گفت وگوی مثلث با محمد عطریانفر
نمیخواهیم ناطق نوری را به نفع اصلاح طلبان مصادره کنیم
محمد عطریانفر میگوید: «آنچه امروز تعبیر میشود جناب آقای علی لاریجانی یک قاب کوچکتری از وجود آقای ناطقنوری است با برخی جنبههای بهتر از آقای ناطق و جنبههایی کمتر از آقای ناطق
نظر و نگاه شما به حضور و نامزدی آقای ناطقنوری در انتخابات مجلس چیست؟
برای پاسخ به این سوال باید مقدمهای گفت، بعد از پیروزی انقلاب جریانات سیاسی فعالیت میکردند اما نام حزب بر خود نمیگذاشتند و در قالب دو جریان فکری چپ و راست در مقاطع انتخابات نیروهای خود را سامان میدادند و به رقابت با هم میپرداختند، این رویکردها و رفتارها از جریانات سیاسی اصلی آن دوران دلالت بر گذران فعالیت سیاسی در یک مدل کودکانه و نوجوانانه میکرد، امروز در نقطهای قرار گرفتیم که اگر بخواهیم ارزیابی کنیم این نوع رفتار را سراسر پر از ایراد و گرفتار برخی ناهنجاریها میدانیم. به عبارت دیگر این جریانات سیاسی دوران بالندگی خود را در گذشته نشان ندادند، بلکه دوران نوجوانی خود را طی کردند و در واقع با رفتارهای آزمون و خطا یا با به دست آوردن برخی پیروزیها یا در برخی مقاطع با مواجه شدن با شکستهایی، مشکلاتی را از سر خود دفع کردند. این تاریخی که من اشاره میکنم تاریخی بیش از 20 سال رقابتهای انتخاباتی را در ایران بیان میکند. به نظر میرسد امروز بعد از گذشت 3 دهه فراز و فرودهای سیاسی و بهرغم اینکه در طول 30 سال جریانات سیاسی متنوعی از بستر فعالیتهای سیاسی متولد شدند و حتی برخی توانستند از نهادهای رسمی حاکمیت
مجوزهایی بگیرند اما علیالقاعده وقتی از یک منظر بالاتر به این جریانات سیاسی نگاه میکنیم باز مجموعهای از گروههایی هستند که در دو حوزه فکری چپ و راست قابل تقسیم بندی هستند.
به بیان دیگر بسیاری از این گروهها عناصر اقماری و نیروهایی هستند که در قلمرو عمومی چپ و راست از آنها تعریف سیاسی میکنیم. باور من این است که باتوجه به تلخکامیها و شیرین کامیها و با آزمون و خطاهایی که دو جریان سیاسی اصلی کشور در گذشته شاهدش بودند، امروز این دو اندیشه سیاسی موجود در کشور که هر دو اصالت دارند و قابل احترامند، به نوعی از عقلانیت، بلوغ سیاسی و پختگی کامل در رفتار حزبی برخوردار شدند. طبعا رسیدن به چنین نقطهای از عقلانیت قابل ستایش و مورد احترام است و ما باید این عقلانیت را در این نقطه تاریخی باور کنیم. به نظرم این عقلانیت پایههایی دارد که آن پایهها برای ما تعیین کننده است چون عقلانیت خیلی ارزان قیمت به دست نیامده است. نتیجه سختکوشیها، گرفتاریها و زد و خوردهای سیاسی بین همه نیروهایی است که در سپهر سیاست ایران با هم میرزمیدند و میجنگیدند. نکته مهمی که هر دو جریان سیاسی به آن دست پیدا کردند واقع بینی در امر حکومت و مردمسالاری است. در گذشته گروههای سیاسی زیادی را میتوان نام برد که اسیر آرمانخواهیهای غیرواقعبینانه بودند. آرمانخواهی امر بدی نیست. آرمانخواهی معمولا مورد تقدیس و احترام
است اما برای آنکه به آرمانهای اصیل تعریف شده دست پیدا کنیم حتما باید واقعبین باشیم، یعنی پله پله مسیری را طی کنیم تا به آن آرمانها برسیم. ما گروههای سیاسی داشتیم که یک شبه میخواستند راه 100 ساله بروند این دلیل بر غیر واقع بینی آنهاست و طبعا این غیر واقع بینی به اصل آرمان گرایی آنها نیز لطمه میزند پس مهمترین رکنی که عقلانیت بر آن سوار است واقع بینی است که این گروههای سیاسی در ایران به آن دست یافتند. محور دوم از عقلانیت بحث طرد افراطیون در اندیشه سیاسی است.
