بولتون در کتابش می‌نویسد: اگر ایران به آمریکایی‌ها یا همپیمانان ما حمله می‌کرد، می‌توانستیم پاسخ نظامی بدهیم و روند دیپلماسی را متوقف کنیم؛ به همین امید بود که فکر استعفا را از سرم بیرون می‌کردم.

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

مشرق - کتاب جنجالی جان بولتون، مشاور سابق امنیت ملی ترامپ، تحت عنوان «اتاقی که اتفاق آن‌جا افتاد: خاطرات کاخ سفید [۱] » بالأخره منتشر شد. طی روزهای منتهی به انتشار کتاب، رسانه‌های آمریکایی و به ویژه خبرگزاری‌های منتقد ترامپ، بخش‌هایی از این کتاب را منتشر کردند که نشان می‌داد حاوی توصیفات افشاگرانه‌ای علیه شخص ترامپ و نحوه اداره دولت کنونی آمریکاست.

سرویس جهان مشرق طی یک مجموعه گزارش، ترجمه فارسی بخش‌هایی از کتاب «اتاقی که اتفاق آن‌جا افتاد» را که در آن‌ها از ایران نام برده شده، خدمت مخاطبان محترم ارائه خواهد کرد. البته افشاگری جان بولتون علیه رئیس سابقش به هیچ عنوان به این معنا نیست که وی تمامِ یا حتی بخشی از حقیقت را بیان کرده است. بولتون نه تنها سیاستمداری به شدت افراطی و جنگ‌طلب است، بلکه به فریب‌کاری و سیاست‌زدگی در آمریکا شهرت دارد. به طور خاص آن‌چه که درباره این مجموعه گزارش باید مدنظر قرار داد، خصومت آشکار بولتون با ایران است؛ کتاب جان بولتون را نیز باید از پشت همین عینک، مطالعه کرد.  بنابراین لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیم‌گیران عرصه سیاسی کشور از محتوای کتاب جان بولتون این مجموعه گزارش را منتشر می‌کند و دیدگاه‌ها، ادعاها و القائات کتاب مذکور لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید، قسمت سیزدهم از ترجمه بخش‌های مربوط به ایران در کتاب «اتاقی که اتفاق آن‌جا افتاد» است.  مشرق پیش از این شماری از جنجالی‌ترین ادعاهای کتاب جان بولتون را منتشر کرده است که گزارش آن را می‌توانید از این‌جا بخوانید. همچنین قسمت‌های قبلی مجموعه گزارش کنونی را می‌توانید از لینک‌های انتهای همین گزارش بخوانید.

ترامپ بدون آن‌که به من چیزی بگوید، از «آبه» [نخست‌وزیر ژاپن] خواسته بود میان ایران و آمریکا میانجیگری کند و آبه این درخواست را جدی گرفته بود. با توجه به تهدیدهای روبه‌رشدی که برای منافع آمریکا و همپیمانانش در خلیج فارس وجود داشت، این جدیدترین اشتباهِ ترامپ، فوق‌العاده بی‌موقع بود. به خصوص از این جهت که برای من روشن بود ترامپ، آبه را به ایفای نقشی علنی ترغیب کرده که تنها می‌تواند به شکست منجر شود (که در نهایت هم همین‌طور شد). آبه در فکر سفر به ایران در اواسط ماه ژوئن و پیش از نشست «گروه ۲۰» در اوساکا [یکی از شهرهای ژاپن] بود؛ که باعث می‌شد این مأموریت بیش‌تر در کانون توجه قرار بگیرد. من وقتی پیش از سفر رسمی ترامپ برای ملاقات با امپراتور ژاپن، به این کشور رفته بودم، با خود آبه دیدار داشتم و او تأکید کرد فقط در صورتی به ایران سفر خواهد کرد که ترامپ بخواهد، و احتمال مفید بودن این سفر وجود داشته باشد. بدیهی است که من نمی‌توانستم بگویم به نظرم کل این طرح، مزخرف است، اما به آبه پیشنهاد کردم خصوصی با ترامپ در این‌باره صحبت کند و برای پیشبرد کار تصمیم بگیرد.

