با ورود دونالد ترامپ به کاخ‌سفید هر‌چند ماه یک‌بار، جهان شاهد تحقق یکی از شعار‌های عنوان شده توسط ترامپ در کمپین تبلیغاتی او است؛ محور اصلی شعار‌های اقتصادمحور ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری نیز رسیدن به شعار «اول‌ آمریکا» بود.

جنگ نیمه‌سرد بین‌ آمریکا و چین  /منظور ترامپ از این جمله که «نمی‌خواهم مرسدس بنز در آمریکا ببینم» چیست؟
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

  مثلث/مسعوده میر مسعودی:  طی این دو سال پس از ورود ترامپ به کاخ سفید، جهان بارها شاهد تک‌رایی و یکجانبه‌گرایی‌ آمریکا در خروج از پیمان‌های بین‌المللی بوده است. از جمله ‌می‌توان به تهدیدات ترامپ برای خروج از توافق نفتا اشاره کرد. این توافق تجارت بین سه کشور‌ آمریکا، کانادا و مکزیک به ارزش یک تریلیون و 300 ‌میلیارد دلار را شامل ‌می‌شود که بخش اصلی تجارت‌ آمریکا و کانادا و بخش کوچکتر تجارت مکزیک و‌ آمریکا را تحت پوشش قرار ‌می‌داد. توافق نفتا جزو توافق‌هایی است که ترامپ از همان کمپین تبلیغاتی برای ریاست‌جمهوری به دنبال خروج از آن بود. خروج از نفتا مرگ یک ‌میلیون و 800 هزار شغل در صنایع‌ آمریکا را به‌دنبال خواهد داشت. پیمان ترانس پاسیفیک، پیمان آب‌وهوایی پاریس و پیمان برجام از جمله توافق‌هایی است که رئیس‌جمهور‌ آمریکا تاکنون از آنها خارج شده است. پیمان ترانس‌پاسیفیک، توافق تجاری ‌میان‌ آمریکا و 12 کشور حاشیه اقیانوس آرام بود.

در ادامه این خروج‌ها از پیمان‌های بین‌المللی، ترامپ در جولای 2018 با  ایجاد تعرفه 25 درصدی بر 35 ‌میلیارد دلار کالا‌های وارداتی از چین، وارد یک تنش تجاری با چین شد و متقابلا چین نیز با ایجاد تعرفه جدید بر 100 نوع کالای ورودی از‌ آمریکا به چین، تلافی همپایه این حرکت را به جهانیان نمایش داد. همچنین‌ آمریکا در این راستا، تعرفه 25 و 10 درصدی بر واردات فولاد و آلو‌مینیوم از اتحادیه اروپا، کانادا و مکزیک وارد کرد که متقابلا این کشورها هم این عمل را بی‌جواب نگذاشتند و به تلافی تعرفه‌های جدیدی در مسیر کالا‌های آمریکایی قرار دادند. واردات سالانه‌ آمریکا از اتحادیه اروپا 12/8 ‌میلیارد دلار است که اتحادیه اروپا هم در برابر عمل‌ آمریکا، تعرفه سنگینی برای واردات کالا‌های آمریکایی قرار داد.

در این تحلیل  این سوالات مطرح و پاسخ داده ‌می‌شود  :

چرا رئیس‌جمهور جمهوریخواه ایالات متحده‌ آمریکا این سبک سیاست را در مورد پیمان‌‌های بین‌المللی ‌پیش گرفته است ؟

آیا این استراتژی ویژه ترامپ است یا این استراتژی مربوط به تصمیم‌گیران جمعی نخبگان ‌ آمریکا ‌و در راستای مقابله به مثل با کشورهایی مثل چین است که در حال حاضر رشد حداکثری دارند؟

آیا اتحادیه اروپا که از متحدین تاریخی‌ آمریکا است قربانی استراتژی‌ آمریکا در قبال چین شده است؟

آیا اتحادیه اروپا یکی از بازیگران صحنه بین‌الملل است که نقش بسزایی در تحولات تجاری دنیا دارد؟