وقتی عرصه سیاسی مبهم میشود رادیکالها جدیتر حضور پیدا میکنند و تاثیرگذاریشان بیشتر میشود، بدون آنکه در مقام قرینهسازی باشم و بخواهم نسبت ناروایی را به کسی بدهم روی کار آمدن هیتلر در آلمان را مثال میزنم. او در سالهای دهه 40 قرن بیست میلادی یک اندیشه محدود و کوچکی بود که جمعی از همفکرانش را زیر چتر اندیشه حزب خود جمع کرد که جمع آنها 300 تا 400 نفر بود اما در آن مقطع آلمان به بحران اقتصادی دچار شد و این بحران اقتصادی نیروهای عاقل و صاحب صلاحیت را از عرصه قدرت کنار زد و در یک بازه زمانی کمتر از 10 سال حزب کمتر از هزار نفری هیتلر تبدیل به یک حزب شش میلیون نفری شد و قدرت را در دست گرفت و یک جنگ جهانی سنگین را بر دنیا تحمیل کرد، جنگی که بالغ بر 40 میلیون نفر کشته بر جای گذاشت. بلوغ، حضور و ظهور رایش سوم زمانی پایههایش گذاشته شد که آلمان گرفتار نوعی ابهام در تدبیر بود، در واقع آشفتگیها هیتلر را به قدرت رساند. امروز که ما بیش از سه دهه از دوران سیاست بعد از انقلاب را طی کردیم و افراطیون هر دو جناح چپ و راست در مقاطع بحرانی و ابهامآفرینی اقدامات مسالهداری را دنبال کردند، خوشبختانه هر دو اندیشه سیاسی
به نقطهای رسیدند که افراطیون دردی از مردم ایران را دوا نمیکنند و خودشان برای طرد افراطیون پیشقدم شدند.
امروز هم در جریان اصولگرا و هم در جریان اصلاحطلب چنین رویکردی وجود دارد. محور سوم عقلانیت، موضوع التزام دو اندیشه سیاسی به اصول رقابت است. رقابت به این معنا که اگر دو جریان بخواهند در برابر هم یا چند رقیب بخواهند در برابر هم رقابت کنند باید به یک مبانی وفادار باشند و آن اصول را به رسمیت بشناسند و روی اصول واحد با هم رقابت کنند. فرصتهای مناسب، برابر و رابطه مستقیم با نهادهایی که مرجعیت سیاسی و ملی دارند، این مجموعه نگاهها ما را به یک التزام به اصول رقابت دعوت میکند. در چنین وضعیتی که ما خوشبختانه عقلانیت سیاسی را در کنار خودمان و در رفتارهای سیاسی خودمان احساس میکنیم یکی از پایههایش التزامی است که ما به اصول رقابت داریم و همدیگر را رسما تحمل میکنیم و هر کسی که بخواهد از این اصول رقابت خارج شود طبعا او را دعوت به التزام مجدد میکنیم.
