تکیه بر متغیرهایی مانند «برجام اروپایی» یا «طرح فرانسه برای حفظ برجام» که ماه‌ها دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان را معطوف به خود کرده است، بر اساس کدام محاسبه و نگاه کلان، فرصت ظهور و بروز در این عرصه یافته است؟ در این خصوص گفت‌و‌گویی با دکتر هادی آجیلی، استاد دانشگاه علامه‌طباطبایی صورت داده‌ایم که از نظرتان می‌گذرد.

طرح مفهوم برجام اروپایی از ابتدا اشتباه بود
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

دولت یازدهم با تکیه بر شعار «اعتدال» و با تکیه بر مولفه «مذاکره با آمریکا و اروپا» برای حل پرونده هسته‌ای ایران در سال 1392 بر سرکار آمد و هم‌اکنون حدود 6 سال و نیم از حضورش در قدرت سپری می‌شود. ارزیابی کلی شما از سیاست خارجی دولت آقای روحانی چیست؟
در پاسخ به این سوال، قاعده‌ای کلی وجود دارد که باید مورد توجه و استناد قرار گیرد. سیاست خارجی کشورها اگرچه راهبرد یکسانی را در نظام بین‌الملل دنبال می‌کند اما رویکرد دولت‌های مختلف به‌لحاظ روشی، کارکردی و اولویت اجرا متفاوت هستند. روی کارآمدن دولت یازدهم در ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست. رویکرد اعتدالی بیش از همه در شعار این دولت برجسته بوده است. این گفتمان مدعی بود که سعی در بازسازی چهره جدیدی از ایران در عرصه بین‌الملل از یک «تهدید بالقوه» به یک «مطلوب اثرگذار» دارد. با این حال به نظر می‌رسد در قبال بسیاری از پیش‌فرض‌ها، انگاره‌ها و مولفه‌های مورد استناد دولت در این معادله، محاسبه درستی صورت نگرفته است. به عبارت بهتر، وزن پدیده‌ها و بازیگران در این معادله به صورتی صحیح محاسبه نشده و در نتیجه، شاهد تحقق وضعیت موجود هستیم. 

بهتر است برای مصداقی‌شدن بحث، به یک‌سال‌ونیم قبل باز‌گردیم، یعنی جایی که ترامپ از توافقی چندجانبه به نام برجام که دارای پشتوانه‌ای به نام قطع‌نامه 2231 بود خارج شد. آیا دولت در محاسبات خود تصور این موضوع را می‌کرد؟

اگرچه دولت این تصور را نداشت اما اتفاقا با توجه به رویکرد و مشی خاص ترامپ این مساله قابل پیش‌بینی بود، یعنی از همان سال 2017 میلادی، ترامپ برای خروج از توافق هسته‌ای با ایران خیز برداشته بود. صورت مساله اتفاقا اصلا دشوار نبوده است. ‌ترامپ در وهله اول و متعاقب شعارهای انتخاباتی خود و فضایی که در بین طرفدارانش در ایالات متحده وجود داشت، درصدد برهم زدن دستاوردها و خروجی‌ها و در یک کلام، میراث اوباما برآمد. خروج ترامپ از پیمان آب‌وهوایی پاریس، پیمان نفتا و... نیز در همین راستا قابل تحلیل است. در قبال برجام نیز ترامپ علاقه‌مند بود که توافق هسته‌ای یا از بین برود یا به‌گونه‌ای تغییر کند که دیگر میراث اوباما تلقی نشود بلکه حاصل کار‌ ترامپ تلقی شود. از سوی دیگر، رئیس‌جمهور ایالات متحده همواره اینگونه استدلال می‌کرد که برجام منجر به تنفس ایران و قدرتمندترشدن و ادامه سیاست‌های منطقه‌ای آن شده است. ترامپ بارها قبل از خروج از توافق هسته‌ای عنوان کرده بود که برجام برای مهار ایران کافی نبوده و از سوی دیگر، نگرانی‌های ایالات متحده در منطقه همچنان روی زمین مانده است؛ بنابراین، ترامپ از توافق هسته‌ای با ایران خارج شد و استراتژی‌ «فشار حداکثری» را علیه کشورمان اعمال کرد. در آن سوی میدان، اتحادیه اروپا وجود داشت که تا قبل از خروج آمریکا از توافق هسته‌ای، توافق هسته‌ای را محصول دیپلماسی چندجانبه‌گرایانه خود می‌دانست و از سوی دیگر، برخلاف ترامپ معتقد بود که برجام منجر به رفع نگرانی‌های امنیتی اروپا شده است. 

