جوکر یک موفقیت همه‌جانبه برای تمام سازندگان آن است؛ از کمپانی سرمایه‌گذار تا کارگردان و بازیگر.

فیلم جوکر؛ ضدسیستم یا چپ؟
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

هادی آبیلی:  «جوکر» سودده‌ترین فیلم کمیک‌بوکی تاریخ، پرفروشترین فیلم تاریخ سینما با درجه سنی بزرگسال(R) و کم‌خرج‌ترین فیلم سینماست (بودجه 60 میلیون دلار) که توانسته بیش از یک میلیارد دلار فروش کند(با وجود ممنوعیت اکران در سینماهای مهم چین). جز این دستاوردها برای کمپانی، «جوکر» تاد فیلیپس را از سازنده سری «خماری» و «سگ‌های جنگ» که یک کمدی‌ساز و فیلمساز میان‌رده به حساب می‌آمد، تبدیل به یکی از کارگردانان مهم این روزهای سینمای جهان کرد و خواکین فینیکس را بر قله بازیگری جهان نشاند.
مساله اما این‌ها نیست. مساله، کیفیت فنی بالای فیلم هم نیست و به نظر چیزی که باعث موفقیت همه‌جانبه اثر شده، نه کیفیت هنری بالای آن-که به‌تنهایی قابل بحث است- بلکه احساس همذات‌پنداری شدیدی است که مردم عادی با وضعیت بغرنج «آرتور فلک»(جوکر) و نسبت او با طبقه حاکم دارند. نکته مهم در این است که این فیلم رادیکال و وحشی در برابر سیستم که صدای بسیاری از سیاستمداران را درآورده و گروه‌های مختلفی به آن انگ ترویج خشونت و هرج‌ومرج می‌زنند، محصولی از «جریان اصلی» (Mainstream) سینمای آمریکاست و نه تولید یک جریان مستقل و آلترناتیو. چرا هالیوود همواره قدرتمندترین جریان هنری -رسانه‌ای جهان و بزرگترین ضامن امنیت ملی آمریکاست؟ دقت کنید که ضدسیستم‌ترین و منتقدانه‌ترین فیلم حداقل یک دهه اخیر علیه وضع موجود آمریکا و اشراف حاکم که رو به اضمحلال‌ترین و تاریک‌ترین بازنمایی از جامعه‌ آمریکا را ارائه می‌دهد و مهم‌ترین «شرور» تاریخ سینما را هم در جایگاه مظلوم و ستمدیده می‌نشاند، از دل یکی از مهم‌ترین کمپانی‌های همین سیستم درآمده. «گاتهام‌سیتی» شهر سیاهی که اینجا بیش از تمام آثار کمیک‌بوکی دیگر رو به زوال و نابودی‌ اسست و هر نوع اخلاقی در آن مرده،  همان نیویورک امروز است و فیلمساز بی‌هیچ محافظه‌کاری و ترس از واکنش تند سیستم آن را به تصویر می‌کشد. 

«جوکر» واکنش جهانی‌ترین رسانه‌ آمریکا، «هالیوود»، به وضعیت زیرپوست جامعه است؛ تحلیلی منتقدانه از چرایی به قدرت رسیدن «جوکر»ها(مانند ترامپ) در جامعه‌ای بحران‌زده و به آنارشیسم رسیده و همچنین نگاهی دلسوزانه به مردم طبقه فرودست و «مستضعف» که حالا «رویا»ی خود یعنی انتقام از ثروتمندان و حاکمان و اعضای الیگارشی را روی پرده می‌بینند. این خروجی مهم نظام هنری-رسانه‌ای همواره زنده‌ای است که منتقد سیستم و سمت مردم بوده و نه ماله‌کش سیستم. چنین رسانه‌ای است که اتفاقا می‌تواند حافظ امنیت همان سیستم باشد. 

