منوچهر محمدی تهیه‌کننده سینماست که در این سال‌ها بخش زیادی از فیلم‌های دفاع مقدس توسط او ساخته شده و با کارگردانان مختلفی همکاری داشته است. فیلم‌هایی مثل «عصر روز دهم»، «ارتفاع پست»، «میم مثل مادر» و «میهمان داریم» از جمله شاخص‌ترین این آثار در عرصه دفاع مقدس هستند.

نباید سنگ‌اندازی کنیم /نگرانی‌های فیلمسازان دفاع مقدس در گفت‌وگو با منوچهر محمدی
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

آقای محمدی! به نظر شما سینمای دفاع مقدس که در دهه‌های 70 و 80 آثار بزرگ و قابل توجهی ‌عرضه کرده‌، در این سال‌ها چقدر توانسته همواره با آثار به‌روز و جدیدی به میان مخاطب بیاید و چه سرنوشتی را در دهه چهارم انقلاب داشته است؟

   ابتدا باید مقدمه‌ای را برای پاسخ به این سوال بیان کنم و آن هم اشاره‌ای به اهمیت این سینماست. در این سال‌ها بعد از شعر، دومین هنری که توانسته نقش بسزا و ارزنده‌ای را چه از لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفی در حوزه دفاع مقدس ایفا کند سینما بوده است. ما در دوران دفاع مقدس با کشوری جنگیدیم که حکومت وقت آن حکومتی دیکتاتور با منابع فراوان مالی بود. عراق در آن سال‌ها تنها سه فیلم سینمایی ساخت که من آنها را دیده‌ام و با فیلمی‌ در حد دبیرستان برابری می‌کند، درحالی‌که فیلمسازان ما به‌رغم کمبود بودجه‌ها و حمایت‌های مالی فیلم‌های شاخصی ساختند و اتفاقا بخشی از دغدغه‌های خودشان بوده است که سمت این سینما رفته‌اند و حتی اگر حمایت‌های نهادها و سازمان‌های دولتی نبود باز هم این فیلمسازان کارهای خود را می‌ساختند.

انصافا همکاران من در سینما زحمت خود را کشیده‌اند و تلاش خود را کرده‌اند. از طیف‌های مختلف از بیضایی گرفته تا حاتمی‌کیا و شورجه و... در حوزه  دفاع مقدس کار کرده‌اند. شاید بعضی از این فیلم‌ها ضعیف‌تر و ‌بعضی قوی‌تر بوده‌اند‌. این طبیعت هنر است همچنان که در دربار سلطان محمود غزنوی چهار هزار شاعر بوده‌اند اما چند نفر آثاری غنی داشته‌اند و حتی تنها یک نفر گل سرسبد این دربار می‌شود که شعرش برای همیشه در تاریخ باقی می‌ماند.

همان‌طور که اشاره کردید بسیاری از فیلمسازان و کارگردانان باسابقه ما در حوزه دفاع مقدس کار کرده‌اند اما چه شد که تنها به ساخت چند فیلم اکتفا کردند؟

   جنگ از یک جهت با زلزله شباهت دارد؛ وقتی زلزله می‌آید یک شور عمومی پیدا می‌شود و همه مردم کمک می‌کنند. یکی وسایل می‌دهد، دیگری خون می‌دهد و هرکسی هر‌چه از دستش برآید انجام می‌دهد. بعد از اینکه زلزله تمام می‌شود و مدتی می‌گذرد کمک‌ها و همدردی‌ها هم فروکش می‌کند و این طبیعی است. بعد از جنگ هم ما نیاز داشتیم که فیلم‌های زیادی در این حوزه ساخته شود و حجم کارها بسیار بالا بود، البته من سینما را فقط به مفهوم فیلم سینمایی نمی‌دانم و مجموعه آثار سینمایی، فیلم کوتاه، مستند و سایر آثار سمعی بصری این حوزه را هم مرتبط می‌دانم که می‌توان گفت حجم قابل توجهی از بیان تصویری تاریخ جنگ ما توسط سینماگران‌مان انجام شد. این خیلی ارزشمند است، این را کمرنگ نکنیم ‌یا خودمان سینماگران‌مان را تخطئه نکنیم که اتفاقا کارهای بسیاری صورت گرفت.