بهتر است در این نقطه، مروری بر دو پیش‌فرض دستگاه سیاست خارجی کشورمان داشته باشیم؛ یکی اینکه برجام می‌تواند بدون ایالات متحده نیز حفظ شود و دیگری اینکه اتحادیه اروپا به‌دنبال خروج ترامپ از برجام، مسیر خود را از واشنگتن به صورت مطلق در قبال ایران جدا خواهد کرد. نظر شما درباره این دو پیش‌فرض چیست؟

به دو موضوع مهم اشاره کردید که مبنای محاسبات و نگاه بخش مهمی از دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان را تشکیل می‌داد. ترامپ در اردیبهشت سال گذشته، زمانی از برجام خارج شد که «مختصات وضعیت جدید» کاملا مشخص بود. طی سال‌های گذشته و حتی قبل از اینکه مذاکرات هسته‌ای با اعضای 1+5 آغاز شود، استدلال این بود که تصمیم‌گیر و بازیگر اصلی آمریکاست. ما پیش از این هم با اروپایی‌ها مذاکره می‌کردیم ولی فایده‌ای نداشت، یکی از استدلال‌های تیم جدید هسته‌ای و دولت یازدهم این بود که باید با آمریکا مذاکره کنیم، چون اصل آن‌ها هستند. امروز هم استدلال، همان است و اگر آمریکایی‌ها کنار بروند، عملا  چیزی باقی نخواهد ماند .با این حال پس از خروج ترامپ از برجام، ما شاهد شکل‌گیری مفهومی به نام «برجام اروپایی» بودیم. از ابتدا مشخص بود که اگر آمریکایی‌ها از توافق هسته‌ای کنار بروند و مجددا مجازات‌ها را برای بانک‌ها و شرکت‌هایی که با ایران کار می‌کنند، وضع کنند هیچ‌کدام با ایران کار نخواهند کرد چون شرکت‌ها و بانک‌های اروپایی دیگر کاری ندارند که دولتمردان‌شان چه می‌گویند و در عرصه سیاسی این حرکت آمریکا محکوم می‌شود یا نمی‌شود. در آن زمان محرز بود که تمام شرکت‌ها و بانک‌های اروپایی با شرکت‌ها و بانک‌های آمریکایی کار می‌کنند و تبادلات بانکی آن‌ها دلاری است و در صورت همکاری و مراوده تجاری با ایران از سمت آمریکایی‌ها مجازات می‌شوند؛ بنابراین کاری به دولتمردان‌شان ندارند و خودشان وارد معامله با ایران نخواهند شد.

متعاقب خروج ایالات متحده از برجام، فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی سابق اتحادیه اروپا و تروئیکای اروپایی، از لزوم «حفظ برجام» سخن می‌گفت. دلیل تکیه آنها بر حفظ توافق هسته‌ای چه بود؟ آیا برداشت دولتمردان ما این بود که بازیگران اروپایی به دنبال تامین منافع ایران در برجام هستند؟ قطعا منظور اروپاییان این موضوع (تامین مطالبات ایران در برجام) نبود. ایران خواسته‌اش این بود که تحریم‌ها برداشته شود یا بتوان به طریق دیگری، ایران را از منافع تعریف و مشخص‌شده در توافق هسته‌ای بهره‌مند کرد اما وقتی اروپایی‌ها می‌گویند باید برجام حفظ شود منظورشان آن بخش از تعهدات ایران است که معتقدند این تعهدات جمهوری اسلامی ایران در ذیل توافق هسته‌ای باید حفظ شود تا بازدارندگی مدنظر مقامات اروپایی اتفاق بیفتد. در این میان، منافع ایران اساسا برای اتحادیه اروپا اصالت و موضوعیتی ندارد. به همین دلیل، از زمانی که ایران از اردیبهشت امسال (1398) شروع به کاهش تعهدات برجامی خود در ذیل توافق هسته‌ای کرد، مقامات اروپایی تهدیداتی مانند استناد به مکانیزم ماشه را مطرح کردند. البته اروپا در اینجا از رویکردی مشابه با دولت ترامپ تبعیت نمی‌کند. اروپا برای حفظ هویت خودش هم که شده علاقه‌مند است که برجام بماند اما اینکه این توافق بماند، منظورشان بخش تعهدات ایران است. برخی در ایران می‌گفتند ما با 1+۵ توافق کردیم و آمریکا یکی از این کشورهاست و اگر آمریکا خارج شود با توجه به اینکه ما روابط تجاری با آمریکا نداشته‌ایم و روابط ما با اروپا بوده، مشکلی نیست و همین که اروپا بماند برای ما کافی است، در حالی که این خطا بوده است. نباید فراموش کرد که بازی ایالات متحده آمریکا در قبال توافق هسته‌ای روی بازی دیگر بازیگران و خصوصا تروئیکای اروپایی به‌صورت مستقیم تاثیرگذار بوده و در چنین شرایطی، طرح مفهوم «برجام اروپایی» از ابتدا اشتباه بوده است.