آیا «جوکر» فیلمی با تفکر چپ است؟ ابدا. آیا سیستم سرمایه‌داری هالیوود فیلمی با این حجم از تبلیغات علیه «سرمایه‌داری» ساخته؟ خیر. در «جوکر» مساله اصلی فردیت «آرتور فلک» است و «فردیت» اساسا مساله‌ تفکر چپ نیست. جز این، فیلم درنهایت فقرا را آشوبگر معرفی می‌کند؛ آنارشیست‌هایی که به هرج‌ومرج دامن می‌زنند. فیلم تحلیلی است از چرایی ایجاد بستری برای بروز و ظهور چنین جریانی با نگاهی همدلانه به معترضان و منتقدانه به مدیران سیستم و قدرتمندان. ایده‌ کلی فیلم همان است که «جوکر» در شوی تلویزیونی خطاب به «موری»(رابرت دنیرو) می‌گوید. اینکه «چرا شما خودتون رو جای ما نمیذارید؟»  مساله این است که حتی «آرتور فلک»(جوکر) تمام تلاشش را می‌کند که شهروند مفیدی باشد و مرتکب خطایی نشود اما این شرایط اقتصادی-اجتماعی است که او را به این نقطه می‌رساند. فیلم اتفاقا از این جهت اثری کاملا «منتقدانه» با لحنی بسیار تند است اما هرگز فیلمی با تفکر چپ یا ضدسرمایه‌داری نیست. 

مساله اصلی و عبرت‌آموز هم دقیقا همین‌جاست. ساخته‌شدن «جوکر» در دل جریان اصلی هالیوود را مقایسه کنید با اختگی، بی‌مساله‌گی و ماله‌کشی رسانه‌های حامی سیستم در ایران، از تلویزیون تا خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها که نه‌تنها کمترین میزان انتقاد را هم برنمی‌تابند بلکه حتی از صحبت درباره همین «جوکر» آمریکایی هم می‌ترسند. جالب نیست که آمریکا نگران شورش اجتماعی پس از ساخت و اکران گسترده جوکر نیست و رسانه‌های ما در ایران از تماشای فیلم توسط مردم نگرانند؟ عملکرد تلویزیون ایران در آشوب‌های اخیر می‌تواند نقطه تمرکز بسیار مفیدی برای فهم کارکرد معکوس رسانه در ایران باشد؛ رسانه‌ای ظاهرا ملی که باید با گفتن حرف مردم تبدیل به مرجعی قابل‌اطمینان برای آنها شود و با گفتن درد آنها مانع از کشیده‌شدن اعتراضات به خیابان شود -با دانستن بخش سازماندهی‌شده آشوب‌ها- تبدیل به تریبون یک‌طرفه‌ای شده که با گذشت چند هفته از آغاز ناآرامی‌ها یک‌بار درددل مردم در مورد گرانی‌ها و انتقادات معیشتی آنها را بازتاب نداده است. مردم بازتاب انتقادات بحق خود را باید در کدام رسانه ببینند؟ 

مساله در فهم رسانه است؛ اینکه رسانه‌ مردمی‌تر اتفاقا خدمت بیشتری به امنیت سیستم می‌کند و رسانه‌های حکومتی ضربه‌ مهلکی به همان نظام خواهند زد. فهم قدرت و مکانیزم عملکرد هالیوود در فهم ساخته‌شدن «جوکر» است؛ اینکه چطور رسانه‌ای با این میزان مخاطب و اهمیت، جلوتر از بروز واقعه، به سیستم هشدار می‌دهد و در مورد زمینه‌های بروز آن تحلیلی منتقدانه ارائه می‌دهد. 

