ظریف وسط نیویورک نشست و هوشمندانه بر شکاف موجود در کاخ سفید نور تاباند

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

تحلیل‌های مختلفی درباره نوع مواجهه ایران با سیاست فشار حداکثری واشنگتن و تلاش برای سامان بخشیدن به مدیریت دیپلماتیک جدال میان ایران و امریکا مطرح است. تحلیل‌هایی که اغلب مأموریت دیپلمات‌های ایران را در شرایطی که مجموعه‌ای از رویدادها همچون پیگیری سیاست «نفت صفر» از سوی امریکا و بالاگرفتن تحرکات منطقه‌ای این کشور با هدف بحران آفرینی در منطقه علیه ایران جریان دارد، موفق قلمداد می کند. رضا نصری، «حقوقدان بین‌المللی و کارشناس سیاست خارجه» در گفت‌وگو با «ایران» به تشریح ابعاد سیاست خارجی ایران در خلال تحولات جاری بین‌الملل بویژه در قبال رویکرد تقابل جویانه امریکا پرداخته است.

 ٭٭٭

در بحبوحه افزایش جدال دیپلماتیک میان ایران و امریکا به نظر می‌رسد دستگاه دیپلماسی ایران توانسته بخوبی با سیاست فشار حداکثری امریکا مواجهه اصولی داشته باشد تا در عین حال که از عمیق‌تر شدن تنش جلوگیری کند به نوعی فضای حاکم بر صحنه سیاست داخلی امریکا را در حمایت از مواضع ایران دچار شکاف کند. ارزیابی شما از چنین فضایی چیست؟

یک حقیقت وجود دارد و آن اینکه در ماجرای برجام، طرفی که برای برون‌رفت از «بحران هسته‌‌ای» نقشه ‌راه دقیق و مبسوط ارائه داد، ایران است؛ طرفی که با حُسن‌نیت بر سر میز مذاکره نشست، ایران است؛ طرفی که در طول مذاکرات در برابر تمام مانع‌تراشی‌ها و کارشکنی‌های دولت‌ها و جریان‌های متخاصم در واشنگتن و ریاض و تل‌آویو مقاومت کرد تا مسأله فیصله یابد، ایران است؛ طرفی که با حُسن‌نیت تعهداتش را اجرا کرد، ایران است؛ و طرفی که امروز - علیرغم خروج امریکا از برجام و تعلل سایر طرفین - همچنان مسئولانه برخورد می‌کند، در دام واکنش‌های عصبی و نسنجیده نمی‌افتد و از تشدید تنش جلوگیری می‌کند،‌ باز هم ایران است!

دستگاه دیپلماسی ایران موفق شده، با وجود موج عظیم تبلیغات منفی، این حقیقت را تا حدود زیادی در معرض دید افکار عمومی و دولت‌ها قرار دهد و از این طریق بر فضای بین‌المللی و فضای صحنه سیاست داخلی امریکا نیز تأثیر بگذارد. ایستادن در برابر موج تبلیغات منفی و احراز حقانیت ایران هم کار آسانی نیست. فقط بودجه‌ای که دستگاه تبلیغاتی جریان‌های متخاصم سالانه صرفِ فضاسازی علیه ایران می‌کنند، چندین برابر سال‌ها بودجه وزارت امور خارجه ایران است. آنها به صدها شبکه‌ تلویزیونی، صدها هزار کاربر در شبکه‌های مجازی، صدها روزنامه و ده‌ها مؤسسه «روابط عمومی‌» حرفه‌ای مجهز هستند و روزی نیست که یک اتهام ساختگی علیه ایران یا یک موضوع جنجالی را در صدر رسانه‌های جهان قرار ندهند. در هر حال، سیر در این فضا کار بسیار دشواری است. اما دستگاه دیپلماسی کشور موفق شده تا کنون، با وجود همه چالش‌های خارجی و داخلی، در چنین فضایی از منافع ملی ایران دفاع کند.

