وقتی مردی جوان به اتهام سرقت خودرو دستگیر و زندانی شد، برادر وی به تکاپو افتاد تا او را از زندان آزاد کند اما تلاش او برای تهیه وثیقه میلیاردی بی‌نتیجه ماند.

سرقت مسلحانه برای آزادکردن یک زندانی
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

به‌ گزارش مشرق، صبح بیست‌ویکم آذرماه امسال بود که زنگ یکی از واحدهای طبقه پنجم ساختمانی در شمال‌غرب تهران به صدا در آمد.

وقتی صاحبخانه که مردی میانسال بود در را باز کرد، با ۳مرد نقابدار مواجه شد و وحشت کرد. آنها تجهیزات نظامی مانند اسلحه و بی‌سیم داشتند و خودشان را مأمور پلیس موادمخدر معرفی کردند.

مردان عجیب مدعی بودند که باید خانه را تفتیش کنند و مرد میانسال که به آنها مشکوک شده بود، وقتی درخواست حکم کرد، مردان نقابدار وی را هل داده و وارد خانه شدند.

یک ساعت بعد 

مردی وحشت‌زده با پلیس۱۱۰ تماس گرفت و وقتی اپراتور پاسخ داد، گفت که دزدان مسلح به خانه پدرش دستبرد زده‌اند.

پدر و پسر همچنان وحشت‌زده بودند که پسر درباره جزئیات سرقت مسلحانه گفت: قرار بود نظافتچی برای نظافت ساختمان بیاید و پدرم منتظر بود تا او برسد. به همین دلیل وقتی زنگ واحد را زدند، به گمان اینکه مرد نظافتچی رسیده، بی‌آنکه از چشمی نگاه کند در را باز کرد. من در اتاق بودم که ناگهان سروصدایی شنیدم و فورا به بیرون از اتاق رفتم و با صحنه هولناکی روبه‌رو شدم. ۳مرد نقابدار در حال بستن دست و پای پدرم بودند و به‌محض دیدن من یکی از آنها که مسلح بود، اسلحه‌اش را به سمت پدرم گرفت و تهدید کرد که اگر حرفی بزنم شلیک می‌کند و جانش را می‌گیرد. نفر سوم هم مسلح بود که او هم اسلحه‌اش را به سمت من نشانه گرفت و مرا تهدید به قتل کرد.

وی ادامه داد: آنها ‌ابتدا خودشان را مأمور پلیس موادمخدر معرفی کرده و به بهانه اینکه گزارش شده پدرم تخلف کرده و باید خانه را مورد بازرسی قرار بدهند، قصد ورود به خانه را داشتند اما وقتی پدرم درخواست حکم از آنها کرده، ناگهان وی را هل داده و دست و پایش را بستند. سپس سراغ من آمدند و درحالی‌که با اسلحه تهدیدم می‌کردند، دست و پایم را ‌بستند. مردان مسلح مأمورنما بعد از بازرسی خانه حدود ۲.۵کیلوطلا، ‌ساعت، گوشی موبایل، دلار و تعدادی از وسایل باارزش خانه را سرقت کردند و متواری شدند. پس از رفتن آنها به‌سختی ابتدا دست و پای خودم و سپس پدرم را باز کردم و با پلیس تماس گرفتم.

ردپای یک زندانی

با اعلام این شکایت، پرونده‌ای در اداره آگاهی تهران تشکیل شده و گروهی از مأموران تحقیقات خود را برای شناسایی متهمان آغاز کردند.

در نخستین گام مأموران به بررسی تصاویر دوربین‌های مداربسته در اطراف محل حادثه پرداختند و مشخص شد که متهمان ۵نفر و سوار بر یک خودروی پژو بودند که راننده در نزدیکی محل حادثه توقف کرده و ۳سارق مسلح وارد خانه شاکی شده بودند.

۲نفر دیگر اما داخل ماشین منتظر همدستانشان نشسته بودند که مأموران موفق شدند شماره پلاک خودرو را به‌دست آورند. در مرحله بعد استعلام از شماره پلاک صورت گرفت و صاحب آنکه مردی جوان به نام علی بود، شناسایی شد. اما بررسی‌ها حکایت از این داشت که علی مدتی قبل به اتهام سرقت خودرو دستگیر شده و هم‌اکنون در زندان است.

با این سرنخ، مأموران به سراغ علی در زندان رفتند و در تحقیق از او اسرار سرقت مسلحانه فاش شد. وی گفت: چند روز قبل شیشه مصرف کرده بودم و حالت عادی نداشتم. در آن وضعیت ۲نفر از دوستانم پیشنهاد سرقت دادند و من نیز همراهشان رفتم.

متهم ادامه داد: در یکی از محله‌های کرج بودیم که پس از شناسایی راننده خودروی سمند به سمت او رفتیم و با تهدید دست و پایش را بستیم و ماشینش را سرقت کردیم. پس از دزدی با همدستانم به مقابل خانه یکی از فروشندگان موادمخدر رفتیم تا یکی از آنها مواد تهیه کند اما همان لحظه گشت پلیس رسید و دستگیر شدم.

