با توجه به ناکامی‌های چندسال اخیر خاتمی در تصمیم‌گیری بعید است او در غیاب هاشمی رفسنجانی بتواند، بازهم نقش لیدر در جبهه اصلاحات را ایفا کند.

چرا خاتمی دیگر لیدر اصلاحات نیست؟
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

گروه سیاست مثلث‌آنلاین: روزگاری اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی می‌توانستند حرف نهایی را در جبهه اصلاحات بزنند و اتحاد و انسجام تشکیلاتی میان اصلاح‌طلبان و البته سرمایه اجتماعی آنها ایجاد کنند؛ شاهد مثالش انتخابات سال92 بود که با حمایت این دو تمام اصلاح‌طلبان پشت حسن روحانیِ غیراصلاح‌طلب ایستادند و او نیز پیروز انتخابات شد. اما به نظر می‌رسد بعد از فوت هاشمی نقش لیدری در جریان اصلاحات با مخاطراتی روبه‌رو شد؛ خاصه آنکه برخی طیف‌ها مانند کارگزاران هم در نقش خاتمی برای هدایت اصلاح‌طلبان حرف و حدیث‌هایی مطرح کردند که او رهبر اصلاحات نیست و هیچ‌وقت چنین نقشی نداشته است؛ سخنی که غلامحسین کرباسچی در زمستان سال97 ابراز کرد.

خاتمی بعد از هاشمی کوشید که با تکرارهای انتخاباتی‌اش موفقیت اصلاح‌طلبان در سال92 را بازآفرینی کند که البته در انتخابات مجلس یازدهم در سال94 و انتخابات ریاست‌جمهوری در سال96 در این زمینه موفق عمل کرد اما به دلیل عدم توانایی برای ارائه استراتژی سیاسی به جای کنشگری انتخاباتی او نتوانست پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان و حتی خودش را حفظ کند؛ کاری که هاشمی آن را بلد بود و می‌توانست در موقعیت‌های سخت بازی را به نفع خود رقم بزند؛ چنانکه خودش نیز که زمانی مورد طرد اصلاح‌طلبان بود، در آخر به شخصیت محوری آنها تبدیل شده بود. اما خاتمی به اندازه هاشمی اهل سیاست نبوده و نیست و اکنون که بعد از حمایت‌های بی‌دریغ اصلاح‌طلبان از روحانی، سرمایه اجتماعی جبهه اصلاحات فروریخته است، نمی‌تواند تصمیم وحدت‌سازی اتخاذ کند که هم اصلاح‌طلبان از اختلاف بپرهیزند و هم اعتماد سرمایه اجتماعی‌شان ترمیم شود. بنابراین مهم‌ترین پرسشی که اکنون مطرح می‌شود این است که آیا در آینده جبهه اصلاحات با لیدری خاص ادامه میسر می‌دهد؟ و اینکه آیا آن لیدر باز هم خاتمی خواهد بود یا نه؟

1.تجربه چندسال اخیر نشان داده است که خاتمی چندان مورد توافق همه طیف‌های سیاسی اصلاح‌طلبان نیست و همان‌طور که گفته شد، حزب کارگزاران با او مشکل دارد. از طرفی برخی تحرکات نشان می‌دهد که از میان نزدیکان خاتمی هم افرادی هستند که بی‌رغبت به در دست‌گرفتن رهبری جریان اصلاحات نیستند؛ مشخصا موسوی خوئینی‌ها به عنوان نیرویی رادیکال که در یکی دو سال اخیر سعی کرده است با نامه‌های تند خود را برتر از خاتمی نشان دهد. بنابراین این احتمال منتفی نیست که در ادامه مسیر لیدری اصلاحات با شخص خاص دیگری باشد؛ هرچند به نظر می‌رسد گرچه تلاش‌هایی از سوی برخی افراد می‌شود اما هنوز کسی یارای چنین امری را ندارد.

2. دومین حالت آن است که اصلاح‌طلبان از حالت لیدری شخص‌محور به لیدری جمعی برسند؛ به این معنا که آنها خرد جمعی را حاکم بدانند و تصمیمات آن جمع برایشان فصل‌الخطاب باشد که این حالت هم محل تردید است زیرا در دو انتخابات اخیر با تشکیلات‌هایی مانند شورای عالی سیاست‌گذاری و نهاد اجماع‌ساز، آنها سعی کردند که چنین شیوه‌ای را در پیش بگیرند اما در نهایت دیدیم هر یک از طیف‌ها مسیر جداگانه خود را رفت. این شیوه شاید بد نباشد اما در حال حاضر بستری برای تحققش در میان اصلاح‌طلبان وجود ندارد.

3. آخرین حالتی که پیش‌بینی می‌شود این است که اصلاح‌طلبان بدون هر لیدر و سازمان‌دهی جمعی مدتی به صورت منفرد عمل کنند به تعبیر خودشان به جامعه بازگردند تا بتوانند هر کدام از آنها یک پتانسیل برای تقویب سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبی شوند تا شاید در آینده‌ای دور بتوانند بر سر موضوعی مشترک مانند انتخابات به نتیجه جمعی برسند. این حالت یعنی آنکه فعلا اصلاح‌طلبان را در صحنه سیاست نخواهیم دید.

با همه این‌ها در نهایت به نظر می‌رسد که هر کدام از این حالات باشد سید محمد خاتمی باتوجه به ناکامی‌های این چندسالش سخت است که دوباره بتواند رهبری جریان اصلاحات را به دست بگیرد.