رضا گنجی در مثلث نوشت:

رازهای پیترزگروپ
پوتین در زمان فروپاشی شوروی چه می‌کرد؟ +عکس
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

وقتی خانم ناتالیا، پژوهشگر تاریخ و رئیس انستیتوی دموکراسی در پاریس از ولادیمیر پوتین می‌پرسد اگر در دسامبر ۱۹۹۱ جای گورباچف بودید چه می‌کردید؟ تازه متوجه غیبت پوتین در بزرگترین فاجعه قرن بیستم می‌شویم. به راستی بانفوذ‌ترین و قدرتمندترین مرد کنونی روسیه، زمانی که بحران سراسر اتحاد جماهیر شوروی را فرا‌گرفته بود چه می‌کرد؟ چرا هیچ ردی از تلاش او برای تغییر یا حفظ قدرت و یکپارچگی کشورش در آن ایام موجود نیست؟ این مرد سن‌پیترزبورگی که به وقت فروپاشی، 40 ساله بود، چرا نتوانست فراتر از کارهای اداری رایج در شهرداری شهرش، کاری برای کشورش انجام دهد؟ شاید اقدامات میخائیل گورباچف از سال ۱۹۸۵ در ایجاد فضایی بازتر در بیان مطالبات، بدون هراس از تنبیه شدن و فشار به دولتمردان برای مخفی نکردن اطلاعات و شفافیت در فعالیت‌ها، یک هدیه آسمانی بود، برای مردمانی که دیگر از کمونیسم خسته شده بودند. شرایط اقتصادی در اتحاد جماهیر شوروی،‌ ترسناک و ظالمانه بود. آنها از این فرصت نو‌ظهور «آزادی بیان» برای حرف زدن و مخالفت با شرایط سیاه‌بختانه‌ای که کمونیسم برایشان به‌وجود آورده بود، نهایت استفاده را بردند. اعتراض، فریاد و آزادی بیان گلایه‌ها بدون ‌ترس، حداقل خواسته مردم شوروی برای دهه‌ها بود اما به آنها اجازه چنین کاری داده نمی‌شد. گورباچف که در سال‌های نخست ریاستش از حمایت مردم و نسل جدید برخوردار بود، راه برون‌رفت از این فضای بسته سیاسی و اقتصادی را ارتباط با جهان خارج و خاصه حل مشکلات فی مابین کشورش با ایالات متحده آمریکا می‌دانست. او بعد از مدتی کار با کشورهای اروپایی، به این نکته پی برد که بدون اجازه، میل و خواست آمریکایی‌ها، عملا اروپا نمی‌تواند یک شریک مطمئن و با‌ثبات برای شوروی باشد. میخائیل گورباچف از ۱۹۸۵ تا آخرین روز حضورش در دفتر ریاست‌جمهوری، امتیازات فراوانی در طول مذاکرات متعددش به آمریکایی‌ها داد. امتیازاتی که خارج از تصور مخالفان و طرفداران کمونیست در کشورش و سیاستمداران خبره دنیا بود. تلاش‌ها و پیگیری‌های او باعث پایان جنگ سرد شد. رئیس‌جمهور وقت شوروی برای کاهش تنش و جذب سرمایه‌گذاری خارجی و رونق اقتصادی، دست به هر کاری زد اما غافل از اینکه دولت ریگان و نظام تصمیم‌ساز آمریکا، هیچ برنامه‌ای برای خارج کردن شوروی از بحران ندارند و تنها هدف‌شان شکستن اقتدار یک ابر قدرت جهان با چالش‌های اقتصادی بیشتر، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تقسیم آن به سرزمین‌های کوچک‌تر و در نهایت زانو زدن آنها مقابل قدرت برتر دنیا یعنی آمریکا بود. هدفی که با نقشه‌ای حساب‌شده، در تاریخ ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱محقق شد. حالا دیگر آمریکایی‌ها یک رقیب دیرینه را از دور رقابت خارج کرده بودند. آخرین رئیس‌جمهور شوروی یعنی گورباچف که جلوتر نزد مردمش یک خائن خوانده و نامیده می‌شود، در آخرین روز کاری‌اش به رئیس‌جمهور وقت آمریکا زنگ می‌زند و اعلام می‌کند که امروز آخرین روزی است که در دفتر ریاست‌جمهوری خواهد بود. برخلاف کرملین‌نشین‌ها که تعطیلات کریسمس تلخی را سپری می‌کنند، بوش پدر با تعطیلاتی شیرین، جوابگوی آخرین تماس یک رقیب شکست‌خورده است. بوش اظهار می‌دارد که این خیلی غمناک است. او از اینکه یک دوست آمریکا دارد صدمه می‌بیند خوشحال نیست! همان شب پرچم اتحاد جماهیر شوروی به پایین کشیده شد و خلاصه پیام بوش در شب کریسمس برای جهانیان این بود: «مقابله با شوروی تمام شد. حالا دیگر سردمداری ۴۰ ساله آمریکا در غرب و در مبارزه با کمونیست‌ها که تهدیدی برای ارزش‌های آنها بود به پایان رسید.»

