اصولگرایان برخلاف اصلاح‌طلبان نشان داده‌اند که هیچ‌وقت از یک‌دست شدن حامیت سوءاستفاده نکرده‌اند.

یک‌دست شدن حاکمیت، فرصت یا تهدید؟
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

گروه سیاست مثلث‌آنلاین: یک‌دست‌شدن حاکمیت گزاره‌ای است که این روزها در رسانه‌ها بسیار مورد توجه است و خاصه رسانه‌های اصلاح‌طلب می‌کوشند در پی طرح این موضوع چنین القاء کنند که اصولگرایان بنای ایجاد تک‌صدایی در کشور را دارند و احیانا می‌کوشند که فضای نقد میان‌قوه‌ای را از بین ببرند یا احتمالا مجلس دیگر به وظیفه نظارتی خود را درست انجام نخواهد داد. البته طبیعی بود که نیروهای اصلاح‌طلب بعد از شکست سختی که در دو انتخابات مجلس 98 و ریاست‌جمهوری 1400 متحمل شدند، برای حمله به جناح پیروز، مسیر تخطئه را پیش بگیرد و بکوشند تا عدم حضورشان در قدرت رسمی را یک خطر مهم برای نظام سیاسی جلوه دهند؛ درصورتی که فلسفه انتخابات، مسئولیت‌دادن به نیروهای مورد قبول اکثریت مردم است و حضور حداکثری اصولگرایان در قدرت پیش از خواست اصولگرایان، خواسته مردم بوده است. باری؛ فرای بحث‌های مرسوم سیاسی و انتخاباتی در این مجال می‌کوشیم به ارزیابی اصل موضوع یعنی یک‌دست شدن حاکمیت بپردازیم که تهدید است یا فرصت؟

یک‌دست شدن حاکمیت در بسیاری از کشورهایی که بر اساس نظام حزبی اداره می‌شوند، نه‌تنها امری نکوهیده نیست، بلکه مقبول است زیرا گفته می‌شود وقتی یک حزب می‌تواند پارلمان را در اختیار بگیرد و آن پارلمان نخست وزیر را بازهم نزدیک به حزب پیروز در پارلمان انتخاب می‌کند(نظام‌های پارلمانی) یا آنکه وقتی در انتخابات مردم یک کشور مجلس را از حزبی خاص و اتفاقا به دلیل گرایش اکثریت در آن دوره انتخابات به همان حزبی که مجلس را در اختیار گرفته است، رئیس‌جمهور را هم از همان حزب برمی‌گزینند(نظام‌های ریاستی) ارکان حاکمیت با هماهنگی بیشتری می‌توانند اهداف ملی را پیش ببرند تا آنکه مجلس و دولت تمام دوران زمامداری خود را به جدال‌‌های سیاسی بپردازند؛ بنابراین با معیارهای دموکراتیک روزِ دنیا نیز به هیچ‌وجه یک‌دست شدن حاکمیت ناپسند نیست و چه بسا پیش‌برنده است.

دو دیگر آنکه اصولگرایان که در این دوره یازدهم مجلس و سیزدهم ریاست‌جمهوری توانستند به پیروزی برسند، سابقه خوبی در موضوع یک‌دست‌شدن حاکمیت از خود به جای گذاشته‌اند؛ مشخصا زمانی که محمود احمدی‌نژاد هم‌دوره مجلس هفتم، هشتم و نهم شد که در هر سه مجلس مذکور اصولگرایان اکثریت را در اختیار داشتند. گرچه احمدی‌نژاد با حمایت اصولگرایان روی کار آمد اما زمانی که دچار انحراف شد، بیش از اصلاح‌طلبان مورد انتقادهای شدید اصولگرایان قرار گرفت؛ موضوعی که از قضا در جبهه اصلاحات خلاف آن را شاهد بوده‌ایم.

اصلاح‌طلبان در میانه دهه هفتاد و زمانی که مجلس ششم و دولت خاتمی هر دو برآمده از جبهه اصلاحات بودند، هیچگاه هیچ نقدی علیه یکدیگر ارائه نکردند و به نوعی بر مشکلات و ناکارآمدی‌های یکدیگر سرپوش می‌گذاشتند و صرفا با دلیل و بی‌دلیل به نیروهای جناح راست و در ابعادی کلی‌تر به ساختارهای نظام حمله می‌کردند. نمونه دیگر در دوران اخیر است. اصلاح‌طلبان با حمایت حداکثری خود روحانی را به مقام ریاست‌جمهوری رساندند. آنها در دوره اول چنان در وصف اقدامات دولت خاصه در حوزه سیاست خارجی با محوریت برجام اغراق‌شده موضع می‌گرفتندکه حتی ظریف را با مصدق و امیرکبیر مقایسه می‌کردند. آنها در طول دولت اول به هیچ وجه هیچ انتقادی به دولت وارد نمی‌دانستند و عملا به بازوری تهاجمی دولت علیه منتقدان تبدیل شده بودند. در دور دوم نیز وضعیت تقریبا به همین شکل پیش رفت. اصلاح‌طلبان با وجود آنکه فقر، بیکاری، تورم، شکست برجام، بدعهدی‌های غربی‌ها متعاقب اعتماد فراوان دولت به آنها و پاسخگو نبودن دولت در قبال افکار عمومی، از دولت روحانی حمایت بی‌دریغ داشتند تا آنکه اعتراضات عمومی دی‌ماه 96 و آبان 98 رخ داد. اصلاح‌طلبان حتی در آن مقاطع نیز نسبت به عملکرد دولت انتقاد نکردند. وقتی کار بسیار بالا گرفت آنها کوشیدند که با انتقادهایی آرام و خنثی در نگاه جامعه چنین القاء کنند که حساب اصلاح‌طلبان از دولت جداست؛ امری که البته مورد پذیرش جامعه قرار نگرفت.

به هر روی جناحی که از یک‌دست‌شدن حاکمیت سوءاستفاده کرده، جبهه اصلاحات است نه اصولگرایان و این موضوع را می‌توان با تورقی بر تاریخ سه دهه سیاست‌ورزی در ایران ثابت کرد.