احمدرضا کلانتری در مثلث نوشت:

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

 حادثه زلزله کرمانشاه و سرپل ذهاب، یکی از مهم‌ترین حوادث طبیعی در اخبار هفته‌های اخیر کشور بود که در میانِ راه رنگ‌و‌بوی دیگری به خود گرفت. آنچه در کرمانشاه اتفاق افتاد، یک حادثه طبیعی بود که عواقب نامطلوبی را نیز برای مردم به همراه داشت. اما آنچه در جریان امدادرسانی به آسیب‌دیدگان این حادثه و از سوی مردم شکل گرفت، محتو‌ایی سوای از زلزله داشت. یک پیام اجتماعی مهم در دلِ این امدادرسانی نهفته بود که البته این بار از دید کسی مخفی نماند؛ پیامِ ‌بی‌اعتمادی اجتماعی مردمِ ایران.

  یکم؛ کاهشِ اعتماد

چند سالی است که آزمایشگاه شبکه‌های اجتماعی دانشگاه تهران راه‌اندازی شده و در جریان فعالیت‌های خود، محتواهای پخش‌شده در شبکه‌های اجتماعی و ارتباطی گوناگون را رصد و تحلیل می‌کند. این آزمایشگاه چند سالی است که تلگرام و توئیتر را به‌عنوان دو رسانه مهم اجتماعی در ایران رصد ‌و محتوای آن را باتوجه به تحولات اجتماعی کشور بررسی کرده است. در جریان زلزله اخیر اما رئیس این مرکز، به روزنامه اعتماد چنین گفته: «ما کل کانال‌های عمومی تلگرام را به‌صورت دا‌ئم رصد می‌کنیم و مطالب منتشر‌شده‌شان را به صورت آنلاین داریم. این کار در تو‌ئیتر، اینستاگرام و خبرگزاری‌ها هم انجام می‌شود. آنچه ما توانسته‌ایم به صورت خاص در مورد شماره‌حساب‌های اعلام‌شده در تلگرام جدا کنیم هنوز نهایی نیست و ممکن است عددش در حدود ٢٠٠ یا ٣٠٠ مورد کم یا زیاد شود. نتایج رصد ما نشان می‌دهد که حدود ٢٠ هزار پیام در مورد زلزله در کانال‌های تلگرامی‌ منتشر شده‌اند، همه این پیام‌ها خواسته بودند که مبالغی به شماره‌حساب‌ها واریز شود. تلاش کردیم تا شماره‌حساب‌های موجود در این پیام‌ها را استخراج کنیم، غیر از شماره‌حساب‌هایی که مربوط به هلال‌احمر است - و با میزان خطای ٢٠٠ تا ٣٠٠ مورد- حدود ‌هزار و ٨5٠ شماره‌حساب مستقل در این کانال‌های تلگرامی ‌ارائه شده است.»

همین گزاره چند‌خطی گویای شرایط اجتماعی و تشکیل جریان‌ نویی از امدادرسانی در بدنه مردم است. بدنه‌ای که گویی اعتمادشان به نهادهای رسمی را چنان از دست داده‌اند که حتی در مواقع بروز بحرانی مثل زلزله کرمانشاه نیز، به یاری این سازمان‌ها و نهادها نمی‌شتابند. آنها‌ ترجیح می‌دهند که کمک‌ها را از مجاری‌ای به دست آسیب‌دیدگان برسانند که از سرنوشت اقلام گزارش متقنی برایشان تهیه شود.

این تحلیل نخستین گزاره‌ای است که پس از مشاهده چنین آماری به ذهن هر مخاطبی می‌رسد. تحلیلی که مسعود اسدپور، مدیر این آزمایشگاه نیز در نخستین گام بعد از ارائه این آمار به آن اشاره کرده و به اعتماد اینچنین می‌گوید: «این را بگذارید کنار شماره‌حساب‌هایی که در اینستاگرام و تو‌ئیتر اعلام شده‌اند یا شماره‌هایی که در گروه‌های تلگرامی ‌کوچک و بزرگ دست‌به‌دست شده‌اند. یعنی با حساب میزان اختلاف احتمالی داده‌های ما با واقعیت، دست‌کم یک‌هزار و 5٠٠ شماره حساب جداگانه برای جمع‌آوری کمک اعلام شده که عدد قابل توجهی است. به‌نظر می‌رسد این مساله هم علاقه مردم را نشان می‌دهد به کمک‌کردن و مساله اصلی این است که اعتماد کم به سیستم را نشان می‌دهد که مثلا به جای کمک‌کردن به هلال‌احمر، پول را به حساب شخصی می‌ریزند یا می‌خواهند خودشان به دست زلزله‌زدگان برسانند.»