نکته چهارم برای امر مهم عقلانیت، توجه گروههای سیاسی به منافع ملی است. در گذشته تجارب تلخی داریم که گروههای سیاسی بیش از آنی که توجه به منافع ملی کشور کنند، همواره منافع خود و منافع حزبی خودشان را مقدم میداشتند و حاضر بودند منافع مردم و مصالح ملی را تحت الشعاع رفتارها و حصارهای تنگ خودشان قرار دهند و در واقع آسیب اصلی را به ملت بزنند در حالیکه اساسا هیچ گروه سیاسی اصالت ندارد و اصالت گروههای سیاسی زمانی است که منافع گروه آنها در برابر منافع ملی رنگ ببازد. خوشبختانه ما در نقطهای از تاریخ قرار گرفتیم که گروههای اصلی سیاسی برای مصالح مردم بیش از منافع گروهی خودشان اعتبار قائلند و اگر بخواهند حتی منافع گروهی خودشان را بیش از پیش گسترش دهند الزاما باید به منافع و مصالح ملی وفادار باشند و بیشتر در مقام تأمین آن قرار بگیرند تا منافع گروهی خودشان هم تأمین شود. محور دیگر بحث رفتار و روش سیاست ورزی گروههای سیاسی است. سیاست ورزی به این معنا که مبتنی بر اصول و قواعد رقابت است، یعنی سیاست ورزی امروز نزد گروههای سیاسی بر پایه عقلانیت، تدبیر و رفتار عالمانه دنبال میشود و بر همین اساس فکر میکنم برای آنکه در
سیاست گامی را به پیش بگذاریم و بتوانیم دستاوردی را برای گروه خود کسب کنیم حتما باید رفتارها بر پایه عقلانیت مبتنیبر تدبیر، رویکرد عالمانه و هوشمندانه و آموزشهای جدی باشد. الان به یک نقطه تاریخی از تصمیم رسیدیم و آن اینکه ما بهعنوان جریان اصلاحطلب، جریان اصولگرا را دعوت به یک رقابت شرافتمندانه میکنیم و مبتنی بر همین اصولی که اشاره کردم تشویق میکنیم که رقیب ما در صحنه حضور پیدا کند. این رقابت، رقابت بسیار شرافتمندانه است و ما این رقابت را به رسمیت میشناسیم.
تصور من این است که آقای ناطقنوری بهعنوان شخصیت موثر و جریانساز و معتدل میتواند با قامت هرچه بلندتر در این صحنه حضور پیدا کند. منطقا در این رابطه اصلاحطلبان هم از این حضور با اشتیاق تمام استقبال میکنند و علاقهمند هستند که این رقابت تنگاتنگ تعریف شود. در چنین رفتاری میآییم قاعده همه یا هیچ را به هم میزنیم به این معنا که وقتی افراطیها و رادیکالها سرکار بودند و در دو اندیشه سیاسی چپ و راست فعالیت میکردند همیشه میگفتند ما در همه قدرت باید حاضر باشیم و رقیب ما هیچ سهمی نداشته باشد و وقتی این بازی عوض میشد رادیکالهای مقابل همین رفتار را نشان میدادند، در چنین رویکردی که ظرفیت عمومی و اقبال ملی هم برای اصلاحطلبان و هم برای اصولگرایان وجود دارد و معمولا هم این ظرفیتها چندان با هم تفاوتی ندارد و ظرفیتهای کاملا برابری است، اینها میتوانند با ظرفیت 15 تا 20 درصدی که معمولا در جامعه سیاسی ایران دارند، ظرفیت 60 تا 70 درصدی که معمولا دست به گزینش میزند را به سوی خود دعوت کنند. با چنین رویکردی طبیعتا تصور میکنم اگر اصلاحطلبان به قدرت اکثریت نیرومندی دست پیدا کنند، اصولگرایان مخالفت و نگرانی ملی
چندانی نخواهند داشت و متقابلا اگر اصولگرایان به یک اکثریت مطلقی در مجلس دست پیدا کردند، اصلاحطلبان بهعنوان یک اقلیت نیرومند این اکثریت را حتما به رسمیت میشناسند و برای آینده با آن همکاری میکنند.
