گفتوگوی هفته نامه مثلث با عبدالرضا داوری:
عبدالرضا داوری : احمدینژاد نامزد نمیشود
شرایط کشور هنوز به لحاظ ساختار حقیقی برای اصلاحاتی که مدنظر آقای احمدینژاد است، مهیا نشده است.
آقای داوری! در روزهای اخیر خبرهایی آمده است که به صورت همزمان هم از توصیههایی به آقای احمدینژاد برای عدمحضور در انتخابات حکایت داشته و هم از تردیدهایی برای عدمحضور حسن روحانی روایت کرده است. این فضا و اخبار را چگونه تحلیل میکنید؟
اولا به عقیده من اصلا در سطح رسمی این مباحث مطرح نشده است. منتها یک اتفاقی در لایههای اصولگرایان از بعد از نهم دی 88 افتاد و آن غلبه استراتژی مهار دوگانه است. در واقع بخشی از جریان اصولگرا که عمدتا صحنه سیاست را با ابزارهای متفاوتی مدیریت میکند، از سال 88 به بعد یعنی بعد از 9دی که تا حد زیادی جریان آقای هاشمی و اصلاحطلبان را به حاشیه راند به این نتیجه رسیدند که جریانهایی در سطح جامعه فعال باشند که این جریانها یا مدیریتشده باشند یا قابل مدیریت باشند که این دو با هم متفاوت است. میخواستند جریانهایی که قابلمدیریت نیستند و در کادر مدیریتی قرار نمیگیرند را از متن صحنه به حاشیه ببرند.
این طیف، جریان آقای هاشمی و جریان دولت سابق که حول محور آقای احمدینژاد شکل گرفت را جریان غیرقابل مدیریت ارزیابی میکند و با همان کلیدواژه معروف فتنه و انحراف بنا دارد تا جریان آقای هاشمی و آقای احمدینژاد را از متن به حاشیه ببرد و طیفهایی را که به یک نوعی قابل مدیریت هستند یا مدیریتشده هستند اما شبیه به این دو جریان به صحنه بیاورد. مثلا در دورهای دیدید که حزبی به نام «ندا» حول محور آقای صادق خرازی شکل میگیرد یا یک جریانی مثل جریان «یکتا» بهطور موسمی برای انتخابات مجلس ظهور میکند. من تشکیل ندا و یکتا را در چارچوب استراتژی مهار دوگانه میفهمم. یعنی چون جریان آقای هاشمی و آقای احمدینژاد از منظر آن طیف که در بخشهایی از اصولگرایان غالب است، ترجیح میدهند صحنه را از اینها خالی کنند و جریانهای مدیریتشده یا قابل مدیریت که جریان یکتا یک جریان مدیریت شده و جریان صادق خرازی مثل یک جریان قابل مدیریت است به صحنه بیاورند. به هر حال من اعتقاد دارم از سال 92 این استراتژی در صحنه حاکم بوده است. مثلا آقای عارف از دیدگاه این طیف فردی است که قابلمدیریت است و او را یک عنصر قابلمدیریت میبینند.
در مورد حسن روحانی در انتخابات 92 در مورد حجم آرایش سیاسی دچار اشتباه محاسباتی شدند. اگر میدانستند که حسن روحانی رای میآورد، یقین بدانید که برایش فضا ایجاد نمیکردند. اما اکنون اینها در سال 96 با یک مشکل جدی روبهرو هستند. مشکل جدیشان حضور حسن روحانی در انتخابات 96 است. نمیخواهند آقای روحانی دوره دوم را ادامه دهد. طبیعی است که امکان شکست دادن آقای روحانی را هم با گزینههای موجودشان ندارند. از طرفی علاقهمند نیستند فردی مثل احمدینژاد که از نظر آنها برایشان غیرقابل مدیریت است، در صحنه فعال باشد تا آقای روحانی با روش اجتماعی بر سر صندوق رای شکست بخورد. بنابراین آمدهاند و بهطور جدی روی این سناریو کار کردند که بهطور همزمان مهار دوگانه احمدینژاد - روحانی را پی بگیرند. یعنی احمدینژاد را به حاشیه برانند و از آن طرف هم سناریوهایی را در پیش بگیرند که یا آقای روحانی خودش دیگر تمایلی برای کاندیداتوری مجدد نداشته باشد یا به سمت گزینه ردصلاحیت بروند. البته من استدلال کردهام که شورای نگهبان نمیتواند رئیسجمهور مستقر را ردصلاحیت کند، چون رئیسجمهور با نماینده مجلس متفاوت است. رئیسجمهور تنفیذ رهبری را دارد و