آیا ترامپ در پس این جمله «دیگر نمی‌خواهم مرسدس بنز در خیابان‌های آمریکا ببینم»، ‌می‌خواهد بین کشور‌های عضو اتحادیه اروپا شکاف ایجاد کند و با عنوان کردن کالا‌های به‌خصوص و ایجاد تعرفه جدید در عملکرد یکپارچه اتحادیه اروپا خلل ایجاد کند؟

و سوال مهم که در لایه درونی‌تر مطرح ‌می‌شود و در روانشناختی ترامپ نهفته است مبنی بر اینکه سبک مدیریتی ترامپ اعم از همکاری و رقابت کمپانی‌محور است و این سبکی است که شرکت‌های بزرگ برای «اول‌شدن» در رقابت انجام ‌می‌دهند و دستاورد مطلق را بر دستاورد نسبی ترجیح ‌می‌دهند. حال آیا این تصمیمات ترامپ در  خروج از پیمان‌های بین‌المللی نیز در این راستا قرار دارد؟

 آمریکا با روند خروج از پیمان‌های بین‌المللی، چه اهداف آشکار و پنهانی دارد؟

آیا این اهداف از دگردیسی نظام بین‌المللی نشات ‌می‌گیرد که به سمت مدل جدیدی از چیدمان قدرت‌ها پیش می‌رود؟

آیا جهان به سوی نظام تک‌قطبی‌ آمریکا و چند مرکزی شامل اتحادیه اروپا ترجیحا انگلستان، فرانسه، آلمان، روسیه، چین و ژاپن در حال پیش رفتن است یا تک‌قطبی چین و تک مرکزی‌ آمریکا و چند مرکز پایین‌تر شامل اتحادیه اروپا، ژاپن، روسیه، برزیل و هند؟

به‌هرحال در عصر جهانی‌شدن و تکنولوژی فناوری و اطلاعات، نظام بین‌الملل در حال دگردیسی است و چینی‌ها این موضوع را دریافته و با همکاری همه‌جانبه سعی در هماهنگی و همکاری با کشور‌های آسیای شرقی با محوریت پکن دارند.

نظریه‌های ‌ «غاز‌های در حال پرواز» نشان از بلندپروازی‌های چین و رسیدن به تک‌قطبی جهان‌شدن است که طبق این نظریه رهبری این گروه غاز‌های در حال پرواز را چین بر عهده دارد.

 آمریکا از این موضوع کاملا آگاهی دارد و با اتهام سرقت مالکیت معنوی کالاها، نوآوری‌های تکنولوژیکی و رقابت غیرمنصفانه، هم ‌می‌خواهد جلوی بلندپروازی‌‌های چین را بگیرد و هم پرستیژ پکن را به عنوان یک قدرت رقیب زیر سوال ببرد.

براساس تعرفه جدید 25 درصدی‌ آمریکا ‌روی کالا‌های وارداتی از چین که ‌حدود 25 ‌میلیارد دلار است، طبق نظر اتاق بازرگانی‌ آمریکا 2 ‌میلیون و 600 هزار نفر موقعیت شغلی‌شان به خطر ‌می‌افتد؛ در حالی‌که  ترامپ این ایجاد تعرفه را حمایت از مالکیت معنوی دانش روز و رقابت منصفانه ‌می‌داند.

در تحلیل لایه به لایه این مساله ‌می‌توان از روانشناسی شخصیت ترامپ بحث را شروع کرد. ترامپ یک فرد اقتصادمحور و در پوسته داخلی سودمحور است و  قوانین و پیمان‌های بین‌المللی در صورتی برایش اعتبار دارد که منافع‌ آمریکا را تا‌مین کند. او به همه پیما‌ن‌ها به عنوان پیمان‌های آمریکا‌محور نگاه ‌می‌کند و اگر این مهم بر‌آورده نشود و شعار «اول‌ آمریکا» را تا‌مین نکند، ترامپ دلیلی برای ماندن در آن پیمان‌ها نمی‌بینید. در لایه بعدی مخاطبین‌ آمریکایی که بیشترین رای‌دهندگانی هستند که به ترامپ رای دادند نیز به سود بیشتر و رسیدن به رفاه کامل ‌می‌اندیشند و به این تصمیم‌های ترامپ اعتراضی ندارند. پس ترامپ در داخل کشور یا به بیان دیگر در داخل کمپانی خود مزاحم چندانی ندارد و شهروندان‌ آمریکایی نیز ‌امروزه که تنش‌های سیاسی و اقتصادی بیداد ‌می‌کند،  در آرامش نسبی هستند.

