مهم ترین عامل خارجی در شکل گیری روابط چین و ایران، ایالات متحده است. واشنگتن به طور مستقیم و غیرمستقیم بر روابط پکن-تهران در سه سطح متفاوت تاثیر می گذارد. اول، روابط دو جانبه پکن و تهران است؛ دوم، روابط منطقه ای است و شامل حضور چینی ها در خلیج فارس می شود؛ سوم، رقابت جهانی بین چین و ایالات متحده است که بر روابط چین و ایران تاثیر دارد. اگرچه مرزهای بین سه سطح مشخص نیست، اما ابعاد منطقه ای و جهانی حدود ساختاری مثلث ایالات متحده-چین-ایران را تعیین می کند.

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

دیپلماسی ایرانی: مشارکت پکن و تهران که تحت عنوان «یک رابطه کهن الگویی قدرت بزرگ-قدرت میانه» برچسب خورده، شاخصه هایی مانند عدم تقارن اساسی در توزیع توانایی های مادی، وضعیت بین المللی و جاه طلبی های دو طرف، دارد. بی شک، آغاز طرح کمربند و جاده دست کم در سطح استراتژیک تا اندازه ای عدم تقارن را کاهش داده چرا که موقعیت جغرافیایی ایران، این کشور را به یک مرکز مهم در میانه آسیای میانه، خاورمیانه و اروپا تبدیل و کانون پروژهای جاه طلبانه چین در دسترسی به غرب تبدیل کرده است. در حالی که فشار تحریم های ایالات متحده به طور فزاینده ایران را به گردش به سمت شرق وا داشته، به نظر می رسد 4 دهه دوستی جمهوری اسلامی ایران و جمهوری خلق چین سرانجام در آستانه تغییر از یک رابطه نامتقارن به یک همگرایی متعادل تر بین دو بازیگر نیازمند یکدیگر قرار گرفته باشد.

مثلث آمریکا-ایران-چین: عامل واشنگتن در روابط پکن و تهران

مهم ترین عامل خارجی در شکل گیری روابط چین و ایران، ایالات متحده است. واشنگتن به طور مستقیم و غیرمستقیم بر روابط پکن-تهران در سه سطح متفاوت تاثیر می گذارد. اول، روابط دو جانبه پکن و تهران است؛ دوم، روابط منطقه ای است و شامل حضور چینی ها در خلیج فارس می شود؛ سوم، رقابت جهانی بین چین و ایالات متحده است که بر روابط چین و ایران تاثیر دارد. اگرچه مرزهای بین سه سطح مشخص نیست، اما ابعاد منطقه ای و جهانی حدود ساختاری مثلث ایالات متحده-چین-ایران را تعیین می کند.

در تعامل پکن با تهران، واشنگتن نقش «دشمن تمام عیار» را ایفا می کند که ظهور یک قدرت هژمونیست منطقه ای را به چالش کشیده است. روح روابط چین و ایران ریشه در همبستگی تمدن های آنها دارد که تحت لوای تحقیر ملی مشترک از سوی غرب شکل گرفته است. سرانجام، فاصله گرفتن خودخواسته جمهوری خلق چین و جمهوری اسلامی ایران از جهان، هژمونی نوظهور ایالات متحده در جهان پس از جنگ سرد را به چالش کشیده است. پس از جنگ 1991 در خلیج فارس که احتمالا لحظه تک قطبی شدن ایالات متحده بود، روابط چین و ایران به اوج همکاری در زمینه ضد استعماری رسید. با این وجود، روابط بین پکن و تهران از آن زمان کاهش یافته است. با این وجود، ایده مشارکت ضد هژمونیک و ضدآمریکایی در کل روایت های داخلی چین و ایران انعکاس دارد. برای نمونه، روزنامه چینی گلوبال تایمز در ژوئن در یک سری مقالات نوشت که تمایل واشنگتن به سرکوب تهران می تواند به سادگی به یک جنگ منطقه ای انجامد. جمله پایانی مقاله این بود: «ایالات متحده قدرتمند است، اما بسیاری باور ندارند که می تواند ایران را نابود کند. یک حقیقت عمیق پشت این ادراک عمومی وجود دارد.»