«روایت فتح» یکی از آثاری است که بعد از سال‌ها، همچنان قابل دیدن و رجوع کردن است و بسیاری از آثار دیگر که بارها می‌توان آنها را تماشا کرد اما اینکه فکر کنیم دوباره به همان حجم و شدت در تولید فیلم‌های  دفاع‌مقدسی برگردیم، طبیعی است که مخاطب هم ممکن است پس بزند و پذیرای این حجم از آثار دفاع مقدسی در زمان حاضر نباشد. کمااینکه در آمریکا و اروپا هم بعد از اینکه حدود 40 تا 50 سال از جنگ جهانی دوم می‌گذرد سالی چند اثر در این حوزه ساخته می‌شود، به‌رغم اینکه صنعت سینمای غرب بسیار هم قوی است.

چه باید کرد که هم سینمای دفاع مقدس حرکت داشته باشد و هم به قول شما سالی چند فیلم سینمایی خوب ساخته شود‌؟

  ‌باید به سویی رفت که سالی چند اثر شاخص، قوی و محکم داشته باشیم که روح حماسی و دفاع مقدسی ما را نشان دهد و همین ما را کفایت می‌کند. ما داستان‌ها، قهرمان‌ها و رخدادهای زیادی داشته‌ایم و ناگفته‌های زیادی از جنگ باقی مانده که هنوز به آنها پرداخته نشده است اما اگر بخواهیم این را تبدیل به یک کار بخشنامه‌ای و دولتی کنیم و یک بسیج و شور برای مدت کوتاهی ایجاد کنیم و بعد دوباره فروکش کند، من موافق نیستم و به هیچ یک از سیاستگذاران و افراد دولتی موثر در این حوزه توصیه نمی‌کنم.

همین که سالانه دو تا سه کار فاخر ساخته شود- که البته فاخر به معنای گران و پرخرج نیست‌- و فیلم باکیفیتی ‌باشد تا مخاطب این زمان که ممکن است از جنگ و شرایط آن آگاهی ندارد برای اینکه با حوادث دوران جنگ آشنا شود خوب و کافی است.

قطعا بخشنامه‌ای نمی‌توان در این مورد پیش رفت چون هیچ گاه جواب هم نداده است اما چه باید کرد که سالی چند فیلم ماندگار و تاثیرگذار با ویژگی‌هایی که شما گفتید داشته باشیم؟

   حداقل کاری که می‌توان انجام داد این است که سنگی جلوی پای کسانی که علاقه‌مند هستند و در حوزه سینمای دفاع مقدس دغدغه دارند نیندازیم و آنها را وارد پیچ و خم‌های دموکراتیک نکنیم. قوه تشخیص داشته باشیم که چه کاری می‌تواند ارزشمند باشد و همین‌ها کفایت می‌کند چون قطعا بچه‌های علاقه‌مند و دغدغه‌مند زیاد داریم و کافی است نهادهای تصمیم‌گیر زمینه و بستر را فراهم کنند و منابعی را که سال‌هاست جمع‌آوری شده در اختیار دیگران قرار دهند. اگر این اتفاق رخ دهد قطعا فیلمسازان دغدغه‌مند پیدا می‌شوند که سراغ این موضوعات بروند. البته اگر ما بخواهیم اتفاقات میدان نبرد را به تصویر بکشیم، مطمئنا به ابزار و ادواتی نیاز است که در بیرون یافت نمی‌شود، بلکه در اختیار نهادهای نظامی است و این نهادهای نظامی باید این ابزار را در اختیار نهادهای فرهنگی قرار دهند و گوش به فرمان آنها باشند یعنی اگر نهادهای فرهنگی تشخیص دهند که فیلمی ‌ارزشمند و فاخر است و می‌تواند ماندگار باشد دستور دهند که اسباب و ادوات لازم آن اثر در اختیار فیلمساز قرار بگیرد، نه اینکه فیلمساز برای گرفتن یک تفنگ یا فشنگ مجبور باشد هفت‌خان رستم را طی کند.