مأموریت اصلاحطلبان در این بازه زمانی به نظر من در دو سر فصل قابل تقسیم است. اولین سرفصل نگاه ملی است و در این زمینه اصولگرایان معتدل و نه نوع جبهه پایداری همفکر ما هستند. نگاه ملی یعنی آنکه یک شوق سیاسی- انتخاباتی به وجود آوریم. نگاه ما به انتخابات یک نگاه مشترک است. حضور مردم را در این عرصه شوقمندانه دعوت و یک حضور شایستهای را برای آنها تعریف کنیم. متقابلا هم گروه اصلاحطلب و هم گروه اصولگرا اگر چشم امیدی برای منافع مردم در آینده داشته باشند حتما باید یک حضور جامع و ارزندهای از رقیب را مطالبه کنند به این معنا که رقابتها رقابتهای برابر، در عرض و هم تراز باشد.اینکه تصور شود یک جریان عقلانی با یک جریان رادیکال از جنس جبهه پایداری رقابت کند این رقابت شکنندهای است. باور من این است که اصولگرایان معتدل و اصلاحطلبان معتدل هموزن و همشأن هستند و میتوانند یک حضور جامع و شایسته و رقیبانهای را در برابر هم رقم بزنند. در این رویکرد عقلانی و سیاستورزی صالحانه طبیعتا یک رقابت تنگاتنگی شکل میگیرد که هم از ناحیه ما و هم از ناحیه اصولگراها کاملا عاقلانه و قابل احترام است، در چنین اتفاقی رقابت بین خوب و خوبتر
اتفاق میافتد. در گذشتهای که رادیکالها با هم میجنگیدند، هر گروهی خود را خوبترین میدانست و رقیب را بدترین می دانست، طبیعتا در چنین ادبیاتی وجوب و حرمت بر سیاست سایه میافکند، به این معنا که رقیبی که خودش را خوبترین میدانست معتقد بود که واجب است من به قدرت برسم و حرام است که رقیب به قدرت برسد.
طبیعتا در چنین نگاهی ، طرف فقط به مرگ طرف مقابل خود رضایت میدهد و میگوید حتما او باید نابود و حذف شود، حال آنکه چنین صحنه رقابتی صحنه مخربانهای است. طبیعتا این از دستورکار ما خارج است ولی اگر رقابت، رقابت شایستهای باشد اگر اصلاحطلبان و اصولگرایان با هم رقابت کنند اصولگرایان خودشان را خوبتر و رقیب را خوب میدانند و برعکس یعنی اصلاحطلبان خود را خوبتر و رقیب را خوب میدانند. در این رقابت هر کدام به هر مقداری که به قدرت دست پیدا کنند طبیعتا ما جمعی از خوبترها را در پارلمان خواهیم داشت و اینها میتوانند منافع ملی را به بهترین وجهی رقم بزنند. نکته آخر یک مأموریت مشترکی است بین دو اندیشه سیاسی حاکم در ایران یعنی «چپ و راست» و «اصولگرا و اصلاحطلب» و آن اینکه ما باید با یک همفکری کامل تلاش و توصیه کنیم که نهادهای حقوقی که رسمیت و مرجعیت ملی دارند مثل نهادهای مجری انتخابات یعنی وزارت کشور یا نهادهای نظارتی مثل شورای نگهبان یا نهادهای حافظ نظم و امنیت انتخابات یعنی نیروهای نظامی و انتظامیبه هیچ وجهی در امر انتخابات حق دخالت ندارند و از منظر عرف هم دخالت آنها یک سم مهلک است. اگر ما چنین تصویری را پیش رو
داشته باشیم انتخابات، انتخابات شایستهای است. ما از این نگاه و با این منظر و پارادایم سیاسی حضور آقای ناطقنوری را برای این رقابتها بسیار ارزشمند میدانیم.