تا زمانی که تنفیذ رهبری پابرجاست ایشان صلاحیت تصدی پست ریاستجمهوری را از لحاظ ساختار قانونی دارد. من منتقد آقای روحانی هستم اما باید این جنبهها را هم میبینیم. بنابراین برای حذف آقای روحانی از صحنه یا باید کاری کنند که ایشان کاندیدا نشود یعنی پروندههایی را به ایشان نشان دهند و او را قانع کنند که اگر کاندیدا شود، این پروندهها منتشر میشود یا اینکه آقای روحانی را به این سمت ببرند که برایش عدمکفایت از مجلس بگیرند که با ترکیب فعلی مجلس دوسوم رای نخواهد آورد. یا در قوهقضائیه ایشان محکومیتی پیدا کند که براساس آن و با استناد به آن بتوان عدم کفایت برایش صادر شود. به اعتقاد من ماجرا برای سال 96 بسیار پیچیده شده و مساله هم بیشتر از اینکه روی احمدینژاد باشد روی آقای روحانی است. آقای روحانی برخلاف آقای احمدینژاد نشان داد که در زمینهای اینچنینی بازیگر بسیار متبحری است.
دولت ایشان آقای عبدالرسول دریاصفهانی را که صراحتا اعلام شد جاسوس بوده و اطلاعات از تیم مذاکرهکننده را به بیرون میداده در کمتر از 24 ساعت با قید وثیقه آزاد کردهاند. درحالی که آقای احمدینژاد را دیدید در آن دوره حتی وقتی معاونش را بازداشت کردند به سمت بهم زدن فضا یا تندکردن فضا حرکت نکرد. به اعتقاد من این تفاوتهای ماهوی است که آقای روحانی با احمدینژاد در حلقه امنیتی دارد. اگر بنا بر این باشد که آقای روحانی اولین رئیسجمهور تکدورهای باشد، راهی جز رقابت بر سر صندوق رای و آنهم کارآکتری به نام محمود احمدینژاد وجود ندارد. یعنی انتخابات 96 اینطور شکل خواهد گرفت که یا آقای روحانی بدون حضور احمدینژاد مجددا رئیسجمهور میشود یا آقای احمدینژاد میآید و آقای روحانی را در سر صحنه رای شکست میدهد.
اما آقای داوری یکی از دلایلی که استنباط میشود خبر درخواست از احمدینژاد برای عدم کاندیداتوری درست است همان عکسی است که شما در کانال تلگرامیتان منتشر کردهاید؛ همان عکسی که نامزدهای انتخابات 92 را گذاشتید و ذیل آن نوشتید صحنهآرایی...
نه، منظورم از این عکس این نبود. منظورم این بود که آن جریانهایی که بهدنبال مهندسی صحنه انتخابات هستند، نهایتا خروجی کارشان همان اتفاقی میشود که سال 92 افتاد. آن سال نماینده آقای احمدینژاد آمد و حذف شد. من اعتقاد دارم آقای احمدینژاد نخواهد آمد.
یعنی شما میگویید که احمدینژاد نمیآید!
من اعتقاد دارم که احمدینژاد نمیآید. شما به من بگویید که آقای احمدینژاد برای چه باید بیاید؟
چرا نباید بیاید؟! چون به اعتقاد شما تنها کسی که میتواند آقای روحانی را شکست دهد آقای احمدینژاد است.
بله، اما ایشان دنبال تیپ ریاستجمهوری نیست بلکه بهدنبال این است که در پوزیشن ریاستجمهوری بتواند طرحها و پروژههایی که بخشی در حوزه اقتصاد و بخشی هم در حوزه سیاست خارجی است، پیش ببرد. به هر حال شرایط کشور هنوز به لحاظ ساختار حقیقی برای اصلاحاتی که مدنظر آقای احمدینژاد است، مهیا نشده. ایشان برای چه باید بیاید؟ وقتی هنوز مجلس میتواند مصوباتی بدهد که قانون اساسی را دور بزند! میخواهم بگویم ما هنوز مشکلاتی از این دست داریم.
میخواهم از این حرف آقای داوری این نتیجه را بگیرم که حرفهای آقای احمدینژاد هنوز همان حرفهای سال آخر ریاستجمهوریاش است...