یعنی هنوز هم فیلمسازان ما باید با اولین مشکلات این حوزه یعنی دریافت ابزار مواجه باشند؟

   بعد از اتفاقی که هنگام تولید سریال مسعود ده‌نمکی افتاد و حادثه‌ای که منجر به شهادت عده‌ای از عوامل پشت صحنه شد، باعث شد همه تصمیمات درباره در اختیار قرار گرفتن مواد جنگی و نظامی در انحصار صداوسیما قرار بگیرد که این از عجایب روزگار است. حراست صداوسیما اکنون صاحب اختیار این حوزه است و آنها هم به صورت قطره‌چکانی ادوات را در اختیار فیلمساز قرار می‌دهند. من هم‌اکنون تهیه‌کننده‌ای را می‌شناسم که سریالی را در حوزه دفاع مقدس می‌سازد و به دلیل مشکلاتی که دارد دیگر از ساخت هر‌گونه سریالی در این حوزه پشیمان شده و حتی رسما و کتبا اعلام کرده که این اثر آخرین کار وی در حوزه دفاع مقدس است. به دلیل اینکه اذیت‌ها و سختگیری‌های بوروکراتیک در این حوزه بسیار است. من چند سال پیش فیلم «امکان مینا» را به کارگردانی کمال تبریزی داشتم که به‌رغم اینکه نهادهای جدی و مهمی ‌هم پای کار بودند اما به سختی امکانات مورد نظر برای ما فراهم می‌شد، به‌طور مثال ما در آن فیلم باید ابزار و امکاناتی را در سال‌های دهه 60 فراهم می‌کردیم که به سختی به ما داده شد.

ما طبق نظر مسئول جلوه‌های ویژه درخواست‌های خود را ارائه می‌دادیم اما به‌طور مثال از 10 کلاشینکف و 200 فشنگی که ما می‌خواستیم سه کلاشینکف و 20 فشنگ به ما می‌رسید و زمانی هم که توضیح می‌خواستیم به راحتی می‌گفتند فقط این میزان از امکانات در اختیارشان قرار گرفته است. ‌صحنه‌ای را که می‌شد ظرف سه روز فیلمبرداری کرد، حدود یک هفته فیلمبرداری آن طول کشید چون هر بار یکی از ادوات و ابزار مورد نیازمان ناقص بود.

در این زمینه ‌باید گفت نهادهای فرهنگی و دولتی تصمیم‌گیر هستند و نهادهای نظامی هم باید به آنها گوش کنند و نهایتا توصیه‌های فنی داشته باشند، نه اینکه نوعی جیره‌بندی در این زمینه بکنند. به این ترتیب فیلمساز در کار بعدی عطایش را به لقای آن می‌بخشد. این درد‌ دل را می‌توانید از بسیاری از فیلمسازان حوزه دفاع مقدس بشنوید و حرف من به‌‌تنهایی نیست، بلکه این فیلمسازان مرارت‌ها و سختی‌های بسیاری را تحمل کرده‌اند تا بتوانند فیلم دفاع مقدسی بسازند و این طبیعی است که مشکلات بسیاری دارد. همچنین بهایی که بابت این ابزار و امکانات مطالبه می‌شود بسیار بالاست اگر ما اثر دفاع مقدسی را اثری ملی می‌دانیم محاسبه ادواتی مثل تانک و گلوله و فشنگ و... امر خنده‌داری است که بخواهیم چرتکه بیندازیم و معادل ریالی آنها را از فیلمساز بگیریم.