شما به نکتهای اشاره کردید که اصلاحطلبان نیز به نامزدی آقای ناطق در انتخابات مجلس شورای اسلامی گرایش و تمایل دارند. در مقابل یک عده میگویند آقای ناطق کاریزمای لازم را ندارد که بتواند گرایشهای مختلف سیاسی را راهبری کند، نظر شما چیست؟
اول باید یادآور شوم که برخی دوستان اصولگرا دچار یک سوءتفاهم بزرگ شدند. حال آنکه اگر اصلاحطلبان مشخصا من و برخی دوستان در مقام دعوت به حضور آقای ناطقنوری در عرصه انتخابات هستیم هدف آن نیست که او را به نفع اصلاحطلبان مصادره کنیم. اصلا چنین اندیشهای نداریم، ما میگوییم هیچ دلیلی ندارد یک ظرفیت ملی و اصولگرای قابل احترام که تجربه موفقی در دوران اجرایی در وزارت کشور و فعالیت پارلمانی داشته خانهنشین باشد. از این منظر او را دعوت به نامزدی در انتخابات مجلس شورای اسلامی کردیم. اصلا مهم نیست که آقای ناطقنوری کاریزما داشته باشد یا نداشته باشد. زمانی که شخصیت محترم و معقولی به نام آقای علی لاریجانی دارای یک وجاهت سیاسی است و میتواند محوریت امر اصولگراها را به خوبی و شایستگی مدیریت داشته باشد و تندروها را کنترل کند به مراتب موقعیت آقای ناطق نسبت به آقای لاریجانی بهتر است، هرچند ممکن است در حوزه نگاه مدرن و نگاه به روز، آقای لاریجانی نسبت به آقای ناطق بهتر باشد اما در مجموع وقتی ما این ظرفیت را به حوزه اصولگرا اضافه کنیم، قدرت و توانمندی این اندیشه در رقابت انتخاباتی تقویت میشود.
ضمن آنکه باید بگویم اصلا دوران کاریزما و استفاده از کاریزمای شخصیتها به سر آمده است. امروز وقتی پدیدهای به نام تحزب تبلیغ میشود تا احزاب نقش سیاستورزی را عهدهدار باشند، پیام این نگاه دلالت بر این دارد که ما به مقولهای به نام چهرههای کاریزما چندان تکیه نمیکنیم و اساسا دوران حضور چهرههای کاریزماتیک برای پیشبرد اهداف سیاسی به سرآمده و اگر ظرفیت کاریزمایی وجود داشته باشد باید این ظرفیت در درون یک حزب متجلی شود و آن حزب را تقویت کند.
اگر اصلاحطلبان بخواهند به سمت حمایت از آقای ناطق در انتخابات مجلس شورای اسلامی بیایند، تکلیف آقای عارف چه میشود؟
ما که طرف آقای ناطق نمیآییم ما دعوت میکنیم آقای ناطق را برای حضور در جبهه خودشان. امروز خبرداریم عزیزانی از جبهه اصولگرا خدمت ایشان میروند و ایشان از حضور استنکاف میکند. ما هیچ ابایی نداریم از اینکه هم آقای ناطقنوری در حوزه اصولگرایان حضور پررنگ و شفاف و بهروزی داشته باشند، از این طرف آقای عارف هم میتواند در جبهه اصلاحطلبان حضور داشته باشد. این دو هیچ در برابر هم نیستند. حتی باور من این است که ما تجربهای در سال 1374 داشتیم که بین جریان رفرمیست آن روزگار که اسمشان کارگزاران شد و یک نهاد سنتی اصولگرا تحت عنوان جامعه روحانیت مبارز در مقطع انتخابات مجلس پنجم 10 نفر از اسامی دو لیست اصلی تهران مشترک بود ما این امر را برای همیشه مطرود نمیدانیم و نمیگوییم به هیچ عنوان دیگر نباید چنین اتفاقی بیفتد، چهبسا اگر رویکرد دو جریانی که اشاره کردم به سمت منافع همسو باشد بتواند برخی شخصیتهای موجود دو لیست اصلی اصلاحطلبان و اصولگرایان مشترک باشد، به این معنا که هم آقای ناطقنوری و هم آقای عارف و هم برخی چهرههای دیگر به دلیل جامعیتی که دارند و مورد احترام مردم و مقامات عالی نظام سیاسی ایران هستند و مشخصا
در موقعیتهای موثری از جمله مجمع تشخیص مصلحت هم نقشآفرینند بتوانند در دو لیست مشترک باشند.