دوشنبه، ۲۷ می، ساعت ۱۱ صبح، طی سفر رسمی ترامپ به ژاپن، آبه و ترامپ در اتاق «آساهی-نو-ما» در قصر آکاساکا، به گفت‌وگو نشستند. در این جلسه، علاوه بر رهبران دو کشور، تنها من و «یاچی» [مشاور امنیت ملی ژاپن]، و مترجم‌ها حضور داشتیم. آبه با ارائه خلاصه‌ای از صحبت‌های شام شب گذشته خود با ترامپ، مجدداً تأکید کرد که ۱۲ و ۱۳ ژوئن به ایران سفر خواهد کرد. به این‌جای حرفش که رسید، دیگر ترامپ واقعاً داشت خواب می‌رفت. اگرچه هرگز از روی صندلی‌اش نیفتاد و به نظر هم نمی‌رسید نکات مهم صحبت‌های آبه را نشنیده باشد، اما (به بیانِ جاودانه‌ی یکی از فرمانده‌های آموزشی من در پادگان «فورت پولک») «داشت روی پلک‌هایش دنبال سوراخ می‌گشت.»

ظریف [وزیر خارجه ایران] هفته پیش از آن در توکیو بود و برداشتِ آبه از دیدار با او این بود که به ایران سخت گذشته و تهران احساس می‌کند در بحران فرو رفته است. آبه می‌گفت به نظرش تصمیم ترامپ برای فرستادن ناو هواپیمابر «آبراهام لینکلن» [به خاورمیانه] بسیار مؤثر بوده است. او برای تصمیم‌گیری در مورد رفتن به ایران آماده بود، اما در صحبتی که اخیراً با چند کشور عربِ دوست ما داشت، آن‌ها به شدت با این کار مخالفت کرده بودند. ترامپ با قطع صحبت آبه گفت که او نباید در این‌باره نگران باشد، چون آمریکاست که دارد از آن‌ها [اعراب] دفاع می‌کند، ما برای خودمان تصمیم می‌گیریم، و هیچ‌کس هم نمی‌تواند به ما بگوید چه کاری بکنیم یا نکنیم. بعد از گفت‌وگوهای بیش‌تر، ترامپ گفت تورم در ایران یک میلیون درصد شده، تولید ناخالص داخلی آن‌ها به منفی ۱۰ درصد رسیده، و این کشور به شدت آسیب دیده است. بعد به دلیل نامعلوم گفت «مون» [رئیس‌جمهور کره جنوبی] به او التماس کرده که در این سفر [به ژاپن]، به کره جنوبی هم برود، اما ترامپ نپذیرفته است.

تصویری که بولتون (راست) در کتابش از دیدار با «مون جائه‌این» رئیس‌جمهور کره جنوبی (چپ) همراه با دونالد ترامپ (دوم از چپ) و مایک پمپئو (دوم از راست)، مورخ ۱۱ آوریل ۲۰۱۹، و گفت‌وگو درباره سلاح‌های هسته‌ای و موشک‌های بالستیک کره شمالی منتشر کرده است؛ ترامپ می‌گوید طی سفر ماه می‌اش به ژاپن، «مون» التماس کرده رئیس‌جمهور آمریکا به کره جنوبی هم برود، اما ترامپ نپذیرفته است.

