رکنا: دختر دانش‌آموز ۱۰‌ساله که براثر انفجار و آتش‌سوزی خانه‌شان در روستا، ‌مرگ مغزی شده بود به سه نفر زندگی بخشید.

همه برای معصومه 10 ساله در مازندران گریستند / دختر دانش آموز کلید مرگش را زد + عکس
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

    به گزارش رکنا، دوازدهم اردیبهشت امسال معصومه محمد‌نژاد‌، دانش‌آموز پایه سوم مدرسه شهیدمفتح روستای بایع‌کلا شهر نکا استان مازندران در خانه‌شان خوابیده بود‌. روز تعطیل بود و جز او کسی در خانه‌شان نبود. پیش از ظهر بیدار شد و سمت آشپزخانه رفت‌. انگشتان کوچکش را روی کلید برق گذاشت تا  لامپ را روشن کند که انفجاری مهیب در خانه رخ داد. به سختی خود را به ورودی خانه رساند و آنجا روی زمین افتاد. همسایه‌ها سریع خود را به آن خانه رساندند و با خاموش کردن شعله‌های آتش لباس او را بیرون آوردند. آتش‌نشان‌ها هم به محل اعزام شدند و شعله‌های آتش را خاموش کردند. معصومه ‌که به شدت دچار سوختگی شده بود، به بیمارستانی در ساری منتقل شد‌. شش روز سخت و نفسگیر گذشت تا این‌که ‌از بیمارستان به خانواده‌اش اطلاع دادند او دچار مرگ مغزی شده ودیگر امیدی نیست. خانواده‌اش وقتی فهمیدند می‌شود اعضای بدن او را اهدا کرد و به چندنفر زندگی بخشید، پدر هنوز غم دارد و باورش نمی‌شود معصومه سومین و آخرین دخترش فوت کرده و دیگر میان اعضای خانواده نیست اما بخشش زندگی به بیماران کمی از بار غصه‌اش کم می‌کند.

 
  •  

گفتگو با پدر دختر اهداکننده عضو

او گفت‌: «از همسر اولم دو دختر دارم. پس از فوت او‌، دوباره ازدواج کردم که معصومه، حاصل ازدواج دومم بود‌. او آرزوهای زیادی در سر داشت و می‌خواست وقتی بزرگ شد، معلم شود اما آسمانی شد و رویاهایش را با خود برد‌‌. روز حادثه، یکی از فرزندانم همراه من و مادر معصومه برای کار به مزرعه آمده بود‌. اما دختر کوچکم در خانه مانده بود‌. نزدیک ساعت‌ ۱۲و ۳۰‌دقیقه ظهر با تماس همسایه‌ها متوجه شدم‌، نشتی گاز پخت و پز خانه، باعث انفجار و آتش‌سوزی شده است.  او را همسایه‌ها به بیمارستان رساندند. به آنجا که رفتیم بدنش باندپیچی شده و پزشکان در تلاش برای نجات او بودند شبانه‌روز، برایش دعا می‌کردیم اما بعداز شش روز پزشکان به ما گفتند دخترم مرگ مغزی شده و می‌توانیم اعضای بدنش را اهدا کنیم. در برابر یک تصمیم بزرگ قرار گرفته بودیم. این حرف‌ها درباره اهدای عضو را که شنیدم مرا به دوازده سال قبل برد‌. آن زمان همسر اولم بر اثر تصادف، مرگ مغزی شده بود و پزشکان به ما گفتند اعضای بدنش را اهدا کنیم که چون غم او برای خانواده سخت بود نتوانستیم برای اهدای اعضا رضایت بدهیم. پدر داغدیده خاطر نشان کرد: تصمیم گرفتم اعضای بدن دخترم را اهدا کنم تا به بیماران زندگی بخشیده شود‌. با همسرم حرف زدم و او نیز قبول کرد‌ اعضای بدن دخترمان اهدا شود‌. هردو برگه‌های رضایت را امضا کردیم و قرارشد دو کلیه و کبد او به سه‌بیمار پیوند زده شود‌. افسوس می‌خورم ای کاش ۱۲ سال قبل هم رضایت می‌دادم تا اعضای همسر اولم نیز به بیماران زندگی می‌بخشید .‌ دوست دارم با گیرندگان اعضای دختر مهربانم ‌ملاقات داشته باشم و ازآنها بخواهم‌ امانت فرزندم را خوب نگهداری کنند. دخترم اولین نفر در روستایمان است که اعضای بدنش اهدا شد وهمه به این کار‌،افتخار می‌کنند.