مرثیه روزمرگی دلالتهای جامعهشناختی اثر جدید مهران مدیری
صدیقه وحیدینیا
فیلم ساعت پنج عصر، فیلمی کاملا رئال- انتزاعی با پسزمینه طنز بدون المان فانتزی است که میتوان تعابیر و تفاسیر متفاوتی از آن برداشت کرد. ساعت پنج عصر روایت روزمرگی و درهم پیچیدگی مشکلات و مسائل زندگی شهری و مدرن است که همچون بهمنی تمامی آحاد بشر در آن دچار خفقان شدهاند و هر چه پیش میرود بر پیچیدگی و آشفتگی آن افزوده میشود. داستان این فیلم در اصل بیانکننده پیچیدگیها و آشفتگیهای زندگی در شهری همچون تهران است که به مثابه باتلاقی میماند که بشر در آن دست و پنجه میزند و نه راه پس دارد و نه راه پیش. چنان در آن غرق شده است که گریزی ندارد. شخصیت اصلی این فیلم وکیلی است که بایستی به دلیل طی کردن روند بوروکراسی بانکی تا ساعت 5 امضایی را از رئیس بانک بگیرد. در این مسیر سلسله اتفاقات عجیب و پیچیدهای رخ میدهد که البته چندان هم طبیعی نیست. این فیلم با محتوا و نوع پرداخت کاملا متفاوت و متعارض نسبت به سایر آثار طنز است. فیلمی که بهرغم محتوا و بار معنایی که با خود همراه دارد، به دلیل برندپروری سینمایی به فروش میلیاردی در بازه زمانی چند روزه میرسد. البته این فیلم به طیف جامعهشناسان و هنرمندان و نقادان حوزه سینما و هنر خوراکی عمیقتر از اقران خود میدهد و هر کسی به زعم خود میتواند به برداشت و تفسیری متفاوت از دیدگاه و نظر کارگردان دست یابد. البته فیلمهایی این چنینی خوراک تغذیهای طنزوار برای عامه مردم نخواهد بود. و این امر هم از این قضیه ناشی میشود که سطح عموم جامعه و مردم طنز و کمدی را با میزان و نوع خنده و شوخی که در آن اثر گنجانده شده باشد، میسنجند و این آثار در ذهن مردم عادی بسیار خستهکننده و کسالتآور خواهد بود. اما به تعبیر جامعهشناسی فیلم ساعت 5 عصر روایت فرهنگ مخاطرهآمیزی است که محصول جامعه صنعتی و مابعد صنعتی است. نوگرایی و مابعدنوگرایی که بشر به تعبیر گیدنز در گردونه خردکننده آن گیر کرده است همچون لکوموتیوی بسیار قدرتمند و افسارگسیخته است که تمامی بشر را میتواند سواری دهد اما هر لحظه احتمال دارد که مهارش از دست نوع بشر خارج گردد. این گردونه، آنهایی را که در برابرش مقاومت میکنند در هم میکوبد و هر ازگاه به نظر میرسد راه مطمئنی را در پیش گرفته است. مادامیکه این گردونه در حال حرکت است، هرگز احساس ایمنی نخواهیم کرد. زیرا مسیر این گردونه سرشار از بیم پیامدهایی سهمناک است. این گردونه مسیر واحدی را طی نخواهد کرد و از انوع اجزای متفاوت و متعارضی تشکیل شده است. جامعه مابعد مدرن، با نوعی سطحیاندیشی و فقدان عمق مشخص میشود. در این جامعه با زوال عاطفه یا هرگونه تاثیر مواجه میشویم. همچنان که در این فیلم هم مشاهده مینماییم که افراد به فکر خود بوده و حتی همسایهها به دلیل واهی و پوچ و کاملا سطحی به جان یکدیگر میافتند و به خون هم تشنهاند. بر انسان در جامعه مدرن مباح است که هر کاری انجام دهد تا به آزادی دست یابد و این آزادی چیزی نیست جز رهایی و آزادی از قیود انسانیت، اخلاق اجتماعی و فردی و... بشر بهرغم تصوری که داشته است هر چه در این وادی قدم میگذارد، بیشتر به عقب بازگشت خواهد داشت و عقب افتادهتر میشود. کمااینکه در صحنههای متفاوت فیلم هم این قضیه کاملا واضح و مبرهن است. داستانهایی که در بیمارستان، مترو و بهشت زهرا(س) اتفاق میافتد همگی نمایانگر زمینخوردن بشر و پوچی این زندگی مدرن است. در جهان مابعد نوین، از خودبیگانگی جایش را به چندپارگی داده است. از آنجا که جهان و آدمهایش چندپاره گشتهاند، تاثیری که باقی میماند، تصویری بیریشه و غیرشخصی است. نوع خاصی از سرخوشی در این احساسات مابعد نوین به چشم میخورد.