در لایه دوم در این تحلیل ارتباطات‌ آمریکا  را باید در سه محور مطالعه کنیم:

1- محور ارتباط با چین

2-محور ارتباط با اتحادیه اروپا

3-محور ارتباط با کانادا و مکزیک

  باوجودی که‌ آمریکا در حال حاضر در هر سه محور، یک استراتژی یعنی «تعرفه جدید واردات کالا به‌ آمریکا» را به‌کار برده، ولی برای هرکدام هدف خاص و نیت جداگا‌نه‌ای دارد.

 به نظر نویسنده، نیت اصلی‌ آمریکا ایجاد اختلال در بلندپروازی‌های چین است و ایجاد تعرفه  جدید ‌روی واردات کالا از چین ترمزی کوتاه بر نقش گسترده چین در بازار جهان و ایجاد اختلال در آن است. به چند دلیل؛ اول اینکه چین رقیب قدری برای‌ آمریکا در ز‌مینه تجارت و اقتصاد جهانی است و ایالات متحده از حضور پررنگ چین در اقتصاد سیاسی بین‌الملل نگران است. مساله دوم به سرعت بالای پیشروی چین در اقتصاد جهان مربوط ‌می‌شود که‌ آمریکا را بر آن داشته تا این سرعت را  کم کند و سو‌مین موضوع نیز تاثیر اقتصاد بر تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی دولت‌هاست که بیشتر به چندجانبه‌گرایی چین اعتماد دارند و یکجانبه‌گرایی‌ آمریکا مورد پسند بیشتر کشورها نیست. این موضع چین، موضوع نگران‌کنند‌ه‌ای برای‌ آمریکا در سیاست‌های اجرایی‌ آمریکا در جهان است .

ایجاد تعرفه بر کالا‌های وارداتی دو محور بعدی یعنی محور اتحادیه اروپا و محور کانادا و مکزیک تقریبا پوششی بر نیت ارتباط محور اول یعنی چین است و هدف اصلی ایجاد تعرفه جدید بر کالا‌های وارداتی از اتحادیه اروپا، سیاست همراهی این کشورها با سیاست‌های عملیاتی‌ آمریکا در جهان است.

سیاست bandwagoning برای اتحادیه اروپا در راستای سیاست‌‌های اجرایی‌ آمریکا مدنظر ترامپ است  و ‌می‌توان گفت اتحادیه اروپا هم از نیت اصلی‌ آمریکا باخبر است و برای این سیاست همراهی، خواستار هزینه بیشتری  از ‌ آمریکا‌ست.

تعرفه جدید 25 و12 درصدی واردات فولاد و آلو‌مینیوم در راستای همان تنبیه اتحادیه اروپا در برابر تمرد از خواست‌ آمریکا برای این همراهی است که خشم تصمیم‌گیران کلیدی اتحادیه اروپا را برانگیخته است؛ تا جایی که ژان کلود یونکر بعد از اعلام تعرفه جدید‌ آمریکا در قبال واردات کالا از اروپا، اقدام‌ آمریکا را علیه WTO دانسته و خواستار تجدیدنظر‌ آمریکا در این اقدام و رعایت تجارت جهانی و قوانین وابسته به آن شد. متقابلا اتحادیه اروپا هم یک تعرفه سنگین‌روی 12/8 ‌میلیارد دلار کالا‌های وارداتی از‌ آمریکا به اتحادیه اروپا گذاشت تا اعتراض خود را به‌طور علنی بیان کند. همان‌طوری که در بالا اشاره شد، هدف اصلی و محور اصلی این خروج‌ها از پیمان‌های بین‌المللی در پوسته داخلی از یک طرف کم‌قوت‌کردن چین و رام‌کردن این اژد‌های شرقی است که روز‌به‌روز قوی‌تر ‌می‌شود و از طرف دیگر از نگرانی‌ آمریکا نسبت به چندجانبه‌‌گرایی چین و درگیرکردن اتحادیه اروپا و کانادا با مواضع خود (‌آمریکا) مربوط ‌می‌شود. آمریکا به‌شدت از سیاست همراهی اتحادیه اروپا با چین خشمگین است و سعی دارد پرواز بلند خود را حفظ کند و چین را به زانو دربیاورد. البته ‌می‌توان گفت این  موضوع بیشتر «تنش تجاری» است  و هنوز به  جنگ تجاری  بین‌ آمریکا و چین  تبدیل نشده است.

