روزنامه شرق نوشت:چند روز پیش یکی از متهمان بانک سرمایه با دفتر روزنامه «شرق» تماس گرفت. گفت در دادگاه رسیدگی به جرائم مالی بانک سرمایه، علیه شرکت امیرتجارت هرمس، حرف‎های هماهنگی زده شده که اصلا با واقعیت هم‌خوانی ندارد. کسی هم حرف‎های ما را نمی‎شنود. می‎خواهند جرم برادران ریخته‎گران را سنگین‎تر کنند، دیواری کوتاه‎تر از ما پیدا نکرده‌اند.

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

 وقتی متهم با «شرق» تماس گرفته بود؛ درعین‌حال که می‎گفت در حقشان ظلم شده، به‌سادگی پذیرفته بود که برای دریافت وام 250میلیاردی، از رانت هم استفاده کرده است.

در این گفت‎وگو که مجالی است برای شنیده‌شدن برخی از حرف‎ها که کمتر به گوش می‎رسد، بدون هیچ‎گونه قضاوتی، بنا را بر این گذاشته‎ایم تا حرف‎های این متهم را در کنار صحبت‎هایی که در دادگاه مطرح شده و از سوی همه رسانه‎ها منعکس می‎شود، قرار دهیم.

  تعداد متهمان تخلف مالی بانک سرمایه کم نیست. نام شما در کجای این پرونده وجود دارد؟
بگذارید از ابتدا درباره فعالیت‎های شرکت امیرتجارت هرمس بگویم. من سجاد کاشف، مدیرعامل این شرکت، هستم و با اشکان ﻃﺮﺧﻮراﻧﻰ شریکم. سال 95 تسهیلات 250 میلیارد تومانی از بانک سرمایه گرفتیم که قرارداد مشارکت در ساخت با یکی از شرکت‌های زیرمجموعه بانک سرمایه بود. تلاش برای دریافت تسهیلات از مهر 95 شروع شد و توانستیم در دی‎ماه، 250 میلیارد تومان، تسهیلات مشارکت در ساخت از شرکت توسعه تجارت سرمایه پایدار قشم دریافت کنیم. جالب است از اردیبهشت سال 96 هم پرونده قضائی برای ما تشکیل شد و بازداشت و بازجویی داشتیم. در مجموع 13 ماه بازداشت من داشتم و هفت ماه شریکم. بعد از دادگاه می‌توانم دراین‌باره صحبت کنم که چه اتفاقات غیرقانونی در پرونده ما رخ داده است.
  اتهامی که برای شما در همان سال مطرح شد، چه بود؟
اولین سؤال‌شان این بود که پدرخوانده کیست. این پرونده پدرخوانده‌ای دارد یا نه؛ که از نظر آنها داشت؛ زیرا مستقیما می‎گفتند پدرخوانده کیست. بعد از گرفتن توضیحات، مدارک شرکت و پروژه را که در اصفهان بود، دیدند.
  پروژه شما چه بود؟
یک پروژه تجاری، مسکونی، اداری داشتیم شبیه پالادیوم تهران. البته از نظر خودمان خیلی کامل‌تر بود. می‌دانید که اصفهان شهر ثروتمندی است و چنین مراکزی کم دارد. در اصفهان سیتی‌سنتر خارج از شهر است و پروژه ما بهترین جای شهر اصفهان بود. اول به ما می‌گفتند چنین زمین و پروژه‌ای وجود ندارد و بدون وثیقه، وام گرفتید. بعد دیدند وثیقه ارزشمندی داریم.