ترامپ تصور می‌کرد ایران دارد نابود می‌شود و راهی ندارد جز این‌که با آمریکا به توافق برسد. می‌خواست فوراً با آن‌ها دیدار کند، «در میانه‌ی راه» (که فکر می‌کنم منظورش به لحاظ جغرافیایی بود). اگرچه نمی‌خواست ایران را تحقیر کند، و اتفاقاً واقعاً امیدوار بود که موفق هم بشوند، اما صراحتاً اعتقاد داشت که نباید به سلاح هسته‌ای دست پیدا کنند، چون این سلاح‌ها پیشاپیش بیش از حد در دنیا گسترش پیدا کرده بودند؛ ترامپ دو بار روی این نکته تأکید کرد و از آبه خواست پس از این‌که او ژاپن را ترک کرد، با ایرانی‌ها تماس بگیرد و این را به آن‌ها بگوید. ترامپ مخصوصاً می‌خواست ایرانی‌ها بدانند که نباید به حرف‌های «جان کری [۲] » [وزیر خارجه سابق آمریکا در دوران ریاست‌جمهوری باراک اوباما] گوش بدهند. معتقد بود که می‌تواند مذاکرات را یک روزه به سرانجام برساند، نه این‌که نُه تا دوازده ماه آن را کِش بدهد.

و البته ترامپ [به آبه گفت به ایرانی‌ها بگوید که رئیس‌جمهور آمریکا] کاملاً آماده بود که در صورت لزوم وارد جنگ شود و ایران باید این را درک می‌کرد؛ در غیر این صورت هرگز توافقی در کار نبود. ترامپ افراد زیادی را در اطرافش داشت که خواهان جنگ بودند، اما به خاطر خود او هرگز جنگی اتفاق نمی‌افتاد. طبق معمول، ترامپ در تنها چند ثانیه، از «توافق در عرض یک روز» به «جنگ تمام‌عیار» تغییر موضع داد. آبه گفت پیام ترامپ را به ایرانی‌ها انتقال خواهد داد، و پیشنهاد کرد که همزمان با آماده شدن او برای سفر به ایران، من و یاچی طرح پیشنهادی‌مان را برای تحویل به ایران نهایی کنیم. این بهترین خبر آن روز صبح بود. ترامپ هم گفت آبه باید با سرعت هر چه بیش‌تر دست به کار شود. در این زمان که کمی پیش از ظهر بود، شرکت‌کنندگان در جلسه‌ی بزرگ‌تر وارد شدند و آبه جلسه دوم را شروع کرد. در ابتدای جلسه گفت او و ترامپ جلسه بسیار مفید و سازنده‌ای با حضور مشاوران امنیت ملی خود داشته‌اند؛ خب این هم یک برداشت از جلسه صبح بود.

در سفر از توکیو به لندن برای ملاقات رسمی بعدی، برای سوخت‌گیری مجدد و استراحت خدمه پرواز، شب را در ابوظبی سپری کردیم. در آن‌جا من این فرصت را پیدا کردم تا در تاریخ ۲۹ می، با شاهزاده «محمد بن‌زاید» ولیعهد ابوظبی، ملاقات کنم. سابقه آشنایی من با او و همچنین همتای اماراتی‌ام، شیخ «طحنون بن زاید»، و برخی مقامات اماراتی دیگر، به سال‌ها قبل برمی‌گشت. ولیعهد چندین بار تکرار کرد که رفتن من به آن‌جا بی‌نهایت و پیامی که به سراسر منطقه خلیج فارس ارسال می‌کند، بی‌اندازه مهم است. او و بقیه اماراتی‌ها از انفعال آمریکا در واکنش به اقدامات تحریک‌آمیز اخیر ایران، از جمله اعطای شمار روزافزونی موشک و پهپاد به حوثی‌ها [انصارالله] و شبه‌نظامیان شیعه عراقی، و کمک به طالبان و داعش در افغانستان، به شدت نگران بودند