باتوجه به سختی‌هایی که استفاده از امکانات و ابزارهای جنگی وجود دارد چقدر توانمندی‌هایمان در حوزه جلوه‌های ویژه کمک‌کننده خواهد بود؟

  ‌متاسفانه در حوزه جلوه‌های ویژه میدانی و رایانه‌ای به‌شدت از دنیا عقبیم و هیچ اتفاق تازه‌ای رخ نداده است، یعنی نه دولت در این زمینه هزینه کرده است و نه بخش خصوصی سرمایه‌گذاری کرده تا به‌طور مثال از اسلحه‌هایی استفاده شود که نیازی به گلوله واقعی نباشد ‌یا وسایل دست‌ساز به کار نرود که خطرات جانبی زیادی را در بر داشته باشد.

در نهایت و در ادامه این مسیر نگاه حمایتی برای ساخت آثار دفاع مقدسی چگونه باید باشد؟

   ما باید فکر کنیم که فیلمسازان باتجربه و صاحب ذوق‌‌مان را که می‌توانند تصویرسازی سینمایی بالایی داشته باشند و بیان سینمایی‌شان‌ فوق‌العاده است حمایت کنیم تا هر چند سال یک بار یک اثر سینمایی قدرتمند به تولید برسانند و همین ما را بس است که می‌تواند مصداق شعر معروف «یکی مرد جنگی به از صد هزار» باشد. ما اگر یک کار فاخر ارزشمند و دیدنی و ماندگار داشته باشیم بهتر از هزار اثری است که نه جنبه سینمایی و هنری دارند و نه جذابیت و ماندگاری‌شان بالاست.

به نظر شما خود تلویزیون به‌عنوان یک رسانه گسترده که مخاطبان گسترده‌ای هم دارد، چقدر در این عرصه سهم داشته و چقدر مسئول است؟

   من‌ ترجیح می‌دهم درباره هشت تا 10 ساله اخیر صداوسیما اظهارنظری نداشته باشم چون به‌عنوان یکی ایرانی فقط شرمنده‌ام.

شما در بخشی از صحبت‌های خود اشاره کردید که جنگ، ناگفته‌های بسیاری دارد، چقدر این موضوع صحت دارد چون گاهی قصه بعضی از فیلم‌های دفاع مقدسی شبیه یکدیگر می‌شود که مخاطب فکر می‌کند هشت سال دفاع مقدس دیگر حرفی برای گفتن ندارد.

   من مثالی می‌زنم تا متوجه شوید که جنگ چقدر ناگفته دارد؛ در این سال‌ها بخش دیپلماسی جنگ کاملا مسکوت بوده است‌. ما در این سال‌ها می‌توانستیم همپای اتفاقات هشت سال دفاع مقدس فیلم‌های سیاسی بسازیم و مجموعه‌ای از فرآیندهای دیپلماتیک جنگ را به تصویر بکشیم. وزارت‌خارجه هنوز اسناد دیپلماتیک را منتشر نکرده است و بخش اطلاعاتی جنگ به صورت اطلاعات طبقه‌بندی شده باقی مانده است. آنچه ‌از عملیات‌های مختلف منتشر شده اطلاعات اندکی است و بخش زیادی هنوز انتشار نیافته است که قاعدتا درباره مجوز آنها خود مسئولان باید توضیح دهند. همچنین درباره بخش فنی جنگ اطلاعات زیادی وجود دارد که مغفول مانده است‌. ما با شرایط خاصی انقلاب کردیم و بعد از آن به جنگ خوردیم که در این برهه تقریبا تمام پشتیبانی لجستیکی نظامی ما از طرف آمریکا قطع شد. تمام ارتش زمان شاه به ادوات آمریکایی مجهز بود و زمانی که این پشتیبانی قطع شد، خود بچه‌ها دست به ساخت امکاناتی زدند که بتوانیم جنگ را پایان ببریم. ما حتی مشکل تولید سیم خاردار داشتیم و شاید الان شنیدنش بسیار تعجب‌آور باشد. در طول جنگ خیلی اتفاقات رخ داد و به‌طور مثال پلی که روی رود اروند زده شد یک اتفاق عجیب و غریب فنی تکنیکی است که خودش به‌تنهایی می‌تواند موضوع یک فیلم باشد چراکه پلی است که در مقابل چشم دشمن ساخته می‌شود، بدون اینکه دشمن آن را ببیند اما از این موارد ما بسیار زیاد داریم. حتی من یک بار در یک جلسه رسمی به شوخی گفتم که ما می‌توانیم درباره آشپزخانه جنگ فیلم بسازیم. آثار کمدی تولید کنیم که در عین حال قصه‌های جذاب و جالبی دارند و اینها اکنون مغفول واقع شده‌اند.

