‌مردم در حالی برای دیدن ساعت پنج عصر به سینماها آمده‌اند که نخبگان سینما در فکر دیگری به سر می‌برند!‌رویارو‌یی پراید و لندکروز به‌عنوان دو ‌نمود اجتماعی از دو نوع زندگی و طبقه، در این صحنه با فیلمبرداری از بالا، به خوبی جلوه‌گر می‌شود

طنز   روشنفکرانه
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

محمدامیر خوش‌صحبتان/دبیر گروه فرهنگ

چند روزی است که نخستین ساخته سینما‌یی مهران مدیری، روی پرده سینماها رفته است. فیلمی ‌با تم طنز که بینندگان انتظار دارند‌ برای ساعتی در مقابل پرده سینما نشسته و آسوده از دغدغه‌ها، به طنزی سیال بخندند. اما این باره نیز مثل دیگر آثار مدیری، تنها شاهد یک فیلم خنده‌دار نیستیم. اتفاقی که پیش روی مخاطب، در ساعت پنج عصر حادث می‌شود، نه تنها یک روایت کاریکاتوری از داستانی پیچیده و تو در تو، که به همین میزان حرف‌های جدی نیز در بطن خود دارد. نقدی تلخ و البته تند که شاید در بسیاری از فرازها، دقیقا انگشت اتهام را به سوی مخاطبین، در داخل سینما گرفته باشد. در این نوشتار مروری کوتاه بر داستان این فیلم و روایت‌های پنهان آن در پس ظاهری کمیک داریم.

  وقت رکوردزنی!

ساعت پنج عصر در نخستین روزهای اکران، گیشه سینما را به طرز عجیب و غریبی از آن خود کرد. گفته شد که در نخستین هفته فروش، بیش از سه میلیارد تومان نصیب گیشه سینماها شد که این رکورد حتی از مرزی که چندی پیش فیلم فروشنده در تاریخ سینمای ایران ثبت کرده بود، نیز عبور کرد. با این احوال آنچنان که باید در فضای سینما‌یی و روشنفکری امروز ما، صحبتی از ساعت پنج عصر در میان نیست! نه گعده‌های متعددی برای نقد و بررسی فیلم ایجاد شده و نه سراسر فضای مجازی از یادداشت کوتاه و بلند تحسین‌آمیز درباره این فیلم پرفروش مدیری، پر شده است. مردم در حالی برای دیدن ساعت پنج عصر به سینماها آمده‌اند که نخبگان سینما در فکر دیگری به سر می‌برند! اما در این نوشتار پس از آنکه به روایت داستان فیلم و خط سیر اصلی آن می‌پردازیم، چند نکته را نیز به‌عنوان نقد در این رابطه مورد اشاره قرار خواهیم داد.

ساعت پنج عصر یکی از نخستین فیلم‌های طنز ایرانی است که در سالیان اخیر ساخته شده و در آن به انتقاد از فرهنگ اجتماعی و سیاسی موجود در جامعه پرداخته شده است. مرور داستان نشان از آن دارد که مخاطب پس از دیدن نقش اول فیلم، در موقعیت‌های گوناگون و دردسرهای زیادی که همه آنها ناخواسته و دور از اراده وی ایجاد شده‌اند، نقشی شبیه ‌چارلی چاپلین در عصر مدرن ایفا کرده است. در آنجا نیز چاپلین به دفعات متعدد، در موقعیت‌های اشتباهی قرار می‌گرفت و هربار ناخواسته درگیر ماجراهای جالبی می‌شد که طنز تلخ اجتماعی در آن به استادی تمام به تصویر کشیده بود و البته در تاریخ سینمای دنیا نیز، جاودانه ماند.

در اینجا نیز مهرداد پرهام، که سیامک انصاری در نقش وی به بازی مشغول است، روایت زندگی خود را از آپارتمان کاملا مدرنش در یکی از محله‌های شمال شهر تهران آغاز می‌کند. دکور خانه پرهام، المان‌های یک خانه مدرن را به تصویر کشیده است. فضا کاملا با رنگ سفید و وسایل چوبی روشن تزئین شده، سبک معماری داخل خانه و سرویس بهداشتی و چیدمان نشیمن و اتاق خواب نیز به درستی شیوه معماری مدرن را برای مخاطب توصیف می‌کند. پرهام نیز به‌عنوان نمادی از انسان عصر مدرن، در این واحد آپارتمانی به تنها‌یی زندگی می‌کند. چهل و اندی سال سن دارد و از همان ابتدای فیلم متوجه می‌شویم که همسرش؛ برای تحصیل به خارج از ایران رفته و در کنار پرهام زندگی نمی‌کند. در میانه داستان اما متوجه می‌شویم که این رابطه هنوز به ازدواج و زندگی مشترک ختم نشده و در واقع پرهام در تمام این لحظات با نامزد خود در ارتباط است.

