این بازخوانی یکی از معدود گفتگوهای رسانه‌ای سرمربی سابق منچستریونایتد در ایران است که هدایت تیم ملی را در راه صعود به المپیک مونترال برعهده داشت.

ورود شما به سربازخانه تیم ملی ممنوع است!
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

به گزارش "ورزش سه"، فرانک اوفارل روز گذشته در 94 سالگی درگذشت تا با مرگ او، یک بار دیگر نامش به میان محافل فوتبالی ایران کشیده شود. نام مردی که برای دو سال هدایت تیم ملی را برعهده داشت و موفق شد قهرمانی بازی‌های آسیایی و همچین صعود به المپیک مونترال را رقم بزند. 

اوفارل آنطور که روزنامه تلگراف انگلستان در آپریل 1974 نوشته، پیشنهاد 20 هزار پوندی ایران را پذیرفت و به ایران آمد و در رسانه‌های فارسی زبان به عنوان سرمربی گرانقیمت 350 هزار تومانی مطرح شد. کسی که چند سال پیش گفته بود، کار در ایران از انگلستان برایش جذاب‌تر بود و آنطور که آلن راجرز، سرمربی پیشین پرسپولیس می‌گفت، آرزوی بازگشت دوباره به تهران را داشت؛ آرزویی که سال 2006 با دعوت باشگاه پرسپولیس محقق شد. 

اوفارل در حالی به ایران آمد که سرمربیگری منچستریونایتد را در کارنامه داشت و زمانی که پیشنهاد تیم ملی به دستش رسید، هدایت کاردیف سیتی را برعهده گرفته بود اما به ایران آمد تا چالش هدایت تیم ملی کشوری را برعهده بگیرد که در مسیر توسعه و پیشرفت قرار داشت و برای صعود به جام جهانی تلاش می‌کرد. 

در بازخوانی یک مصاحبه طولانی از او نکات جالب و قابل توجهی وجود دارد؛ از جمله نگاه رسانه‌ها نسبت به سرمربی وقت تیم ملی و همچنین دیدگاه‌های او که شاید همین حالا هم تازگی داشته باشد و به اشکال مختلف از زبان سرمربیان شاغل در فوتبال ملی و باشگاهی ایران به زبان بیاید. 

این گفتگو که نزدیک به نیم قرن از عمر آن می‌گذرد در ادامه می‌خوانید: 

تلفن داودیه که می‌گویند شب و روز گرفتار است؛ در جواب همان شماره اولی که گرفتیم بوق کشیده زد. چه اقبالی. آن طرف سیم فرانک اوفارل بود؛ با لحجه غلیظش. 

- شما آقای اوفارل هستید؟ 

+ بله  

- من یک روزنامه نگارم. می‌خواستم با شما صحبت کنم. 

+ بسیار خوب. هر روزی که مایل هستید بعد از ساعت ۶ بعد از ظهر بیایید اینجا. 

و بعد مثل اینکه چیزی یادش رفته باشد شتاب زده می‌گوید: "ممکن است اسم شما و روزنامه شما را بدانم؟"  

- این برای شما چه اهمیتی دارد؟ می‌خواهم غافلگیرتان کنم.  

اوفارل خنده‌ای کرد و گفت: " بسیار خوب! ساعت ۶:۳۰ فردا منتظر شما هستم. 

- چقدر به من وقت می‌دهید؟ 

+ نگران نباشید. از ساعت ۶:۳۰ تا موقع شروع تمرین روز بعد اما لطفا بیشتر از آن نمانید. 

اوفارل قهقهه زد؛ یک خدانگهدار و شما را ببینم گفت و گوشی را گذاشت. راستش با آن چیزهایی که از اوفارل شنیده بودم نه امیدوار بودم به من وقت بدهد و نه انتظار داشتم انقدر بذله بگوید و شوخی کند و تا این حد آمادگی نشان دهد. 

می‌خواستم با اوفارل در جایی بی سر و صدا و بدون هیچگونه مزاحم آنجور که دلم می‌خواست صحبت کنم تا به عقاید و افکار او درست پی ببرم زیرا ضد و نقیض راجع به او زیاد خوانده و شنیده بودم. دیدم که در داودیه مزاحم زیاد است و در کافه ها نیز سر و صدا و آمد و رفت رشته افکار را داغان می‌کند پس او را به خانه ام بردم. 