آقای احمدینژاد برای اداره کشور یک پلنی دارد و مجموعهای از پروژهها را برای اصلاح ساختار اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی دارد که من معتقدم هنوز ساختار حقیقی در برابر چنین اصلاحاتی مقاومت میکند.
اگر شفافتر حرف بزنیم منظورتان این است که آقای احمدینژاد نمیتواند در این سیستم کار بکند.
در ساختار حقیقی فعلا کار برای احمدینژاد بسیار سخت است.
مگر این ساختار حقیقی فعلی براساس قانون اساسی نیست؟
نه.
مگر در همین قانون اساسی گفته نمیشود که سیاست خارجی برعهده رهبری است.
آن به جای خودش.
ما چند مشکل در دوره آقای احمدینژاد داشتیم که یک بخش آن همین است که شما بهدرستی بیان فرمودید و بخش مجلس است. یعنی تصور شما این است که همچنان برخوردهایی بین مجلس و آقای احمدینژاد وجود دارد. یعنی نگاه آقای احمدینژاد به مجلس خیلی متفاوت است تا نگاه دیگر شخصیتهای سیاسی به مجلس. همینطور در سیاست خارجی در جاهایی دیده میشد که نظر متفاوتی از سیستم دارد.
ممکن است آقای احمدینژاد تحلیلهای متفاوتی داشت اما در میدان عمل همان چیزی را عمل میکرد که در قالب مصوبات شورای امنیت ملی و تائید رهبری بود. یعنی ممکن بود بعضا تحلیلهایی را در برخی از جلسات ارائه میدادند ولی من بیشترین مساله را در نسبت بین نهادهای قانونی میبینم که بخشی از این نسبت به دلیل عدمشفافیت قانونی و بخش دیگری هم به خاطر کنش افراد است. وقتی آقای ایکس یا ایگرگ رئیس مجلس باشند، این در نوع تعامل پارلمان با دولت اثر میگذارد که میشود ساختار حقیقی.
یعنی شما میفرمایید آقای احمدینژاد اگر الان رئیسجمهور شود با مجلس فعلی که آقای لاریجانی رئیس آن است، نمیتواند کار بکند و با قوهقضائیه که آقای آملیلاریجانی رئیس آن است نمیتواند کار بکند.
الان بحث ساختار قضایی و پارلمانی و ساختارهای نظارتی مطرح است. وقتی یک مدیر میخواهد کار کند قرار نیست کل ساعات روزش را با مجلس و نهادهای نظارتی سر کند. بالاخره باید در این کشور سنگی را هم روی سنگی بگذارد. اما در دولتهای نهم و دهم چقدر مدیران اجرایی درگیر همین برنامه پیچیدگی ساختارهای نظارتی و ساختارهای تقنینی بودند. آنطور که من میفهمم آقای احمدینژاد یک مردمسالار و دموکرات ناب است. آقای احمدینژاد اعتقاد دارد همه منابع کشور اعم از منابع قدرت، ثروت و منزلت را باید بین مردم بهطور عادلانه توزیع کنیم. از آن طرف یک ساختار حقیقی در نظام جمهوری اسلامی شکل گرفته که بهطور استراتژیک با این رویکرد مشکل دارد. چون میخواهد در نحوه توزیع این منابع مداخله داشته باشد.
شما میگویید آقای احمدینژاد یک مردمسالار ناب است اما آقای احمدینژاد همانطور که شما هم میگویید هیچ تغییر نکرده است. احمدینژاد همان احمدینژاد است؛ واقعا به مجلس طور دیگری نگاه میکند. مگر مجلس برآمده از مردم نیست! آقای احمدینژاد میگوید من چون 24میلیون رای دارم از نمایندهای که صدهزار تا رای دارم، حرفم بهتر است! این منطق است؟ این کجا با دموکراسی همخوانی دارد؟ چطور کسی که چنین عقیدهای دارد یک مردمسالار ناب است؟
انتقاد آقای احمدینژاد این بود که میگفت در دهه 60 که گفته شد مجلس در راس امور است به این خاطر بود که آن موقع ساختار سیاسی نظام، ساختار پارلمانی بود یعنی دولت ذیل مجلس بود. این ساختار در سال 68 تغییر کرد و تقریبا ما یک ساختار نیمهریاستی پیدا کردیم. مجلس از آن حالت بهنوعی فرادولتی پایین آمد. آقای احمدینژاد میگفت ما هنوز داریم با نگاه دهه 60 با دولت برخورد میکنیم. نکته اینجاست و متاسفانه تغییر ساختار در این روند 30 ساله دقت نشده.