سکانس ابتدایی فیلم با نمایی لانگ‌‌شات از آرامی‌ شهر تهران آغاز می‌شود. نمایی که با پخش آهنگ لوسیا و رقص صبحگاهی پرهام و جوشاندن قهوه ادامه می‌یابد. آرامش این آرمان‌شهر پوشالی و البته فانتزی اما چند دقیقه‌ای بیشتر به طول نمی‌انجامد. تلفن خانه پرهام زنگ می‌خورد و داستان وارد فضا‌یی دیگر می‌شود.

فضای آرام شهر ‌یکباره تغییر رنگ به زرد می‌دهد. شبیه ‌یک جهنم می‌‌شود‌؛ جهنمی ‌که عدم تناسبات در عرصه‌های مختلف اجتماعی را که در ظاهر متناسب به نظر می‌رسد، برای مخاطبین نمایان می‌کند. در واقع تمام آنچه از آرامش مدرن در صحنه‌های ابتدایی ساعت پنج عصر شاهد بودیم، ‌یکباره فرو می‌ریزد. پرهام پا بر عرصه‌ای می‌گذارد که در آن داستان‌ها به صورتی دیگر و مبتنی بر معادلات دیگری رقم می‌خورند. روایت این تفاوت‌ها و البته در کنار آنها سوءتفاهم‌ها، روایتی اغراق‌آمیز از یک نقد درست اجتماعی است. مدیری این بار نیز در پی آن است که فضاهای گوناگون و فرهنگ‌های روان در آنها را به چالش بکشد و با ذره‌بین نقد طنز، به جان این دردهای ‌بی‌درمان بیفتد! از این رو لوکیشن‌ها و موقعیت‌های گوناگونی برای این پرداخت در نظر گرفته است. موقعیت‌هایی از یک ساختمان مسکونی و معضلات ساکنین آن تا یک پدیده عجیب اجتماعی مثل مراسم تدفین یک هنرمند یا جریان اعتراضات سیاسی و مدنی که در سالیان گذشته در کشور نیز اتفاق افتاده بود.

او کاراکتر اصلی خود را در تمام این موقعیت‌ها قرار داده و در پی آن است که با خنثی‌سازی این شخصیت، او را آلت دست جریان حوادث قرار دهد. پرهام به‌عنوان فردی که توان اراده و تصمیم‌گیری چندانی در امور ندارد، در این موقعیت‌ها بیانگر نقصان‌های رفتاری اجتماعی می‌شود و مخاطب را همراه خود می‌سازد. پرهام همان شخصیت ثابت در دیگر آثار مدیری است که همواره در میان یک جامعه با فرهنگ نادرست و نامطلوب وارد شده و به صورت ناخواسته با این شرایط درگیر می‌شود. تماشای مصائبی که برای این شخصیت در ساعت پنج عصر اتفاق می‌افتد، ما را به نوعی، به یاد شخصیت کیانوش در سریال شب‌های برره می‌اندازد‌‌؛ شخصیتی که انگار از فضای دیگری به میان مردم جامعه نشان داده شده در فیلم آمده و درگیر مشکلات و تفاوت‌های فرهنگی عجیب با آنان شده است.

  مردی برای تمام فصول!