چقدر فیلمسازان ما با این سوژه‌ها آشنا هستند و چقدر همه آنها از بار دراماتیک برای نگارش و فیلم شدن برخوردارند؟

   بار دراماتیک به فیلمساز مربوط می‌شود که باید فیلمساز برای آن بستری پیدا کند، جرقه‌ای در ذهنش زده شود و قصه‌ای برای آن بنویسد. به هر حال این فیلمساز است که باید بتواند از ترکیب سوژه‌ها و قصه‌های مختلف یک داستان واحد را شکل دهد. به‌طور مثال قصه شخصیت اصلی «از کرخه تا ر‌این» قصه سه جانباز بود که در یک شخصیت جمع شد و مطالعه‌ ‌حاتمی‌کیا در این بستر ‌باعث شد به این نتیجه برسد که همه اینها را در یک بسته و در قالب یک نفر عرضه کند.

فکر می‌کنم بخش عمده این مساله به همان نکته‌ای برمی‌گردد که در سخنان‌تان گفتید که خوب است نهادهای مربوطه هم در همکاری با فیلمسازان این اطلاعات را در اختیارشان قرار دهند.

  ‌بله، بخشی هم دغدغه خود فیلمساز است و حتی بخشی به شرایط تولید و اکران این فیلم‌ها و همچنین توزیع و عرضه آنها بازمی‌گردد. بخشی نیز به نظرم به مشکلاتی برمی‌گردد که فیلمساز پس از ساخت فیلمش با آنها مواجه می‌شود. من می‌خواهم از ساده‌ترین آنها مثال بزنم که فیلمسازی اثر ارزشمندی درباره یکی از سرداران جنگ را می‌سازد و تجربه می‌کند که حاصل آن «ایستاده در غبار» می‌شود. اما شما به حواشی بعد از آن نگاه کنید که با چه مشکلاتی مواجه شدند، بخشی از خانواده آن سردار گلایه‌هایی داشتند‌. به هر حال فیلمساز سعی می‌کند روایت خود را از یک شخصیت بیان کند و چیزی خارج از آن نمی‌گوید اما طبق آنچه‌ می‌دانم اکنون فیلمنامه‌هایی درباره چند تن از سرداران جنگ نوشته شده اما خانواده‌های آنها به ساخت این آثار راضی نمی‌شوند و معتقدند که فیلمنامه‌ها آنچه آنها از آن سردار تصور می‌کنند، نیست. فیلمسازان امروز هم حوصله دردسر ندارند و بنا به آن مثل معروف «سری را که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند» وارد این دردسرها نمی‌شوند. خود ما درباره استاد شهریار که یک شخصیت ملی و بزرگ کشور است یک سریال ساختیم اما بعد دختر ایشان شکایت کرد که بخشی از زندگی و ویژگی‌های پدر ایشان با سریال ما منطبق نبوده است. به نظرم همان‌طور که یک شعر، کتاب، مکان و... جنبه ملی پیدا می‌کند، بعضی از شخصیت‌ها هم جنبه ملی دارند و باید از این جایگاه به آنها نگاه شود. البته این نگاه نفی احترامی که برای خانواده و وارثان این عزیزان قابل هستیم، نیست اما نباید این‌گونه باشد که فیلمساز کاملا تحت فرمان خانواده‌های این افراد اثری را بسازد چون آنها هم تخصص‌های لازم را ندارند. بنابراین فیلمساز وقتی احساس می‌کند که باید به هزار نفر و مسئول و نهاد جواب پس بدهد و حتی متهم شود حق بدهید که برای ساخت اثر بعدی نگران و مردد شود.