آقای احمدینژاد در دوران ریاستجمهوری خودش بیشترین کنش را با مجلس داشت. البته با نهادهای دیگر هم کنشهایی داشت و اتفاقاتی افتاد. اما همین مجلس که نماد مردمسالاری نظام است بزرگترین حاشیهها را از جانب آقایاحمدینژاد دید.
مهمترین نماد مردمسالاری نظام در نهاد ریاستجمهوری خودش را نشان میدهد که آنجا کل جامعه و ایرانیان بین گزینههای مختلف انتخاب میکنند.
همین اتفاق در مورد مجلس هم میافتد که به صورت منطقهای و ایالتی و استانی میشود. یعنی همه مردم ایران در یک روند کاملا دموکراتیک و براساس دموکراسی نمایندگانی را راهی پارلمان میکنند...
من نمیگویم که مجلس دموکراتیک نیست. درمورد سطح آن میگویم.
حرف احمدینژاد این است که مثلا آقای عارف نهایتا با یک میلیون رای به مجلس رفته اما من رئیسجمهور با 24 میلیون رای آمدهام. پس حرف من به شما ارجح است و تا زمانی که آقای احمدینژاد اینطوری فکر میکند، فکر میکنم همین داستان ادامه داشته باشد.
نه، آقای احمدینژاد اعتقاد دارد آن مجلسی که در راس امور بود و میتوانست بر دولت و نخستوزیر وقت و وزرا به نوعی ریاست داشته باشد و نخستوزیر و وزرا موظف بودند که از مجلس رای اعتماد بگیرند اما الان رئیس دولت خودش جداگانه از مردم رای میگیرد که اینها متفاوت است و در نحوه تعامل باید خودش را یک جایی نشان دهد. آقای احمدینژاد میگوید این را یک جایی در قانون و در رفتارهای حقیقی و حقوقیتان نهادینه کنید.
بحث سر همین است که با همین مجلس چه راست یا چپ، هاشمی، خاتمی و روحانی هم کار کردهاند. سطح کنش هیچکدام از روسایجمهور به اندازه احمدینژاد نبوده است.
دلیلش همان است که گفتهام. آقای احمدینژاد در استراتژی و پلن خودش اعتقاد دارد که منابع کشور در حوزه ثروت، قدرت و منزلت باید بهطور مساوی بین آحاد ایرانیان تقسیم شود. فرق آقای احمدینژاد با آقایان روحانی، هاشمی و خاتمی این است که آقایان هاشمی، روحانی و خاتمی بهرغم اختلافات سیاسی که ممکن است با طیفهایی مثل آقای لاریجانی یا اصولگرایان یا بخشی از اصلاحطلبان داشته باشند، همگی از یک حلقه برآمده از قدرت در 35 سال اخیر هستند. اینها تضاد راهبردی با آقای احمدینژاد در نحوه توزیع منابع دارند. مساله اینجاست و برای همین آنها میتوانند با مجلس راحت کار کنند چون جنس استراتژی و مطالباتشان یکی است.
اما فرق دیگران با آقای احمدینژاد شاید این است که وقتی میخواهند وزیری را استیضاح کنند با یک سیدی به مجلس نمیروند که تهدید کنند.
این تفاوت رفتار است اما همه صورت مساله را نمیتوان در یک پخش فیلم خلاصه کرد. قبول دارم که این تفاوت است.