  دوم؛ اختلاس، سدِ راه اعتماد

بررسی دلیل بروز این ‌بی‌اعتمادی، نیازمند یک مطالعه جامع و کامل اجتماعی است. مطالعه‌ای که نه در توان نگارنده این متن است و نه در حوصله خواننده این نوشتار! اما آنچه در‌این‌میان مسلم است اینکه برای تحلیل بهتر این بحران، می‌توان سراغِ تحلیلگرانی رفت که دستمایه اجتماعی این موضوع را سال‌های سال است که در نوشته‌هایشان مورد مداقه و بررسی قرار داده‌اند.

حمیدرضا جلائی‌پور درباره اعتماد مردم به نهادهای دولتی و حکومتی، اینچنین می‌گوید:« درباره جایگاه نهادی مثل سازمان هلال‌ احمر و اینکه این نهاد چه پایگاهی در میان مردم دارد و یا اینکه نهادهای مدنی و شخصیت‌‌ها چه جایگاهی بین مردم دارند، نمی‌توان جواب دقیقی ارائه داد و درباره آن بررسی و سنجش انجام نشده است. بعضی‌‌ها می‌گویند پایگاه فلان نهاد دولتی ضعیف شده است یا پایگاه فلان نهاد مدنی خوب است. اینها همه باید بررسی و نظر‌سنجی شود تا بتوان درست جواب داد. ما اصلا نمی‌دانیم و اصلا بستگی دارد که چه کسی اینها را می‌‌گوید. اگر کسی مخالف دولت باشد؛ طوری بحث می‌کند که گویی تنها نهادهای مدنی پایگاه مردمی‌ دارند. وقتی شخصیت‌ها مبلغی را جمع‌آوری می‌‌کنند، این‌طور به نظر می‌رسد که پایگاه اجتماعی قوی دارند. اگر طرف به‌‌اصطلاح طرفدار دولت باشد، به کمک‌‌هایی که مردم به دولت می‌کنند، اشاره می‌‌کند و مثال می‌زند مردم چقدر پول برای ساخت مدرسه و بیمارستان پرداخت می‌‌کنند. هر کسی و گروهی از نگاه خودش مثال‌‌هایی را که دوست دارد، ارائه می‌‌دهد. اینها دقیق نیست و پایگاه نهاد یا شخصی را در‌این‌راستا به‌درستی مشخص نمی‌کند.»

همچنین محمدامین قانعی‌راد درباره رواج این ‌بی‌اعتمادی عمومی در میان مردم می‌گوید: «در چند سال اخیر کشور دستخوش اختلاس‌های سطح بالا شد. بخشی از این اختلاس‌ها در صندوق‌هایی اتفاق افتاد که با هدف خیر جمعی تشکیل شده بودند‌؛ مثل صندوق ذخیره فرهنگیان. این اختلاس‌‌ها حتی درون بعضی بانک‌ها که نوعی نهاد عمومی محسوب می‌شوند نیز اتفاق افتاده است. اینها در بین مردم نوعی ‌بی‌اعتمادی نسبت به نهادهای رسمی ایجاد کرده است. با‌این‌حال خدمات امدادی که به زلزله‌‌زدگان صورت می‌گیرد باید از سوی نهادهای دولتی انجام شود.»

یک جامعه‌شناس دیگر نیز در‌این‌باره عملکرد سنوات گذشته نهادهای دولتی را در این امر موثر و مقصر می‌داند و در نتیجه این رفتار مردم را نوعی واکنش به این موضوع حساب می‌کند. مصطفی اقلیما دراین‌باره می‌گوید:«‌مردم عملکرد نهادهای امدادرسان در سنوات گذشته را مشاهده کرده‌اند و از نوع خدمات‌ رسانی برخی نهاد‌های امداد‌رسانی رضایت ندارند و معتقدند که اگر خودشان به آسیب‌‌دیدگان کمک‌رسانی کنند، کمک‌ها بهتر در اختیار مردم زلزله‌‌زده قرار خواهد گرفت. این همه پتو و چادر در زلزله‌های قبلی از مردم گرفته شد، آن اقلام کجا رفت؟ باید در ابتدا این اقلام در اختیار مردم قرار می‌‌گرفت و در مرحله بعدی به مردم گفته می‌‌شد که مثلا انبارهای هلال‌احمر خالی شده و حال مردم باید به وظیفه خود عمل کنند.

