خبرگزاری ایرنا: ماجرای تحریم‌های تعلیق‌ شده در برجام همگی بازگشته و حتی با تحریم‌هایی چون ماجرای ویزا یا فشار از مسیر FATF تلاش شد پازل ایجاد محدودیت برای اقتصاد ایران کامل شود. این مجموعه اقدامات همان زمان از سوی آمریکایی‌ها به تصور اینکه ایران تحت فشار اقتصادی به‌ سرعت به‌ هم خواهد ریخت و مسئولان آن دستان خود را بالا خواهند برد، انجام گرفت.

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

اردیبهشت سال ۹۷ را به خاطر بیاورید، ۱۸ روز از این ماه با خروج آمریکا از برجام همراه بود، زمانی که دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده دستور اجرایی خروج از توافق هسته‌ای را امضا می‌کرد، دوباره گفت ایران پیش قراول ناامنی در جهان است و ابراز داشت فعالیت‌های دفاعی ایران از جمله توانمندی موشکی زمینه‌ساز تهدید امنیت جهان است. بعد از این ماجرا تحریم های تعلیق شده در برجام همگی بازگشت و حتی با تحریم‌هایی چون ماجرای ویزا یا فشار از مسیر FATF تلاش شد پازل ایجاد محدودیت برای اقتصاد ایران کامل شود. این مجموعه اقدامات همان زمان از سوی آمریکایی‌ها به تصور اینکه ایران تحت فشار اقتصادی به سرعت به هم خواهد ریخت و مسئولان آن دستان خود را بالا خواهند برد، انجام گرفت. آنها برای آن هدف ایده دیگری هم داشتند؛ ایده به صفر رساندن فروش نفت ایران. در این مسیر آمریکایی ها هم فرصت هفت، هشت ماهه‌ای را برای تنظیم بازار اختصاص دادند تا با فرآیند مدت دار از شدت تنش کاسته شود و هم با وارد کردن ۶ میلیون بشکه از ذخایر استراتژیک خود به بازار و همراه‌کردن امارات و عربستان درصدد جبران کمبود نفت ایران برآیند. آنها نهایتاً با فرا رسیدن ماه می (اردیبهشت ۹۸) همه معافیت‌های تحریم نفتی را نیز خاتمه دادند تا مطمئن شوند ایران حتی یک قطره نفت هم صادر نخواهد کرد و بازار هم واکنشی به این اتفاق نشان نخواهد داد.

در این بین اما ایران توانست با امکاناتی که در منطقه داشت مقابل این فرآیند بایستد و به صادرات نفت خود ادامه دهد. مسئولان، همزمان مدیریت اقتصاد در داخل را هم با جدیت بیشتری پی گرفتند تا نهایتاً کار به‌جایی رسید که آمریکایی‌ها از ادامه فشار تحریمی و تاثیرگذاری آن ناامید شدند. در این شرایط آنها حربه جدیدی را به دست گرفتند و تبلیغات جنگ را به‌عنوان مکمل اقدامات قبلی اولویت خود قرار دادند. اول سپاه را تروریستی اعلام کردند و بعداً با جابه‌جایی نیروها در منطقه این صحنه را ساختند که اقدام نظامی در پیش است. واکنش ایران اما قاطع بود، هم در نظم نیروها و ادوات و هم در مواضع مسئولان، لذا در مدت کوتاهی آمریکایی‌ها از غرب تا شرق محدوده جغرافیایی در دسترس ایران را برای خود ناامن دیدند و با تحت‌تاثیر قرار گرفتن مناسبات سیاسی و اقتصادی، به‌سرعت از این روش عقب نشستند و هم با حضور پمپئو در عراق پیام عدم درگیری دادند و هم مکتوب این مساله را به مقامات ایرانی اعلام کردند.

به این ترتیب آمریکا همه تیرهای خشاب خود را علیه ایران شلیک کرد تا نهایتاً به آخرین گلوله رسید، امکانی که هرچند تندی و سختی مشابه درگیری و اسلحه نداشت، اما امیدها برای نتیجه دادن آن بیشتر از جنگ بود. ترامپ از این ایده اول در یکی، دو توئیت رونمایی کرد و چندی‌بعد مهم‌ترین پرده نمایش خود را در ژاپن و در نشست خبری با نخست‌وزیر این کشور اجرا کرد. او در توکیو از مذاکره، عدم تمایل برای تغییر مسئولان کشور و قدرتمندشدن ایران سخن گفت. رسانه‌های آمریکایی نیز با برنامه‌ریزی روی سفر آتی شینزو آبه به تهران پیشنهاد مذاکره با ایران و فرستادن «میانجی» را به صورت جدی تقویت کردند.

