توانست آرای زیادی داخل حزب دموکرات کسب کند. این مساله نشان میداد که هیلاری از جایگاه قابلقبولی داخل حزب دموکرات برخوردار است. اما اعلام حمایت رسمی اوباما از هیلاری کلینتون موکول شد به زمانی که تکلیف انتخابات مقدماتی روشن شود. پیش از آن باراک اوباما از اعلام نظر رسمی خودش اکراه داشت، چراکه میتوانست با انتقادهای جناحهای داخلی حزب دموکرات مواجه شود و به تاثیرگذاری بر روند انتخابات درونحزبی متهم شود. به هرحال جناح چپ حزب دموکرات از برنی سندرز حمایت میکرد و اگر اوباما پیش از پایان انتخابات آخرین سهشنبه بزرگ نظرش را اعلام میکرد، با اعتراض این جناح مواجه میشد. بنابراین او منتظر ماند تا زمانی که هیلاری کلینتون حدنصاب لازم را به دست آورد و مشخص شد که در
کنوانسیون ملی حزب دموکرات قطعا نامزد نهایی خواهد بود، حمایتش را از او اعلام کرد. جالب اینجاست که حتی جو بایدن، معاون اول رئیسجمهور هم که براساس سنت سیاسی در آمریکا بعد از یک دوره هشت ساله ریاستجمهوری وارد رقابت میشود، برخلاف افرادی مانند الگور، معاون کلینتون یا جورج هربرت واکر بوش، معاون ریگان، بهدلیل حضور هیلاری کلینتون و روشن بودن حمایت باراک اوباما از این نامزد، وارد رقابتهای انتخاباتی نشد.
از این به بعد تلاش سران حزب از جمله شخص باراک اوباما این است که وحدتی درونحزب ایجاد کند تا شکافی که میان جناح چپ حزب به رهبری برنی سندرز و جناح میانه به رهبری هیلاری کلینتون ایجاد شده است را بتواند پر کند. طی ملاقات اخیر اوباما با برنی سندرز، او بر وحدت درون حزب دموکرات تاکید داشت و سندرز نیز چند روز بعد از این ملاقات اعلام کرد که آماده حمایت از هیلاری کلینتون در انتخابات است با این هدف که دونالد ترامپ، نامزد جمهوریخواه در انتخابات نوامبر 2016 شکست بخورد. البته سندرز برای اعلام این حمایت دو شرط را مطرح کرده است؛ نخست اینکه در ادامه این مسیر هیلاری کلینتون مواضع عدالتخواهانه را در دستورکار خود قرار دهد. یعنی همان انتظاری که حامیان سندرز در خصوص توزیع عادلانه درآمدها و برقراری نوعی عدالت اجتماعی دارند. شرط دوم که سندرز شخصا بر آن تاکید کرده مبارزه با مافیای والاستریت است. اگر این دو شرط توسط هیلاری کلینتون محقق شود، حمایت برنی سندرز از کلینتون میتواند نیروی مضاعفی در اردوگاه دموکراتها ایجاد کند، چرا که به هر حال برنی سندرز بیش از 10 میلیون رای دارد، بین جوانان خیلی محبوب است و در میان جناح لیبرال و
سوسیالیست حزب دموکرات از جایگاه قابل توجهی برخوردار است. بنابراین این جریانها و بلوکهای رایدهنده میتوانند به پیروزی هیلاری کلینتون در انتخابات ماه نوامبر بسیار کمک کنند و اثرگذار باشند.
در این میان اگر هیلاری کلینتون بهعنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب شود و مجددا یک دموکرات به کاخ سفید راه پیدا کند، در نگاه کلان گفته میشود که او ادامه دهنده دولت باراک اوباما خواهد بود. اتهامی که دونالد ترامپ در این خصوص مطرح کرده نیز این است که اگر هیلاری برنده شود مانند این میماند که باراک اوباما برای سومین بار در انتخابات پیروز شده باشد. اما این دو سیاستمدار برخی تفاوت دیدگاهها نیز دارند؛ به نظر میرسد که کلینتون در اجرای برخی برنامههای دولت رفاهی با احتیاط بیشتری قدم بردارد؛ عملکرد دولت سابق بیل کلینتون شوهر هیلاری کلینتون نشاند هنده آن است که او بیشتر مواضع میانهروی حزب را تبیین کرده بود تا دیدگاههای جناح چپ حزب دموکرات را. در حالی که باراک اوباما در سال 2009 وقتی که وارد کاخ سفید شد بیشتر مواضع چپ حزب دموکرات را پیگیری میکرد. از این رو میتوان گفت برنامههای جنجالی و پرسروصدا مانند بیمههای درمانی ارزانقیمت اوباما از سوی هیلاری کلینتون با شیب ملایمتری دنبال خواهد شد. در حوزه سیاست خارجی نیز به نظر میرسد هیلاری کمتر از اوباما به مواضع کاهش حضور آمریکا در سیاست خارجی فکر میکند. به بیان دیگر
باراک اوباما سیاست کاهش مداخله را مطرح میکرد و نسبت به اینکه ایالاتمتحده آمریکا وارد منازعات بینالمللی مانند جنگ داخلی لیبی یا سوریه شود، تردید داشت اما هیلاری کلینتون از درگیری و مداخله بیشتر آمریکا حمایت خواهد کرد. در نتیجه این دو تفاوت عمده میان دولت باراک اوباما و دولت احتمالی هیلاری کلینتون قابل ارزیابی است.
