تقدیم به استفان ویتل 97 امین قربانی و همه بازماندگان و طرفدارانی که هرگز فراموش کردند.

دردناک‌ترین خاطره فوتبالی ما
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:
به گزارش ورزش سه، "خاطرات دردناک" فاجعه هایسل ٨٥ و هیلزبورو ٨٩ زنده شد. دل در دلم نبود. نخستین‌بار بود فینال لیگ قهرمانان و سوت آغاز بازی دو بار به تعویق افتاده بود. ناگهان اهمیت برد و باخت از دست رفت و دلشوره‌ای به جانم افتاد. نکند بار دیگر تاریخ با خون و مرگ و دلشکستگی همراه باشد. خوشبختانه مشکلات قبل از دیدار، به سوی سیاهی نرفت. رو سیاهی و آبرو ریزی بار دیگر یوفا و دولت فرانسه را نشانه گرفت. عدم سازماندهی و عدم آمادگی برای فینال پراستقبالی از دیدار لیورپول و مادرید تنها دلیل همه این افتضاحات و اشوب بود. برای طرفدارانی که با بلیت واقعی نه‌تنها به استادیوم راه نیافتند بلکه با پلیس ضد شورش و گاز اشک آور پذیرایی شدند.

بعد از دو هفته، بالاخره، وزیر ورزش فرانسه زیر بار رفت و از هواداران لیورپول و حوادث پیش از آغاز مسابقه عذرخواهی کرد. وزیری که تا دو هفته زیر بار نمی‌رفت و طرفداران لیورپول را مسئول همه وقایع پیش از فینال لیگ قهرمانان امسال میان لیورپول و رئال مادرید در ٢٨ می در پاریس می‌دانست. صحنه‌های آشفته پاریس، گاز اشک آور و تجارب بسیار بد طرفداران قرمزها، من‌جمله بازیکنان سابق لیورپول به همراه خانواده‌هایشان، بازتاب وسیعی در رسانه‌ها داشت.

دولت فرانسه راهی را پیش گرفته بود که پیش از آن در ١٩٨٩ پلیس شفیلد و روزنامه سان. در آن دوران بدون هیچ‌گونه دلیل قاطع و موثقی ماموران انتظامی و پلیس و روزنامه سان انگشت خود را به سوی طرفداران لیورپول نشانه گرفتند.
بعد از گذشت بیش از ٣٠ سال، بایکوت این روزنامه همچنان در مرسی ساید ادامه دارد زمانی‌که قاطعانه اعلام کرد؛ طرفداران لیورپول عامل اصلی فاجعه هیلسبرو هستند؛

دیدار لیگ قهرمانان میان لیورپول و رئال مادرید دوبار در ورزشگاه دو فرانس پاریس به تعویق افتاد و هواداران در حالی‌که با بلیت در بیرون استادیوم منتظر بودند توسط پلیس با گاز اشک آور مواجه شدند. پس از آن، دولت فرانسه تلاش کرد این مسائل را به گردن هواداران لیورپول بیندازد، و ادعا کردند طرفداران لیورپول و بلیت‌های تقلبی دلیل تمامی مشکلات بوده است.

اما گزارش ٣٠ صفحه‌ای که به دستور نخست وزیر فرانسه تهیه شد، نشان می‌دهد از مجموع ٢٥٨٩ بلیت جعلی تنها ١٦٤٤ متعلق به بخش ویژه لیورپولی‌ها بوده است. همچنین نارسایی‌های عملیاتی و کنترل تماشاگران، عدم وجود وسایل نقلیه عمومی مثل قطار، مترو و اتوبوس را عامل این شکست دانسته است.
اکنون، آملی اودیا کاسترا پذیرفته است  "چندین شکست پی در پی توسط مقامات" ناشی از مشکلات عظیم اطراف استادیوم بوده است که منجر به پیشامدهای اسف بار و  ناراحت کننده‌ای شده است. این نشان دهنده تغییر موضع اوست، پس از اینکه وزیر مسئول کاملا لیورپول را مسئول توفان می‌دانست.
در واقع، او پس از پایان فینال به ایستگاه رادیویی RTL گفته بود که باشگاه آنفیلد برای سازماندهی نا مناسب هواداران خود مقصر است و همچنین ادعا کرد که ٣٠ تا ٤٠هزار هوادار قرمزها بدون بلیت در اطراف محل برگزاری مسابقه حضور داشتند.