اینجا بحث سرلیستی مطرح میشود اگر آقای ناطقنوری و آقای عارف در یک لیست قرار بگیرند، اختلاف به وجود نمیآید که کدامیک سرلیست باشند؟
بهطور منطقی میتواند. حتی اگر این اتفاق بیفتد که اصلا امروز این بحث، بحث زودی است، هیچ ایرادی ندارد. این دو شخصیت نزد هر کدام از گروههای خودشان، آن فردی را که مطلوب میدانند در صدر لیست خود قرار دهند.
این حضور آقای ناطق، در آرایش سیاسی اصولگرایان و اصلاحطلبان تغییراتی ایجاد میکند یا خیر؟
امروز آنطور که میتوانم یک تصویر روشنی بدهم اصلاحطلبان معقول و معتدل که فعلا نبض قدرت سیاسی جناح خود را در اختیار دارند...
مثل کارگزاران و اعتدال و توسعه؟
کارگزاران، اعتدال و توسعه، حزب اتحاد ملت ایران که برخی نیروهای قبلی جبهه مشارکت هستند، نیروهایی که در گذشته ذیل حزب اعتماد ملی بودند، نیروهای خطامام که حول محور شخص آقای هادی خامنهای جمع میشوند، مجمع روحانیون مبارز و مجمع محققین و مدرسین قم نگاهشان نسبت به آقای ناطق کاملا اصولی، واقع بینانه و مورد ستایش است. طبیعتا این نگاه خیلی از آشفتگیها را سامان میدهد و خیلی به حوزه اصولگرایی آرامش میدهد. طبیعتا باید استقبال کنیم و هیچ ایرادی هم ندارد. همانطور که به اصولگراها که مراجعه میکنیم عناصر معقول و چارچوبدارشان شخصیتهای معقول اصلاحطلبی را ستایش میکنند.
شما استقبال اصلاحطلبان از نامزدی آقای ناطقنوری در انتخابات مجلس شورای اسلامی را مایه آرامش اصولگرایان میدانید، حال آنکه در عالم واقعیت این طور به نظر نمیرسد. به نظر شما نامزدی آقای ناطق در اردوگاه اصولگرایان شکاف نمیاندازد؟
اگر منظور جبهه پایداری است که حول محور آقای مصباح جمع شدند و بناست سرو سامانی به کارهای خود دهند قطعا آنها از حضور جناب آقای ناطق استقبال نمیکنند چون دنبال یک پدیدههای رادیکال برای حضور در فهرست خودشان هستند. اگر اصولگراها چنین مجموعهای را از دستورکار خودشان خارج کنند، حضور آقای ناطقنوری نهتنها شکاف در جریان اصولگرا نمیاندازد بلکه او ایجاد کننده الفت جدی بین لایهها و حوزههای متکثر اصولگرایی هم میشود.
آقای روحانی چه نگاهی به حضور آقای ناطق در انتخابات مجلس شورای اسلامی خواهد داشت؟ فکر میکنید مطلوبش خواهد بود یا آنکه او را رقیب میداند؟
دو اظهارنظر میتوان کرد، آقای روحانی به صفت مسئولیت حقوقی بهعنوان رئیسجمهور دخالتی نخواهد کرد چون به موقعیت خودش واقف است و جایگاه خودش را میداند. اساسا از منظر ریاستجمهوری و شخص رئیسجمهور به هیچ عنوان نفیا و اثباتا، سلبا و ایجابا هیچ اظهارنظری در مسیر تثبیت، تایید یا رد و نفی نامزدهای انتخاباتی پارلمان صورت نخواهد داد. اما اینکه نتیجه چه خواهد شد؟ به نظرم باتوجه به تجارب پیشینی که ما از مدیریت این دو بزرگوار داریم؛ آقای ناطق رئیس مجلسی بود که آقای روحانی نایب او بود، آقای ناطقنوری عضو جامعه روحانیت مبارزی در گذشته بود که آقای روحانی همین موقعیت را در کنار او داشت. آقای ناطقنوری در جبهه اصولگراها در گذشته تعریف میشد که همین موقعیت را جناب آقای روحانی داشت. باور من این است چنانچه موقعیت آینده پارلمان بهگونهای رقم بخورد که چهره شاخصی مثل آقای ناطقنوری در آن باشد، جناب آقای روحانی هیچ دلهره، و دلنگرانی برای پیشبرد اهداف دولتش با چنین پارلمانی نخواهد داشت.