همچنین با توجه به اخباری که در مورد مأموریت آبه شنیده بودند ، نمی‌توانستند درک کنند که چرا ترامپ خواهان مذاکره با ایران است. من سعی کردم برای آن‌ها توضیح بدهم که نظریه ترامپ این است که مذاکره واقعاً معنا و مفهومی غیر از مذاکره ندارد؛ که البته موفق نبودم. ولیعهد و کشورهای عرب خلیج [فارس] با این نظریه موافق نبودند؛ و مهم‌تر از آن، ایران هم موافق نبود. همه آن‌ها معنای این کار را ضعف می‌دانستند. (بعد از رسیدن من به لندن، «مساعد بن محمد العیبان» مشاور امنیت ملی سعودی که قبلاً اصلاً او را ندیده بودم، با من تماس گرفت تا بگوید محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، چه‌قدر از سفر آبه به ایران ناراحت است. من اصرار کردم ولیعهد سعودی مستقیماً با ترامپ تماس بگیرد، چون فکر می‌کردم ممکن است شانس او برای متقاعد کردن ترامپ بیش‌تر از من باشد.) من در حالی امارات را به مقصد لندن ترک کردم که به اندازه دوران ریاست‌جمهوری اوباما ناامید و سرخورده بودم. در آن زمان هم رهبران کشورهای خاورمیانه یکی پس از دیگری سؤال می‌کردند که چرا اوباما تصور می‌کند آیت‌الله‌ها داوطلبانه از تروریسم یا سلاح هسته‌ای دست می‌کشند.

پس از سفر رسمی انگلستان، مراسم‌های هفتادوپنجمین سالگرد «روز دی  » [عملیات در «نرماندی» در جنگ جهانی دوم] به میزبانی انگلیسی‌ها و سپس فرانسوی‌ها برگزار شد؛ ابتدا ۵ ژوئن در «پورتسموث»، جایی که بسیاری از نیروها از آن‌جا سوار قایق‌ها شده بودند، و بعد، ۶ ژوئن در خود «نرماندی». پس از مراسم جشن نرماندی، مکرون برای صرف ناهار میزبان ترامپ بود و موضوع اصلی بحث‌شان ایران. مکرون روی «ضرب‌الاجل ۸ جولای» متمرکز بود؛ ایران این اولتیماتوم را به اروپا داده بود تا منافع اقتصادی‌ای را که تهران فکر می‌کرد طبق برجام طلبکار است، تأمین کند، و گفته بود در غیر این صورت شروع به نقض محدودیت‌های کلیدی این توافق خواهد کرد. اتحادیه اروپا معتقد بود که چنین تخلفات و نقض‌هایی می‌تواند به معنای مرگ توافق باشد.

به علاوه، از نظر من، مکرون می‌خواست در اقدام آبه مشارکت داشته باشد. می‌خواست بداند ما تمایل داریم از چه چیزهایی صرف‌نظر کنیم. آیا آمادگی داریم تحریم‌ها را کاهش دهیم؟ در عوض، چه چیزی از ایران می‌خواهیم؟ این‌که اقدامات نظامی خود را در سوریه و یمن کاهش دهد؟ ترامپ بعد از توضیح دوباره تأثیر وضع مجدد تحریم‌های آمریکا بر ایران، دوباره بحث کِری و نقض «قانون لوگان [۵] » [که شهروندان حقیقی آمریکا را از مذاکره با دولت‌های متخاصم منع می‌کند] را مطرح کرد و این‌که او ایران را متقاعد کرده تا وارد مذاکره نشود.