  وثیقه‌اش چه بود؟
همان زمین پروژه. البته این را هم بگویم که پروژه مشارکت در ساخت بود و خود پروژه، وثیقه ما بود. زمین هم در هزارجریب اصفهان بود. با نشان‌دادن مدارک، همه‎چیز برای‌شان مشخص شد. وزارت اطلاعات و اداره آگاهی پرونده را بررسی کردند و همه تاجایی‌که ما در جریان هستیم، به این نتیجه رسیدند که پدرخوانده‌ای وجود ندارد. از مرداد سال قبل دوباره یک موج جدید منجر به بازداشت من شد. من شش ماه در دوره اول (سال 96) بازداشت بودم و هفت ماه هم در سال گذشته. این موج هم تمام شد و خیال‌مان راحت بود که این سؤال را از ما نمی‌پرسند که پدرخوانده کیست و سؤال این است که چطور می‌خواهید تسویه کنید؟ با وجود اینکه در مراحل بازجویی شیوه تسویه را از ما می‎پرسیدند؛ اما در دادگاه، نماینده دادستان گفتند این تسهیلات برای آقای ریخته‌گران بوده و قاضی هم تأیید کرد و گفت شما چطور به دو جوان بی‌کار تسهیلات داده‌اید؟ بدون اینکه تحقیق و بررسی شود. آن زمان حدودوثغور کار مشخص بود که ما چه کرده‌ایم. کار عجیبی هم نکرده‌ایم؛ ولی همه به ما می‌گویند این همه جوان منتظر وام ازدواج هستند، شما این وام را چطور گرفته‌اید؟ سؤال‌هایی که نمی‌دانم؛ یعنی چه. جالب است سوابق ما را در دادگاه ندیده‌اند. البته قطعا موضوع ما نیستیم.
  منظورتان چیست؟
موضوع ریخته‌گران است و می‌خواهند ریخته‌گران را به هر دلیلی که نمی‌دانم چیست، بزنند.
  آشنایی شما با آقای ریخته‎گران از کجاست؟
به‌هرحال ایشان فرد سرشناسی است و به اندازه‌ای که دیگران می‌شناسند، من هم می‌شناسم. رابطه‌ کاری نداشته‌ام و نمی‌خواهم داشته باشم. نمی‌دانم چه شد که ما را به ایشان گره زدند.
  قبل از اینکه قرار گفت‎وگو بگذاریم، گفته بودید که برای دریافت وام، از رانت استفاده کرده‎اید. این رانت به آقای ریخته‎گران هم ربط دارد؟
شریک من شوهرخواهر آقای ریخته‎گران است. به‎واسطه ارتباط فامیلی که در این تیم بوده، به این نتیجه رسیده‌اند که آقای اشکان ﻃﺮﺧﻮراﻧﻰ، شوهرخواهر ریخته‌گران است؛ پس این وام متعلق به ریخته‌گران است.  به ما می‌گویند تسهیلات متعلق به ایشان است، درحالی‎که تا جایی‎که ما قرارداد بسته‌ایم و جلو رفته‌ایم، ایشان خبر داشت. می‌خواهم بگویم خودم چه کار کردم و به اینکه ریخته‌گران چه کسی است و چه کرده و چه نسبتی با ما دارد، وارد نمی‌شوم. مهم این است که ما پروژه‌ای تعریف کردیم و بانک سرمایه به ما گفته تسهیلات نمی‌دهیم و از شرکت (توسعه تجارت سرمایه پایدار قشم) که زیرمجموعه بانک سرمایه است، تسهیلات بگیرید. شرکت توسعه تجارت سرمایه پایدار قشم، پروژه ما را بررسی و پیش‎بینی سودآوری کرد؛ وظیفه بانک نیز این است که برای خودش سودآوری داشته باشد. پولش را به‌ جای مطمئنی با سود مطمئن بسپارد و پس بگیرد. اگر همه مشتری‌ها مثل ما بانک یا شرکت بودند و پروژه‌های مشخص با ضمانت‌های کافی داشتند، این اتفاقات برای بانک نمی‌افتاد. ای‌کاش همه مثل ما بودند؛ برنامه و کار ما خیلی مشخص است.
  به چه دلیل برای وام در اولویت دریافت قرار گرفتید؟ اینجا هم به آقای ریخته‎گران یا شریک شما ارتباطی داشت؟
شریک من (اشکان ﻃﺮﺧﻮراﻧﻰ) پنج درصد از سهام بانک سرمایه را دارد.
  چطور با هم آشنا شدید؟
رفاقت 18، 19ساله‌ای باهم داریم و همکار هم بوده‌ایم. در انواع فعالیت‌های اقتصادی با هم همکار بودیم و کارهای مختلفی انجام می‌دادیم و در قالب فعالیت‌هایمان باهم شراکت و همکاری و اعتماد مطلق به هم داشته و داریم؛ تیم خوبی هستیم.
  یعنی فکر می‌کنید تمام مواردی که درباره شما گفته می‌شود، اتهام است؟
فکر نمی‌کنم، مطمئن هستم؛ چون من می‌دانم چه کار کرده‌ام. نمی‌دانم این کارها چه معنی‌ای دارد، ولی هر چه هست، هدف، ما نیستیم؛ من و اشکان از لحاظ رسانه‌ای و قضائی جذابیتی نداریم. تلاش بسیاری کردیم در فعالیت‌های اقتصادی و کاری با افراد سیاسی و اقتصادی نامداری ارتباط نداشته باشیم؛ چون برایمان خط قرمز بود که خیلی سراغ افراد شناخته‌شده پرحاشیه نرویم. اما نمی‌دانم هدف چیست.
  چه شد شریک شما پنج درصد سهام را دریافت کرد؟
سهام متعلق به آقای ریخته‌گران است، اما تاجایی‎که می‌دانم در ایران (قانون تجارت)، هر شخص حقیقی نمی‌تواند بیشتر از پنج درصد سهام را داشته باشد و برای همین هم آقای ریخته‎گران سهام بانک را به نام افراد معتمد اطرافش کرده است. گروه آقای ریخته‌گران طبق چیزی که در رسانه‌ها خواندم، 38 درصد از سهام بانک را دارند، اما ما از این پنج درصد برای خودمان استفاده کردیم؛ البته تأکید می‌کنم استفاده کردیم نه سوءاستفاده.
  یعنی چه؟
اگر من و شما باهم در یک مجموعه پروژه داشته باشیم، کسی که رانت دارد شاید بتواند زودتر به نتیجه برسد؛ یعنی حرفمان بدون موضع‌گیری شنیده ‌شد و پروژه ما بدون موضع‌گیری بررسی شد. نگاهشان به ما، نگاه به یک فرد دزد نبود؛ به‎عنوان فعال اقتصادی بود و تحقیق کردند که پروژه توجیه اقتصادی دارد یا نه.
  بررسی چقدر طول کشید؟
یک هفته تا 10 روز طول کشید که وام تصویب شود؛ البته من از گفتن کلمه وام ابا دارم، ما با توسعه تجارت سرمایه پایدار قشم مشارکت کردیم و تسهیلات مشارکت گرفتیم. مصوب کردند با ما کار کنند، اما اینکه چه مدتی طول کشید تا پول به ما پرداخت شود، حدود شش ماه طول کشید.
  چقدر روی پروژه کار کردید؟
قرارداد با پیمانکاران بسته شد و کارها در شهرداری در حال انجام بود؛ چون نیاز داشتیم مجوز بنای 12طبقه بگیریم. این امر باعث شد کار ما کمی زمان‌بر باشد، ولی پروژه متوقف نبود و کارها در شهرداری در حال انجام بود؛ بااین‌حال کار هنوز کلنگ نخورده بود.
  درحال‌حاضر پرونده‌تان چه وضعیتی دارد؟
در دادسراست.
  یعنی الان به قید وثیقه آزاد هستید؟
بله.
  شریکتان هم همین‌طور؟
بله.
  چه مدت بازداشت بودند؟
دفعه اول من شش ماه بازداشت بودم و ایشان هفت ماه. بار دوم من هفت ماه بازداشت بودم و ایشان بازداشت نبود.
  کشف پدرخوانده که آقای ریخته‌گران باشند، برای دادگاه دو سال زمان برد؟
کشف پدرخوانده واقعا نه.
  وقتی بار دوم از شما نپرسیدند پدرخوانده کیست؛ یعنی به این نتیجه رسیده بودند که آقای ریخته‌گران است.
سری دوم گفتند چطور می‌خواهید تسویه کنید. حرفی از ریخته‌گران نبود. مأمور آگاهی که سری دوم من را بازجویی می‌کرد، گفت من می‌دانم ماجرا چیست و به ریخته‌گران ارتباطی ندارد؛ حالا چطور می‌خواهید تسویه کنید.
  خب، چطور قرار است تسویه کنید؟
در مورد تسویه، زمین پروژه را به نام شرکت پایدار قشم کردیم و 190 میلیارد کارشناسی شد که از نظر ما ارزش بیشتری داشت. در دادسرا تفاهمی کردیم که نزد بازپرس ماند و ما مکتوبش را نداریم. قرار بود این ملک را فعلا به نام توسعه تجارت سرمایه پایدار قشم کنیم و به‎عنوان امانت باشد تا بعد از پس‌دادن پول، ملک به ما برگردد. با توجه به این تفاهم قبل از کارشناسی ملک این کار را انجام دادیم و زمین را به نام شرکت کردیم. سه کارشناس بودند، یکی از طرف ما، یکی از طرف دادسرا و یک نفر از طرف شرکت. زمان کارشناسی صحبت متری 60 میلیون تومان بود که حدود 300 میلیارد می‌شد. تأکید داشتیم حداقل متری 75 میلیون است که گفتند خودمان جلسه می‌گذاریم و اطلاع می‌دهیم. عجیب است که در نهایت حدود متری 30 میلیون تومان قیمت‌گذاری کردند و رقم کل زمین، 190 میلیارد تومان شد. به‌هرحال این مبلغ را فعلا پرداخت کرده‌ایم، 10 میلیارد هم قبلا پرداخت کرده بودیم، 49 میلیارد و 625 میلیون باقی مانده که باید پرداخت شود و دو گزینه برای این کار داریم. یکی اینکه برای تسویه، سهام کارخانه فولاد میبد یزد را بدهیم. من و شریکم، 24 درصد سهام کارخانه فولاد میبد یزد را داریم که عددش از کل مبلغ تسهیلات بیشتر است. گفتیم این را بردارید و زمین را برگردانید. جالب آنکه 48 درصد سهام این کارخانه هم متعلق به آقای ریخته‌گران بوده که به بانک منتقل کرده است، یعنی ما کارخانه‌ای را به بانک پیشنهاد داده‌ایم که 48 درصدش متعلق به خودش است. دوم اینکه می‌گوییم طبق قراردادمان زمین را در اختیارمان بگذارید (البته این را هم بگویم که مبلغ قراردادمان 400 میلیارد بوده) و نیازی نیست 150 میلیارد دیگر به ما بدهید که پروژه را بسازیم. زمین به نام شما باشد، در اختیار ما بگذارید که بسازیم. وقتی ساختیم اصل و سود پولتان را می‌دهیم. هر جا هم که در تعهداتمان کوتاهی کردیم چیزی نمی‌خواهیم. اگر مجوز من تکمیل شود باید 90 میلیارد تومان به شهرداری بپردازم. اگر در زمین گودبرداری انجام شود، 25 میلیارد به قیمتش اضافه خواهد شد. به نظرم این پیشنهاد خوب است، منتها مدیر شرکت می‌گوید نه، مدیران بانک قبول نمی‌کنند. یکی از مدیران ما صحبت کرد و گفت بانک جرئت انجام تفاهم را ندارد و شما باید پول نقد بیاورید. گفتند به دلیل اینکه 28 نفر از مدیران بانک را دستگیر کرده‌اند و من نمی‌خواهم نفر بیست‌ونهم باشم. گفتیم مگر کار شما خلاف قانون است شما باید پولتان را زنده کنید. به هر حال الان نه شرکت با ما جلسه می‌گذارد و نه بانک ما را راه می‌دهد. چند روز قبل، یک ساعت در شورای مرکزی بانک بودم و اصلا ما را به داخل راه ندادند. این اتفاق خیلی عجیب است. اگر بدهکار هستیم، چرا پولتان را پس نمی‌گیرید و تفاهم نمی‌کنید؟ اموالمان هم مشخص است. یا سهم کارخانه فولاد میبد یزد را بردارید یا زمین را می‌سازیم. قرار نیست کار عجیب و غریبی کنیم.
  چرا نمی‎پذیرند؟
همان‎که خودشان گفتند، جرئتش را ندارند. می‌خواهند خیلی آرام جایی بنشینند و کارشان پیش برود. در کشوری که می‌گویند کسی که بیشتر از 10 میلیون می‌تواند درآمد داشته باشد در اداره‎ها کار نکند، آدم‌هایی می‌آیند که اقتصادی نیستند.
  پیشنهادهای‌تان را اول با بانک در میان گذاشتید؟
اول به شرکت گفتیم که گفتند بانک قبول نمی‌کند. طرف حساب من شرکت است نه بانک. این شرکت صد درصد سهامش به نام بانک است، ولی ما با یک شرکت خصوصی قرارداد بستیم. نکته قرارداد ما این است که با بانک قرارداد نبسته‌ایم، یعنی طبق قانون بانکداری بنا نیست با ما برخورد کنند. من با یک شرکت خصوصی قرارداد بسته‌ام و آن شرکت با بانک طرف حساب است که صاحب شرکت هم است. چارچوب قرارداد هم مشخص است، با یک شرکت خصوصی طبق قانون تجارت قرارداد بسته‌ایم. اینکه من با بانک صحبت می‌کنم صرفا به دلیل این است که شرکت می‌گوید من اجازه تصمیم‌گیری ندارم.
  آیا در مراحلی که طی می‌کنید و با بانک و شرکت رایزنی دارید، به شما گفته‌اند باید مرجع قضائی مطلع باشد؟
مراجع قضائی از همه مراحل مطلع است. هر نامه‌ای که به شرکت می‌نوشتم، رونوشت را برای مدیرعامل بانک، قائم‎مقام و بازپرس پرونده می‌فرستم.
  نظر آنها چیست؟
خیلی عجیب است. سه، چهار ماه است دادسرا می‌گوید من وارد بحث تسویه نمی‌شوم. آقای تورک، دادستان پولی بانکی، معاون دادستان تهران به من گفتند باید با بانک به توافق برسید. در جریان هستند و با کلیت پیشنهاد ما موافق هستند، اما دخالت نمی‌کنند. از روز اول که این پرونده تشکیل شد گفتند می‌خواهی چه‌کار کنی؟ گفتم می‌خواهم تسویه کنم. زمانی‎که مدیران شرکت عوض شدند، نامه‌ای به ما داده‌اند که به ما توضیح دهید چه اتفاقاتی افتاده است. توضیحات را دادیم و گفتیم ضمنا شما هم باید به تعهداتتان عمل کنید. آگاهی من را احضار کرد که متوجه شدم برایم چند جلد پرونده تشکیل شده است. آن زمان بابک زنجانی روی بورس بود. گفتم اگر این‌طور باشد باید با تریلی پرونده من را به دادگاه ببرید. ما را به دادسرا احضار کردند چند جلسه طول کشید و یک جلسه بود که فردایش مطمئن شدم که بازداشت خواهم شد. در دادسرا ماجرا این بود که به مدیران بانک گفتند فردا بیایید و به من گفتند نیازی نیست شما بیایید، اما بعد، مأمور آگاهی چیزی به مسئول آنجا گفت و بعد به من گفتند تو هم فردا بیا. این از نظر من یعنی بازداشت. البته آن روز مدیرعامل سابق بانک (آقای خانی) بازداشت شد و مدیرعامل وقت شرکت پایدار قشم هم همین‌طور. به بقیه افراد گفتند فردا بیایید. صبح روز بعد ادارات ساعت 10 باز می‌شد (چون شب قبل شب 19 رمضان و قدر بود). به همین دلیل ساعت هشت صبح با مدیران پایدار قشم قرار گذاشتم. چند ملک برایشان بردم، از جمله یک ملک 13 هزارمتری در خیابان ایران‌زمین تهران. گفتم این ملک و یک ملک دیگر نزد شما بماند، شما در دادسرا اعلام کنید که من این را به شما برای تسویه داده‌ام و با هم تفاهم کنیم که طی شش‎ماه به شما پول نقد بدهم. آن زمان هنوز به این وضعیت دچار نشده بودیم و در اوج کارمان بودیم. آقای شوشتری رگ گردنش بیرون زد که شما بیخود می‌کنید پول بانک را می‌خورید. آنجا فهمیدم که داستان پیچیده و سناریویی در این میان است و قصد تسویه ندارند والا برای بانک چه چیزی بهتر از این؟ اینکه من به زندان بروم برایشان پول می‌شود؟ که نشد. من همان روز بازداشت شدم و با وثیقه 250 میلیاردی اعتراض زدیم که به دادگاه رفت.
  منظور شما از سناریوسازی چیست؟
اتفاقات دیگری در این میان افتاد؛ مثلا با پیمانکار ما که پول را برایش واریز کرده بودیم تماس گرفتند که به تهران بیایید، بازداشت هستید. او هم موبایلش را خاموش و فرار کرد. با این اتفاق، وکالت زمینمان که به شرکت توسعه پایدار قشم داده بودیم و پنج ماه در اختیارشان بود و به نام نزده بودند، بعد از اینکه به دلیل بازداشت، به تعهداتمان عمل نکردیم، از سوی پیمانکار باطل شد، زیرا او مالک اولیه زمین بود. طبیعتا با ابطال وکالت شرکت ما، وکالتی که به شرکت توسعه پایدار قشم داده بودیم هم باطل شد. شش ماه بازداشت بودم که یک ماه در شرایط بسیار سخت آگاهی و انفرادی گذشت و پنج ماه در اوین. بعد از بیرون‌آمدن از اوین،‌ یک خبرنگار از یک خبرگزاری با من تماس گرفت که می‌خواهم در مورد پرونده‌تان مستند بسازم و مصاحبه کنم. گفتم قصد مصاحبه ندارم، به دلیل اینکه طرف‌های تجاری من نمی‌دانستند برای من مشکلی پیش آمده و همه تصور می‌کردند من در سفر هستم و دفتر هم دایر بود و کارهای دیگر را انجام می‌دادیم. ایشان یک هفته بعد با دوربین مخفی به دفتر من آمد. گفتم بعد از رأی دادگاه با شما مفصل صحبت می‌کنم. ایشان گفت خب خودت خواستی هر اتفاقی افتاد. ایشان برای ما مستندی ساخت که در آن آقای شوشتری (همان شخصی که زمین ایران‌زمین را قبول نکرد) می‌گوید شرکت امیرتجارت هرمس برای دو بچه کارتن‌خواب در خانی‌آباد است که این تسهیلات را گرفته و به آقای ریخته‌گران داده‌اند. بعد به دفتر ما می‌آید و زنگ می‌زند قبل از اینکه در باز شود، می‌گوید اینها هم فرار کرده‌اند. درحالی‎که ایشان 45 دقیقه التماس کرده بود که با او صحبت کنم و من قبول نکردم. مدام مستند می‌ساختند و بعد به ریخته‌گران می‌پرداختند؛ اینکه چه کسی بوده و از کجا به کجا رسیده. درواقع هدف ریخته‌گران بود نه ما، اما از ما پله‌ای ساخته بود که به ایشان برسد. در همه این مستندها هم می‌گفتند دو کارتن‌خواب تسهیلات را گرفته و به ریخته‌گران داده‌اند. به ایشان هم گفتم تقدیرنامه‌هایی که از وزیر و معاون وزیر دارم هم‌وزن من است نه هم‌وزن توی 40 کیلویی. تو آدرس منزل من را داری، کارتن‌خواب را از کجا آورده‌ای؟
  یعنی بی‎دلیل، ماجرای کارتن‎خوابی را عَلَم کردند؟ هیچ جای کار شما مشکل نداشت؟
یک مورد که شاید اشتباه ما بود اینکه کسی به نام امیر اسلام را که کارگر مغازه برادر اشکان بود به مدت دو ماه مدیرعامل کردیم.

  (با تعجب) چرا؟
به این دلیل که نمی‌خواستیم اسم اشکان در شرکت باشد، چون سهام‌دار است و می‌خواستیم از بانک وام بگیریم. من هم در آن تاریخ نمی‌توانستم مدیرعامل شوم، چون من مدیرعامل شرکت دیگری بودم. برای اینکه بخواهم مدیرعامل شرکت دیگری شوم باید از شرکایم در آن شرکت اجازه رسمی می‌گرفتم. شرکایم هم ایران نبودند و دو ماه بعد برمی‌گشتند. به اجبار ما این شخص را مدیرعامل کردیم که هم خیری به او برسد و هم اینکه اگر کسی دیگر را با سابقه تجاری برای این کار می‌آوردیم، می‌خواست که با ما شریک شود و ما این را نمی‎خواستیم. کسی را می‌خواستیم که به او اعتماد داشته باشیم و بعدا ادعایی نکند. بعد از دو ماه هم بلافاصله ایشان را کنار گذاشتیم، زیرا فکر این بودیم که ایشان صاحب امضای شرکت است و می‌تواند چکی با رقم بالا بنویسد و حساب را خالی کند. بلافاصله که شرایط فراهم شد، من مدیرعامل شدم و ایشان عضو هیئت‌مدیره شد و بعد گفت نمی‌خواهم باشم و از شرکت بیرون رفت. به‌این‌ترتیب، در وهله اول، به اسم ایشان وام گرفتیم، اما بعد، همه قراردادها به نام من شد و امضاهای ایشان باطل شد. تمام قراردادها را دوباره تنظیم کردیم. در مستندها به مسئله‌ای که اشاره نشده این است که چرا این فرد آمده و رفته.
  تا به حال با ایشان صحبتی نشده؟
چرا. از همان ابتدا ایشان را هم به همراه من و اشکان بازداشت کردند، درحالی‎که ایشان اصلا در شرکت ما نبود. گفتیم همه تعهدات مربوط به ماست و ایشان کاره‌ای نیست. منتها حالا دوباره او را به دادگاه برده‌اند.
  آقای اسلام الان آزاد است؟
بله، ما وثیقه گذاشتیم.
  در دادگاه به ضرر شما صحبت کرد؟
بله. گفت اشکان به من گفته کت و شلوار بخر با افراد مهمی جلسه داریم. من می‌دانستم که در حال گرفتن وام هستیم.
  وام به نام ایشان بود؟
اول او مدیرعامل بود و وام به اسم شرکت بود. بعد گفت خانم آقای کاشف به من گفت به تو یورو می‌دهم فرار کن. احتمالا به او گفته‌اند اگر این حرف‌ها را بزنی پرونده‌ات را به دادگاه ویژه نمی‌فرستیم.