به نظر می‌رسد تحلیل آقای ظریف و افشای طرح و برنامه تیم B (بولتون، بن سلمان، بنیامین نتانیاهو و بن زاید) آنقدر پررنگ نمایش داده شد، تا اینکه بسیاری از رسانه‌های امریکایی این شائبه را مطرح کردند که قدرت تصمیم گیری واحد در مورد مسأله ایران در دولت ترامپ وجود ندارد و این دوگانگی و اختلاف نظر به حدی جدی است که دولت این کشور را سردرگم ساخته است. آیا اساساً این سردرگمی به وجود آمده است؟

این بی‌هدفی یا سردرگمی در مواجهه با ایران در دولت ترامپ واقعی است. زمانی هم وجود آن محرز شد که آقای پومپئو نمی‌دانست آن ۱۲ گزاره‌‌اش را باید «پیش‌شرط» مذاکره معرفی کند، «هدف مذاکره» معرفی کند یا آن را «انتظار جامعه جهانی از ایران»‌ بخواند! اگر دقت کنیم می‌بینیم که سخنگوهای وزارت خارجه امریکا یا افرادی مانند برایان هوک همواره در نشست‌های مطبوعاتی از پاسخگویی شفاف و صریح در مورد ماهیت و هدف این گزاره‌ها طفره می‌روند و نمی‌توانند تناقضات موجود در اظهارات و موضع‌گیری‌های مقامات ارشد دولت‌شان را توجیه کنند. این یعنی یا یک دوگانگی جدی در درون دولت ترامپ در مواجهه با ایران وجود دارد یا اینکه اصولاً برنامه و سیاست مشخصی در این باره ندارند. دولت ایران معتقد است این رفتارهای متناقض ناشی از یک دوگانگی میان «تیم B» و شخص رئیس‌ جمهوری است. بسیار هم از حزب رقیب آقای ترامپ در واشنگتن معتقدند این تناقضات ناشی از بی‌برنامگی است.

خود آقای ترامپ هم تلاش می‌کند این سردرگمی را به عنوان یک «تاکتیک مذاکراتی» معرفی کند و این گونه القا کند که عامدانه درصدد «گیج» کردن حریف است. شخصاً معتقدم این تناقضات واقعاً ناشی از این است که افراد کارکشته و خبره‌ای مانند جان بولتون

(یا همان تیم B) از بی‌تجربگی، ناآگاهی و شخصیت‌ هدایت‌پذیر ترامپ برای پیش‌برد اهداف خصومت‌آمیز خود علیه ایران استفاده می‌کنند تا او را - علیرغم میل باطنی‌اش - به یک درگیری تمام عیار با ایران بکشانند.

طرح این اختلاف میان گروه B با ترامپ تا چه اندازه در شکل گیری فضای سردرگمی که خود ترامپ هم به آن اذعان کرده موثر بوده است؟ اهمیت کار آقای ظریف در ساختن کلید واژه«تیم B » به لحاظ دیپلماسی رسانه ای چیست؟

کار مهمی که آقای ظریف انجام داد این است که وسط نیویورک نشست و بسیار هوشمندانه بر این تناقض نور تاباند و آن را در کانون توجه رسانه‌ها و افکار عمومی امریکا قرار داد. در واقع، او با علم به اینکه افکار عمومی امریکا هنوز نسبت به جنگ‌افروزی افرادی مانند جان بولتون در قضیه عراق حساس است، به جامعه رسانه‌‌ای و افکار عمومی امریکا به صورت جدی نسبت به احتمال تکرار آن حوادث هشدار داد و حساسیت‌های لازم را در این راستا ایجاد کرد. از آنجا که او با روحیات و طرز فکر مخاطبان امریکایی خود آشناست و می‌داند تحلیل‌های پیچیده و فنی در مورد خاورمیانه و سیاست خارجه چندان به گوش آنها نمی‌نشیند، یک تکنیک «مارکتینگ» نیز بکار برد و برای فهماندن وضعیت، روی این گروه جنگ‌طلب هم یک مارک خوش‌آوا - یا همان B team - گذاشت تا صرف شنیدن آن مخاطرات مربوط به برنامه‌های خصومت‌آمیز آن‌ را در ذهن مخاطب عام تداعی کند. امروز نیز این واژه نه تنها مرتب در رسانه‌های امریکا استفاده می‌شود بلکه عملاً وارد ادبیات سیاسی این کشور شده و تندروهای واشنگتن را نیز بشدت معذب کرده است.  در واقع،‌ این ابتکار دکتر ظریف باعث شد شخص ترامپ وارد میدان شود و تأکید کند خود او «همه امور را تحت کنترل دارد!»