شمه‌‌ای راجع به گذشته فوتبال ایران آنطور بوده و می‌دانستم برایش گفتم و بعد بی مقدمه پرسیدم: می‌دانید عیب بزرگ شما چیست؟ 

+ نه نمی‌دانم. 

- شما خیلی پول می‌گیرید. ایران تا به حال چنین پولی به هیچ مربی نداده. 

+  گناه من چیست؟ من در مملکت خودم سرگرم کار بودم، روزی آمدند و به من پیشنهاد کردند به ایران بیایم؛ من نیز کار و زندگی و وطنم را رها کردم و دیدم در این شرایط زندگی ام با این مقدار پول می‌گذرد. در واقع من مثل کالایی بودم که شما برای خریدنش انقدر حاضر بودید پول بدهید در حالیکه تصور می‌کنم این کالا از خیلی از کالاهای مشابه که شما میل داشتید به هر قیمتی بخرید ارزان تر است. 

- شاید اینطور باشد. از کم و کیف آن به درستی اطلاع ندارم. حالا پول مهم نیست چون فوتبال ما می‌تواند این پول و بیشتر از آن را دربیاورد. مهم این است که بسیاری می‌گویند با حقوق های بسیار کمتر نظیر کار شما را انجام دادند و ... 

+  این مربوط به خود شما است... من از آن بی اطلاعم... پس چرا سراغ من آمدند؟ 

- اصل مطلب همینجا است. دوست‌داران فوتبال با استناد به یک ضرب المثل ایرانی می‌گویند "حالا که پول بیشتر می‌دهیم می‌خواهیم بیشتر آش بخوریم، آش بهتر و خوشمزه تر هم بخوریم" 

+ فکر می‌کنم پختن این آش از دست من ساخته باشد اما این آشی که شما می‌خواهید پختنش وقت و مواد خوب می‌خواهد. به من فرصت بدهید.

- راستش انقدر سوال و موضوع هست که نمی‌دانم از کجا شروع کنم. 

+ پیش از اینکه شما شروع کنید بگذارید مطلبی را بگویم. البته شما به کار روزنامه نگاری خوب وارد هستید اما در این مورد فکر می‌کنم شما باید به مردم بفهمانید که ساختن مدت می‌خواهد. مردم شما پیروزی می‌خواهند و آنها که مثل شما روزنامه نگاران عمیق تر فکر می‌کنند کار اساسی می‌خواهند... 

- نمی‌دانم برخورد شما با روزنامه نگاران چگونه بوده اما احساس می‌کنم که مصاحبه های مطبوعاتی شما حتی این آخری که با پذیرایی نیز همراه بوده آنها را زیاد راضی نکرده است. 

+ ما در کشور خود برای مطبوعات ارزش و احترام فراوان قائلیم و من شخصا همیشه دوست نزدیک روزنامه نگاران بوده‌ام و شاید کمتر مربی در انگستان مثل من با جامعه مطبوعات تا این حد دوست و نزدیک بوده است. 

- پس چرا در اینجا... 

+ در اینجا هیچ اتفاقی نیفتاد اما دو مسئله هست که مانع روابط خیلی صمیمانه ما بوده که امیدوارم کم کم رفع شود. مهم تر از همه آن است که من نمی‌توانم مستقیما یعنی با زبان خودتان با نمایندگان مطبوعات حرف بزنم و گاهی می‌شنوم و می‌خوانم که آنچه گفته‌ام نوع دیگری منعکس شده است و موضوع دیگر اینکه من در کار خودم به انضباط و نظم اهمیت خیلی فراوان می‌دهم و میل دارم روزنامه نگاران این را تایید کنند و مرا در این زمینه یاری کنند. متاسفم که در روزهای اول ورودم دیدم یکی از خبرنگاران، فوتبالیستی را در موقعی که داشت تمرین می‌کرد از زمین بیرون کشیده و با او به صحبت پرداخته بود؛ این برای من خیلی گران آمد و از آن شخص خواستم که در حین تمرین ایجاد مزاحمت نکند. آیا به نظر شما عمل خلافی است؟ 