تام ورنر، رئیس لیورپول در نامه‌ای به اظهارات Oudea-Castera که اکنون در پاسخ او عذرخواهی کرده است، "بی اعتقادی کامل" خود را ابراز کرد.
در نامه او که توسط روزنامه تایمز جاپ شد، آمده بود: "در ابتدا و مهم‌تر از همه، من می‌خواهم صمیمانه از هواداران لیورپول که شب‌شان نابود شد، عذرخواهی کنم.
ما از این واقعیت آگاه هستیم، بسیاری از آنها از راه دور آمده‌اند، اغلب با خانواده خود و  کودکان و فرزندان خود، برای حمایت از تیم و شرکت و حضور برای یک بازی به یاد ماندنی و خاطره آمیز فوتبال.
ما متأسفیم که برخی از آنها مجبور شدند شاهد صحنه‌هایی باشند که اصلاً جایی در یک رویداد ورزشی ندارد، ضمن آنکه می‌دانیم و آگاه هستیم؛ به‌طور حتم یادآور حادثه و خاطرات دردناکی از تاریخ باشگاه را برای شما به‌همراه داشت.»
Oudea-Castera به دنبال این بود که به مسئولین لیورپول اطمینان دهد که تحقیقات انجام شده توسط مقامات فرانسوی نشان می‌دهد، چگونه اوضاع از کنترل خارج شده و "مطمئن شود که دیگر هرگز تکرار نخواهد شد".
تایمز همچنین گزارش داده است که باشگاه مرسی ساید نگران آن است که دولتمردان فرانسوی همچنان معتقدند؛ تعداد زیاد و غیرقابل پیش‌بینی بلیت‌های تقلبی توسط هواداران بریتانیای علت اصلی این حوادث بوده است. پس از آن که ورنر اظهارات اثبات نشده در مورد موضوعی به این مهمی را قبل از اینکه حتی یک فرآیند تحقیقاتی مناسب، رسمی و مستقل انجام شود؛ مورد هدف قرار داد. «این امر، غیر مسئولانه، غیرحرفه‌ای و کاملاً بی‌احترامی به هزاران هوادار که از نظر جسمی و روحی آسیب دیده‌اند؛‌ بود.»

با این حال، در پس‌زمینه، مقامات فرانسوی همواره از اقدامات خود دفاع کرده‌اند. 
دیدیه لالمان، رئیس پلیس این کشور شخصا دستور استفاده از گاز اشک آور را صادر کرده بود.
«من کاملاً آگاهم که افراد با حسن نیت حتی خانواده‌ها، با گاز اشک آور روبه‌رو شدند.
متاسفم اما هیچ وسیله دیگری وجود نداشت. این تنها راه موجود بود. من درخواست کردم که از گاز استفاده شود.
ماموران حاضر در محل باید برای جلوگیری از دسترسی مردم به استادیوم از گاز اشک‌ آور استفاده می‌کردند. ولی باید اعتراف کنم، اتهام زدن به مردم اشتباه بزرگی بود»

