ایسنا/ بیستمین سالگرد حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و تبعاتش قرار است به عنوان زمانی برای خوداندیشی عمیق و واکاوی در خصوص چیزهایی که از دست رفته و درس‌هایی که فرا گرفته شدند، باشد.

مسیر بعدی سیاست خارجی آمریکا چیست؟
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

به گزارش روزنامه گاردین، تا چند هفته قبل واکاوی گذشته با توجه به اینکه رهبران سیاسی توجه خود را صرف تهدیدات معاصر نظیر همه گیری و سلامت، وضعیت‌های اضطراری مربوط به آب وهوا، شرکت‌های بزرگ تکنولوژی و رقابت ابرقدرت‌ها از جمله ظهور چین صرف کردند، بیشتر حالتی تاریخی پیدا می‌کرد. به اصطلاح "جنگ با تروریسم" نیز اگر در ظاهر با کسب پیروزی همراه نبوده اما دست کم بیش از حد طول کشیده است. حتی این امکان مطرح شده که تروریسم افراطگر به حد یک پدیده موقت قابل مدیریت و عمدتا محدود به آفریقا و برخی عوامل خودسر حاضر در مراکز خرید اروپایی رسیده است. به جایش پایان مفتضحانه ۲۰ سال حضور آمریکا در افغانستان علاوه بر این که به معنی مصادف شدن سالگرد حملات یازده سپتامبر با دومین امارت طالبان است بلکه جان دوباره‌ای به پدیده نگاه به گذشته بخشیده است.

اگر این وضعیت قرار باشد یک قربانی زودهنگام داشته باشد آن مفهوم ملت سازی و فامیل دور بی‌رمقش یعنی دکترین مسئولیت پذیری در قبال محافظت است. جاناتان پاول، رئیس دفتر سابق تونی بلر، نخست وزیر اسبق انگلیس گفت، او هنوز نمی‌داند آیا این مفهوم برای کوتاه مدت بوده یا یک نقطه عطف است که تاریخدان‌ها مورد بررسی قرار خواهند داد.

جو بایدن، که مخالفت فراتر رفتن جنگ افغانستان از اهداف محدود مقابله با تروریسم بوده، به وضوح مایل به گزینه دوم است. او اخیرا به آمریکایی‌ها گفت: این تصمیم درباره پایان دادن به دوران اجرای عملیات‌های نظامی عمده به منظور بازسازی کشورهای دیگراست. او با ادبیاتی مشابه با ادبیات دونالد ترامپ اظهار کرد، آمریکا زمانی که اسامه بن لادن به "دروازه‌های جهنم" فرستاده شده و کمپ‌های آموزشی افراطگران نابود شد، به منافع ملی حیاتی‌اش در افغانستان دست یافت.

به طور خلاصه اداره صادرات دموکراسی در ارتش آمریکا تعطیل می‌شود. امانوئل ماکرون رئیس جمهوری فرانسه نیز با استناد به وضعیت کشور مالی گفت که او هم دیگر علاقه‌ای به مفهوم کشورسازی ندارد.

کنتراست این وضعیت با وضعیت ابتدای قرن جاری آشکار است. جورج دبلیو بوش قبل از ورود به کاخ سفید در مخالفت با مفهوم کشورسازی صحبت کرده و اظهار داشته بود: فکر نمی‌کنم سربازان کشور ما لازم باشد برای آنچه کشورسازی خوانده می‌شود مورد استفاده قرار بگیرند. من فکر می‌کنم سربازان ما لازم است برای جنگیدن در جنگ و پیروز شدن در آن مورد استفاده قرار بگیرند. در همین راستا او با تلاش‌های بیل کلینتون رئیس جمهوری اسبق در سومالی، بوسنی، کوزوو و هاییتی و لازم به ذکر نیست که با تلاش‌های ترومن در ژاپن و آلمان مخالفت کرد. حتی پس از حمله به طالبان در سال ۲۰۰۱ دونالد رامسفلد وزیر دفاع اسبق صراحتا گفت که علاقه‌ای به برنامه ریزی برای دوره بعد از جنگ نداشته و در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: فکر نمی‌کنم این مسئولیت برای ما باقی بماند که مشخص کنیم آن کشور باید چه نوع دولتی داشته باشد. طبق صحبت‌های کالین پاول، وزیر خارجه اسبق آمریکا، استراتژی مبتنی بر "بمباران کن و امیدوار باش" بود.

اما بوش در اتوبیوگرافی خود نوشت: بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ من نظرم عوض شد. افغانستان آخرین ماموریت کشورسازی-ملت سازی بود.

سقوط کابل در سال ۲۰۰۱، انتصاب یک دولت تصویب شده از سوی سازمان ملل، ورود نیروهای صلحبان سازمان مللی که تحت کنترل انگلیس و در ابتدا محدود به پایتخت بودند، آمریکا را به تفکر به این کشید که چطور این کشور را به نحوی بازسازی کند که در برابر تروریسم در آینده ایمن شود.

بوش در آوریل ۲۰۰۲ در سخنرانی در انستیتوی ویرجینیا میلیتری گفت: ما می‌دانیم صلح واقعی تنها زمانی حاصل می‌شود که ما به مردم افغانستان ابزارهای دستیابی به آرمانهای‌شان را بدهیم. صلح با کمک به افغانستان برای توسعه دولت با ثبات خودش به دست خواهد آمد.

