داستان خانواده تیبو، نه صرفا یک داستان سیاسی است، نه شر ح یک وضعیت اجتماعی و نه روایتی از یک اتفاق عاشقانه. دوگار در این رمان در صدد بود که روایتی دقیق و موشکافانه از زندگی چند نسل‌ که در کشاکش با هم و جامعه‌‌شان هستند، ارائه کند

شاهکاری به نام خانواده تیبو‌
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

مثلث/ مریم صدیقی: «خانواده تیبو»؛ بزرگ‌ترین رمان قرن بیستم، برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1937 یا روایتی از 15 سال تلاش مارتن دوگار است؛ روایتی که هرچند طی این سالیان، آن‌طور که باید‌و‌شاید دیده نشده، اما به‌قدری اهالی کتاب و رمان را درگیر خود کرده که امروز و پس از گذشت 80 ‌سال، مثل یک سوژه ناب و تازه در صدر فهرست کتابخوان ها قرار دارد.

خانواده تیبو روایتگر داستانی است که از هر جهت کامل است. ما در این رمان نه با یک داستان تاریخی مواجهیم و نه با یک عاشقانه. کتاب در شش جلد مجال فراخی برای واگوی داستان‌هایی دارد که در فضای دو خانواده کاتولیک و پروتستان اتفاق می‌افتد. اگرچه محوریت اصلی داستان با وقایع مربوط به خانواده کاتولیک، یعنی خانواده ثروتمند تیبو است، اما بستر تمام شش جلد در همان دفتر نخستین روی می‌دهد. وقوع جنگ جهانی اول، مروری بر آثار آن جنگ در فاصله سال‌های ۱۹۱۴-۱۹۱۸ و بازتاب روایتی اجتماعی از تاریخ جامعه فرانسه شاید از مهم‌ترین خصلت‌های «خانواده تیبو» به حساب آید. 

دوگار به یک معنا داستان را در دو جناح پیش می‌برد. یکی کند‌و‌کاو تحولات سیاسی که هم باورهای مذهبی و اعتقادی کاراکترهای داستان را تحت تاثیر قرار می‌دهد و هم از سوی دیگر مسائل خانوادگی که در سایه این باورهای مذهبی و سیاسی دستخوش تحولات زیادی می‌شود. خانواده تیبو روایتگر اتفاقاتی است که در سال‌های ابتدای سده بیستم، فضای خانواده اروپایی را به‌شدت متحول و متاثر کرده است. دوگار برای بیان روشن‌تر و البته واقعی‌تر است که از مکان‌ها، زمان‌ها و افراد واقعی استعانت گرفته است. بررسی دقیق و موشکافانه وقایع فرانسه پیش از جنگ جهانی اول، این اثر را تا حد یک سند تاریخی ارزشمند کرده است. اکثر اشخاصی که نام‌شان در جلد هفتم کتاب و در دوران بیان آثار جنگ، یعنی در تابستان ۱۹۱۴ می‌خوانید، اشخاص حقیقی هستند. زندگی روزانه آنها در مکان‌هایی جریان دارد که نقشه پاریس را با دقت هرچه تمام‌تر در فضای ذهن خواننده ترسیم می‌کند. البته این تطابق با تاریخ به‌قدری اسیر قلم روان و پرمغز دوگار شده که خواننده در هیچ فراز اندک احساس غربتی با پاریس و شخصیت‌های آن ندارد، قلمی که در هر سطر و هر فراز، به‌روشنی در ترجمه زنده‌یاد ابوالحسن نجفی نیز تبلور داشته و مخاطب فارسی‌زبان را به طرز شگفت‌انگیزی همراه کتاب می‌کند.

داستان خانواده تیبو، نه صرفا یک داستان سیاسی است، نه شرح یک وضعیت اجتماعی و نه روایتی از یک اتفاق عاشقانه. دوگار در این رمان در صدد بود که روایتی دقیق و موشکافانه از زندگی چند نسل که در کشاکش با هم و جامعه‌‌شان هستند، ارائه کند. روایتی که تماما منعکس‌کننده فراز‌و‌فرودهایی باشد که مردمان فرانسه، چه کاتولیک و چه پروتستان در جریانی به نام جنگ جهانی تجربه کرده‌اند. از همین‌رو، شخصیت‌های اول و مهم داستان، استعاراتی از اوضاع و زمانه جامعه فرانسه در آن زمان است. آقای اسکار تیبو، پسر ارشدش آنتوان تیبو و البته شخصیت مهم داستان یعنی پسر نوجوان و سرکشی به نام ژاک تیبو، هر کدام نماینده شخصیت و نسلی هستند که در آن روزهای پرتلاطم اروپا مشغول دغدغه‌ها و بخشی از زندگی سنتی یا مدرن خود هستند؛ شخصیت‌هایی که بازتابی از انسانیت انسان و دغدغه‌های او در سده بیستم را به‌روشنی برای خواننده ترسیم می‌کنند. دوگار خود نیز این زاویه نگاه به اثرش را درست می‌داند و از همین‌روست که در مراسم دریافت جایزه نوبل در این‌باره می‌‌گوید: «رمان‌نویس واقعی کسی است که می‌خواهد همواره در شناخت انسان پیش‌تر برود و در هریک از شخصیت‌‌هایی که می‌آفریند، زندگی فردی را آشکار می‌کند. یعنی نشان دهد که هر موجود انسانی، نمونه‌ای است که هرگز تکرار نخواهد شد.»

