آیا سیاست‌های پینگ به جهش و افزایش قدرت چین انجامید یا الزامات و تحولات جهانی چین را به این سمت سوق داد؟ نمی‌توان مسیر رشد چین را با یک عامل تحلیل کرد

دوئل چین و آمریکا ؛ سرمایه‌داری سوسیالیستی
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

رضا مجیدزاده در مثلث نوشت:

چند صد سال قبل، هنگامی که چین گرفتار جنگ تریاک شد، کمتر کسی می‌توانست امیدوار باشد که در آینده، به رقیبی قدرتمند برای آمریکا تبدیل خواهد شد. در حال حاضر، شدت رقابت و قدرت چین به حدی رسیده است که آمریکا برای جلوگیری از تحقق چشم‌انداز «ساخت چین 2025» جنگ تجاری سرسختانه‌ای با چین دارد  صرف‌نظر از اینکه سرنوشت این جنگ تجاری چه خواهد شد، مسیر تاریخی قدرت‌افزایی چین از کشوری تحت سلطه ژاپن و انگلستان در برهه‌های مختلف، نکات آموزنده بسیاری در خود دارد.  

اژدها در قامت ققنوس 

وقتی نام تمدن‌های عظیم باستانی به میان می‌آید، نام چین در کنار ایران، روم، مصر، هند، یونان و آزتک مطرح می‌شود. این تمدن‌ها در دوران انقلاب دوم اقتصادی (انقلاب صنعتی) از دنیای غرب عقب ماندند، دچار استعمار شدند یا پیش از آن دوران فروپاشیدند. پیش از جنگ‌های جهانی، چین درگیر جنگ تریاک بود و در دوران جنگ دوم جهانی توسط ژاپن مورد هجوم قرار گرفت. پس از جنگ جهانی دوم، جنگ داخلی میان هواداران ژنرال چیانگ کای‌شک و مائو تسه‌تونگ بالا گرفت که سرانجام به پیروزی هواداران حزب کمونیست چین انجامید و از آن پس چین با سیستم کمونیستی اداره می‌شد. از آغاز سال ۱۹۷۹ حزب کمونیست چین سیاست‌های اصلاحات و درهای باز را که دنگ شیائوپنگ مطرح کرد به اجرا گذاشت. پس از اجرای سیاست‌های اصلاحات و درهای باز به این طرف، توسعه اقتصاد ملی و اجتماعی چین به دستاورد‌های چشمگیری نائل آمده ‌است.  

انقلاب 1917 روسیه، الهام‌بخش کشورهایی مانند چین در به دوش‌کشیدن بار حفظ و نشر آرمان‌های مارکس و انگلس بود؛ با این تفاوت که تثلیث روسیه با نام لنین تکمیل شد اما در تثلیث چین، نام مائو سرلوحه بود. افزون بر این، چین در مدیریت سیستم اقتصادی-سیاسی خود با شوروی سابق تفاوت‌هایی داشت که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به اجرای روایت مائو مبتنی بر کمونیسم دهقانی اشاره کرد. هرچند اصلاحات چین در اوایل دهه 1980 میلادی، یک نقطه عطف در تاریخ این کشور بود و می‌توان آن را بر اساس اصلاحات درونی در سیستم کمونیستی، تحولات جهانی و مساله همگرایی برای افزایش تعداد کشورهای درون ائتلاف‌های مختلف و چیدمان بازیگران قدرت در داخل چین توضیح داد، ادامه روند سیاست‌های کمونیستی، می‌توانست به همان مسیر شوروی سابق برای چین منتهی شود که به‌دلیل تناقض در شعارها و عمل یا سیاست‌های اعلامی و اعمالی، به‌ویژه در تاکید روی عدالت توزیعی و برابری و اقتدار پرولتاریا در سطح شعار اما تبعیض و اختصاصی‌سازی قدرت و ثروت برای اعضای حزب کمونیست در عمل، از درون پوک شد و شاکله آن از هم پاشید.  