زمانی‌که مردم می‌بینند یا فکر می‌کنند که فلان نهاد امدادرسان توانایی مدیریت بحران و رساندن یک چادر به مردم را ندارد، خود تصمیم می‌گیرند که امکانات اولیه را به آسیب‌‌دیدگان تحویل دهند. کسی پاسخگو نیست که چرا چادر کم است. چرا نهاد‌های خیریه در این زلزله اعلام می‌کنند که تنها به افراد تحت پوشش خود کمک ‌خواهیم کرد؟ همین موضوع برای ایجاد ‌بی‌اعتمادی در میان عموم مردم به اندازه کافی است.»

  سوم؛ چاره‌ای جز اعتماد نیست؟هست؟!

وقتی فرضیه رواج ‌بی‌اعتمادی عمومی در میان مردم به‌درستی تایید شد، گام دوم این‌ است که ارزیابی درستی از این ورود مستقیم مردم و در کنار آن سلبریتی‌ها را به این فضا ارزیابی کرد. فضایی که در جامعه ایرانی در حال شکل‌گیری است اگرچه تا حدودی یک فضای مقلدانه است، اما از سو‌یی دیگر نیز می‌تواند گامی ‌ابتدا‌یی در مسیر تقویت جامعه مدنی باشد. جامعه مدنی که حد و مرز خود را سوای از حاکمیت تعریف کرده و در واقع انتظاراتی که از دولت به‌عنوان متصدی امور دارد را به پیشگامان خود، که این روزها سلبریتی‌ها هستند، انتقال داده است. انتقالی که می‌تواند آغاز روند گسترش ‌بی‌اعتمادی تازه‌ای در میان مردم باشد. مردم با سپردن اختیار تام و تمام امور اینچنینی به سلبریتی‌ها، انتظار بروز رفتارات کامل و ‌بی‌خطایی از این قشر دارند و در صورتی‌ که این انتظار به‌درستی برآورده نشود، روند ‌بی‌اعتمادی به این سردمداران جامعه مدنی نیز در میان مردم استارت می‌خورد. فضای سلبریتی‌محور ایرانی در واقع و به خودی‌خود، گزاره مطلوبی به نظر نمی‌رسد. چه از‌این‌رو که نه اطلاعات و توانایی این قشر برای یک قراولی مدنی مناسب به نظر می‌رسد و نه برای این امور تربیت شده‌اند. در واقع این توسل تنها استمداد از جایگزینی نامناسب برای پر‌کردن خلائی است که در اثر ناامیدی از دولت اتفاق افتاد و سرانجام خجسته‌ای نیز نخواهد داشت.

حمیدرضا جلایی‌پور اما در‌این‌باره نظری متفاوت دارد. او معتقد است که پیش‌قراولی سلبریتی‌ها در جامعه مدنی ایراد چندانی ندارد و باید از این فرصت به نفع فضای اجتماعی بهره‌برداری کرد.

او می‌گوید: «ما برای مواجهه با معضلات جامعه نیازمند هر دو نهاد هستیم؛ یعنی هم به نهادهای دولتی و هم به نهادهای مدنی و هم به حمایت شخصیت‌‌ها نیازمندیم و البته در تمام اینها محتاج نقد همدلانه نیز هستیم. این‌طور نیست که نهادهای مدنی فقط خوب کار می‌کنند و کار نهادهای دولتی بد باشد یا برعکس. ما در هنگام وقوع بلایا به یک همدلی و همکاری متقابل نیازمندیم؛ اما این همدلی باید «توأمان» باشد؛ یعنی نیازمند حمایت از دو نیروی دولتی و مدنی هستیم. فرض کنید که پایگاه نهادهای دولتی ضعیف است. اتفاقا شخصیت‌ها و سلبریتی‌ها باید بیایند روی نهادهای جامعه مدنی تاکید‌ و مردم را به سوی آنها تشویق کنند. توجه داشته باشید بالاخره هلال‌احمر یک نهاد تخصصی برای کمک‌‌رسانی است. یک شخصیت که نهاد کمک‌‌رسانی تخصصی ندارد. مثلا یک شخص که پول مردم را جمع کرده و با خودش می‌‌برد چه کاری به‌ تنهایی از دستش بر‌می‌‌آید؟ آنها ممکن است که تخصص و شایستگی این کار را نداشته باشند. ممکن است این پول‌‌ها در این روند حیف‌ و میل شود؛ بنابراین خود من به شخصه اگر بخواهم کمکی کنم، به هلال‌‌احمر کمک می‌کنم؛ چون این کمک‌‌ها به وسیله این نهاد بسته‌‌بندی و مرتب و مدیریت می‌شود و تجربه و تخصص این کار را دارند.»