وی ادامه داد: بازپرس پرونده برای آزادی‌ام وثیقه صادر کرده و برادرم نیز به تکاپو افتاده تا سند تهیه کند. اما آنطور که متوجه شدم، بازپرس سند املاک شهرستان را قبول نکرده  و او که درصدد آزادکردن من از زندان بود، نقشه سرقت مسلحانه کشیده و با خودرویی که سندش به نام من است، به محل سرقت رفته.

وی ادامه داد: صاحبخانه‌ای که برادرم با همدستی ۴نفر دیگر به آن دستبرد مسلحانه زده است، یکی از بستگان نزدیکمان است که وضع مالی خیلی خوبی داشت و می‌دانستیم در خانه‌اش طلا و دلار دارد اما ارزش اموال سرقت شده خیلی کمتر از آنچه تصور می‌کردیم بود و به همین دلیل نتوانستند مرا آزاد کنند.

سرهنگ مرتضی نثاری، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران با اعلام جزئیات این پرونده گفت: وقتی مرد زندانی اسرار سرقت را فاش کرد، مأموران پلیس آگاهی تهران خیلی زود موفق شدند اعضای باند سرقت را دستگیر کنند. در مخفیگاه آنها ۲اسلحه و تجهیزات پلیسی مانند بی‌سیم و دستبند و بخشی از اموال سرقتی نیز کشف شد. سرهنگ نثاری افزود: در تحقیق از متهمان مشخص شد که آنها بی‌سیم‌ها را از یکی از ایستگاه‌های آتش‌نشانی سرقت کرده‌اند.

سرکرده باند عادل نام دارد که برای آزادکردن برادرش، باند سرقت مسلحانه تشکیل داد اما حالا می‌گوید به‌شدت پشیمان است و اگر می‌دانست خودش نیز دستگیر و زندانی خواهد شد، هرگز نقشه سرقت نمی‌کشید.

چطور شد که نقشه دستبرد به ایستگاه آتش‌نشانی را کشیدی؟

یکی از اعضای گروه در زمینه سیم‌کشی برق فعالیت داشت. او چند وقت قبل برای انجام کارهای سیم‌کشی به یکی از ایستگاه‌های آتش‌نشانی رفته و در آنجا چشمش به بی‌سیم افتاده بود. به همین دلیل نقشه کشیدیم تا برای به‌دست‌آوردن تجهیزات پلیسی و سرقت بی‌سیم به یکی از ایستگاه‌های آتش‌نشانی دستبرد بزنیم.

از جزئیات سرقت از ایستگاه آتش‌نشانی بگو؟

شب حادثه به‌همراه ۲نفر از همدستانم وارد یکی از ایستگاه‌های آتش‌نشانی شدیم. البته صورت‌های خود را پوشانده بودیم و خوشبختانه نگهبان هم متوجه حضور ما نشد. ما هم به سرعت سرقت را انجام دادیم و فرار کردیم.

و بعد نقشه اصلی یعنی نقشه سرقت از خانه یکی از بستگانت را اجرا کردی؟

هدف اصلی من دستبرد به خانه فامیلم بود، چون می‌دانستم وضع مالی خوبی دارد و در خانه‌اش طلا و دلار نگه می‌دارد اما مقدارش خیلی کمتر از تصور من بود.

چقدر بود؟

حدود ۲۱۴گرم طلا بیشتر نبود به همراه ۳گوشی موبایل و ساعت. طلاها را فروختیم که به ۳۰۰میلیون تومان هم نرسید. گوشی ‌ها را هم در خیابان رها کردیم اما ساعت‌ها در خانه یکی از دوستانم است.

اما شاکی می‌گوید حدود دوکیلوونیم در خانه‌اش طلا داشته است؟

نه حقیقت ندارد. حدود ۲۰۸ یا ۲۱۴گرم طلا بیشتر نبود. من حتی برای آزادکردن برادرم سند خانه یکی از اقوام‌مان را که در شهرستان ساکن بود، به دادسرا بردم اما قاضی قبول نکرد.

به همین دلیل تصمیم گرفتم به خانه یکی از بستگان نزدیکم که ساکن یکی از مناطق اعیانی تهران بود، دستبرد بزنم.

حتی برای اجرای نقشه به یکی از شهرهای غربی کشور رفتم و ۲ اسلحه خریدم. پس از آن به سراغ همشهریانم رفتم و از آنها درخواست کمک کردم.

البته قرار بود پس از سرقت سهم آنها را هم بپردازم. آنها هم به‌خاطر شرایط مالی بدی که داشتند، قبول کردند تا با من همدست شوند. خودم هم درآمد بالایی نداشتم.

در رستوران آشپز بودم که حقوق کمی می‌گرفتم. سرانجام باندمان تکمیل و ۵نفر شدیم. اما صبح روز حادثه من و یکی از دوستانم داخل ماشین منتظر نشستیم و ۳نفر دیگر به خانه مالباخته رفتند. اصلا فکرش را نمی‌کردم که دستگیر شوم.

همه تلاشم این بود که یک میلیاردتومان پول جور کنم تا برادرم شب عید از زندان آزاد شود اما نه‌تنها با این تصمیم نادرستی که گرفتم برادرم آزاد نشد، بلکه خودم هم گرفتار شدم و شب عید باید به زندان بروم و در انتظار حکم دادگاه بمانم.