بازگشت اژدها! آیا سیاست‌های پینگ به جهش و افزایش قدرت چین انجامید یا الزامات و تحولات جهانی چین را به این سمت سوق داد؟

 نمی‌توان مسیر رشد چین را با یک عامل تحلیل کرد؛ اما پرهیز از مسیری که شوروی سابق طی کرد، اصلاحات قانون اساسی چین در دهه 1980 میلادی برای سیاست درهای باز، عدم غفلت از توسعه روستایی و جلوگیری از گرفتاری در دام ریکاردویی، تدریجی‌گرایی در نظام برنامه‌ریزی، مبارزه سرسختانه و جدی با فساد در بالاترین سطوح، تمرکز روی مسائل بومی و پرهیز از مدزدگی و اجازه رشد خودجوش به بخش خصوصی و غربال فعالیت‌های مولد، از جمله رویکردهای کلیدی در رشد چین بودند.  برای نمونه، نگرانی درباره عدم توازن توسعه اقتصادی چین در هر دو بعد جغرافیایی و بخشی به طراحی و تدوین انجامید. طی برنامه هشتم توسعه چین (1995-1991) حکومت چین برای گذار از تنگناهای دست و پاگیر در عرضه مواد اولیه، انرژی، حمل‌ونقل و ظرفیت ارتباطات، تامین مالی سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها را در اولویت قرار داد. همزمان بنگاه‌های صنعتی ناکارآمد دولتی نیز تعطیل شدند و صندوق حمایتی برای بیکاران طراحی شد تا در صنایع غیردولتی یا بخش خدمات، شاغل شوند. علاوه بر این، سرمایه‌گذاری خارجی در صنایع، خدمات و زیرساخت‌ها به ویژه توسعه انرژی و ارتباطات ارتقا یافت. مناطق ساحلی و مرزی همجوار روسیه، مغولستان و کره‌شمالی به‌عنوان مناطق اقتصادی ویژه صادرات انتخاب شدند. توسعه پروژه‌های زیرساخت‌های اصلی پیونددهنده هنگ‌کنگ، ماکائو و نواحی دلتای پیرل ریور استان گوانگ‌دونگ به نواحی اقتصادی ادغام‌شده و مبادی اصلی صادرات در قرن بیست‌ویکم، در اولویت قرار گرفت. برنامه نهم توسعه چین (2000-1996) برای گذار از اقتصاد برنامه‌ای متمرکز به اقتصاد بازار سوسیالیستی طراحی شده بود. تخصیص منابع باید برای دستیابی به کارایی بیشتر صورت می‌پذیرفت. پیشبرد هدف چهار برابر‌کردن تولید ناخالص ملی سال 1980 چین تا سال 2000 (هدفی که در سال 1996 محقق شد) در دستور کار قرار داشت.  تمامی این اصلاحات محصول تحولاتی بود که در حزب کمونیست روی داد و تا حد زیادی لیو شائوچی حتی پیش  تر از پینگ در ثمردهی آنها سهم داشت و پینگ از بسیاری از بسترسازی‌های شائوچی استفاده کرد. مائو مدیریت اقتصادی متضاد با منافع ملی چین داشت و برای نمونه صادرات محصولات کشاورزی چین به اروپای شرقی در قبال اسلحه ازسوی مائو و حمایت ایدئولوژیک شوروی سابق، به بروز قحطی مرگبار چین در دوره 1958 تا 1961 منجر شده بود؛ اما در دهه 1960 شائوچی تلاش کرد تا مائو را از صحنه قدرت دور کند و هر چند در ابتدا موفق شد اما مائو با انقلاب فرهنگی خود در سال 1966 به قدرت بازگشت. با این وجود حلقه بازخوردی که شیائوچی فعال کرده بود، باعث شد تا فرآیند اصلاحات در حزب کمونیست همواره فعال باشد و با مرگ مائو و انتخاب پینگ به نخست‌وزیری، بستر اصلاحات چین به وجود آمد؛ بنابراین آنچه چین را در مسیر چین امروزی قرار داد، پرهیز از تحمیل هزینه‌های اقدامات  او به مردم چین، فعال‌نگه‌داشتن حلقه بازخور و اصلاح و انطباق توسط اعضای حزب کمونیست و گرایش به خروج از انزوا و تعامل سازنده با جهان در دوران جدید بود که از طرف ریچارد نیکسون پیشنهاد شده بود.