داستان تلخِ یک شورش

جوکر از کجا آمده و به کجا می‌رود؟ 

محبوبه شریف‌حسینی: ورژن تازه‌ای که از جوکر به کارگردانی تاد فیلیپس می‌بینیم، شخصیت شنیده‌شده ما از جوکر را به نمایش می‌گذارد؛ شخصیتی که پیش از این نیز در فیلم‌ها و داستان‌هایی با همین نام دیده یا خوانده بودیم. در نخستین کتاب‌های تصویری که از جوکر منتشر شد، او حتی برای خودش هم شخصیتی ناشناخته بود. آنچه جوکر را یک‌شبه به الهه انتقام بتمن تبدیل کرد، نبود یک تاریخچه هوشمندانه است. در فیلم بتمن نسخه سال 1989میلادی بود که جوکر زمانی تبدیل به یک آدمکش شد. او در این داستان برای نخستین گام مدیرش را که به او خیانت کرده بود، کشت. بتمن او را به درون مخزن مواد شیمیایی انداخت و جوکر درصدد انتقام از بتمن برخاست. در گام بعد و در فیلم شوالیه تاریکی، شخصیت او به‌طور کامل شکل گرفته است اما باز هم چیز زیادی از او دستگیرمان نمی‌شود. هنوز دقیقا نمی‌دانیم که جوکر کیست و چنین شخصیتی به کجا قرار است برسد؛ نادانسته‌هایی که در فیلم تازه‌ساز فیلیپس تاحدود زیادی برای مخاطبان روشن می‌شود. شخصیت جوکر در این داستان محور اصلی است و آدم‌ها، موقعیت‌ها و جنبش‌های دیگر حول او تعریف می‌شوند.

جوکر، حالا یک اسم دارد؛ آرتور فلک. در یکی از نسخه‌های مصور جوکر، اطلاعاتی از او منتشر شده است. او یک کمدین شکست‌خورده و بدشانس است و دست‌نوشته‌هایش نشان می‌دهد که از نوعی بیماری ذهنی رنج می‌برد. او با مادرش، پنی، بسیار مهربان است و رابطه دوستانه‌ای با همسایه سیاه‌پوستش سوفی دارد. در فیلم می‌بینیم که او چندین بار مورد آزار و اذیت اراذل گاتهام قرار می‌گیرد. داستان فیلم نیز با همین صحنه‌ها آغاز می‌شود. آرتور مشغول دلقک‌بازی در خیابان‌های گاتهام است که عده‌ای نوجوان تصمیم به آزار و اذیت او می‌گیرند. آرتور را به‌شدت کتک می‌زنند و درحالی‌که آرتور از شدت درد روی زمین افتاده و به خودش می‌پیچد، فیلم آغاز می‌شود. یک آغاز دردناک اما هوشمندانه و همراه‌کننده. تکلیف فیلیپس از همین ابتدای راه با مخاطبانش روشن است. او به‌روشنی در زمین جوکر ایستاده و به تماشاگر نشان می‌دهد که قرار است داستان از چه منظری روایت شود. یک داستان روان‌شناختی که رنگ‌وبوی اجتماعی به خودش گرفته و درصدد است زمینه‌هایی از فرهنگ و اقتصاد را به چالش بکشد؛ اما جوکر، فیلیپس و دیگران در تمام صحنه‌های این داستان تاکید دارند که سیاسی نیستند! آنها از یک بستر روانی و فرهنگی برخاسته و علیه ناخواسته‌هایی قیام کرده‌اند که بیش از ایدئولوژیک‌بودن این انگیزه‌ها، شائبه فردیت را در سر می‌پرورانند. هرچند مخاطب در تمام این لحظات آرمان‌های نظام سرمایه‌داری را در خطر می‌بیند و ثروتمندان را نماینده جامعه مخالف جوکر می‌داند اما او خود چنین ادعایی ندارد؛ چنان‌که در شوی تلویزیونی نیز به صراحت می‌گوید من سیاسی نیستم و با سیاست کاری ندارم. در نهایت جوکری را می‌بینیم که قابل درک است؛ البته که باید هم این‌طور باشد چرا که او شخصیت اصلی داستان است. فیلم، جایی برای قهرمان نشان‌دادن جوکر بوده و این موضع‌گیری آگاهانه برای رسیدن به پایان تراژیک او کاملا درست است. تمام معترضان گاتهام حالا یک جوکر هستند و اصلا شاید هرکسی از ظن خود همراه این حرکت شده باشد. درست همان چیزی که در بی‌نظمی مطلوب جوکر مورد تاکید قرار گرفته است.