«منوچین  » [وزیر خزانه‌داری آمریکا] گفت ما به آسانی می‌توانیم تحریم‌ها را بسته به رفتار ایران، خاموش و روشن کنیم؛ که البته این حرف، به لحاظ اثربخشی تحریم‌ها مطلقاً غلط بود، و مطابق با هیچ‌یک از اختیاراتی نبود که ترامپ تا آن زمان به منوچین داده بود. شاید ترامپ داشت در این جهت حرکت می‌کرد، اما منوچین داشت چاپلوسی [ترامپ را] می‌کرد؛ به قیمت تسلیم شدن بدون حتی در نظر گرفتن پیامی که کاهش تحریم‌ها ممکن است به همه جهان ارسال کند، یا حتی بپرسد در برابر این کار، چه چیزی به دست می‌آوریم. مکرون صراحتاً گفت می‌ترسد ایران مذاکره را مطلقاً رد کند. من هم تقریباً مطمئن بودم که این اتفاق می‌افتد و ما را از دستِ خودمان [و تلاش‌های بی‌جای ترامپ برای توافق با ایران] نجات می‌دهد. کل این گفت‌وگو [با مکرون] فاجعه بود. سفر آبه به ایران به اندازه کافی بد بود، اما اضافه کردن اروپایی‌ها به این پروژه می‌توانست وضع را بدتر هم بکند. دستورکار اروپایی‌ها کاملاً متفاوت بود؛ به جای هرگونه اقدام جدی در برابر مسئله اصلی [یعنی تهدید ایران]، می‌خواستند توافق هسته‌ای را به هر قیمتی حفظ کنند. البته اگر ایران با ادامه اقدامات جنگ‌طلبانه خود، اهداف جدیدی از آمریکا و همپیمانانش را هدف قرار می‌داد، هرگونه پاسخ نظامی آمریکا می‌توانست روند دیپلماسی ژاپن یا اروپایی‌ها را متوقف کند. همین باعث شده بود که من تا آن زمان، فکر استعفا را از سر بیرون کنم.

کمی بعد از ساعت شش بعدازظهر به وقت واشینگتن، در راه بازگشت به پایگاه «اندروز  » [در ایالت مریلند، چسبیده به واشینگتن، جایی که هواپیمای اختصاصی رئیس‌جمهور آمریکا از آن بلند می‌شود و در آن می‌نشیند]، «کوپرمن » [معاون وقت جان بولتون] تماس گرفت. چند ساعت قبل، یک پهپاد آمریکایی «ام‌کیو-۹ ریپر  » (نسخه‌ای از «پرداتور  ») توسط یک موشک زمین‌به‌هوا در نزدیکی بندر «حدیده» یمن سرنگون شده بود. احتمال می‌رفت که حوثی‌ها [انصارالله] (یا ایرانی‌ها از داخل مناطق تحت کنترل حوثی‌ها) این موشک را شلیک کرده باشند. حوثی‌ها مسئولیت این حمله را به عهده گرفتند، بنابراین کوپرمن جلسه «کمیته معاونان» را برای ساعت ۸ صبح روز جمعه ترتیب داد تا در مورد واکنش آمریکا تصمیم‌گیری شود. نهایتاً تقریباً هیچ واکنشی نشان ندادیم، چون «پال سِلوا» معاون [وقت] ستاد مشترک ارتش اصرار داشت که ما اطمینان نداریم چه کسی ریپر را سرنگون کرده و چه کسی دیگر حملات اخیر را انجام داده است.

ارزیابیِ من دقیقاً نقطه عکسِ نظر سلوا بود. سلوا مثل دادستانی رفتار می‌کرد که انتظار داشت جُرم را با اسناد و مدارکی فراتر از یک «شکِ منطقی» اثبات کنیم. اگر تأکید روی «منطقی» بود، در این مورد به «شک منطقی» بسیار نزدیک شده بودیم؛ چه کسی جز ایران یا وابستگانش ممکن بود این کار را انجام بدهد؟ اما مهم‌تر از آن، ما که در حال قضاوت دادگاهی درباره یک پرونده نبودیم؛ بلکه در دنیای واقعی و پرآشوبی قرار داشتیم که دانسته‌ها همیشه در آن ناقص هستند. البته در این دنیای واقعی، بوروکرات‌هایی هم هستند که متخصصِ انجام ندادنِ کارهایی هستند که دلشان نمی‌خواهد آن‌ها را انجام بدهند؛ به خصوص در کابینه رئیس‌جمهوری که نظراتش گاهی ساعت‌به‌ساعت تغییر می‌کرد. اما آن‌چه بدتر بود این بود که غیرنظامیان وزارت دفاع سعی داشتند با فشار به اسرائیل، مانع از اقدامات تدافعی آن شوند. البته پمپئو به من گفت که خودش شخصاً (و به‌درستی) در این‌باره مداخله کرده و جلوی آن‌ها را گرفته است. اما روحیه «متیس»  [وزیر دفاع سابق آمریکا که مقابل ایران منفعلانه رفتار می‌کرد] هنوز زنده بود.

