تابناک | محسن هاشمی ماجرای خواب عجیبی را تعریف می‌کند که آیت‌الله هاشمی ۶ ماه قبل از فوت آن را دیده و در خاطرات روزانه‌اش به آن اشاره کرده بود. روایت این خواب را از زبان محسن هاشمی در ادامه بخوانید.

خواب هولناک آیت الله هاشمی رفسنجانی از زبان بغض‌آلود محسن هاشمی
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

ماجرای جالبی هم در سال ۹۵ اتفاق افتاده بود که من امروز صبح به بچه‌ها گفتم از خاطرات در بیاورند و آن خوابی بود که ایشان در سال ۹۵ دیده بودند و خواب عجیبی بود. بعداً وقتی این اتفاق افتاد و ما خاطرات را خواندیم [دوباره متوجه آن شدیم]. البته ایشان این خواب را برای بعضی تعریف کرده بودند، اما جالب است که من این خواب را از روی خاطرات بخوانم؛ مثلاً ایشان نوشته‌اند و این هم دست‌خط ایشان است. ایشان روز ۲۴ تیر ۹۵ نوشته‌اند: «ساعت پنج صبح در حالی که رویای هولناکی می‌دیدم بیدار شدم. افرادی مرکب از مرد و زن و کودک بدون اجازه و اطلاع در محل اقامت که گاهی منزل‌مان و گاهی در محل‌های دیگر بود ورود می‌کردند. حرفی نمی‌زدند، اذیت هم نمی‌کردند و جواب سوالم را در مورد دلیل ورود و نحوه ورود نمی‌دادند.» [گریه می‌کند]خیلی خواب عجیبی است: «گاهی بیرون می‌رفتند و گاهی برمی‌گشتند و آخرین‌بار بی‌دلیل مشغول جابه‌جا کردن وسایل زندگی می‌شدند؛ مثل کمد، بوفه، یخچال، صندلی‌ها. محافظان هم نبودند. می‌خواستم با آقای شجاعی، فرمانده محافظان تماس بگیرم و تلفنی اطلاع دهم. میسر نمی‌شد. احتمالاتی در تعبیر این خواب به ذهنم می‌رسد. در نماز از خداوند برای رفع شر استمداد کردم و صدقه‌ای در نظر گرفتم و پس از نماز خوابیدم. چون دیشب ساعت یک بامداد خوابیده بودم.» ایشان در سفر کرمان بودند. در سفری که برای بازدید به کرمان رفته بودند و بعد نوشته‌اند: «ساعت هشت آقای رزم‌حسینی برای صبحانه آمدند و درباره مسائل کشور و مشکلات اخلاقی و سیاسی و اقتصادی و این‌ها صحبت شد و از اجرای اقتصاد مقاومتی پرسید و من گفتم کانون آن درون‌زا و برون‌نگراست که رهبری خودشان در راه برون‌نگری آن بعضاً نظراتی دارند.»

این هم خوابی بود که حدود ۶ ماه قبل دیده بودند. [در پاسخ به این سوال که آن زمان صحبتی درباره این خواب با شما نکرده بودند؟] آن موقع هم بحث آن شده بود. من در آن سفر با ایشان نبودم، اما با آقای مرعشی که با ایشان بودند این موضوع مطرح شده بود. بچه‌ها هم این موضوع را در خاطرات ایشان خوانده بودند، اما آن‌گونه توجه‌شان را جلب نکرده بود. خودشان حتماً احساس اینچنینی داشتند.