آقای داوری! یک نکته که برای من جالب بوده و میتواند مبنای تحلیل باشد این است که بیشتر کسانی که بحث ردصلاحیت یا نیامدن آقای روحانی را مطرح میکنند افراد یا رسانههای نزدیک به آقای هاشمی هستند. از جمله آقای زیباکلام، آقای غرویان و روزنامه آرمان از این زوایه چگونه میتوان ماجرا را دید؟
بهنظرم نوع تحلیلی که آرمان و جریان آقای هاشمی و زیباکلام و غرویان دارند، با نگاه امثال آقای شریعتمداری متفاوت است. آنها درواقع یک نگرانی دارند. من با آقای زیباکلام در مورد این موضوع مفصل صحبت کردم. آنها اعتقادشان این است که آقای روحانی در صورت کاندیداتوری آقای احمدینژاد نمیتواند رقابت را ببرد. خط آرمان را هم که دنبال کنید همین را میگوید. آقای هاشمی هم در بعضی جلسات خصوصی روی این تاکید داشته که اگر احمدینژاد قرار است بیاید و فعال باشد، آقای روحانی نمیتواند به راحتی برنده باشد، در واقع برایشان ریسک دارد. طبیعی است که دنبال چهرههایی مثل ظریف هستند. به نظرم نگرانی آنها از جنس نگرانی آن طیف اصولگرایان نیست. آنها نگرانی واقعی دارند و نگرانیشان هم درست است، آنهم عدم رای آوری آقای روحانی در برابر آقای احمدینژاد است که نظرسنجیهای خودشان این را تائید میکند. اما من اعتقاد دارم که بخشی از اصولگرا یان دچار توهم است. اینها توهم دارند که میتوانند روحانی را ردصلاحیت کنند. به نظرم این یکی از محالات است برای اینکه کشور را وارد یک بحران سیاسی جدی میکند مانند بحران برکناری بنیصدر. چون ردصلاحیت رئیسجمهور
مستقر به اعتقادم به معنی عدمکفایت اوست. آقای روحانی از روزی که انتخابات کلید میخورد تا 12 مرداد 96 حدود 100 روز باید کشور را اداره کند. آیا میتواند؟ آیا اصلا صلاحیت دارد انتخابات را برگزار کند. کسی صلاحیت ریاستجمهوری از نظر شورای نگهبان را ندارد؟ ایشان تنفیذ رهبری را دارد و باید تنفیذ رهبری برداشته شود و بعد این اتفاق بیفتد. بنابراین به نظر من پروژه ردصلاحیت آقای روحانی هم مشکل حقوقی دارد و هم مشکل اجتماعی- سیاسی و بینالمللی خواهد داشت. یعنی این اصلا مساله سادهای نیست که فرض کنید یک فیلم کنفرانس برلین را پخش کنند و پروندهای از مفاسد آقای روحانی را منتشر کنند و فردا آقای جنتی ردصلاحیت آقای روحانی را اعلام کنند. اصلا موضوع به این سادگی نیست. یعنی برخورد با رئیسجمهور مستقر در پروسه برخورد با بنیصدر در نیمه دوم 59 و 60 که بررسی کنید فضای کشور را درحال درگیری علنی میبینید. گاهی اوقات که تحلیلهای این حلقههای جریان اصولگرا را میخوانم واقعا تصور میکنم اینها هیچ شناخت درستی از روند تحولات کشور ندارند و همان بلایی که سال 92 و بعد از آن در انتخابات مجلس بر سر جریان خودشان آوردند، همچنان با همان فرمان
میروند و هیچ سیگنال واقعی از تحولات کشور دریافت نکردند.
واقعا آقای احمدینژاد نمیخواهد نامزد شود؟
ایشان که قطعا تمایل ندارد. اگر ایشان بخواهد وارد صحنه رقابت انتخابات ریاستجمهوری شود، این صحنه پرریسکی است که درگیری دارد و بعد از انتخاب شدن اداره کشور کار با این شرایط موجود کار آسانی نیست. خودش که حتما علاقهای ندارد.
الان اراده آقای احمدینژاد این است که نیاید؟
صددرصد ارادهاش این است که نیاید.
شما فکر میکنید در نهایت میآید؟
من اعتقاد دارم که شرایط کشور و مطالبات عمومی و اینکه آقای روحانی قابل حذف از صحنه نیست و مجموعه فشارهای داخل صحنه سیاسی کشور آقای احمدینژاد را نهایتا میآورد. یک جور جبر است. من اعتقاد دارم آمدن احمدینژاد یک جور جبر است اما با خودش که واقعا صحبت کنید، میدانم که در درون خودش هیچ علاقه و برنامهای برای آمدن ندارد.
فکر میکنید جبر این است که بیاید؟
من اعتقاد دارم که تحولات به سمتی است که ایشان را به صحنه میکشاند.
یعنی ما در نهایت آقای احمدینژاد، روحانی و نهایتا یک نامزد اصولگرا در رقابت داریم؟
احتمالا یک چنین ترکیبی در صحنه خواهد بود.
از بین اصولگرایان شانس آقای قالیباف را بیشتر میدانید یا آقای جلیلی یا هر دو میآیند؟
شاید آقای جلیلی موقعیتش برای اینکه کاندید اصولگرایان باشد، بهتر از آقای قالیباف باشد.
دیدگاه تان را بنویسید