در فرهنگ مابعد نوین بعد تاریخ وجود ندارد. در این فرهنگ، از گذشته نمیتوانیم اطلاعی داشته باشیم. تنها چیزی که در دسترس ماست، متون هنری درباره گذشته است و تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم، تولید متون دیگر درباره موضوع گذشته است، در واقع یک هنر التقاطی. تولید هنر التقاطی، تصورات درهم برهم، متعارض و مغشوشی درباره گذشته است. هیچ ادراک آشکاری از تحول تاریخ یا گذشت زمان در دوران مابعد نوین وجود ندارد. گذشته و اکنون در هم گره خوردهاند. این روند در انتهای فیلم در زمان بازپرسی و بازجویی روایت میشود. اینکه هنرپیشه اصلی فیلم تنها هاله و سایهای از گذشته خود دارد و حتی تعریفی از خویشتن نمیتواند بهصورت کامل و دقیق و موشکافانه ارائه نماید؛ گذشتهای که تنها به باغ انگوری منتهی میشود با رفتاری مثبت و موجه. به گفته بودریار جهان مابعد نوین یک فراواقعیت است. در این جهان، رسانههای همگانی آینه واقعیت نیستند، بلکه خود واقعیت هستند یا حتی واقعیتر از واقعیتاند. کمااینکه در فیلم ساعت 5 عصر به مسائل و مشکلات شهری و زندگی مدرن پرداخته است و در لابهلای آنها تنهایی و عزلت بشر را نمایان ساخته است؛ تنهایی که بشر خود آن را ساخته و پرداخته است.
مقوله دیگر که در این فیلم هم نمود عینی داشته است بحث ساختار و عاملیت است. فعالیتهای انسانی را کنشگران اجتماعی به وجود نمیآورند، بلکه این فعالیتها از طریق همان راههایی که انسانها خودشان را بهعنوان کنشگر مطرح میسازند، پیوسته باز ایجاد میشوند. فعالیتها را نه آگاهی ایجاد میکند و نه ساحت اجتماعی واقعیت و نه ساختار اجتماعی، بلکه انسانها ضمن ابراز وجود بهعنوان کنشگر درگیر فعالیت میشوند و از طریق همین فعالیت است که هم آگاهی و هم ساختار ایجاد میشوند. به تعبیر گیدنز، الزامهایی بر کنشگران تحمیل میشود، اما این به آن معنا نیست که کنشگران گزینش نمیکنند و تاثیری از خود باقی
نمیگذارند.
مدرنیته، فردگرایی و بریدن از جمع را به همراه دارد. فرد مدرن در جمع هم به خویش میاندیشد و به فکر منافع خویش است. لازمه ورود به این دنیای مدرن، بریدن از سنتها و رفتارهای سنتی است. نکته قابل توجه دیگر در تعابیر این فیلم میتواند نقشآفرینی بشر در صحنه زندگی باشد. در جامعه مدرن این عناصر مدرنیته هستند که تعیین میکنند شما چگونه طی مسیر نمایید و خود بازیگری بیش نیستید. بازیای که فراز و نشیبهای بسیاری را شامل شده است. در این بازی کنشگر تحت فرمان و سیطره همان ساختار قرار میگیرد و عروسکی است در دستان ساختار.
دیدگاه تان را بنویسید