ایالات متحده آمریکا وارد جنگ نوع قرن بیستمی با ایران نخواهد شد و درواقع دنبال گزینه نظامی علیه ایران نیست

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

مثلث/ امیرعلی ابوالفتح: به دنبال تصمیم تهران برای کاهش تعهدات برجامی، روند تنش‌ها بین ایران و آمریکا رنگ و بوی دیگری به خود گرفته و به نظر می‌رسد که دونالد ترامپ که جدیت ایران را مشاهده کرده، می‌خواهد به هر ترتیبی این بحران را به سرانجام برساند که به عقیده کارشناسان دو مسیر «جنگ یا مذاکره» پیش روی رئیس‌جمهور آمریکا قرار دارد. از یک‌سو شاهد آرایش نظامی در منطقه هستیم و از سوی دیگر مقامات آمریکا ضمن آنکه تاکید دارند جنگی رخ نخواهد داد، دائما از مذاکره با ایران و شرایط آن سخن می‌گویند. در چنین شرایطی شاید محتمل‌ترین سناریو در رابطه با ایران و آمریکا مذاکره در شرایط نسبتا برابر باشد و گزینه جنگ را بتوان یک گزینه غیرمحتمل توصیف کرد. 

درباره گزینه نظامی باید توجه داشت که ایالات متحده آمریکا وارد جنگ نوع قرن بیستمی با ایران نخواهد شد. درواقع بسیاری از کارشناسان و صاحب‌نظران معتقد هستند که آمریکا امروز ابزار جنگ را تغییر داده وگرنه جنگ و ماهیت آن به قوت خود باقی است.

ایالات متحده آمریکا نه‌تنها در قبال ایران، بلکه در قبال بسیاری از کشورها به این نتیجه رسیده که مخرب‌ترین، موثرترین و کم‌هزینه‌ترین جنگ‌افزاری که در زرادخانه خود در اختیار دارد، تحریم‌هاست؛ تحریم‌هایی که بسیار موثر است و بدون تلفات انسانی و بدون واردآوردن هزینه به اقتصاد آمریکا می‌تواند در جنگ‌های مدنظر این کشور مورد استفاده قرار گیرد. 

درواقع سال 2003 آخرین مورد از جنگ‌های قرن بیستمی آمریکا را شاهد بودیم که هزینه‌های بسیار سنگینی را به این کشور تحمیل کرد و خیلی هم کارآمد و موثر نبود؛ لذا استراتژیست‌های آمریکایی به سمت خلق سلاح‌های جدید گام برداشتند که این سلاح‌های جدید در درجه اول، تحریم و استفاده سیاسی از قدرت دلار است.

در نتیجه سال‌هاست که جنگ بین ایران و آمریکا آغاز شده، منتها این جنگ از نوع نظامی نیست و یک جنگ اقتصادی تمام‌عیار است که می‌توان گفت اولین جنگ قرن بیست‌ویکمی ایالات متحده قلمداد می‌شود؛ بنابراین گرچه جنگ لفظی به‌شدت میان ایران و آمریکا جریان دارد اما هر دو طرف اصرار دارند که نمی‌خواهند آغازگر جنگ باشند. 