در تعریف آکاد‌میک از جنگ تجاری ‌می‌توان به سه موضوع اشاره کرد :

کشور‌های عضو سازمان تجارت جهانی(WTO)  متعهد هستند تا با ترویج تجارت آزاد مانع ‌شکل‌گیری تجارت غیرمنصفانه شوند. تجارت غیرمنصفانه زمانی شکل ‌می‌گیرد که کشوری با اعطای یارانه‌های دولتی به یک محصول موجب ارزان‌ترشدن آن نسبت به تولید سایر اعضا و یا یک عضو رقیب شود. در این صورت کشور متضرر از این اقدام سه گزینه پیش‌رو دارد؛ اول اینکه شکایتی به سازمان تجارت جهانی تقدیم کند. سازمان تجارت جهانی یا کشور خاطی را متقاعد ‌می‌کند که اعطای یارانه دولتی را متوقف کند ‌یا به کشور متضرر اجازه ‌می‌دهد تا به نسبت یارانه اعطایی، تعرفه‌ای بر واردات این محصول وضع کند.

گزینه دوم، مذاکره دو‌جانبه یا چندجانبه کشورها با یکدیگر است تا با حصول تفاهمی اختلاف تجاری ‌میان آنها حل شود. ممکن است گاهی برای کشاندن طرف خاطی به پای ‌میز مذاکره، کشورها ناچار به اعمال تعرفه وارداتی موقت علیه کالا‌های مشمول یارانه دولتی شوند اما گزینه سوم زمانی رخ ‌می‌دهد که مساله از اختلاف تجاری فراتر ‌می‌رود و به تعبیر کارشناسان حوزه تجارت بین‌الملل، جنگ تجاری آغاز ‌می‌شود. در جنگ تجاری، دو طرف با پافشاری بر مواضع و خواسته‌‌های خود راه را بر دستیابی به هر توافقی ‌می‌بندند و تنش سیاسی ‌میان آنها افزایش ‌می‌یابد. در این صورت دو طرف به اعمال تعرفه‌‌های سنگین علیه کالا‌های مورد تجارت ‌بین خود اقدام ‌می‌کنند. همچنین موانع تجاری غیرتعرفه‌ای نیز ‌میان دو طرف تشدید ‌می‌شود. این اقدام به دلیل تسری زیان تجاری از دامنه یک یا چند کالای خاص به محدوده تعداد بیشتری از کالاها موجب افزایش هزینه سربار تجاری دو کشور در عرصه تجارت بین‌الملل ‌می‌شود و نیز هزینه مبادله در بعد اقتصاد و بازار‌های داخلی دو کشور را افزایش ‌می‌دهد. در سطح نظام بین‌الملل، تلاش‌ها برای رسیدن به قطب هژمون است؛ در دو دهه اخیر نظام تک‌قطبی‌ آمریکا بر نظام بین‌الملل حاکم بوده و با این تنش تجاری که در سطح برتر رخ داده، صددرصد پس‌لرزه‌های این تنش تمام کشور‌های دنیا را در‌بر‌می‌گیرد و اگر به جنگ تبدیل شود، ‌می‌تواند صدمات جبران‌ناپذیری به اقتصاد جهان وارد کند. حال پرسش این است که در این جنگ تجاری، کدام کشور پیروز ‌می‌شود؟‌ آمریکا یا چین؟

 این مسئله به استراتژی بعدی در ایجاد تعرفه جدید مربوط ‌می‌شود و این که کدام کشور از این موضع عقب‌نشینی کند.

به‌نظر نویسنده چین با مواضعی که در بیشتر مقاطع تاریخ معاصر از خود نشان داده همیشه سیاست «یک قدم عقب‌نشینی و ده قدم پیشروی در آینده» را در پیش ‌می‌گیرد.