ساعت هشت و نیم صبح روز جمعه، ۷ ژوئن، یاچی با من تماس گرفت تا موضوعات مذاکره آبه در سفر ایران را مرور کنیم. متنِ یاچی شامل طرحی بود که آن‌قدر به نفع ایران سخاوتمندانه بود که به نظر می‌رسید مکرون یا مرکل آن را نوشته‌اند. ژاپن در مورد ایران و کره شمالی دچار اسکیزوفرنی [توهم و دوگانگی] بود؛ نسبت به اولی (به خاطر نفت) نرم‌خو بود و نسبت به دومی (به دلیل واقعیت‌های ناخوشایند) سخت‌گیر. من بارها تلاش کردم تا به ژاپنی‌ها نشان دهم که این دو تهدید چه‌قدر شبیه به هم هستند؛ اما فقط گاهی اوقات در متقاعد کردن آن‌ها موفق می‌شدم. ژاپن به‌درستی درک می‌کرد که «فشار حداکثری» در برابر کره شمالی استراتژی مناسبی است، و اگر یکی از کشورهای اتحادیه اروپا پیشنهادِ آبه درباره تهران را در مورد پیونگ‌یانگ مطرح می‌کرد، آبه قاطعانه و بی‌درنگ این پیشنهاد را رد می‌کرد.

من دوست داشتم فاصله میان ژاپن و اروپایی‌ها هر چه بیش‌تر حفظ شود، چراکه فکر می‌کردم اهداف آن‌ها بسیار متفاوت و در واقع متناقض است. مفصلاً برای یاچی توضیح دادم همان‌طور که تضعیف تحریم‌ها علیه کیم جونگ‌اون تنها او را ترغیب می‌کند تا خواستار شرایط بهتری در موضوع سلاح‌های هسته‌ایش شود، کاهش فشار بر ایران هم درست همین تأثیر را در تهران خواهد داشت. یاچی را در جریان تهدیدهای ایران قرار دادم تا به جدی بودن این خطر پی ببرد. برای توضیح بیش‌تر مسئله نیز از سرنگونی پهپاد ریپر و دیگر حملاتی که پیش‌تر [در این کتاب] اشاره شد، استفاده کردم. به علاوه، اهمیت سفر آبه از نظر ترامپ، دشواری این سفر، و اهمیت انجام درستِ آن را برای یاچی توضیح دادم. بعید بود بشود مأموریت آبه را تضعیف کنم، اما به همان اندازه مصمم بودم که به او اختیار تام داده نشود؛ به خصوص با توجه به تلاش‌هایی که فرانسه و منوچین برای حفظ برجام می‌کردند.

دوشنبه، ۱۰ ژوئن، در مورد پیشرفت طرح‌های آبه با ترامپ گفت‌وگو کردم. ترامپ تأکید داشت که نظریه آبه تنها در صورتی قابل‌قبول است که «آن‌ها (یعنی ایران) پای توافق [با آمریکا را] امضا کنند»؛ یعنی فعلاً امتیازی در کار نخواهد بود و فقط زمانی که ایران به شکل رضایت‌بخشی دست از ساخت سلاح هسته‌ای بردارد، امتیازی دریافت خواهد کرد. این مسئله، نکته بسیار مهمی بود، اما خود ترامپ هم (چه در رابطه با ایران و چه در رابطه با کره شمالی) در توجه به آن ثابت‌قدم نبود. به پمپئو تلفن کردم تا او را در جریان این خبرِ خوب قرار بدهم. پمپئو گفت: «پس، کار تمام است»، یعنی از وضعیت خطر خارج شده‌ایم، دست‌کم فعلاً.