اگرچه این روزها رسما مقامات دولت و وزارت امور خارجه کشورمان از شکست مذاکره با فرانسه (به‌عنوان نماینده آمریکا) سخن می‌گویند اما به نظر می‌رسد هنوز روی ساختار «اینستکس» در حوزه اقتصاد خارجی و سیاست خارجی کشورمان از سوی برخی مسئولان دولتی تمرکز وجود دارد. نظر شما در این خصوص چیست؟

پاسخ‌دادن به این سوال، ارتباط مستقیمی با موضوعات طرح‌شده در سوالات گذشته دارد. به نظر می‌رسد در محاسبه وزن «اینستکس» نیز از سوی دولت اغراق صورت گرفت. متعاقب خروج واشنگتن از برجام، این کشور تحریم‌های فراسرزمینی خود را نسبت به ایران مجددا اعمال کرد که براساس آن، دیگر مهم نبود اروپایی‌ها در برجام هستند یا نیستند زیرا تمام شرکت‌های اروپایی و غیراروپایی که با ایران همکاری می‌کردند، ذیل این تحریم‌ها قرار می‌گرفتند. با این حال، اصلی‌ترین خواسته ایران، فروش نفت کشورمان بود؛ بنابراین، سازوکار مدنظر بازیگران اروپایی باید به‌گونه‌ای طراحی می‌شد تا ضمن انجام مبادله با ایران، تراکنش مالی انجام نشود، به همین خاطر، اتحادیه اروپا به دنبال تاسیس یک شرکت تهاتری افتاد، یعنی کالا وارد این شرکت شود و از سوی دیگر، کالا خارج شود تا تراکنش مالی انجام نشده و کسی هم تحریم نشود. از این رو آنها ابتدا SPV را مطرح کردند که شامل تمام کشورهای اتحادیه اروپا می‌شد که با موافقت همه کشورها همراه نشد و به همین خاطر، تروئیکای اروپایی اعلام کرد که اینستکس را راه‌اندازی می‌کند اما در آن برای حضور کشورهای دیگر باز است.

در نقد اینستکس، موضوعات زیادی هست که باید مورد توجه و استناد قرار گیرد. اینستکس سازوکاری نیست که بتوان براساس آن چند سال با اروپا کار کرد چراکه نه ظرفیت آن را دارد و نه می‌توان چند سال براساس آن کار کرد؛ علاوه بر این به همین اندازه‌ای که ما نفت به آنها می‌دهیم، معلوم نیست تا چه اندازه بتوانیم کالا وارد کنیم؛ بنابراین پول ایران در این سازوکار ضبط می‌شود و معلوم نیست تسویه آن چند سال طول بکشد. در اینجا، باید تمرکز کنیم که چرا اینستکس عملیاتی نشده است. شرکت‌های اروپایی یا نمی‌خواهند یا نمی‌توانند از ایران نفت بخرند؛ بنابراین تراکنش و مبادله‌ای هم انجام نمی‌شود. آنها اینستکس را راه‌اندازی کرده‌اند اما این تضمین را نداده‌اند که نفت ایران را بخرند. از این رو اینستکس راه‌اندازی شده اما عملیاتی نشده است.

شما از شرکت‌های بزرگ، متوسط و کوچک اروپایی یاد کردید که هر یک از آنها ملاحظاتی برای ادامه کار با ایران داشته و دارند. از سوی دیگر، یکی از پیش‌فرض‌های پررنگ در زمان خروج ترامپ از برجام، جدایی بازی اروپا از آمریکا و ایستادگی اروپاییان در برابر واشنگتن بود؛ نظرتان در این خصوص چیست؟

بهتر است برای تبیین بهتر موضوع، یک تقسیم‌بندی کلی صورت دهیم تا ناتوانی اروپا در تامین منافع ایران را بیشتر و بهتر درک کنیم. شرکت‌های خصوصی اروپایی یا بزرگ هستند یا کوچک و متوسط. شرکت‌های بزرگ در آمریکا، شعبه و دفتر دارند و حتما از حساب دلاری استفاده می‌کنند و شرکتی هم که نفت ایران را می‌خرد، حتما شرکت بزرگی است که در آمریکا حساب دلاری دارد و از آنجا که از اعمال تحریم‌ها علیه خود می‌ترسد، برای خرید نفت ایران ریسک نمی‌کند چراکه اساس تحریم ایران، مبتنی بر نفت است. فقط برخی از شرکت‌های کوچک و متوسط هم هستند که در آمریکا، شعبه و دفتر ندارند و اگر توسط آمریکا تحریم شوند، چیزی ندارند که بلوکه شود؛ بنابراین، شرکت‌های کوچک و متوسط می‌تواند طرف حساب ایران باشد که ظرفیت ‌آنها پایین و بسیار محدود است. باید تاکید کنم که اروپا علاقه زیادی برای استقلال از آمریکا دارد اما توان این کار را ندارد. شرکت‌های اروپایی علاوه بر اینکه در آمریکا حساب دارند، منافع تجاری مشترکی هم دارند که در صورت تحریم آمریکا، آنها از چرخه دلار حذف خواهند شد.
فراتر از این موضوع، منافع مشترک تجاری، سیاسی و امنیتی ایالات متحده و اتحادیه اروپا را نیز باید در نظر گرفت. بی‌دلیل نبود که امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه پس از خروج آمریکا از برجام اعلام کرد که ما (اروپا) با واشنگتن بر سر برجام و ایران وارد جنگ نمی‌شویم؛ حتی آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان نیز صراحتا اذعان کرد که اتحادیه اروپا، توان جبران خسارات شرکت‌ها و افرادی در اروپا که خواستار تجارت با ایران (باوجود تحریم‌های یکجانبه آمریکا) هستند را ندارد.