ما این فوتبالیست ها را از زن و فرزند و زندگی عادی‌شان دور کرده و به اردو آورده که با خیال راحت و تحت یک برنامه منظم خود را برای مهم ترین رویداد ورزشی آسیا آماده کنند. حال چرا باید روزنامه نگاران این را محترم نشمارند؟ اما چون نمی‌توانستم به زبان فارسی با آن خبرنگار صحبت کنم شاید منظورم را درک نکرده و رنجیده است. از نظر انضباط اردو را می‌توان به یک سربازخانه ورزشی تشبیه کرد؛ در هیچ سربازخانه ای به روی مردم عادی باز نیست مگر اینکه قبلا ترتیب این کار داده شده باشد. من به وسیله شما از مطبوعات خواهش می‌کنم که از این بابت به من کمک کنند. به هر حال روابط ما روز به روز بهتر می‌شود چون یکدیگر را بهتر می‌شناسیم و من یقین دارم دوستان زیادی در جامعه مطبوعات ایران به دست خواهم آورد همانطور که در انگستان دارم. 

- نظرت راجع به انتقاد چیست؟ 

+ اگر شما در این جلسه از من انتقاد کنید هر چه که باشد جواب می‌دهم اما موقعی که سوالی در نشریه ای مطرح می‌شود مسئله فرق می‌کند و در این موقع چیزی که اهمیت دارد این است که تیم را یعنی بچه هایم را حفظ کنم. مسائلی راجع به تیم هست که من می‌توانم خصوصی به شما بگویم اما نمی‌توانم آنها را در نشریات یا سایر وسایل ارتباط جمعی مطرح کنم؛ سیاست و وظیفه من به عنوان یک مربی باید این باشد که از شخصیت تیم کاملا دفاع کنم. ممکن است فردی یا افرادی از تیم یا مستحق انتقاد یا سرزنش باشند؛ این را مستقیما و بی پروا به خود آنها می‌گویم و مطبوعات هم آزادند از ورزشکاری تعریف یا انتقاد کنند اما من نمی‌توانم با علنی ساختن انتقادات خود به پیکر تیم لطمه بزنم. آیا شما موافقید؟ 

نمونه‌ای از مقاله‌های انتقادآمیز علیه سرمربی بزرگی که حاصل کارش در ایران موفقیت صددرصد بود

- صد در صد موافقم اما می‌خواستم ببینم که اصلا به انتقاد به چه چشمی نگاه می‌کنید. 

+ با چشم خیلی خریدار، با چشم پر از امتنان و تشکر؛ انتقاد راهنما و کمک است و کاش من می‌توانستم فارسی بخوانم، به عمق افکار و نظر نویسندگان پی ببرم و فرصتی دست می‌داد که از همه آنها حضورا تشکر کنم. ببینید من یک عمر تلاش و مطالعه خود در فوتبال و شخصیتی را که از این راه به دست آورده‌ام  در گروی یک آزمایش دشوار گذاشته‌ام. بگذارید فراتر بروم و بگویم در این کاری که حالا به عهده دارم حیثیت فوتبال انگلستان مطرح است. من دلم می‌خواهد از این آزمایش سربلند خارج شوم، دلم می‌خواهد با گرفتن نتایج خیلی مطلوب همچنان محترم و شاید محترم تر از گذشته باشم. می‌خواهم آینده خود را بهتر کنم، می‌خواهم بیشتر بفهمم، می‌خواهم به عنوان خدمتی مختصر به وطنم در اینجا افتخار و سربلندی به دست بیاورم. می‌خواهم به عنوان انسانی حق شناس در قبال اینهمه امکاناتی که برای کارم فراهم کرده‌اید به فوتبال شما خدمت کنم. من می‌خواهم مردم خوب این مملکت این را باور کنند. گفتن اینها نه برای این است که جا پای خود را در اینجا استوار کنم زیرا یک قرارداد دو ساله دارم اما دلم می‌خواهد با دوست‌داران واقعی فوتبال، با این انبوه تماشاگر خوب فوتبال در همه چیز شریک باشم. من می‌خواهم روزی که از ایران می‌روم هم چشم های خودم از اشک محبت و غم دوری از این مردم پر باشد و هم در چشمان دوستان فراوانم اشک ببینم.

این خاطره ای است که همیشه با من خواهد ماند وگرنه پول زیاد یا کم هم خودش و هم خاطره اش زود از میان می‌رود. 