قانعی‌راد همچنین درباره رواج جمع‌آوری کمک‌های مردم و به رسمیت‌شناختن این افراد از سوی عموم جامعه، راه‌حل رسمی را در اعتماد به این افراد نمی‌داند. این جامعه‌شناس بر آن است که وظیفه سازمان‌های رسمی امدادرسانی و جمع‌آوری کمک‌های مردمی ا‌ست، با این روند نباید میزان انتظارات از این نهادها را کاهش داد و آنها را از وظایف خود دور کرد. او می‌گوید: «این افراد فی‌نفسه نمی‌توانند شماره‌حساب بدهند. من هم اگر ببینم فردی شماره‌حساب داده دلیلی برای کمک‌کردن از طریق آن شماره‌حساب را نمی‌‌بینم. به جای افراد باید سازمان‌ها فعالیت کنند.» همچنین گروه‌های کوچک و خانوادگی نیز فقط می‌توانند در دایره سرمایه اجتماعی خود فعالیت کنند و باید به همان اندازه هم باید انتظار داشته باشند. نمی‌‌شود کسانی از درون خانواده‌ای بلند شوند و انتظار داشته باشند افرادی خارج از خانواده و یا ارتباطات شخصی او با عنوان کمک برای او پول واریز کنند. اگر چنین انتظاری داشته باشند انتظارشان غیرمعقول است. اینکه کسی شماره‌حساب اعلام کند یا از خارج از افرادی که او را می‌‌شناسند انتظار کمک برای زلزله‌‌زدگان داشته باشد خودش ‌بی‌اعتمادی ایجاد می‌کند. بنابراین مردم حق دارند که نسبت به افرادی که شماره‌حساب اعلام می‌کنند ‌بی‌اعتماد باشند. آنها در مقابل باید برای کمک به سراغ آن سازمان‌های غیردولتی شناسنامه‌‌داری بروند که کارنامه و عملکردی از خود به جا گذاشته‌اند.‌

  چهارم؛ چه باید کرد؟

در مساله زلزله کرمانشاه و در پی آن نخستین بروز عمومی ‌بی‌اعتمادی اجتماعی جامعه ایرانی نسبت به بدنه نهادها و سازمان‌های امدادرسان، باید موضوع را به‌درستی شقه کرد. به این معنا که نفس وجود این ‌بی‌اعتمادی، دلیل بر صحه‌گذاردن بر روند این بروز نیست. درست است که تعداد بسیار زیادی از مردم در طی سالیان اخیر دیدگاه نه‌چندان مثبتی نسبت به نهادهای رسمی و امدادرسان پیدا کرده‌اند، اما این دلیل درستی بر ادامه این روند از سوی اهالی اندیشه و اجتماع و سیاست نیست. ‌بی‌اعتمادی امروز یک بیماری در بدنه جامعه ایرانی است که آثار و نشان‌های آن به‌وضوح دیده می‌شود. پس نمی‌توان و نباید درمان این مریضی را به تعویق انداخت.

راه درمان جامعه ایرانی نه در واگذاری روند درمان به بدنه عمومی است که از راه و چاه این مسیر ‌بی‌خبرند. بلکه در بازخواست از نهادها و سازمان‌ها و در واقع مقصرانی است که وضعیت این جسم نحیف را به اوضاع امروز رسانده‌اند! آنهایند که باید پاسخگوی عملکرد روزهای ماضی خود باشند‌؛ عملکردی که اعتماد را از میانه اجتماع به روی طاقچه‌ها و پستوخانه‌ها برده و مردم را از آن ‌بی‌بهره کرده است. حساب‌کشی از نهادهای ذی‌صلاح و صاحب اختیار این حوزه، آن‌هم نه به صورت پنهان و بلکه به صورت آشکار و عیان، اولین گام در راه بازگرداندن اعتماد به جامعه ایرانی است.

چنین روزی نزدیک است؟!