به نظر می‌رسد امریکا بیش از آنکه به طراحی یک جنگ نظامی با ایران بیندیشد تلاش می‌کند سیاست فشار حداکثری خود را از طریق تحریم‌های اقتصادی و دامن زدن به یک جنگ روانی بویژه از طریق فرستادن ناوهای جنگی و افزایش تحرکات نظامیانش در آب‌های خلیج فارس مورد پیگیری قرار دهد. پیگیری این سیاست همزمان با وقوع رویدادهای مشکوکی چون حادثه فجیره امارات است که برخی کشورهای عربی ایران را به دست داشتن در چنین وقایعی متهم می‌کنند. نوع واکنش ایران تاکنون به این تحرکات امریکا را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

برای خنثی‌سازی این فضا و پیشگیری از تشدید تنش، آقای دکتر تخت‌روانچی نامه‌ مهمی خطاب به دبیرکل سازمان ملل نوشت که در آن هم خواستار ورود سازمان ملل برای کمک به حل مسأله شد و هم مجدداً به پیشنهاد ایران مبنی بر برقراری «گفت‌وگو میان کشورهای حوزه خلیج فارس» تأکید کرد. اما دکتر تخت‌روانچی فقط به تشریح مسائل و طرح پیشنهاد بسنده نکرد، بلکه حتی بستر و مبنای حقوقی ایجاد یک فوروم گفت‌وگوی منطقه‌ای را نیز ارائه داد. او با استناد به بند ۸ قطعنامه ۵۹۸ (۱۹۸۷) شورای امنیت، دبیرکل را به بررسی «اقدامات لازم جهت تقویت امنیت و ثبات در منطقه» فراخواند و او را به اجرایی کردن این بند و «ایجاد چتر بین‌المللی لازم» برای راه اندازی این گفت‌وگو ترغیب کرد. این پیشنهاد رسمی و علنی دولت نشان می‌دهد ایران، برخلاف ادعای طرف مقابل، به دنبال حل‌وفصل مسأله است و اتهام «تنش‌آفرینی» و «رفتار تهدید‌آمیز» به هیچ عنوان اعتبار ندارد. حال، توپ در زمین جامعه جهانی و کشورهای منطقه است. آنها یا باید این پیشنهاد را بپذیرند و در جهت کاهش تنش گام بردارند، یا این پیشنهاد را رد کنند و مسئولیت و تبعات آن را نیز پذیرا باشند. پیام ایران در این راستا بسیار روشن است.

معتقدم لازم است سایر مقامات ارشد و نهاد‌ها در ایران از این پیشنهاد مهم و عملی  نماینده کشور در سازمان ملل به صورت جدی و علنی پشتیبانی کنند تا در میان جوسازی‌ها و هجمه‌های تبلیغاتی طرف مقابل، این ابتکار عمل از یاد نرود و صرفاً به یک اقدام ناقص در حوزه «دیپلماسی عمومی» تبدیل نشود.

بــــرش

آقای ظریف در پیگیری دیپلماسی فعال خود در خلال سفر به امریکا با شبکه فاکس نیوز به عنوان یکی از رسانه‌های نزدیک به ترامپ گفت‌وگو کرد. به معنایی دیگر وزیر خارجه ایران در گفت‌وگو با این رسانه مورد توجه ترامپ به یک گفت وگوی رو در رو با او اقدام کرد. این اقدام با چه هدفی انجام شد؟

آقای ظریف بیش از اینکه از طریق شبکه فاکس با آقای ترامپ گفت‌وگو کند، پایگاه اجتماعی و جمعیت طرفدار او را مخاطب خود قرار داد. در واقع، وزیر امور خارجه ایران به  پایگاه اجتماعی و رأی‌دهندگان به ترامپ یادآوری کرد که رئیس‌ جمهورشان با وعده پایان دادن به جنگ‌های بی‌پایان و عدم مداخله در امور خاورمیانه وارد کارزار انتخابات شد و امروز، به واسطه یک گروه ایدئولوژیک و بعضاً «خارجی» که هیچ دغدغه‌ای نسبت به منافع مردم امریکا هم ندارد، به انحراف و خُلف وعده کشیده می‌شود.

این پیام بسیار تأثیرگذار بود چرا که حتی تا امروز، در حالی که هفته‌ها از حضور دکتر ظریف در نیویورک می‌گذرد، همچنان بازتاب این اظهارات و هشدارها در رسانه‌های و شبکه‌های اجتماعی امریکا قابل مشاهده است.