مثلث ایالات متحده-چین- ایران در خلیج فارس شکلی ملموس و معنایی استراتژیک دارد. مساله جالب توجه اینکه موقعیت ایران در منطقه در درک آمریکا و چین از خلیج فارس اهمیت زیادی دارد، اگرچه نقش آن در شکل گیری استراتژی های دو قدرت بزرگ به طور قابل توجهی متفاوت است. ایران پس از انقلاب 1979 ایران سیاست «ستون دوقلو» را کنار گذاشت و با شیخ نشین های عربی همسو شد و رقابت منطقه ای بین ایران و عربستان سعودی را رقم زد. در مقابل، چین با استراتژی مبتنی بر تعامل تهران و ریاض، به تدریج بر مشارکت خود در خلیج فارس افزود. رویکرد چین در خلیج فارس به ویژه در سال 2016 و پس از امضای مشارکت های جامع استراتژیک، بالاترین سطح در دیپلماسی، با ایران و عربستان سعودی نمایان شد. چین با این کار توانایی خود را در بهره برداری از معماری امنیتی توسعه یافته و مدیریت شده توسط ایالات متحده، بالا برد بدون اینکه مجبور باشد نقش پلیس را در منطقه بازی کند.

از نظر چین، وجود نظم منطقه ای به رهبری آمریکا در خلیج فارس هم مفید و هم مشکل ساز است. تقابل طولانی مدت بین واشنگتن و تهران این فرصت را برای پکن فراهم آورده تا از ایران به عنوان سنگری در برابر حملات آمریکا استفاده کند و مانع از دستیابی ایالات متحده به موقعیت هژمونی کامل در خلیج فارس شود بدون اینکه مستقیما در مقابل آن قرار گرفته باشد. به علاوه، حضور آمریکا این امکان را برای چین فراهم آورده تا در صورت افزایش تنش ها در خلیج فارس آن را مقصر بخواند. از یک سو، چین می تواند ایالات متحده را مسئول بحران کنونی خلیج فارس بداند و از سرزنش مستقیم ایران خودداری کند و از طرف دیگر، چین با این کار می تواند موضع روشنی در برابر نظم تحت رهبری آمریکا در خلیج فارس اتخاذ کند. این موضع گیری را می توان بخشی از تلاش گسترده تر چین برای ارائه وجهه قهرمان بینش متضاد آمریکا در امور بین الملل دانست. با این وجود، ثابت شده که معماری امنیتی در خلیج فارس مبتنی بر رقابت بین ایران و محور عربستان سعودی و ایالات متحده، یک منبع تنش است. اگرچه چین می تواند درگیری های کنترل شده در تنگه هرمز را مدیریت کرده و حتی از آن بهره ببرد، یک جنگ تمام عیار امنیت انرژی و منافع استراتژیک آن را به شدت به خطر می اندازد. با این حال، عدم تمایل چین به موضع گیری های سیاسی و مرکزیت استراتژیک ایالات متحده در منطقه، اراده و توانایی چین را برای ایفای نقش یک واسطه موثر بین ایران و عربستان سعودی تضعیف می کند.

نهایتا اینکه چین از ایران به عنوان ابزاری در رقابت جهانی خود با ایالات متحده استفاده می کند. در سال 1997 که پکن به طور ناگهانی همکاری هسته ای خود را با تهران قطع کرد، این تصمیم تا حدی با تلاش آن برای برقراری مجدد روابط با واشنگتن پس از بحران تنگه تایوان در 1996، مرتبط بود. به نظر می رسد امروز هم تهران به طور غیرمستقیم در جنگ تجاری بین واشنگتن و پکن گرفتار شده است. در واقع، به نظر می رسد رفتار چین در رابطه با تحریم های ثانویه ایالات متحده علیه ایران به نوعی برای استفاده از شرایط به عنوان ابزاری برای مذاکره بوده است. ایالات متحده هم در این بازی مشارکت دارد. دولت دونالد ترامپ در روند اعمال تحریم ها علیه ایران، پالایشگاه های بزرگ چین را تحریم نکرد که نشان می داد واشنگتن تمایلی به تشدید تنش با پکن و ضربه زدن به یک بخش بسیار حساس اقتصادی و سیاسی آن ندارد. به هر حال، کاملا آشکار است که چین هرگز رابطه خود را با ایالات متحده به نفع ایران فدا نمی کند. (این مطلب ادامه دارد.)

منبع: موسسه مطالعات سیاسی بین الملل ایتالیا