در تنش تجاری اخیر نیز ‌می‌توان گفت که‌ آمریکا سیاست چک و بالانس را در پیش گرفته است و با جواب چین به سیاست ایجاد تعرفه جدید، پیش‌بینی ‌می‌شود‌ آمریکا در این موضوع کمی موضع اعتدال را ‌پیش گیرد و از مسیر یا راهبرد دیگری احتمالا در بازار‌های مصرف چین ورود کرده و در آنها اختلال ایجاد کند. به‌هرحال چین چون از سرعت بالایی در ارتقای اقتصادی برخوردار  است، بلافاصله تغییر موضع داده و بیشترین تلاش را هم در درگیر کردن‌ آمریکا با کشور‌های غیر از 15 کشور‌ آسیایی جنوب‌شرقی انجام خواهد داد.

اتحادیه اروپا نیز در این تنش تجاری کاملا سردرگم است و مساله برگزیت و گرفتاری‌های خاص خروج انگلستان نیز این روزها دامنگیر اتحادیه اروپاست. به نظر ‌می‌رسد اروپا هم در این تنش تجاری‌ آمریکا و سیاست‌‌های جاری بر اتحادیه و هم موضوع پیمان‌های دیگر از جمله برجام تصمیم محکمی نمی‌تواند بگیرد و تقریبا به اجبار در برابر سیاست تحکمی و همراهی با‌ آمریکا سر فرود ‌می‌آورد‌. در ارتباط با کانادا و مکزیک به عنوان همسایگان‌ آمریکا با اینکه این کشورها از تصمیم  ترامپ در ایجاد تعرفه جدید بر صادرات به‌ آمریکا آسیب ‌می‌بینید ولی به‌نظر نویسنده‌ آمریکا بیشتر متضرر ‌می‌شود؛ چون کانادا و مکزیک حکم «خارج نزدیک» برای‌ آمریکا را دارند و روسیه در کمین پنجر‌های به این منطقه است. آمریکا با این تنش تجاری راه را برای رقبای خود در این مناطق که از نظر استراتژیک برای‌ آمریکا کلیدی است باز ‌می‌کند و اعتماد این کشورها به کشور‌های فرصت‌طلب رقیب‌ آمریکا با این حربه  در آینده، منافع‌ آمریکا را در این مناطق به خطر ‌می‌اندازد. به‌هرحال نظام بین‌الملل در حال دگردیسی است و سیاست‌های اعلا‌می و اعمالی قدرت‌های بزرگ، مسیر دگردیسی را یا به سمت از پیله درآمدن پروانه‌ای زیبا‌ یا عدم خروج از پیله و به‌سوی آشوب جهانی تئوری جمیز روزانا ‌می‌برد. نظام بین‌الملل توسط مورتون کاپلان در 5 مدل طراحی شده است که اگر این مدل‌ها را بخواهیم با عصر جدید انطباق بدهیم مدل تک‌قطبی با محوریت چین یا‌ آمریکا بیشتر منطبق با شرایط روز است. البته بیشتر تحلیلگران، نظام حاکم را چند مرکزی بدون قطب ‌می‌دانند که در بررسی بیشتر این موضوع آشکار ‌می‌شود که نظام بین‌الملل همیشه دارای قطب غالب بر مراکز بوده ولی عملا در تطبیق سیاست‌های اقتصادی حاضر ‌می‌تواند یک قطب هژمون با عملکرد بازیگران کلیدی جهان وجود داشته باشد. اگر واقع‌گرایانه به موضوع نگاه کنیم این تنش را ‌می‌توان شبیه تنش‌های جنگ سرد با بازیگران متفاوت دید و عنوان جنگ نیمه‌سرد بین‌ آمریکا و چین را برای آن برگزید؛ تنش یا جنگ نیمه‌سردی که نمی‌تواند ادامه داشته باشد چون دورشدن از قرارداد‌های بین‌المللی یک بازی برد-باخت یا در حالت بدتر باخت-باخت را به‌دنبال دارد؛ قدرت‌ها نیز باید این را بپذیرند که زمان همیشه پایدار و به نفع یک قدرت نخواهد ماند و برای رسیدن به فرصت‌های بالاتر باید چیزهایی را از دست داد.