نویسنده در هشت کتابی که در شش جلد جای داده با همین زاویه دید، شخصیت‌ها و افراد را روایت کرده و فضای پیرامون آنها را برای مخاطبانش ترسیم کرده است. او در کتاب اول؛ حکایت زندگی آقای تیبو به همراه دو پسرش، ژاک و آنتوان و دختر‌خوانده‌‌شان ژیز و نامادری آنها، مادمازل را نشان می‌دهد. خانواده تیبو از خانواده‌های کاتولیک سرشناس فرانسه هستند. آقای تیبو مردی مستبد و خشک است. ژاک با دانیل که از قضا یک پروتستان است، در مدرسه آشنا شده و همین آشنایی، سرآغاز مصائب داستان برای این خانواده است.

کتاب دوم سراسر عرصه نمایش استبداد مسیحی به نمایندگی آقای تیبو است. ژاک به‌خاطر رابطه با دانیل به ندامتگاه فرستاده می‌شود. سرانجام ژاک با تلاش‌های برادرش آنتوان که اعتقادی به آموزه‌های کاتولیک‌ها ندارد، از ندامتگاه آزاد می‌شود و البته نکته مهم در تمام طول این کتاب اینکه روابط مخفی ژاک و دانیل همچنان برقرار است.

کتاب سوم؛ سرآغاز زندگی آزاد ژاک با پذیرفته‌شدن در دانشگاه و دوستی دوباره با دانیل است. او ژاک را به محافل شراب و عیاشی و هوسبازی می‌برد. ژاک و پس از او دانیل که دل در گروی تعالیم مسیحی ندارند، به سوی هوسبازی می‌روند و از این رهگذر هر روز از هم دورتر می‌شوند. روابط عاشقانه آنها با زنان موازی و بی‌سرانجام است و همین روابط نیز منجر به گریز دوباره ژاک از خانواده و شهر می‌شود. پس از رفتن ژاک، آنتوان در کتاب چهارم؛ تمام زمانش را به طبابت اختصاص می‌دهد. آقای تیبو سخت بیمار شده و امپراتوری قدرت او در حال فروپاشی است. سرانجام و به صورتی مخفیانه این امپراتوری با تزریقی از سوی آنتوان تمام شده و آقای تیبو می‌میرد.

در کتاب پنجم و ششم؛ آنتوان برادر کوچکش را باز می‌یابد. او را به خانه برمی‌گرداند. ژاک به خانه می‌آید؛ اما زمانی که آقای تیبو مرده و همین وضعیت، ژاک را برای بقا در زندگی جدید مصمم‌تر می‌کند. صحنه‌های مرگ آقای تیبو به‌قدری روان و البته دردناک تصویر شده که شاید بتوان به‌جرات این کتاب را یکی از تاثیرگذارترین رمان‌ها درباره موضوع مرگ و توصیف صحنه‌های آخر عمر یک انسان  به حساب آورد.

محتوای ایدئولوژیک کتاب هفتم شاید بیشتر از هر کتاب این رمان شش جلدی باشد. ژاک موضوع اصلی این کتاب است. ژاکی که در تابستان 1914، دیگر یک سوسیالیست است و دوگار در صدد بوده که از همین رهگذر، ما را به قلب عقاید و خواسته‌ها و مبارزات مردم سراسر اروپا برساند. سایه جنگ در این فراز از داستان، هر روز پر‌رنگ‌تر از روز قبل می‌شود. سرانجام جنگ اعلام می‌شود. ژاک در جریان ماموریتی در جبهه توسط نیروهای فرانسوی کشته می‌شود.

سرانجام تلخ این داستان در کتاب هشتم می‌خورد؛ زمانی‌که دوگار آنتوان معلول را به مخاطب نشان می‌دهد. دانیل در جنگ تیر خورده و ناقص‌العضو شده است. ژنی ازدواج کرده و مشغول فرزندی است که از ژاک برای او باقی مانده است؛ فرزندی که ژاک هیچ‌گاه از بودن او خبر نداشت. این فرزند تنها باز‌مانده خانواده تیبو است؛ استعاره‌ای که نمادی از روح سرکش و دگراندیش ژاک در جامعه فرانسه قبل از جنگ است... .