همان‌طور که گفته شد، در ساعت پنج عصر نیز مانند اکثر آثار مدیری، فیلم دارای یک شخصیت اصلی است که داستان و تمامی ‌موقعیت‌‌ها و عوامل دیگر قصه حول محور این شخصیت حرکت می‌کنند. محوریتی که طبق سبک مهران مدیری زمان بیشتری برای شخصیت‌‌پردازی درباره آن گذاشته نشده است. ‌پرهام در فیلم سینمایی مدیری همان‌قدر ناقص مانده که نقش سیامک انصاری در نمایش‌های دورهمی، ناتمام است! در واقع شما با دیدن شخصیت انصاری در نمایش‌های دورهمی، سریال شب‌های برره، پاورچین و دیگر آثار مدیری، مقادیر زیادی از فضای شخصیتی پرهام را نیز درک کرده‌اید. این نکته در کنار اینکه نشان از طی شدن یک خط سیر و مشی اجتماعی مهم و البته سخنگو در آثار مدیری دارد، اما می‌تواند با تکرار زیاد زمینه‌سازی خطرناکی برای این بازیگر و این کارگردان به وجود آورد. زمینه‌ای با این عنوان که این تیپ در همه جا تکرار شده، می‌شود

 و خواهد شد!

مدیری با ریتم تندی که در ابتدای فیلم، ایجاد کرده، فرصت پردازش شخصیت اصلی را از خود گرفته است. در واقع تنها موقعیتی که او فرصت دارد تا کمی به پرداخت شخصیت قهرمان قصه بپردازد، همین پلان‌های آغازین است. اما این میزان شخصیت‌پردازی اصلا مخاطب را اغنا نمی‌کند! این ابهام درباره شخصیت اصلی، منجر به این می‌شود که مخاطب حین درگیری با هیجانات زیاد و زیادتر قصه، در پس ذهن خود سوالات زیادی را درباره شخصیت پرهام و زندگی او از خودش بپرسد!

نخستین موقعیتی که پرهام برای حضور در آن هیچ برنامه‌ریزی نکرده و ناخواسته درگیر آن می‌شود، ماجرای دعوای ساکنین آپارتمان مسکونی اوست. در حالی که پرهام در حمام کابینی منزل خود در حال استحمام است، به ناگاه آب قطع می‌شود! او با سختی از حمام بیرون می‌آید و متوجه می‌شود که درگیری پیش آمده بین ساکنین منجر به این اتفاق شده است. برخی از همسایه‌ها شارژ ماهانه‌شان را پرداخت نکرده‌اند و درگیری آنها نیز به همین دلیل است. در این صحنه پرهام آماده شده تا برای تسویه آخرین قسط وام خود به بانک برود و در نتیجه بسیار عجله دارد! ما در این موقعیت متوجه نمی‌شویم که چرا ‌یکباره شخصیت اصلی داستان تمام این بدهی را پرداخت می‌کند تا راه پارکینگ روی ماشین وی باز شود؟! اقدامی ‌که در نهایت ‌بی‌نتیجه مانده و پرهام برای انتقال به بانک، مجبور به استفاده از آژانس می‌شود! اما یکی از جالب‌ترین و پرمعناترین صحنه‌های این فیلم در جریان رسیدن پرهام به بیمارستان، اتفاق می‌افتد. راننده آژانس که جوانی از طبقه اجتماعی پایین به حساب می‌آید، در حالی‌که سوار بر پراید است، در یک خیابان یکطرفه با یک لندکروز مشکی رو در رو می‌شود. راننده لندکروز یک خانم با آرایش امروزی و البته یک سگ بزرگ و گران‌قیمت است. دوربین که تا این لحظه در داخل ماشین راوی درگیری دو راننده است، برای لحظه‌ای تغییر زاویه می‌دهد. رویارویی پراید و لندکروز به‌عنوان دو نمود اجتماعی از دو نوع زندگی و طبقه، در این صحنه با فیلمبرداری از بالا، به خوبی

 جلوه‌گر می‌شود.

پس از ختم این غائله، بالاخره پرهام به بیمارستان می‌رسد، بیمارستانی که شلوغی و همهمه در آن به اوج رسیده و هیچ یک از کادر درمان به بیماران توجهی ندارند. صف طویل صندوق و ارجاع بیماران به صندوق، مهم‌ترین المان‌های انتقادی در این پلان‌ها و لوکیشن است که مدیری با اغراق هرچه تمام‌تر آنها را به تصویر کشیده است. از پیرمردی که در صحنه نخست صندلی انتظار در بیمارستان، کنار پرهام نشسته تا سالمندان و کودکان و افراد ناتوانی که در صف صندوق بارها و بارها چهره‌هایشان نمایش داده می‌شود.مهم‌ترین المان این پلان‌ها، همهمه ممتدی است که در صحنه‌های حضور شخصیت اول فیلم در بیمارستان شاهد آن هستیم. در واقع مخاطب به طرز ناخواسته‌ای درگیر این وضعیت نابسامان شده و همراه مردم درگیر در بیمارستان استرس و عصبانیت را تجربه می‌کند. این صحنه تا همراهی پرهام و پیرزن در سردخانه بیمارستان ادامه می‌یابد. از اینجاست که پرهام بار دیگر وارد موقعیت جدیدی می‌شود که درگیری‌های زیادی برای او حاصل می‌کند.