حالا اما چند روزی از این فضاسازی نگذشته، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه ایالات متحده که پیش از این ۱۲ شرط برای گفت‌وگو با ایران تعیین کرده بود، راهبرد جدید ترامپ را ادامه داده و با عقب‌نشینی از این شروط گفت دولت این کشور «بدون پیش‌شرط» آماده گفت‌وگو با ایران است؛ حرفی که در میان رسانه‌ها حسابی سرو وصدا به‌پا کرده است سوای این اظهارنظر و تناقض گفتاری و رفتار مقامات آمریکایی، قطعاً مهم‌ترین سوال این است که چرا آمریکایی‌ها بعد از شکست مسیرهای قبلی به مذاکره رسیده‌اند و تلاش می‌کنند اهداف خود را از این مسیر عملیاتی کنند؟

پاسخ پیچیده نیست، اول اینکه آمریکایی‌ها به‌خوبی می‌دانند تصمیم گیران یا تصمیم سازانی در ایران حضور دارند که در هر شرایطی تعامل با خارج و به اصطلاح کدخدای آن یعنی آمریکا را بر هر روش دیگری برای اداره کشور ترجیح می‌دهند. این را می‌توان از اظهارنظرهای مسئولان دولت یازدهم حدفاصل سال‌های ۹۲ تا ۹۴ مشاهده کرد. علاوه‌بر این، اتفاقی که در رسانه‌های نزدیک به دولت یعنی تصمیم سازانی که به نوعی مشورت دهنده مسئولان دولت یازدهم هستند مشاهده می‌شود، نشانگر همین موضوع است. این رسانه‌ها اولاً بارها امید خود را به مذاکره با آمریکا در قالب های مختلف نشان داده‌اند که برای مثال می‌توان از یادداشت حسین موسویان در روزنامه «ایران» و تاکید بر لزوم مذاکره نام برد یا از تلاش هفته نامه «صدا» متعلق به حزب اتحاد ملت که ایران را بین دوراهی مذاکره یا جنگ قرار داده بود، یاد کرد. ثانیاً این روزها با جدی گرفتن آمدن شینزو آبه به تهران دوباره ساز مذاکره را کوک کرده‌اند. هم روزنامه «سازندگی» به عنوان ارگان رسمی یکی از احزاب بسیار موثر در دولت و هم روزنامه «ایران» به عنوان ارگان رسمی دولت در هفته گذشته با تیتر کردن سفر نخست وزیر ژاپن به استقبال وی و به نوعی به استقبال میانجی‌گری برای مذاکره با آمریکا رفتند. علاوه بر اینها به چند نامه و پیشنهادی که فعالان سیاسی در تهران برای مذاکره با ترامپ داشته‌اند نیز باید اشاره کرد.

موضوع دوم اما مربوط به شکستن اراده ایران است. آمریکایی‌ها به خوبی می‌بینند و می‌دانند که بعد از برجام هم در میان جامعه و مردم دیگر کسی حداقل‌های اعتماد به آمریکا و مذاکره را در سر ندارد و هم مسئولان متحد شده‌اند که پاسخ آمریکا و اروپا در ماجرای هسته‌ای را بدهند. آنها می‌بینند مسئولان اصلی دولت که خود عضو شورای عالی امنیت ملی هستند مصوب کرده‌اند هر ۶۰ روز یک‌بار بخشی از تعهدات ایران در برجام کاسته شود و اگر همین مسیر ادامه یابد تا پیش از آغاز فرآیند انتخابات ۲۰۲۰ در آمریکا، ایران دوباره توان هسته‌ای کامل خود را بازمی‌یابد، لذا امتیاز منفی بزرگی برای ترامپ ایجاد خواهد شد. بنابر همین مساله آمریکایی‌ها امید بسته‌اند که بخشی از مسئولان ایرانی را در میانه این راه از گام‌های ۶۰ روزه بازدارند و اجازه ندهند که هسته‌ای دوباره در کنار توانمندی ارتقایافته منطقه‌ای ایران طی چهار سال گذشته و توانمندی موشکی پیشرفته، به‌عنوان یک برگ بازدارنده به بازی قدرت اضافه شود.