در این میان استراتژی رفتن به لبه پرتگاه که هم دولت آمریکا با به‌حداکثررساندن فشارهای تحریمی و آرایش جدید نظامی در منطقه دنبال می‌کند و هم جمهوری اسلامی ایران با مقاومت، کاهش برخی تعهدات برجامی و همچنین آرایش نظامی درپیش‌گرفته، درنهایت فرصتی برای گفت‌وگو میان طرفین ایجاد خواهد کرد. باید در نظر بگیریم که پیش‌تر برجام توازنی را بین خواسته‌ها و نیازهای ایران با خواسته‌ها و نیازهای آمریکا ایجاد کرده بود. زمانی که این تعادل برقرار شد، برجام نتیجه داد اما زمانی که واشنگتن به صورت یک‌جانبه از برجام خارج شد، این توازن را برهم زد و امیدوار بود که صرفا فشارها ایران را وادار کند که به مذاکرات برجامی یا غیربرجامی رضایت دهد اما مقاومت ایران و همین‌طور تصمیمی که اخیرا در رابطه با کاهش تعهداتی برجامی گرفت، نشان‌دهنده این است که ایران می‌خواهد این تعادل برهم‌خورده را دوباره بازگرداند و احیانا اگر قرار باشد مذاکره‌ای صورت بگیرد با دست پر وارد گفت‌وگو شود. صحبتی که اخیرا آقای روحانی، رئیس‌جمهور ایران داشتند نیز حکایت از آن دارد که ما اهل مذاکره هستیم اما مذاکره را در شرایط کنونی نمی‌پذیریم. مقام معظم رهبری نیز تاکید دارند که در این شرایط مذاکره‌ای صورت نخواهد گرفت. به عبارت دیگر، اگر شرایط تغییر کند، احتمال شروع مذاکرات بین تهران و واشنگتن وجود دارد؛ لذا آمریکایی‌ها باید به این نتیجه برسند که ایران نیز در برابر استراتژی رفتن به لبه پرتگاه همان استراتژی را در پیش گرفته است؛ یعنی ممکن است ایران علاوه بر آنکه فعالیت‌های منطقه‌ای و دفاعی‌اش را تقویت کرده، در گام‌های بعدی فعالیت‌های هسته‌ای‌اش را نیز از سر بگیرد. در اینجا آمریکایی‌ها به دلیل نگرانی از وقوع جنگ یا آنچه تحت عنوان تولید سلاح اتمی توسط ایران از آن یاد می‌کنند، احتمال دارد در نهایت حاضر به مذاکره با ایران شوند، از موضع نسبتا برابری با ایران برخورد کنند و شروط ۱۲گانه مایک پمپئو، وزیر خارجه این کشور را نیز نادیده بگیرند. در این شرایط است که می‌توان گفت آمریکا به شکل منصفانه‌ای وارد مذاکره شده است که نتیجه آن نوعی امتیازدادن و امتیازگرفتن است. مقامات ایرانی این‌گونه عنوان می‌کنند که در شرایطی که توازن برقرار نیست و آمریکایی‌ها حداکثر فشار را بر کشور وارد می‌کنند، ورود به هرگونه دیالوگ با آمریکا صرفا امتیاز دادن از طرف ایران و کسب‌نکردن هیچ امتیازی از سوی واشنگتن خواهد بود؛ البته باید توجه داشت که استراتژی رفتن به لبه پرتگاه، شرایط بسیار پرریسکی دارد و به بیان دیگر یک نوع قمار است مبنی بر اینکه امکان دارد یک برخورد نظامی عامدا یا سهوا رخ دهد اما حداقل می‌توان توازن را برقرار کرده و طرفین را از وحشت وخیم‌تر اوضاع به سمت واگذاری امتیازات به طرف مقابل تشویق کرد. از این جهت اگر فرضیه احتمال جنگ را کنار بگذاریم، می‌توان تصور کرد اتفاقاتی که در حال رخ‌دادن است، می‌تواند به آغاز مذاکراتی کمک کند که آمریکایی‌ها دیگر از موضع بالا با ایران برخورد نکنند و از موضع برابر پای میز مذاکره بنشینند. در چنین شرایطی است که آمریکایی‌ها برگ‌های برنده و ابزارهایی که در اختیار ایران قرار دارد را به رسمیت خواهند شناخت و مطالبات تهران را تامین خواهند کرد. از این جهت می‌توان گفت که آینده این تحولات در حقیقت دو سر یک طیف است و از دل این آرایش جنگی و جنگ لفظی، یک جنگ بزرگ به وقوع می‌پیوندد که البته نشانه‌های آن قوی نیست و احتمالا شرایط بهتری برای مذاکره میان طرفین ایجاد خواهد شد. 

البته احتمال دارد هیچ‌کدام از این دو رویداد پیش نیاید و در میان‌مدت شرایط به همین صورت باقی بماند؛ یعنی فشار حداکثری آمریکا و مقاومت حداکثری ایران تداوم پیدا کند تا در نهایت شرایط شکل جدیدتری به خود بگیرد.