همان‌طور که در ابتدای این نوشتار اشاره شد، ایفاگری نقش جوکر قصه عجیبی در هالیوود دارد. بازیگرانی که در قالب این کاراکتر فرو می‌روند، همگی از حال‌وهوای عجیب روزهایی که لباس و نقاب دلقک دیوانه را برای دوران فیلم‌برداری به تن داشتند، روایت‌های جالبی نقل می‌کنند. جنونی که جوکر در ذات خود دارد، به هر طریقی شده به بازیگر او هم می‌رسد؛ حتی اگر این نقش مانند فیلم «جوخه خودکشی» ضعیف پرداخته شده باشد. این جنون از هرکجا که آمده و هر دلیلی که دارد، دامن اجتماعی را می‌گیرد که سرمنشأ اول و آخر این جنون است. 

فیلیپس این سیر شخصیتی را به‌درستی و البته با نمایش کامل تکامل نشان می‌دهد. فیلم کاملا می‌تواند یک پرونده مطالعاتی مناسب برای مفهوم تحلیل شخصیت در بین روان‌شناسان و البته جامعه‌شناسان باشد. تبدیل آرتور از یک جوان مریض و دلقک ساده به یک دلقک آدمکش؛ از ترسناک‌ترین روایات تغییرات شخصیتی در تاریخ سینماست. شاید پیش از این فقط جورج لوکاس توانسته بود در چند فیلم متوالی آن را به تصویر بکشد. اینجا تفاوت اما این است که جوکر بسیار باورپذیرتر از آن فیلم‌هاست و بیش از حد به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، شباهت دارد؛ حال چه این جامعه در فرانسه این روزها معنا شود و چه در خاورمیانه یا شرقی که حتی اکران جوکر را نیز تاب نمی‌آورد.

خشونت معیار اصلی و موضوع اصلی رفتار جوکر است. خشونتی که این روزها گفته می‌شود در فیلم جوکر وجود دارد و نگران کننده است، یک خشونت پنهان است. فیلم مانند یک اثر سینمایی ترسناک موفق که ترس از نوع زیرپوستی را به ارمغان می‌آورد، خشونتی نهان دارد و بیشتر از یک فیلم که در آن کشت و کشتار و تکه شدن بدن‌ها وجود دارد تاثیرگذار است. دلیل این باورپذیری و تاثیرگذاری هم چیزی جز منشاء واقعی این ترس نیست. جوکر از دل جامعه و شرایطی برآمده که برای همه ما آشناست. هر روز بخشی از آن را در مترو، اتوبوس، خیابان‌ها و اندرونی زندگی تجربه کرده، دیده یا شنیده ایم. خشونتی که در پس آرامش آرتور قرار دارد، ریشه در عناصر بسیار تلخی دارد که با رو شدن آن‌ها، هضم کردن این خشونت برای مخاطبین بزرگسال کاملا قابل درک است. در واقع می‌خواهم بگویم فیلم اینطور پیش نمی‌رود که یک خشونت غرض‌ورزانه بی‌حد و حصر بدون دلیل به تصویر بکشد. خشونت‌‌های جوکر هنوز در جاهایی تبدیل به عطوفت می‌شود و این پارادوکس در برخی صحنه‌‌ها شبیه به سکانس‌های خلق شده توسط تارانتینو از آب در آمده است. مثلا وقتی جوکر با بی رحمی تمام رندل را می‌کشد، مخاطب در بهت و حیرت فرو می‌رود. اما بلافاصله صحنه‌ای از عطوفت او را می‌بیند که با دوست دیگرش برقرار شده است. او گری را نمی‌کشد، نه به این خاطر که به دنبال منفعتی باشد، بلکه به این دلیل که نقش سلبی یا ظلمی از سوی او ندیده، پس حتی در خشن‌ترین صحنه داستان، از ابراز محبت به دوست پیشین خود نیز بازنمی ماند. خشونت جوکر با شعارهای سیاسی دموکراسی سنخیتی ندارد ولیکن جوابیه‌ای است که شاید در بسیاری از جوامع، آخرین راه حل باشد. او در واقع یک انقلابی است و رهبر انقلابی است که ناخودآگاه آن را به راه انداخته است. جوکر رهبر انقلابی جریانی است که از دل آسیب‌های جامعه به او برآمده، نماینده قربانیانی که همه می‌دانیم روزی علیه صاحبان آسیب می‌شورند و جوکر داستان تلخ این شورش است.