البته اختلاف دیدگاه در سیاست امری کاملا طبیعی است. نمیتوان هیچ دو سیاستمداری را یافت که اختلافنظر و تفاوت عملکرد نداشته باشند. نمیتوان دو سیاستمدار را پیدا کرد که بتوان گفت درست عین هم فکر میکنند و درست عین هم تصمیم میگیرند.
در مقایسه عملکرد نامزد دموکراتها و نامزد جمهوریخواهان نیز چندین مساله قابل طرح است؛ درواقع در انتخابات امسال ایالاتمتحده آمریکا ما با دو پدیده متفاوت مواجه هستیم؛ یکی یک نامزد محکخورده و قابل پیشبینی و دیگری یک نامزد بدون تجربه و غیرقابل پیشبینی. هیلاری کلینتون به لحاظ سیاست خارجی دستکم چهارسال عملکرد روشنی داشته که قابل مشاهده است. او از یکسو مبتکر مذاکرات مستقیم میان ایران و آمریکاست. در واقع مذاکرات محرمانه مسقط که نهایتا به برجام و توافق هستهای منجر شد، توسط هیلاری کلینتون کلید خورد. آنچه انتظار میرود این است که روند تعامل میان ایران و آمریکا در پرونده هستهای و برجام همان مسیری را طی کند که در دوران باراک اوباما پیمود.
هرچند این احتمال هم وجود دارد که در روند اجرای برجام با برخی از محدودیتها در حوزه کاهش و لغو تحریمها مواجه شویم چراکه به هر تقدیر هیلاری کلینتون روابط بسیار نزدیکی با اسرائیلیها دارد و دو دوره سناتور ایالت نیویورک بوده که مرکز اصلی نفوذ یهودیان آمریکا و هواداران اسرائیل است. در نتیجه احتمال این وجود دارد که فشار اسرائیل در مورد مسائلی مانند پرونده هستهای یا برنامه موشکی، کلینتون را وادار به ایجاد محدودیتهای بیشتر علیه ایران کند. اما واقعیت این است که اگر در ایران رویداد عمدهای رخ ندهد و اتفاق خاصی نیفتد، چارچوب کلی توافق هستهای و برجام قاعدتا از سوی آمریکا تغییر نخواهد کرد و نقض نخواهد شد.
در طرف مقابل با دونالد ترامپ مواجه هستیم که فاقد هرگونه تجربه مدیریت سیاسی چه در حوزه اجرا و چه در حوزه قانونگذاری، چه در حوزه ایالتی و چه در حوزه فدرال است، چه برسد به تجربه و کارنامه و عملکرد روشن در سیاست خارجی. گرچه همین دونالد ترامپ حرفهای جنجالی زیادی در مورد سیاست خارجی میزند و وعدههای پرزرقوبرقی میدهد که همینها هم باعث جلب نظر تودههای رایدهنده شده است، اما این شعارها و وعدههای بزرگ از یکسو گاهی غیرعملی و از سوی دیگر متناقض و پریشان هستند.
باوجود تمام این موارد، ازجمله بیتجربگی دونالد ترامپ، متناقض بودن حرفها و برنامههایش و خطونشانهایی که برای مخالفان، منتقدان، رقبا و دشمنان آمریکا در سطح جهان میکشد، پاره کردن برجام را نمیتوان یکی از شعارهای عملی او حساب کرد.
واقعیت این است که حتی نامزدی تندروتر از ترامپ هم اگر به ریاستجمهوری آمریکا انتخاب شود برای نقض و پاره کردن برجام دچار مشکل میشود. برجام یک توافقنامه ساده دوجانبه میان ایران و آمریکا نیست که رئیسجمهور این کشور بتواند با یک فرمان آن را نقض کند. برجام یک توافق بینالمللی است که شورای امنیت سازمان ملل متحد بر آن صحه گذاشته است. کشورهای اروپایی در برجام مشارکت دارند و آن را پذیرفتهاند و روسیه و چین آن را قبول کردهاند. برجام توافقی نیست که یک طرف بتواند آن را ناگهان نقض کند.
حداکثر کاری که از دونالد ترامپ برمیآید این است که تلاش کند در مرحله اجرا موانعی را ایجاد کند. مثلا میتواند هر سال زمانی که فرمان رئیسجمهور برای لغو تحریمها را میخواهد امضا کند امتیازات بیشتری از ایرانطلب کند، سختگیریها در برابر تجارت خارجی با ایران را افزایش دهد یا اینکه موضوعات غیرهستهای را به مباحث هستهای متصل کند و تلاش کند در مورد مسائلی مانند حقوق بشر یا آزمایشهای موشکی به ایران فشار وارد کند.
در واقع راهکار او نمیتواند پاره کردن توافق هستهای باشد، بلکه حداکثر میتواند تلاش کند تا ایران را به واکنشی وادار کند که از سوی دستگاه نظارت بر اجرای برجام بهعنوان نقض برجام تلقی شود یا بهانهای را برای نقض برجام در اختیار آمریکا قرار دهد. لغو و نقض چارچوب کلی برجام بهدلیل ذات چندجانبه و بینالمللی این توافق دور از ذهن به نظر میرسد.
دیدگاه تان را بنویسید