آرمان ملی: برخی مطرح می‌کنند که با توجه به شرایط بد و بغرنج اقتصادی فعلی بهتر است رئیس‌جمهور بعدی یک اقتصاددان باشد تا یک چهره سیاسی و سیاستمدار تا با شناخت از ساختار اقتصادی کشور، اقتصاد جهانی و اجرای مدل‌های اقتصادی کارآمد بتواند جامعه را از این شرایط خارج کند.

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

این در حالی است که عده‌ای بر این باورند که ‌احتیاجی به صرف اقتصاددان بودند یا سیاستمدار بودن رئیس‌جمهور نیست بلکه شخصی که می‌خواهد رئیس‌جمهور شود باید نسبت به همه حوزه‌ها از جمله اقتصاد شناخت کافی داشته باشد. آنچه مسلم است نگاه کلی، جامع‌نگر و متوازن نسبت به همه ساحت‌ها می‌تواند نگاه رضایتمندانه جامعه را نسبت به یک رئیس‌جمهور و دولت متبوعش به همراه داشته باشد.

سیاستمدار یا اقتصاددان؟

عملکرد اقتصادی دولت حسن روحانی طی هفت سال گذشته باعث شده تا انتقادات زیادی نسبت به وی، سیاست‌های اقتصادی و مردان اقتصادی که در دولت‌های خود به کار گمارده وارد شود. هرچند اگر بخواهیم با دیدگاه موشکافانه به این مساله بپردازیم باید عملکرد اقتصادی دولت یازدهم و دوازدهم را از یکدیگر تفکیک کنیم. چرا که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و اقتصاددان‌ها دولت نخست روحانی به سبب انعقاد برجام، سرمایه‌گذاری‌های خارجی رشد اقتصادی، تک‌نرخی کردن قیمت ارز، تعلیق‌ بخشی از تحریم‌ها، فروش بالای نفت و مهم‌تر از همه مردان اقتصادی متبحر و کارآزموده‌ای که در دولت حضور داشتند عملکرد به مراتب بهتری را نسبت به دولت دوم وی داشته است. حضور افرادی چون علی طیب‌نیا که به‌جرات می‌توان گفت مهار تورم و تک‌نرخی کردن قیمت ارز از عملکرد مثبت و مناسب او در دولت بود و همچنین در اختیار گرفتن فرماندهی اقتصادی دولت توسط اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس‌جمهور باعث شده بود که دولت یازدهم نسبتا موفق ظاهر شود؛ اما تغییر مدیران موفق اقتصادی در دولت دوم روحانی، خروج آمریکا از برجام و اعمال مجدد تحریم‌ها و عملکرد انتقادآمیز دولت در عرصه اقتصادی و همچنین تاثیر ویروس کرونا بر اقتصاد کشور موجب شد تا امروز سویه انتقادات به سمت دولت بازگردد و از مخالفان تا حامیان و بدنه رای رئیس‌جمهور تمامی مشکلات را از چشم دولت ببیند. مجموع این مسائل تحلیل‌ها را به این‌سو برده که با توجه به مشکلات کشور رئیس‌جمهور آینده باید کدام حوزه و ساحت را در اولویت کاری خود قرار دهد؟ اساسا سیاستمداری قابل بادرایت در حوزه سیاست داخلی و خارجی یا اقتصاددانی بارز که بر ساختار اقتصادی کشور واقف بوده و با شناخت کامل از اقتصاد جهانی و تاثیر آن بر اقتصاد کشور بتواند با اتخاذ سیاست‌های درست و تصمیمات بهنگام شرایط اقتصادی کشور را بهبود و سامان بخشد؟ هرچند تجربه دولت اصلاحات نشان می‌دهد که رئیس‌جمهوری نه از جنس اقتصاد و سیاست بلکه از ساحت فرهنگ پا به قوه مجریه گذاشت و به قرائت بسیاری بهترین دوران اقتصادی کشور پس از انقلاب را با نرخ رشد اقتصادی 8 درصد و رشد صنعتی 11 درصد به ثبت رساند و از لحاظ رفاه خانوارها نیز توانست میزانی از رضایتمندی را در جامعه به همراه آورد. چنانکه هم‌اکنون نیز بسیاری بهترین دوران اقتصادی جامعه را دوران اصلاحات می‌خوانند. قدر مسلم جدای از اینکه رئیس‌جمهور اقتصاددان باشد یا سیاستمدار باید دیدگاهی همه‌جانبه‌نگر داشته باشد و با شناخت کافی از همه حوزه‌ها به عرصه وارد شود. اینکه رئیس‌جمهور صرفا در یک حوزه تخصص داشته باشد قطعا نخواهد توانست عملکرد مطلوبی از خود در حوزه‌هایی دیگر بر جای بگذارد و مسلما با نارضایتی‌هایی مواجه خواهد شد.

شناخت از همه حوزه‌ها

یک فعال سیاسی اصلاح‌طلب در خصوص اینکه رئیس‌جمهور بعدی باید چه حوزه‌ای را در اولویت کاری خود قرار دهد اظهار داشت: قبل از اینکه بگوییم رئیس‌جمهور اقتصاددان باشد باید دید گرایش مکتبی و سیاسی اقتصادی‌اش چیست. چون هر یک از اقتصاد‌دان‌ها روش خاصی در ذهن دارند و معمولا تابع مکاتب مختلف اقتصادی در دنیا هستند. لذا یکی از این مکاتب را انتخاب کرده و فکر می‌کنند که همان روش در جامعه معجزه خواهد کرد. سیدمصطفی هاشمی‌طبا به «آرمان ملی» گفت: رئیس‌جمهور باید کسی باشد که شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را بفهمد؛ البته نه اینکه اقتصاد‌دان باشد. خیلی از این مسائلی که ممکن است در شرایط بحران وجود داشته باشد مباحث سیاسی و اجتماعی است که به سایر مقامات ارتباط دارد. در حقیقت به‌سادگی نمی‌توان تصمیم گرفت. وی افزود: سیاستمدار بودن یا اقتصاددان بودند رئیس‌جمهور نسبت به هم ارجحیتی ندارند و رئیس‌جمهور باید نسبت به هر دو حوزه و مسائل کشور شناخت عمیق داشته باشد. معاون رئیس‌جمهور در دولت سازندگی تصریح کرد: دلیل عدم تغییر وضعیت مردم در نتیجه سیاست‌های اقتصادی همسان دولت‌ها سیاست‌های پوپولیستی سوسیالیستی بوده است. سیاست‌های ما به‌گونه‌ای بوده که مردم راضی باشند در نتیجه بدون آینده‌نگری در کشور واردات انجام دادیم؛ ارز به بازار ریختیم، ارزها را صرف حقوق، دستمزد و هزینه‌های جاری کردیم که مردم راضی باشند. درحالی‌که باید به سیاست‌های توسعه‌ای روی می‌آوردیم.