  نقد ناگفته

پس از اینکه پرهام برای همراهی پیرزن در مراسم خاکسپاری به بهشت زهرا(س) می‌رود، شاهد یک نقد اجتماعی تند و گزنده هستیم. نقدی که همه مخاطبان حاضر در سالن سینما، مصداق اصلی آن را به راحتی در می‌یابند و اقلا اندکی برای تفکر در این زمینه، تلنگر می‌خورند! پرهام در حالی‌که بازهم به دلیل نامشخصی؛ اعم از ناتوانی در نه گفتن یا دلسوزی، وارد قبر همسر پیرزن شده با موجی از جمعیت مواجه می‌شود که برای تشییع یک هنرمند معروف آمده‌اند! تیغ گزنده و برّان مدیری در این سبک از رفتار اجتماعی، در بهشت‌زهرا(س) کاملا به سوی اجتماع نشانه رفته است. اما صحنه‌ها و دیالوگ‌ها در این زمینه به قدر کافی نمی‌تواند گویای آن چیزی باشد که او در ذهن خود پرورانده است.نقد تند مدیری، پس از آن و در پلان رویارویی با امیر جعفری فروکش می‌کند. روایتی دردآور از اعتیاد به بیننده عرضه می‌شود و پس از آن به ناگاه و با ضربه‌ای کوبنده، پرهام وارد آخرین موقعیت یعنی جریان درگیری‌های خیابانی می‌شود.

خروج پرهام از خانه امیر جعفری و ورودش به درگیری‌های خیابانی به قدری مبهم روی می‌دهد که یک آن به ذهن مخاطب این مساله القا می‌شود که شاید تمام این داستان یک رویا باشد! پرهام در صحنه‌هایی که بازسازی شده صحنه‌های فیلم‌ها و سریال‌های انقلابی بوده‌اند، وارد مهلکه می‌شود و سعی در فرار از این میدان دارد. اما به ناگاه خود را در محاصره می‌بیند! در همین صحنه هست که بهانه بازداشت پرهام به دست نیروهای امنیتی، مشخص می‌شود. او در حال نشان دادن دو مجروح با انگشتان دست به پلیس است که در همین حین عکسی از او ثبت می‌شود. عکسی با علامت دو یا ویکتوری

 روی انگشتان دست!

  کلام آخر...

ساعت پنج عصر در سکانس آخر صحنه‌هایی از بازجوئی پرهام را به نمایش می‌گذارد. صحنه‌هایی که با جاسوس خواندن نامزد او که در تمام موقعیت‌ها از پرهام می‌خواست برای اثبات صداقتش از فضا فیلم و عکس تهیه کند، ضربه محکمی ‌به روند فیلم می‌زند! مخاطب در واقع تنهایی انسان عصر مدرن را در این صحنه بیش از پیش دریافت می‌کند. پرهام به‌عنوان نماد یک انسان زنده در عصر مدرن، در تمامی ‌این صحنه‌ها بازیچه دست شرایط و انسان‌هایی می‌شود که او را برای منافع خودشان می‌خواهند. از پیرزن حاضر در بیمارستان، تا همسایه‌های منزل مسکونی و نامزد و... همه و همه نماد چنین سوءاستفاده‌گرانی هستند که داستان‌هایی را پیش روی او نهاده‌اند. نخستین تجربه سینمایی مهران مدیری بیش از آنکه یک اثر طنز باشد، یک روایت انتقادی از وضعیت اجتماعی است. به عبارت ساده‌تر، یک اثر اجتماعی است. اما مشکل اینجاست که کارگردان نتوانسته به خوبی از پرورش داستان در این موقعیت بربیاید. مشکلی که شاید مربوط به تجربه زیاد او در عرصه سریال‌سازی شود! به هرحال سینما فرصت کوتاه‌تری در اختیار مدیری گذاشته است!