بولتون حتی دوست نداشت ترامپ درباره مذاکره و توافق با ایران «حرف» بزند، چون دیپلماسی را نشانه ضعف می‌دانست 

با این وجود، پمپئو به اندازه من خوش‌بین نبود که دولت ترامپ، ماجرای انتقال «پول نقد با هواپیما» به ایران که در دوره اوباما اتفاق افتاده بود، را به گونه‌ای دیگر تکرار نکند. با توجه به گفت‌وگویی که با وزیر خارجه ژاپن داشت، نگران بود که ژاپنی‌ها آمادگی پذیرش آن‌چه که ترامپ به من [درباره اصرار به ایرانی‌ها برای تأمین خواسته‌های آمریکا پیش از امضای یک توافق جدید] گفته بود را نداشته باشند. از نظر هر دوی ما، با شبیه‌تر شدن پرونده‌های ایران و کره شمالی به یک‌دیگر در ماه‌های ژوئن و جولای، خطر به شکلی جدی در حال افزایش بود. در مورد ایران، پمپئو می‌گفت بعد از انتشار خبر مأموریت آبه، وزرای خارجه ده-دوازده کشور با او تماس گرفته‌اند و با این تصور که کمپین «فشار حداکثری» به پایان رسیده، پیشنهاد میانجیگری داده‌اند. این هم مدرک دیگری بود که نشان می‌داد در میان رهبران جهان، فقط ترامپ معتقد است که در مذاکره با دشمنان، صرفاً «مذاکره» است که اهمیت دارد، نه «محتوای مذاکره».

چنان‌که پمپئو می‌گفت اگر می‌خواهید صرفاً با ایران یک توافق هسته‌ای امضا کنید، کیفیت توافق برایتان مهم نیست، اهمیتی هم به موشک‌های بالستیک ایران، حمایت این کشور از تروریسم، و موضوعات دیگر، نمی‌دهید، چنین توافقی همین الآن هم وجود دارد: توافق هسته‌ای ایران! وضعیت درباره کره شمالی هم به همین اندازه بد بود؛ به قول پمپئو، در این «منطقه خطر» قرار داشتیم که ترامپ سیاست‌های خودش را کاملاً تضعیف کند. چندان با اطمینان نمی‌شد گفت که بقیه دنیا چه برداشتی از آشفتگی و سردرگمی ما دارد، چون فعلاً به لطف نیویورک‌تایمز  و دیگران، رسانه‌ها روی اختلافات من و ترامپ در موضوع کره شمالی و ایران متمرکز شده بودند؛ در حالی که مسئله بزرگ‌تر، اختلاف میان ترامپ و ترامپ بود.

آن شب، آبه برای مرور طرح نهایی خود در مورد ایران با ترامپ تماس گرفت؛ این طرح تقریباً به همان اندازه‌ای بی‌فایده بود که ما [من و پمپئو] می‌توانستیم آن را تخریب کنیم. با این وجود، آبه با گفتن این‌که می‌داند آمریکا در مورد ارائه چنین طرحی به ایران در این مقطع زمانی مردد است، نظر ترامپ را درباره برنامه پیشنهادی‌اش پرسید. ترامپ هیچ جوابی به این سؤال آبه نداد؛ که به همه حاضران در این تماس تلفنی نشان می‌داد ترامپ ترجیح می‌دهد آبه این طرح را به ایران ارائه ندهد. باورم نمی‌شد این‌قدر خوش‌اقبال باشیم. فقط از یک گلوله جان سالم به در نبرده بودیم، بلکه از یک موشک بالستیک قاره‌پیما با «هدف‌گیری مستقل چندگانه» نجات پیدا کرده بودیم.