وقایع تلخ تاریخی، خاطره تلخ هیلسبرو
حرف و حدیث بیش از این‌‌هاست. به هر حال این پس زمینه و فجایع تاریخی گذشته دلیلی شد تا دیدار فینال، حتی پیش از آغاز، دلهره و ترس ایجاد کند. تماشای بازی کوفتمان شد؛ بی انکه دقیقا بدانیم چه‌ها در بیرون از استادیوم می‌گذرد. خوب خاطرم هست بعد از فجایع پیش از مسابقه در استادیوم هایسل بلژیک، یوفا لیورپول و یوونتوس را مجبور کرد دیدار فینال را آغاز کنند. از بدترین تصمیمات و اشتباهات یوفا در حالی‌که اجساد تماشاگران به بیرون از استادیوم حمل می‌شد.
به هر صورت وقایع چند هفته پیش فینال لیگ قهرمانان یکی از تلخ‌ترین خاطرات ورزش را در وجودم زنده کرد و آنچه در آن روز لعنتی گذشت.
به هیچکس توصیه نمی‌کنم در میان همه مشکلات روزانه زندگی، خواننده احتمالی این مطلب باشد.
آنچه در آن روز لعنتی اتفاق افتاد همچنان قلب خیلی‌ها را بدجوری می‌فشارد. ٣٣ سال از آن واقعه تلخ گذشته است، ولی انگار دیروز بود. تصاویر و صحنه‌ها پاک شدنی نیست. روزی که سرنوشت‌ها تغییر کرد و دردها ابدی.

آنچه از آن می‌گویم نگاهم را برای همیشه به فوتبال و برد و باخت‌های آن تغییر داد. قضاوت‌ها و دیدگاهم را به‌طور کامل دگرگون کرد. اساسی و بنیادین. 
حوادث ناگوار به‌طور حتم در دوره‌ای کوتاه عمیقا همه ما را به‌نوعی تحت‌تاثیر قرار می‌دهد، حس ما را، نگاه ما را. اما بعد از چندی، روز از نو و روزی از نو. باز می‌گردیم به دایره‌ای که احتمالا خواهان آن نیز نیستیم، ولی گویی جبر زمانه است؛ بپذیر، فراموش کن و ادامه بده. می‌پذیریم. راه دیگری نداریم. پذیرفتم، مثل همه راه دیگری نداشتم، ادامه هم دادم، «اما هرگز فراموش نکردم»
هرگاه به هر شکلی به ۱۵ اپریل ۱۹۸۹ فکر می‌کنم بی اختیار بغض شدیدی گلویم را می‌چسبد. همین حالا. دردی در گلو. چشمانی خیس.
در دهلی نو در هندوستان بودم، طبق معمول با هیجان و شور همیشگی به انتظار دیدار نیمه نهایی جام حذفی میان لیورپول بودیم با ناتینگهام فارست برایان کلاف. بازی کریکت محبوبیت غیرقابل باوری در هندوستان و پیش از آن در پاکستان دارد. بسیار طولانی است و از این‌رو جایی برای پخش هیچ ورزش دیگری در تلویزیون در آن دوران باقی نمی‌گذاشت. به غیر از موارد خاص و پراهمیتی چون جام جهانی. یا پخش بازی‌های مهم اگر کریکتی برقرار نبود. خدا را شکر در آن روز نبود. تشنه و با ولعی بی حد، محو و خیره به تماشای Grandstand نشسته بودیم که ساعت‌ها پیش از بازی آغاز می‌شد. اف ای کاپ قدیمی‌ترین جام تاریخ فوتبال، هنوز مهم‌ترین جام ممکن بود و بازی در ویمبلی قدیمی یک رویای بزرگ. خاطرم هست دوربی‌ها تیم‌ها را در طول راه به استادیوم هم دنبال می‌کردند. همه چیز مثل یه چایی سنتی تا دم کشیدن و نوشیدن آن طراحی شده بود تا کاملا برای آغاز بازی آماده باشی و لذتش را ببری که بی حد و حصر بود.
هنوز چیزی از بازی نگذشته بود، جان موتسون گزارشگر بازی از ناآرامی در جایگاه لیورپولی‌ها، دقیقا در پشت دروازه بروس گروبلار صحبت می‌کرد. ناگهان بعد از ١٠ تا ١٥ دقیقه، همه چیز به‌هم خورد و داور بازی را قطع کرد!؟!؟