اواخر آن سال در استراتژی امنیت ملی آمریکا ذکر شد که "اشاعه دموکراسی یک منفعت ملی حیاتی برای آمریکا" است. سال ۲۰۰۵ پنتاگون حکم Directive ۳۰۰۰.۰۵ را منتشر کرده و گفت "عملیات‌های ایجاد ثبات" یک ماموریت محوری ارتش است. در سال ۲۰۰۶ در دفتر چه راهنمای مخصوص نیروی زمینی و تفنگداران دریایی ارتش آمریکا ذکر شد که: سربازان و تفنگداران دریایی انتظار می‌رود که کشور ساز و جنگنده باشند.

جامعه بین‌المللی در دوره جهانی سازی مجوز و حتی وظیفه داشت که در قبال موارد نسل کشی یا جنایات جنگی مداخله کند.

اما با خروج از افغانستان واکنش معکوس به این روند که از قبل به جریان افتاده بود تشدید شد. حامیان مداخله لیبرال دریافتند که جریان فکری در آمریکا و یا شاید تا حدی کمتر در اروپا با سرعت دارد از آنها فاصله می‌گیرد.

تشکیلات سیاست خارجی قدیمی تقریبا در وضعیت محاصره واقع شده و مورد حمله یک ائتلاف نادر از حامیان مفهوم "اول آمریکا"، دموکرات‌های دوران اوباما و مترقی‌ها قرار گرفت. هربرت مک مستر، مشاور امنیتی دولت دونالد ترامپ با عصبانیت این وضعیت را به عنوان مقطعی توصیف کرد که در آن "نئو انزواطلب‌های راستگرا با چپگرایان حامی بیزاری از خود ملاقات می‌کنند."

استدلال شده که اگر حمایت از دولت افغانستان می‌تواند بعد از دو دهه کمک و مشاوره در عرض یک ماه تبخیر شود، مطمئنا زمان آن رسیده که آخرین میخ به تابوت این تفکر که جهان را می‌توان با تصویر آمریکا بازسازی کرد زد.

دریادار بازنشسته مایکل مولن، مقام نظامی ارشد دولت‌های بوش و اوباما قویا از مفهوم کشور سازی حمایت کرد اما تبدیل به اولین چهره نظامی ارشدی که اشتباه را پذیرفت، شد. او گفت: ما باید سربازانمان را یک دهه قبل و بلافاصله بعد از کشته شدن اسامه بن لادن بیرون می‌کشیدیم. حق با بایدن بود.

حالا در کنگره آمریکا تقاضاها برای برگزاری جلسات استماع به منظور بررسی این که چرا باقی ماندن برای ۲۰ سال در یک جنگ غیرقابل برد آسان‌تر از خروج از آن تشخیص داده شد، بالا گرفته است. مجددا اسناد موسوم به اوراق افغانستان، سری مطالبی که واشنگتن پست در دسامبر ۲۰۱۹ منتشر  و در آنها دروغگویی تشکیلات نظامی و سیاسی آمریکا به کنگره درباره پیشرفت میدانی و عدم باور آنها به پیروزی احتمالی در این ماموریت برملا شد، مورد توجه قرار گرفته‌اند.

برخی منتقدان تشکیلات سیاست خارجی ادعا می‌کنند در میان مفسران حوزه سیاست خارجی و دنیای اندیشکده‌ها از جمله مرکز روابط خارجی، اندیشکده بروکینگز و انستیتوی آمریکن اینترپرایز یک وضعیت حمایت از جنگ وجود دارد.

مت داس، مشاور ارشد سیاست خارجی برنی سندرز گفت: اگر ما هیچ چیز از یک هفته گذشته یاد نگرفته باشیم دست کم یاد گرفتیم که رسانه‌های برگزیده ما چقدر عمیقا متعهد به پروژه امپریالیستی آمریکا هستند.

استفن والت، استاد دانشکده هاروارد کندی و نویسنده کتاب " The Hell of Good Intentions" درباره نخبگان سیاست خارجی آمریکا صحبت "صاحبنظران وامانده، جنگ طلبان آشتی ناپذیر و رقبای فرصت طلب مبنی بر این که حالا پذیرفتن شکست در افغانستان اعتبار آمریکا را در هم شکسته" محکوم کرد. او گفت: "آنها اشتباه می‌کنند. پایان دادن به یک جنگ غیرقابل برد اصلا گویای تمایل یک ابرقدرت برای جنگیدن برای ماموریت‌های حیاتی‌تر نیست.

بسیاری از اجرای یک اصلاح کلی‌تر در مسیر حرکت حمایت می‌کنند. بن رودس، معاون مشاور امنیت ملی دولت اسبق اوباما پیشتاز این حمایت بوده است. او در فارین افرز نوشت که می‌توان استدلال کرد، لیبی، عراق، افغانستان و سومالی بدون مداخله آمریکا وضعیت بهتری داشتند. او اضافه کرد که سیاست‌های آمریکا بعد از ۱۱ سپتامبر به سبب کشورهای مستبدی نظیر عربستان و مصر تغییر وضعیت پیدا کردند. آمریکا اغلب با سوءاستفاده از قدرتش در جاسوسی و بازداشت باعث صادرات سرکوبگری شد نه صادرات دموکراسی.