-اصلا معلوم است شما برای چه به ایران آمده‌اید؟ 

+راستش من هرجا بروم ناچارم روی طرحی که استخدام کنندگانم ریخته‌اند کار کنم و تمام تلاش خود را برای خوب پیاده کردن آن به کار برم. باید بگویم که نوع کار و هدف مرا موقعی که قرارداد امضا کردیم برایم مشخص کردند و در واقع چون تابلویی مقابلم گذاشتند. 

-در این تابلو چه کشیده یا نوشته شده بود؟ 

+تدارک تیم ملی ایران برای بازی‌های آسیایی. آماده ساختن تیم ایران برای مسابقات مقدماتی المپیک مونترال و بعدا برای مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین. 

-شما نیز به همین‌ها اکتفا می‌کنید؟ 

+ من برای این چیزهای استخدام شده‌ام اما کارهایی هم به عنوان کار اصولی و پایه‌ای برای کارهای شخصی خودم خواهم کرد. شما می‌خواهید، یعنی مردم می‌خواهند بنای تیم‌ ملی‌شان خیلی زیبا، خیلی بلند و خیلی محکم باشد. به من بگویید که این‌ها را روی کدام پایه بسازم؟ به من زمان بدهید ، من تازه پنج هفته است که به اینجا آمده‌ام. 

--راستی شما فوتبال خوب به چه می‌گویید؟  

+فوتبال خوب به نظرم آن چیزهایی است که مردم از من انتظار دارند. گروهی از مردم، باید بگویند اکثریت هنگفتی از مردم گل می‌خواهند. عده‌ای دیگر بازی زیبا و لذت‌بخش می‌خواهند. اما اگر واقعیت را نگاه کنید آنچه که فوتبال امروز را می‌تواند استوار نگه دارد گل است و همین انتظار و خواسته است که باعث دگرگونی کامل در فوتبال شده و همه شیوه‌های آمادگی، فنی و تاکتیکی فوتبال را به هم ریخته است. من شخصا دوستدار فوتبال تهاجمی و پر گل هستم اما از فوتبال زیبا لذت می‌برم. شاید مناسب باشد که بگویم بی فوتبال خوب گل یا گل زیاد نمی‌توان زد. 

-به نظر شما حرکت فوتبال ایران به طور کلی چگونه است؟ 

+می‌دانم که این حرکت دیر آغاز شده است‌. دستکم حرکت منظم آن دیر آغاز شده است.  کارهایی که فدراسیون شما در حال حاضر می‌کند کارهای اساسی و پایه‌ای بسیار ارزنده است. من یقین دارم اگر همینطور پیش بروید در چند سال آینده به سطوح و مقامات بین المللی قابل توجهی خواهید رسید.  

-اما منافع باشگاهی... 

+متوجهم چه می‌خواهید بگویید؛ در همه جای دنیا همینطور است. در همین انگلستان نمی‌دانید ما چه گرفتاری با باشگاه‌ها داریم، موقعی که بازیکنان آنها را برای تیم ملی می‌خواهیم. بیشتر اوقات با خواهش و تمنا آنها را می‌گیریم و بسیار می‌شود که  بازیکنان خود را نمی‌دهند و حق هم دارند که ندهند و کار تیم ملی ما لنگ می‌ماند. 

-آیا نمی‌توان برای رفع این اشکال یک گروه فوتبالیست ملی جدا از باشگاه‌ها آماده کرد؟ 

+نه نمی‌شود. باشگاه‌ها گهواره فوتبال هستند. در کوره مسابقات متعدد باشگاه‌هاست که بازیکنان آبدیده می‌شوند و فدراسیون با سازمان تیم ملی نمی‌تواند این شرایط را برای آنها فراهم کند. به این جهت بود که به یک خبرنگار شما چندی پیش گفتم که اگر می‌خواهید فوتبال داشته باشید به تیم ملی نگاه نکنید، به باشگاه ها نگاه کنید و آنها را تقویت کنید. 

به شما بگویم که نهاد و استعداد جوانان شما را  کمتر در عمرم دیده‌ام منتهی این خاصیت بزرگ نزد آنها همیشه درجا زده و پرورش نیافته است. من در یکی، دو روز اول مخصوصا فشار زیادی به آنها وارد کردم تا ببینم سختی را چگونه پذیرا می‌شوند. 

خوشبختانه دیدم که پذیرش فوق‌العاده، انضباط، شنوایی و خواست و اراده برای بهتر آماده شدن و یادگرفتن بسیار است و از این بابت خیلی خوشحال شدم. 