گورباچف و یا بهتر است بگوییم که کمونیست‌ها، به دموکراسی و آزادی بیان آمریکایی باختند. همه آن لبخند‌ها و رفت و آمدهای دیپلماتیک و تلاش‌های سیاسی دولت شوروی، هرگز منجر به سفره‌ای رنگی‌تر برای مردمان پهناورترین کشور جهان نشد. اعتراضات و آشوب‌های پشت سر هم در سال‌های قبل و بعد از فروپاشی شوروی، آنها را بیشتر از پیش در چشم جهانیان کوچک و خوار کرده بود. آمریکایی‌ها همان بازی‌ای را که با گورباچف آغاز کرده بودند با یلتسین ادامه دادند تا آنجا که بعدها پوتین، فقط میراث‌دار یک خرابه‌ای به‌نام فدراسیون روسیه شد.

پوتین صورتش را درهم می‌کشد. چشم‌هایش را به روی میز و اطراف می‌دوزد. دارد زمان می‌خرد. در پاسخ، راسخ نیست. کلافه است. جواب سوال خانم ناتالیا هم اصلا راحت نیست... ‌اما من چکار می‌کردم اگر در دسامبر ۱۹۹۱ جای گورباچف بودم؟ پوتین باز برای گرفتن زمان بیشتر تا یافتن پاسخی مقبول، همان سوال را تکرار می‌کند. در نهایت می‌گوید که در سیاست هیچ‌چیز ثابت و ذاتی نیست. از نظر من هیچ لزومی ‌برای این کار نبود. می‌شد اصلاحاتی را با ماهیت دموکراتیک انجام داد تا جلوی فروپاشی گرفته شود. ما خیلی زودتر باید کشور را مدرنیزه می‌کردیم. باید به‌طور مداوم، با قاطعیت و ‌بی‌واسطه تمام کارهایی که می‌توانستیم برای حفظ سلامت و یکپارچگی ارضی کشورمان انجام بدهیم، انجام می‌دادیم. نباید سرمان را در برف فرو می‌بردیم. او جلوتر، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را بزرگ‌ترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن بیستم می‌نامد اما باز کسی نمی‌داند یا نمی‌پرسد که این مامور کارکشته سابق «کا.‌گ.‌ب» که چشمان تیزی دارد و در تصمیمش بسیار استوار است، چرا هیچ حضور و نقش پر‌رنگی در جلوگیری از فروپاشی شوروی ندارد؟ آیا هنوز‌ ترس اصلی‌ترین مانع برای پرسیدن این سوال است؟

شاید جواب بخشی از این سوالات در سازمان سیا باشد که مدعی است تمام سال‌های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱، وقتی که مردم شوروی برای یک زندگی نسبی ایام دشواری را سپری می‌کردند، پوتین و گروه معروفش به‌نام، پیترزگروپ، مشغول تجارت با طرف‌های خارجی، در مقام معاون شهردار سن‌پیترزبورگ بودند. سیا ادعا می‌کند که پوتین در آن ایام دارای تخلفات اداری در عقد قرارداد‌ها و فساد بسیاری است. او و رفقایش پول‌های هنگفتی به جیب زده‌اند. ادعاهایی که هنوز ثابت نشده و نیت سیا در طرح این دست از ادعاها علیه پوتین هم دارای ابهامات فراوانی است. اطلاعات اندک موجود، حاکی از آن است که پوتین در آن زمان، هیچ درکی از رفتار شورشیان، جدایی‌طلبان و خواسته‌های آنها نداشت. ‌بی‌شک تفکرات شهردار وقت سن‌پیترزبورگ که مخالف این دست از انقلابی‌گری‌ها بود، ‌بی‌تاثیر نبود. نظرات او همواره برای پوتین قابل استناد و معتبر بود. پوتین بعدها در مصاحبه با اولیور استون، کارگردان معروف آمریکایی می‌گوید: «شهروندان شوروی در چارچوب کشوری واحد زندگی می‌کردند و روابط خویشاوندی، کار و مسکن داشتند و از برابری حقوقی برخوردار بودند، اما در یک ثانیه خارج از مرزهای میهن خود قرار گرفتند. اشاره پوتین به پیمانی است که توسط بوریس یلتسین در هشتم مارس و به‌صورت پنهانی با روسای‌‌جمهور اوکراین و بلاروس امضا شد و بر‌اساس آن کشورهای مستقل پدید آمدند.»

امروزه ادعا می‌شود که پوتین مترصد بازگرداندن همان اقتدار سابق اتحاد جماهیر شوروی است، اتهامی ‌که او آن را رد می‌کند. آیا همه تلاش این روزهای پوتین به‌خاطر جبران کارهایی است که باید وقتی انجام می‌داد و نداد؟ آیا این اتهام که او به‌دنبال بازیابی اتحاد جماهیر شوروی است درست است؟ آیا تجربه‌های تلخ گذشته، مشخصا تجربیات سال ۱۹۹۱، پوتین را متوجه بازی غربی‌ها کرده است؟ آرزوهای بزرگ پوتین در مدرن‌کردن کشورش، آن‌هم با مدل غربی، با چه هزینه‌ای محقق خواهد شد؟ فراموش نکنیم که بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران در آن نامه  معروفش به گورباچف، او را متذکر می‌شود که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید....

پرده آخر. روسیه می‌تواند بزرگ‌تر یا کوچک‌تر از اکنونش شود اگر به‌درستی اتفاقات ۱۹۹۱ را بررسی و تحلیل کند یا...