اگر آقای ناطقنوری نیاید، آقای لاریجانی میتواند جایگزین مناسبی برای او باشد؟ چه تفاوت و شباهتهایی آنها با هم دارند؟
اساسا آنچه امروز تعبیر میشود جناب آقای علی لاریجانی یک قاب کوچکتری از وجود آقای ناطقنوری است با برخی جنبههای بهتر از آقای ناطق و جنبههایی کمتر از آقای ناطق. سابقه مبارزه، تجارب روحانی، تجارب پارلمانی و تجارب اجرایی که آقای ناطقنوری داشت در گذشته به او مزیتهایی میدهد که در همین سطح و در همین حدود و کمی کمتر این موقعیت برای آقای علی لاریجانی هم از طرف اصولگراها و هم از طرف رقبای مقابل یعنی اصلاحطلبان به رسمیت شناخته شده است. طبیعتا به دلیل سن جوانتر و تجارب مدرنی که علی لاریجانی دارد و همچنین تجربهای که هماکنون در متن دارد و اینکه پارلمان را امروز از نزدیک حس میکند و حساسیتها را میداند در این زمینهها نسبت به آقای ناطقنوری مزیتهایی دارد که این ویژگیها به آقای لاریجانی این استعداد و امکان را میدهد که چنانچه آقای ناطقنوری در عرصه رقابتهای انتخاباتی حضور پیدا نکند این نقش را میتواند آقای علی لاریجانی به عهده بگیرد.
شما درباره دوره قبل از انتخابات گفتید که اصلاحطلبان حضور آقای علی اکبر ناطق نوری و آقای محمد رضا عارف را در یک لیست نفی نمیکنند، برای ریاست مجلس نظر آنها چه خواهد بود؟ آیا آنها همچنان اینگونه فکر می کنند؟
بستگی به ترکیب مجلس دارد که چگونه رقم زده شود. بهطور منطقی اگر اکثریت از آن اصولگراها باشد، در چنین وضعیتی اگر آقای ناطقنوری و آقای علی لاریجانی در دل این مجلس باشند به دلیل آنکه اکثریت مطلق از آن اصولگراها خواهد بود، طبیعتا شانس پیروزی و موفقیت آن عزیزان بیشتر میشود اما اگر معکوس این اتفاق بیفتد که اصلاحطلبان یک اکثریت مطلقی پیدا کنند و چهرههای شاخصی از درون جریان اصلاحطلب به درون مجلس راه پیدا کنند طبیعتا شانس آنها افزایش پیدا خواهد کرد، بنابراین تصور میکنم موضوع فوریتداری امروز نیست که ما بحث ریاست مجلس را مطرح کنیم.
این مساله برمیگردد به زمانی که ترکیب مجلس روشن شود و چهبسا در شرایطی که ما یک پارلمانی که واجد یک اکثریت مطلق است یا یک اقلیت نیرومند یا حتی ممکن است سه اقلیت شکل گیرد اگر چنین وضعیتی پیدا شود باید اجازه داد که تدبیر برای انتخاب ریاست مجلس را در همان تاریخ خودش به گمانهزنی و رایزنی قرار دهیم تا در آن زمان تعیین کنیم که مناسبترین گزینه برای مردم چه خواهد بود و کدام فرد میتواند بهترین مدیریت را بر مجلس شورای اسلامی داشته باشد.
دیدگاه تان را بنویسید