زن 24 ساله در حالی که با چشمانی مضطرب به همسرش نگاه می کرد و به آرامی اشک می ریخت درباره ماجرایی که او را به کلانتری کشانده بود به کارشناس اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت: در یک خانواده پنج نفره به دنیا آمدم و پدرم با نقاشی ساختمان مخارج زندگی ما را تامین می کرد اما سرنوشت من از روزی تغییر کرد که در 13 سالگی مادرم را به دلیل بیماری سرطان از دست دادم.

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

   از آن روز به بعد زندگی من و خواهر و برادرم در مسیر نابسامانی قرار گرفت به گونه ای که نمی توانستم به عنوان خواهر بزرگ تر از آن ها نگهداری کنم . یک سال بعد از فوت مادرم بود که عمو و عمه هایم دور هم جمع شدند و از پدرم خواستند تا  دوباره ازدواج کند این گونه بود که «سپیده» وارد زندگی ما شد.

اما من نمی توانستم او را به عنوان مادر در کنار پدرم ببینم البته سپیده هم احساس خوبی به من نداشت و با هر بهانه ای درگیری ایجاد می کرد اما هر دو نفر ما چاره ای جز تحمل یکدیگر نداشتیم. تا این که وقتی به 16 سالگی رسیدم امیر به خواستگاری ام آمد. نامادری ام که منتظر چنین فرصتی بود خیلی اصرار کرد تا با امیر ازدواج کنم. او از اقوام خودش بود و ما هیچ شناختی از امیر نداشتیم.

اعتیاد و سرقت های همسرم در اول زندگی مشترک

خلاصه بدون هیچ گونه تحقیقاتی سر سفره عقد نشستم و در حالی زندگی مشترکم را آغاز کردم که امیر 15 سال از من بزرگ تر بود. فقط یک ماه از آغاز زندگی مشترکمان گذشته بود که فهمیدم همسرم نه تنها مردی پرخاشگر و عصبی است بلکه اعتیاد نیز دارد از آن روز به بعد زندگی من رنگ سیاهی و بدبختی گرفت، با به دنیا آمدن فرزندانم هم هیچ تغییری در رفتارهای همسرم ایجاد نشد او روز به روز بیشتر در مرداب مواد مخدر فرو می رفت به طوری که خیلی زود از محل کارش اخراج شد حالا دیگر بیکاری همسرم هم بر مشکلات زندگی ام اضافه شده بود.

امیر که نمی توانست مخارج اعتیادش را تامین کند به سرقت رو آورد و به هر نوع سرقتی دست می زد. زمانی من متوجه سرقت های همسرم شدم که او را برای اولین بار با دستانی بسته در کلانتری دیدم. نشانی شاکی او را گرفتم و به سراغش رفتم چند روز به همراه فرزندان کوچکم به در خانه شاکی می رفتم و با خواهش و التماس از او می خواستم تا رضایت بدهد. بالاخره شاکی گذشت کرد و همسرم از زندان آزاد شد اما آزادی او هیچ نفعی برای من و فرزندانم نداشت. این در حالی بود که من با شرمساری و خجالت زدگی مخارج زندگی ام را از پدر و برادرم می گرفتم و بعد از آن، آن قدر اشک می ریختم تا خوابم می برد.

کارت بانکی و مدارک شناسایی دیگران در جیب شوهرم

روزگار تلخ من به همین ترتیب سپری می شد تا این که چند روز قبل تعدادی کارت بانکی و مدارک شناسایی دیگران را در جیب شوهرم پیدا کردم احساس عجیبی داشتم و تصور می کردم که امیر دوباره دست به سرقت زده است ولی او قسم خورد که دیگر به اموال مردم دستبرد نمی زند اما دو روز قبل کیف دستی زنانه ای را به خانه آورد و آن را در انباری منزل پنهان کرد من که به موضوع مشکوک شده بودم در فرصتی مناسب به سراغ آن کیف زنانه رفتم و آن را گشودم داخل آن یک دستگاه تلفن همراه و مدارک شناسایی دیگر بود.

حالا مطمئن شده بودم که امیر کیف را سرقت کرده است ، گوشی درون آن را برداشتم و با انگشتانی لرزان آن را روشن کردم در همین لحظه صدای زنگ تلفن بلند شد برای آن که امیر متوجه موضوع نشود کلید پاسخ را فشار دادم و خودم سکوت کردم. زنی از آن سوی خط و در حالی که اشک می ریخت ملتمسانه گفت: من از تهران برای زیارت امام رضا (ع) آمده ام و مهمان آقا بودم وقتی آن جوان کیف دستی مرا سرقت کرد بغضم ترکید و او را به امام رئوف سپردم چرا که من اکنون در این شهر غریب افتاده ام و حتی پولی برای بازگشت به تهران هم ندارم.

آن زن میانسال با بغضی ترکیده ادامه داد این رفتار شایسته مهمان آقا نیست! و ...

تلاش برای عبرت گیری همسرم

در این لحظه بود که خودم را جای آن زن زائر گذاشتم و رفتار پلید همسرم را نکوهش کردم بدون آن که امیر متوجه شود نشانی محل سکونت مان را در اختیار آن زن میانسال گذاشتم و از او خواستم تا حتما به اتفاق ماموران انتظامی به منزلمان بیاید تا همسرم درس عبرت بگیرد و دیگر از زائران آقا سرقت نکند. خلاصه طولی نکشید که ماموران تجسس کلانتری امام رضا (ع) وارد منزلمان شدند و همسرم را در حالی دستگیر کردند که مدارک سرقتی دیگری نیز در بازرسی از خانه کشف شد . بررسی های پلیس نشان داد که او هفته قبل هم اموال یک زائر دیگر را از داخل خودرو سرقت کرده است. حالا هم امیدوارم بعد از آزادی از زندان اعتیادش را ترک کند و مسیر درست زندگی را در پیش بگیرد و ...

سخنان زن جوان به پایان رسیده بود اما امیر از شدت خماری نه چیزی می دید و نه صدای بغض آلود همسرش را می شنید در این هنگام بود که با صدور دستوری از سوی سرهنگ سید عباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع) مشهد) این جوان سارق به دایره تجسس هدایت شد تا بررسی های پلیسی درباره سرقت های دیگر وی آغاز شود.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی