گفتوگو با دکتر پرویز پیران درباره سیل فروردین 98
ازکارآمدی تا سرمایه اجتماعی
دکتر پرویز پیران عضو هیات علمی دانشگاه علامه یکی از صاحب نظران حوزه جامعه شناسی در گفت و گو با مثلث به سوالات ما در زمینه سیل 98 ایران پاسخ داد. در این گفت و گو به چرخه قبل و بعد از مصائب جمعی پرداخته شده است.

از نگاه جامعهشناسی بزرگترین ویژگی سیل فروردین 98 ایران چه بود؟
باید توجه کرد که مصائب همگانی یا جمعی و سانحه یا بدهای جمعیآمد (بهقول استاد عزیز، دکتر رئیسدانا) با تخریب شدید و ازمیانرفتن و صدمهدیدن انسانهای بسیاری همراه است. از این شدت صدمههایی که شکل میگیرد و تخریبی که نتیجه میدهد و بالاخره گستردگی و زمان و منابع ضروری برای بازسازی، ملاکهای تعریف و تحلیل هر مصیبت جمعی و مشخصکردن ویژگی برجسته هر مصیبتی است. بر این اساس، همواره سیلهای مخرب و گسترده بیش از مثلا زلزله مسالهزا هستند، گرچه میزان مرگومیر و مجروحشدن مردم مصیبتزده و بیگناه کمتر است.
نباید شدت، دامنه یا گستردگی و بهطور خلاصه ویژگیهای مصیبت، هرچه هست، نادیده گرفته شود. بارزترین مشخصه یا ویژگی سیل مخرب و بسیار گسترده اخیر، مشارکت کمنظیر مردمی، چه سازمانیافته در قالب سازمانهای مردمنهاد و چه غیررسمی و فردی است. اساسا پژوهشهای تاریخی و اکنونی نگارنده او را بدین نتیجه رسانده است که ایرانیان فراتر از همکاریهای روزمره زندگی جمعی امکان مشارکت اجتماعی بهمعنای فنی و تخصصی مفهوم مشارکت را نداشتهاند. خوشبختانه مدتی است جرقهای از این نوع مشارکت گویای غلبه بر آن امتناع زیانرسان تاریخی و بهراهافتادن مشارکتهای اجتماعی بهمعنای تخصصی و فنی است. به دیگر سخن، مردم در کنار همکاریهای منفعل و کمنقش و نشان جمعی که بیشتر جنبه فرمانبری داشته است یا همکاریهای اجباری حیطههای کاری بهویژه در بخشهای کشاورزی و دامداری کوچکمقیاس یا همکاریهای چشمداشتی خاندانی، عشیرهای و قوم و قبیلهای که انجامندادن آنها با تحریم شدید همراه بوده و حاوی انگزنی گسترده و ماندگار است، به مشارکتهای اجتماعی پویا روی آوردهاند؛ یعنی ورود آگاهانه به کنش مشارکتی، هدفمندی، دارای نقش جمعی در تعریف، مشخصسازی اهداف، تعیین شکل بهینه رسیدن به اهداف، خنثیکردن خودمحوری نهادینهشده همکاریهای سنتی و سازمانشکنی از طریق نفی دیگر همکاران و بیبهاکردن نقش و کنشهای دیگران، رقابت مرگبار برای ادعای نقش تعیینکننده فردی و... مهمتر آنکه بهجای همکاریهای موردی کوتاهمدت که تا همکاری بعدی تعطیل میشد، مشارکتهای جمعی پویای فرآیندمحور دائما پالایشیابنده و آموزشپذیر هستند و تسری پیدا میکنند تا نظامی مشارکتمبنا و مشارکتمحور شکل گیرد. مهمتر از همه آنکه مشارکت اجتماعی پویا به معنی فنی و تخصصی، فاقد سلسله مراتب بر اساس جایگاه و منزلت اجتماعی و فردی است و مشارکتکنندگان حقوق و جایگاه برابر دارند و کوچکی و بزرگی نقش و کنش اولا اکتسابی بوده و توان و تجربه یا دانش و تخصصمحور است. ثانیا این تفاوتها خارج از حیطه کاری مشارکت بیمعناست و حق یا مزیت خاصی را پدید نمیآورد و لذا پایدار نیست.
در چرخه مصائب جمعی مشابه، آیا سیل 98 ایران هم مسیر طبیعی و درست خودش را داشت؟
متاسفانه یکی از مشکلات تکرارشونده مصائب جمعی در ایران، تکرار دائمی معضلهای خاص و مشکلات ویژهای است که در هر مصیبتی، هرچه هست بهگونهای چشمگیر بازتولید میشوند. سیل اخیر نیز همان الگوی همیشگی را نشان داد و ظاهر کرد. نگارنده هنگام آخرین زلزله آذربایجان عزیز امکان حضور در محل را نداشت، در نتیجه با نگارش مقالهای و ارسال آن برای روزنامه شرق کوشید تا به برخی از مشکلات تکرارشونده اشاره کند. عنوان مقاله «بیهوشی جمعی و بیسوادی عمومی» بود. دلیل برگزیدن آن عنوان این پرسش بود که از مقایسه زلزله فارسینج در دهه 30 شمسی، سپس زلزله بویینزهرا، زلزله طبس، کاخک و گلبهار تا زلزله مخرب بم، وقایع، کنشها و رفتارهای زیانرسانی دائما تکرار شدهاند؛ در نتیجه میتوان ادعا کرد که پس از هر مصیبت جامعه ما بیهوش میشود و با مصیبت بعدی بدون آنکه چیزی از مصیبت پیشین به یادش مانده باشد، به هوش میآید؟ از دیگر سو، آیا بیسوادی وجود دارد که به خواندن تجارب منفی مصیبت پیشین و درسآموزی از آن نیز توانا نیستیم؟ آیا بازتولید و تکرار رفتارها، فرآیندها، کنشها، اقدامها و تصمیمهای نادرست، بسیار هزینهبر و زیانهای جدی نتیجه بیهوشی و بیسوادی همگانی است؟
برای مثال با هر مصیبتی خیل انبوهی از هموطنان با شور و عشق یاریرسانی، به سوی مکان مصیبتدیده به راه میافتند که سخت شکوهمند و گرانقدر است؛ اما چرا نمیتوان این حرکت را سامانی مناسب بخشید؟ زیرا هر بار به تکرار اعلام میشود عزیزان راهها بسته شده و مجروحان در آمبولانسها و ماشینهای امدادرسان رسمی و غیررسمی فوت میکنند یا امکان ارسال ابزار و اقلام ضروری به محل مصیبت وجود ندارد که بسی ناگوار و صدمهزننده است. چرا در کشوری که مستعد زلزله است، دستگاههای متولی غافلگیر میشوند؟ چرا الگوی توزیع کمکهای سخت ارزشمند مردمی، تحقیرآمیز است و عدهای با زور و توان بدنی، چندبرابر سهم خود به کف میآورند و پیرزنان و پیرمردان یا خانمها و افراد کمسن دست خالی و با دلی شکسته به چادر یا کانکس خود میروند؟ چرا اندکمدتی پس از مصیبت، فرصتطلبانی مجرم به غارت دست میزنند؟
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش. اجازه دهید مثالی مطرح شود. چند سال پیش در شهر نیواورلئان ایالت لوئیزیانای ایالت متحده، مصیبت جمعی ناشی از سیل خانمانبرانداز کاترینا رخ داد که ویرانی عظیم و صدمات جدی به بار آورد. ناهماهنگی فراوان و چندباره تکرارشدن کارها، اتلاف منابع و نیروی انسانی و در یک کلام آشفتگی و بیبرنامهبودن سبب نشر وسیع نقدهایی وسیع، صریح و کوبنده شد. چندی بعد مصیبت دیگری مشابه و اینبار با نام گوستاو از راه رسید. همگی در انتظار همان آشفتگیها و گرفتاریها بودند اما در عین بهت رسانهها، سازمانهای مردمنهاد و توده مردم از تمامی مشکلات درس لازم را گرفته و برنامه آمادگی جامع از لحظهای که طوفانی عظیم در فاصله دور و در آب شکل گرفت، اجرا شد و تمامی نیروها با هماهنگیای مثالزدنی برنامه مقابله را به اجرا درآوردند و ریز فعالیتهای پیشبینیشده به بهترین وجه به اجرا درآمد و شهر با موفقیت و حداقل خسارت از پس مصیبت جمعی برآمد و بهجای نقدهای کوبنده، نوشتههای بسیار، چه در دنیای واقعی و چه مجازی مملو از تمجید و تبریک منتشر شد.
مساله کارآمدی قبل و بعد از وقوع این مصائب جمعی با توجه به گسترش رسانههای جمعی و مجازی تبدیل به موضوعی محوری شده است؛ اگر ممکن است در اینباره هم توضیح بدهید.
کارآمدی موضوع یا مسالهای موردی نیست. کارآمدی فرآیندی با آغاز اما بدون پایان است. متاسفانه همانگونه که نگارنده بارها و بارها در متنهای گوناگون تاکید کرده است، بزرگترین دشمنان امروز جامعه ایران ناکارآمدی و فساد گسترده و نهادینهشده هستند. این دو آسیب جدی ساختاری بر هم اثر همافزایی دارند. چنانچه عدمشایستهسالاری در تمامی سطوح به این مشکل اضافه شود، مهمترین عامل بسیاری از نابهنجاریهای نهادی، سازمانی، فردی و جمعی خود را نشان میدهد. هنگام مصائب جمعی این معضلات به دلیل شرایط بحرانی به سطح آمده و کاملا مشهود میشوند و از قضا چندبرابر به چشم میآیند. پرسش آخر شما در حقیقت از جنبههای بسیاری به مجموعه مسائلی که یاد شد باز میگردد، گرچه آنها تنها عوامل نیستند.
آیا مکانیزمهای دفاعی، به دوران پس از سیل بازخواهد گشت؟
پس از مصیبتهای همگانی و جمعی، بسیاری از پارامترهای دخیل بعدی را شدت هر مصیبت تعریف میکند اما چون مصیبت با صدمههای جانی، نقص عضو و معلولیت همراه است، جامعه حتی اگر بتواند جنبههای مادی و ملموس را از هر جهت، حتی بهتر از پیش بازسازی کند، خاطره جمعی، شوکها و ضربههای روانی که در چارچوب (PTSD) یا استرس یا فشارهای شدید حاصل از مرگ، مجروحشدن، نقص عضو و معلولیت عزیزان فرد یا احتمال رخدادن جدی این اتفاقات برای خود فرد و نابودی بخشی یا تمامی دارایی خانواده پدید میآید و مجموعه وسیعی از صدمات جدی روحی-روانی، رفتاری، اجتماعی و حتی بیماریهای روان- تنی (psychosomatic ) را باعث میشود، جامعه صدمه دیده و هرگز صددرصد این مصیبت را رها نمیکند، حتی رد پای آن را در خاطره جمعی و بهتدریج کمتر و کمتر در رفتار و نگرشهای نسل بعد میتوان دید و رهگیری کرد.
اگر ممکن در مورد نمود سرمایه اجتماعی در سیل 98 هم توضیح بفرمایید.
سرمایه اجتماعی سرمایهای است که از آشنایی بین آدمیان، میزان نزدیکی آنان به یکدیگر یا از کنش و واکنش سازمانها و نهادهای رسمی و غیررسمی پدید میآید و رشد میکند؛ البته با این شرط بسیار مهم که آشنایی با اعتماد همراه شود؛ به همین دلیل در رابطه با سرمایه اجتماعی گفتهاند «نگو که هستی، بگو چه کسانی را میشناسی». از سوی دیگر، اعتماد مردم هر سرزمینی به نهادها و سازمانهای رسمی و غیررسمی جامعه و رسانههای ملی منطقهای، محلی و جهانی، سرمایه اجتماعی هریک را پدید میآورد که یکی از مهمترین بنیادهای مشروعیت آنهاست.
این کمترین ناتمام، سرمایه اجتماعی را به دو نوع خاص و عام تقسیم کرده است.سرمایه اجتماعی خاص که به آن سرمایه اجتماعی پیوندی میگویند، از آشناییهای خونمحور، تبارمحور و قوم و قبیله و عشیرهمحور و در مواردی محلهمحور و در حالت کمرنگتر، همزبانی و همشهری بودن برمیخیزد ولی سرمایه اجتماعی عام نهادها و سازمانها را به هم وصل میکند و سرمایه اجتماعی پلزننده است و اگر آنها در مجموعه وسیعتری به هم بپیوندند، البته با حفظ هویت و استقلال هریک، سرمایه اجتماعی مرتبط سازنده خوانده میشود که این ناشی از روابط مدرن است و برای همافزایی شکل میگیرد. سرمایه اجتماعی پلزننده در مواقعی رخ میدهد که دو سازمان یا نهاد به هم وصل میشوند و این اتصال سبب وصلشدن سازمانهای دیگری است که آشنای آن دو سازمان اولیه میشوند.
سرمایه اجتماعی پیوندی در موقع رخداد مصیبت بهشدت فعال میشود، در همان حال سرمایه اجتماعی عام نیز که اعتماد مردم به رسانهها بهویژه رسانه ملی و نهادها و سازمانهای دولتی را میرساند، فوقحیاتی است زیرا اگر اعتمادی بین مردم و نهادها و سازمانهای رسمی یا حکومتی وجود نداشته باشد واویلا در واویلاست که بگذریم.
متاسفانه در حال حاضر سرمایه پیوندی در عرصههای عام فعال است و این به آن معناست که آشنایی و قوم و خویشی یا به زبان مردم، پارتی، حق همه افراد جامعه را به گروهی خاص میدهد. با تاسف بیشتر گاهی، هم سرمایه خاص در محدودههای فامیلی و آشنایی در حال تضعیف است و هم سرمایه اجتماعی عام بهشدت ریزشی را تجربه میکند که در شرایط عادی خود مصیبت جمعی عظیمی است، چه برسد به زمان وقوع مصیبت جمعی.
دیدگاه تان را بنویسید