-آقای اوفارل انتظار شما از یک بازیکن خوب در فوتبال امروز چیست؟ 

+کسی که بتواند شش، هفت دقیقه با توپ و بیست برابر یا بیشتر از آن بدون توپ بازی کند. فوتبال امروز به سرعتی نزدیک به بسکتبال در سطح حرفه‌ای خود رسیده است. ببینید، وقتی توپ به یک بازیکن می‌رسد باید در حالتی باشد که به طور خودکار آنرا کنترل کرده و به حرکت در آورد. اگر برای گرفتن این توپ در جای مناسب نباشد، عادت بدنی مناسب نداشته باشد و بخواهد خود را برساند و توپ را کنترل کند و اگر آمادگی نداشته باشد و مرحله کنترل و به حرکت در آوردن توپ را از دو حالت به یک حالت درآورد کار از کار می‌گذرد. این هاست که من به آن بازی بدون توپ می‌گویم و میل دارم و می‌کوشم که بازیکنان این را خوب بفهمند؛ باید بگویم در مورد بچه‌های تیم ملی تا حدی به این منظور رسیده‌ام اما این را هم قبول کنید که آنها یک عمر فوتبال خود را کرده‌اند و نمی‌توان یک باره همه چیز را عوض کرد. آنها تقریبا روزهای اول نمی‌توانستند آنچه را می‌گویم در زمین پیاده کنند حق هم داشتند اما کم کم پیشرفت کردند ..

-اعتقاد دیگر این است که از بعضی از این بازیکنان سنی گذشته و دیگر قادر به اجرای برنامه‌های مورد نظر شما نیستند 

+به من بگویید چرا؟ مگر شما در دنیای ورزش استثنایی بزرگ ندیده‌اید؟ مگر اینها حتی در فراتر از چهل سالگی بهترین‌های زمان خود نبوده‌اند؟ به من بگویید اگر فردی خود را خوب نگه داشت و دنبال عیاشی نرفت، سیگار نکشید، ننوشید، کم خورد، خوب خوابید، منظم تمرین کرد و قوای بدنی خود را در سطح یک بیست ساله نگه داشت و از همه مهمتر در میدان مسابقه هم سطح یا برتر از دیگران نشان داد، به کدام دلیل باید او را پیر یا از کار افتاده بخوانیم؟ در کجای دنیا اینجور قضاوت می‌کنند؟ از شما می‌خواهم بنویسید و به مردم بگویید که با گفتن و نوشتن این چیزها بازیکنان را دل آزرده و ناراحت نکنند. ما در آستانه یک آزمایش بزرگ در بازی‌های اسیایی به اعصاب آرام احتیاج داریم. به شما صریحا می‌گویم اگر بیست تن ۲۸ساله را برتر از جوان‌ها دیده بودم همه ۲۸ ساله‌ها را به تیم ملی می‌آورم. من صرف نظر از رنگ پیراهن و سن بازیکنانی می‌خواهم که سخن من را بفهمند و طرح‌هایی که می‌ریزم را خوب اجرا کنند.  

-پس سهم جوان‌ها چه می‌شود؟ 

+برای من جوان و پیر فرق نمی‌کند؛ هرکه را که بهتر باشد انتخاب می‌کنم منتهی زمانی که کار اساسی شروع شود باید کوشش و تلاش بر این باشد که متوسط سن فوتبال پایین آورده شود. آنهم نه به این دلیل که ۲۸ساله‌ها یا مسن‌تر از آنها کنار گذاشته شوند بلکه برای اینکه دوام آنها در تیم ملی بیشتر باشد. به عبارت دیگر اگر بتوانیم معدل سنی تیم ملی را روی ۲۰ سال بیاوریم این عده تا آن سنی که به نظر بعضی ۲۸سال و مرز است، هشت سال دوام خواهند آورد. من معتقدم اگر تا ۴۰ سالگی هم سطح خوب خود را حفظ کردند بازهم مانعی برای ماندنشان در تیم ملی نیست؛ به عبارت ساده‌تر باید کوشش شود یک نوجوان فوتبالیست هرچه زودتر به پختگی برسد و دارای شرایط مناسب شود و بتواند وارد سازمان تیم ملی شود تا دوام او در سطح تیم ملی بیشتر باشد.