چهار سال پیش از آن در فینال جام باشگاه‌های اروپا، ٣٩ نفر از تماشاگران یوونتوس با هجوم لیورپولی‌ها که فقط با حصاری سیمی از یکدیگر جدا شده بودند جان خود را از دست دادند. واقعه تلخی که با عدم مدیریت یوفا و انتخاب استادیومی قدیمی و نامناسب و قرار دادن تماشاگران دو تیم در کنار یکدیگر مسبب اصلی آن بود. متعاقب آن تیم‌های انگلیسی تا ٥ سال به‌طور کامل از حضور در تمامی مسابقات اروپایی محروم شدند. این محرومیت برای طرفدارن فوتبال انگلیس و به‌ویژه لیورپول که آقای فوتبال اروپا بود بسیار دردناک به‌شمار می‌رفت. نوعی بی خانمانی و آوارگی. با عدم حمایت دولت انگلیس دیگر هیچکس در اروپا گوشش بدهکار نبود و نسل جان بارنز و بردسلی با مربیگری دالگلیش و بسیاری تیم‌ها و بازیکنان می‌سوختند و می‌ساختند، بسان ما شیفتگان فوتبال انگلیس. آن هم در دورانی که چندین سال بود طعم تنهایی و آوارگی را بیش از پیش با دوری از ملک و شهر و خانواده و عزیزان و دوستانم می‌چشیدم.

در آن بعد از ظهر لعنتی و با بازگشت یان راش از یوونتوس دلمان خوش بود به آن بازی نیمه نهایی تا بچه‌ها دمار از ناتینگهامِ برایان کلاف در بیاورند. بازی قطع شده بود و من بی اختیار به تلویزیون نزدیک و نزدیکتر می‌شدم. بعد از یک ساعتی با گفته‌های موتسون بیشتر و بیشتر مطمئن می‌شدم بازگشتی از دو تیم به زمین نخواهد بود. هر چه می‌گفت از جدیت و بزرگی واقعه‌ای بود که ما در لانگ شات نظاره گر آن بودیم.
شوک زده به تلویزیون چسبیده بودم و دلم می‌خواست "پولترگایستی" وارد صفحه آن بشوم. ساعت برنامه تمام شد و گزارش قطع!، حالا چه باید کرد؟، هنوز نه CNN بود و نه BBC WORLD و نه هیچ چیز دیگری. تنها راه باقیمانده پناه بردن به رادیو بود. خبرها دائما بد و بدتر می‌شد و تعداد کشته شدگان و مجروحین بیشتر و بیشتر.
انتظاری سخت تا صبح، تا روزنامه‌ای بخرم و شاید عکسی ببینم. اولین عکسی که دیدم در جا خفه‌ام کرد. ازدحام و فشردگی باورنکردنی تماشاگران در پشت تصویر و صورتی فشرده شده بر روی حصارهای آهنی در جلوی آن. پرس کامل، له شدن واقعی، ترس تمام عیار، چشمان از حدقه در آمده، خفگی و فریادهای بی صدا. نفس‌های بند آمده. تسلیم و بی امید. خالی. مرگی دردناک، طولانی و زجر آور.
تصویری که هرگز و هرگز از خاطرم نرفت و برای همیشه خشم و غرور و تعصبات بی مورد را در فوتبال و زندگی در من کُشت.
با چشمانی اشکبار به خانه برگشتم و همان روز مطلبی فرستادم برای عزیزان کیهان ورزشی. در آن دوران نامه نگاری و انتظار رسیدن، گشودن و لذت خواندن آن، تنها راه ارتباط بود. انتظارات بی پایان هفتگی و ماهیانه برای رسیدن پاکت نامه، چند خط و احتمالا تعدادی عکس، ولی باور کنید مزه‌اش از هزاران پیامی که ما در طول یک روز برای یکدیگر می‌فرستیم بسیار بیشتر بود. با هزار سلام و صلوات مطلب را با پست ارسال کردم. تلخ‌ترین خاطره فوتبالیم ثبت شده بود، وظیفه‌ای که گویی بر روی دوش من قرار گرفته بود و باید انجامش می‌دادم. نازنینان کیهان ورزشی چاپش کردند.