موضوع سوم اما اقتصاد است. چندی است که مدیریت اقتصاد ایران وارد یک ثبات نسبی شده و تلاش می‌شود شرایط بهبود یابد. آمریکا این وضعیت را بدترین شرایط می‌داند، چراکه مطمئن است تنها با شرایط سخت اقتصادی ممکن است مردم راهی خیابان‌ها شوند و دست به اعتراض بزنند، از این رو تمام تلاش خود را می‌کند که به اقتصاد ایران ضربه وارد کند. در این مسیر اما چندی است که آمریکایی ها توفیق جدی نداشته‌اند. برای مثال عملیات ارزی آنها در فروردین ۹۸ در بازار دبی با شکست مواجه شد و بعد از آن تروریستی خواندن سپاه که یکی از اهداف آن تاثیر گذاری بر اقتصاد بود نیز نتیجه‌ای دربر نداشت. از این جهت آمریکایی‌ها روی متوقف‌کردن بخشی از اقتصاد که امید به مذاکره با آمریکا و رفع شدن موانع فعالیت از این مسیر دارد، حساب ویژه‌ای باز کرده‌اند و مداوم پیشنهاد مذاکره را مطرح می‌کنند تا این هدف را دنبال کنند. با این اوصاف کاملاً مشخص است که پیشنهاد مذاکره چرا و با چه هدفی مطرح می‌شود و تصور مسئولان کاخ سفید از آینده ایران در این شرایط چیست.

راز پالس‌های متناقض آمریکا

 

پنج روز پس از اینکه «مورگان اورتگاس»، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا پیش‌شرط هرگونه مذاکره با ایران را جدی گرفتن ۱۲ شرط تعیین‌شده از سوی مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا دانست. پمپئو در اظهارنظری گفت اگر ایران مثل یک «کشور عادی» رفتار کند، آمریکا آماده است به «مذاکره بدون پیش شرط» با تهران بپردازد. وزیر امور خارجه آمریکا این اظهارات را در کنفرانس خبری با همتای سوئیسی خود در شهر برن سوئیس مطرح کرده است. او که برای حضور در نشستی غیررسمی و محرمانه با میهمانان قدرتمند و میلیاردرهایی از سراسر جهان به سوئیس رفته بود، در این کنفرانس خبری در پاسخ به سوال مطرح‌شده از سوی یکی از خبرنگاران درباره تمایل دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا برای مذاکره با ایران، گفت: «شما گفتید که رئیس‌جمهور آمریکا در چند روز اخیر تمایل خود را برای گفت‌وگو با ایران نشان داده است.

او مدت زیادی است که این را گفته و فقط در همین چند مدت اخیر نبوده است. ایالات متحده آماده است تا مذاکره بدون پیش‌شرط با ایران را آغاز کند اما برای این امر لازم است که ایران مانند یک کشور عادی رفتار کند.» او با این حال گفت آمریکا همچنان به «فشار حداکثری» بر جمهوری اسلامی ادامه خواهد داد. وزیر امور خارجه آمریکا در این کنفرانس، توضیحی در مورد منظورش از «کشور عادی» ارائه نداد، اما بر اساس چه شاخصه‌هایی ایران می‌تواند برای آمریکا یک کشور عادی باشد؟ پاسخ به این سوال را برایان هوک، مدیر بخش سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکا داده است.

او تیر سال گذشته عملی کردن ۱۲ شرط مایک پمپئو را زمینه ساز تبدیل ایران به کشوری عادی دانسته بود: «ایران با عملی کردن ۱۲ درخواست آمریکا، می‌تواند آینده‌ای بهتر داشته باشد و به کشوری عادی تبدیل شود.» مایک پمپئو نیز یک ماه پیش در نشستی به‌عنوان «چالش های جهانی» در شورای روابط خارجی تلویحاً اجرای این ۱۲ شرط را زمینه‌ساز تبدیل ایران به یک کشور عادی دانسته بود؛ ۱۲ شرطی که هوک و پمپئو از آن سخن می‌گویند خرداد سال‌گذشته و چند هفته پس از خروج آمریکا از برجام از سوی مایک پمپئو رسماً اعلام شد. این شروط فهرست خواسته‌های ایالات متحده از ایران یا به عبارتی «جزئیات تغییر رفتار ایران» خوانده می‌شد و شامل طیفی وسیع از موضوعات، از ضرورت توقف کامل غنی‌سازی اورانیوم تا توقف برنامه موشکی و تغییرات اساسی در سیاست‌های منطقه‌ای ایران بود. پمپئو در آن زمان، این شروط را پیش‌شرط لازم برای آغاز دور جدید گفت‌وگوهای هسته‌ای با تهران برای رسیدن به یک توافق جدید می‌خواند. اظهارات دیروز پمپئو درباره «مذاکره بدون پیش شرط» را با تبصره‌ای که به آن افزوده، می‌توان بخشی از پروژه جنگ روانی آمریکا در مقابل ایران تعریف کرد. پمپئو با هوشمندی هیچ تعریفی از کشور عادی ارائه نداده است تا به افکار عمومی دنیا و افکار عمومی در ایران این گزاره را القا کند که توپ در زمین ایران است و این تهران است که حاضر به آمدن پای میز مذاکره با آمریکا نیست.

دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا نه در برابر ایران که تقریباً در تعامل با شرکای تجاری خود نیز مواضع ضد و نقیضی داشته است. هیچ‌کس به‌درستی نمی‌داند او چه می‌گوید و چه می‌خواهد. شاید او خود بداند چه می‌کند اما طرف‌های او به‌درستی نمی‌دانند در پس این سیاست‌های ضد و نقیض چه چیزی قرار است به ثمر بنشیند. شاید بخشی از این سیاست خارجی متناقض به شخصیت ترامپ مربوط باشد. مجله «پولیتیکو» در بررسی شخصیت ترامپ او را فردی «دمدمی مزاج، بی‌دقت، تندخو و گستاخ» خوانده است. راهبرد ترامپ در دو سال گذشته در مواجهه با ایران، استفاده از فشار حداکثری بوده است اما وقتی این شیوه به نتیجه نمی‌رسد، تناقضات ترامپ دمدمی‌مزاج و بی‌دقت، خود را نشان می‌دهد. مساله اصلی ترامپ و حلقه سیاست خارجی‌اش در پروژه ایران، دست خالی آنها برای متقاعد کردن ایران است. آنها نمی‌دانند برای آینده و نوع برخورد با ایران چه هدفی را دنبال می‌کنند؟ این بی‌برنامگی حتی درخواسته‌های ۱۲ گانه پمپئو از ایران نیز به چشم می‌خورد. همین پیچیدگی ها باعث شده تا مقامات آمریکا در برابر ایران – حداقل در کلام- دارای تناقضات جدی باشند.

عملکرد یک سال گذشته آمریکا نشان داده است دولت ترامپ خیلی خوب می‌داند چه چیزی را نمی‌خواهد اما دقیقاً نمی‌داند چه چیزی را می‌خواهد. آنها بر همین اساس از توافقات و معاهدات بین المللی خارج می‌شوند اما به هیچ توافق جدیدی دست پیدا نمی‌کنند چراکه یا نمی‌دانند چه می‌خواهند یا هیچکس حاضر به پذیرش خواسته‌های آنان نیست. این سردرگمی در خروج از توافق هسته‌ای با ایران نیز به چشم می‌خورد. ترامپ پس از خروج از برجام، اعلام کرد آماده توافقی به زعم آمریکا بهتر با ایران است اما برخی نزدیکان ترامپ همچون رودی جولیانی وکیل او صراحتاً از برنامه آمریکا برای فشار حداکثری با ایران با هدف تغییر رژیم در ایران سخن می‌گفت. جان بولتون سخنران ویژه نشست‌های منافقین نیز بارها حمایت خود را از تغییر رژیم ایران عنوان کرده بود. از سویی دیگر اما مایک پمپئو شروطی ۱۲ گانه برای آغاز مذاکره هرگونه مذاکره با ایران می‌گذاشت.

چند ماه بعد در مرداد ۹۷ دونالد ترامپ در اظهارنظری متفاوت، در یک کنفرانس خبری مشترک با جوزپه کونته، نخست‌وزیر ایتالیا گفت: «من قطعاً آماده‌ام. با رئیس جمهوری ایران دیدار کنم، اگر وی مایل به این کار باشد و این ملاقات نیز «بدون هیچ شرطی» خواهد بود.» ترامپ در جریان سفر خود به ژاپن نیز صراحتاً گفت که خواستار تغییر رژیم در ایران نیست. اما این همه تناقضات آمریکا نیست. آنها از یک‌سو با اعزام ناو آبرام لینکلن به منطقه از افزایش تنش با ایران و تهدید ایران سخن می‌گویند و از سوی دیگر اعلام می‌کنند به هیچ عنوان به دنبال جنگ با ایران نیستند. مجموع این تناقضات باعث شده نه‌تنها تهران که هیچ‌کشوری که یک طرف توافق با آمریکا بوده است، نتوانند با این کشور به یک توافق جدید دست پیدا کنند. حتی کره شمالی که سابقه دو دور مذاکره با آمریکا در موضوعی خاص را نیز داشت، با دست خالی و بدون هیچ پیشرفتی از میز مذاکرات فاصله گرفت تا مشخص شود حداقل با آمریکای دونالد ترامپ نمی‌توان مذاکره کرد و به نتیجه رسید.

 

منبع: روزنامه فرهیختگان