با خودم فکر می‌کنم، زبانم لال، اگر حادثه هیلزبرو در دوران اینترنت و تلفن همراه روی داده بود، در آن واحد تا چه اندازه شاهد عکس‌ها و فیلم‌های دردناکی بودیم. در مقابل چشمان حیرت زده‌مان. نظاره گر خرد شدن استخوان‌ها و مرگ تدریجی. و دست‌های کوتاه از جلوگیری مصیبت. نمی‌دانم با آن هزاران فیلم و عکس، آخر و عاقبتم چه می‌شد، با بلایی که فقط با یک عکس بر سر من آمد. خداراشکر که هیچ‌یک نبود. حقیقتا نمی‌دانم. شاید هم قدرت تخیل آدمی بیشتر از آن است که هر یک از ما تصور می‌کنیم.

آنچه در آن روز لعنتی رخ داد زنجیره‌ای بود از اتفاقاتی که دیر یا زود یقه فوتبال انگلستان را می‌گرفت. پس از آن تمامی استادیوم‌ها دروازه‌های ورودی خود را تغییر دادند. کنترل و استراتژی پلیس در خارج استادیوم‌ها برای کنترل تماشاگران، قبل و بعد از مسابقات به‌طور کامل تغییر کرد. در سکوهای تمامی استادیوم‌ها صندلی نصب شد و دیگر در هیچ بخشی از استادیوم اجازه ایستادن نبود. و حصارهایی که برای کنترل هولیگان و هولیگانیسم دور تا دور زمین را محصور کرده بود برچیده شد.

حصارها از میان رفت، قفل قفس‌ها شکسته شد. من دهلی را ترک کردم، آغازی دوباره. در فرودگاه پیروزی لیورپول را با گل‌های راش دیدم، کسب جام حذفی. جامی دیگر. بی معناترین آن. کمتر از یک سال پس از آن تیم‌های انگلیسی بعد از ۵ سال، اجازه بازگشت به اروپا را بعد از فاجعه هایسل گرفتند. اما آغاز دیگری برای ٩٦ نفر نبود. آنچه در هیلسبرو رخ داد، قلب‌های بسیاری را به چنگ اسارت کشید، با حصارهای پولادین، قفس‌های بی قفل. بازماندگان و همه آن‌هایی که زندگی‌شان تحت‌تاثیر تلخ‌ترین فاجعه فوتبال تاریخ انگلستان قرار گرفت. اسارتی با چشمانی براق، با قلب‌های شکسته و با دل‌های پر خون. روز به روز، ماه به ماه، سال به سال. برای همیشه و همیشه‌ها. از هیلسبرو تا ابدیت.

استفن ویتل، نود و هفتمین قربانی
استیون ویتل در یک شرکت فایبرگلاس تنها چند مایل دورتر از خانه والدینش در منچستر بزرگ کار می‌کرد. بی سر و صدا بود، به‌طور منظم پس انداز می‌کرد. موسیقی را دوست داشت و دیوانه فوتبال، به‌ویژه لیورپول محبوبش بود.
تعهد کاری در ۱۵ آوریل ۱۹۸۸ باعث شد استفن بلیت نیمه نهایی جام حذفی میان لیورپول و ناتینگهام فارست خود را به دوستی بفروشد. دوست او در آن روز، یکی از ۹۶ نفری که در آن فاجعه جان باخت.

پس از آن، احساس گناه روح استفن را به تسخیر در آورد. شرم و گناه روحی بیش از دو دهه ادامه داشت، تا اینکه ۲۲ سال بعد از هیلسبرو در ۲۶ فوریه ۲۰۱۱، جلوی قطاری پرید. دستیابی به آزادی ناامیدانه. خلاصی و رهایی از بند درد. استفان ویتل نود و هفتمین قربانی هیلزبورو شد. او در وصیت نامه خود تمامی پس انداز ۶۱هزار پوندی خود را برای بازماندگان خانواده‌های هیلزبورو باقی گذاشت.