پشتپرده تحریمهای آمریکا علیه ایران
ابتکار/ نشریه نیوزویک در گزارشی، نژادپرستی را عمدهترین محرک در شکل دهی به سیاست خارجی دولت آمریکا در رابطه با ایران دانسته و خواستار تغییر این رویکرد از جانب دولتمردان و سیاستگذاران این کشور شده است. رویکردی که صرفا امنیت و زندگی مردم ایران را هدف قرار داده و میدهد.
نیوزویک در این رابطه مینویسد: «هنگامی که سناتور لیندسی گراهام در اظهارنظری، ایرانیان را ذاتا غیرقابل اعتماد توصیف کرد، این مساله حقیقتا ناراحت کننده بود با این حل، چندان هم نباید از آن شگفت شده شد. سناتور تِد لیو نیز در موضع گیری ضدایرانی گفته بود که ایرانیان باید در برابر ویروس کرونا رها شوند و جان دهند. این موضع گیری، حقیقتا مسئلهای دیگر بود که به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست.
بسیاری از افرادی که در آمریکا زندگی میکنند، کاملا با رویههای نژادپرستانهای که به طور روزانه در جریان زندگی در آمریکا بایستی با آنها رو به رو شد، آشنایی دارند. با این حال، عمده بحثها و گفتگوهای علمی که در مورد نژادپرستی در آمریکا مطرح میشوند، عمدتا ماهیتی ملی دارند و در مرزهای ایالات متحده محصور شدهاند و متاسفانه ورای مرزهای این کشور، به این مسئله پرداخته نشده است.
به گزارش فرارو، همزمان با تلاشهای ایران و آمریکا در زمینه احیای برجام که اگر به واقعیت ختم شود، تا حد زیادی میتواند بهبود روابط دو طرف را به دنبال داشته باشد، زمان آن رسیده تا ما در آمریکا به بررسی این نکته بپردازیم که چگونه مولفه نژاد پرستی، سیاست خارجی آمریکا در مورد ایران را تحت تاثیر قرار میدهد؟
بی احترامی و بی توجهی ایالات متحده آمریکا به زندگی روزمره مردم ایران، حداقل به سال ۱۹۵۳ و نقش موثر آمریکا در سرنگونی دولت دموکراتیک و مردمی دکتر محمد مصدق در ایران بازمیگردد. پس از این کودتا، آمریکا زمینه را برای استقرار مجدد محمدرضا شاه پهلوی، به عنوان یک دیکتاتور خشن در ایران فراهم کرد. امری که در نهایت با اعتراضات گسترده مردمی به وی، منجر به وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۸ و خلع محمدرضاشاه از قدرت شد. در دهه ۱۹۸۰ میلادی، آمریکا قویا به حمایت سیاسی و تسلیح نظامی صدام حسین در جنگ ایران و عراق پرداخت. در هر دو مورد، جان و زندگی ایرانیها، عملا گروگانِ کسب قدرت بیشتر در عرصه بینالمللی از جانب کشوری نظیر آمریکا بوده است.
رابطه متقابل و همزیستی میان نژادپرستی در داخل آمریکا و نظامی گری آن در خارج از این کشور، در سال ۲۰۰۱ میلادی بیش از پیش آشکار شد. شاید اولین باری که شهروندان ایرانی-آمریکایی مستقر در آمریکا احساس کردند که به خارج از آمریکا و نه این کشور که سالها در آن زندگی کرده اند تعلق دارند، مربوط به دوران پس از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر بود. در شرایطی که در آن زمان، سیاستمداران آمریکایی بر طبل جنگ میکوبیدند و صحبت از محور شرارت میکردند، آنها عملا نژادپرستی پیشه کردند و به افرادی نظیر ایرانی-آمریکاییها که در آمریکا زندگی میکردند فهماندند که زین پس، آنها اهدافی سیار در خاک آمریکا هستند (اهدافی جهت ابراز خشونت افراد و گروههای افراطی به آنها). در این چارچوب، دقیقا شبیه به حملات توام با نفرت که در شرایط کنونی علیه آسیایی-آمریکاییها در آمریکا انجام میشوند (به علت مقصر دانستن آنها در بحث شیوع ویروس کرونا)، حملات علیه مسلمانان و افرادی که ریشههای خاورمیانهای داشتند و در خاک آمریکا ساکن بودند، به نحو قابل توجهی افزایش پیدا کرد.
در سالهای پس از آن نیز (پس از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر)، حدود چهار میلیون نفر از شهروندان منطقه خاورمیانه، به دلیل جنگهایی که ایالات متحده آمریکا در این منطقه به راه انداخت، جان خود را از دست دادند.
در شرایطی که ایران تاکنون هدف حمله تمام عیار نظامی آمریکا قرار نگرفته، با این حال، این کشور عمیقا تحت تاثیرِ نظامی گری آمریکا در در عصر پسایازده سپتامبر و تبعات آن قرار گرفته است. ایران در طول سالهای اخیر هدفِ: ترورهای غیرقانونی، تهدیدات نظامی، ممانعت از ورود اتباع این کشور به خاک آمریکا، تهدید به انجام جنگ تمام عیار نظامی علیه آن، و دیگر تاکتیکهایی قرار گرفته که به طور خلاصه میتوان آنها را در چهارچوب کارزار فشار حداکثری دولت آمریکا علیه ایران ارزیابی کرد. البته که این رویکردهای دولت آمریکا، با اثربخشی چندانی بر نظام سیاسی ایران همراه نبوده اند (نتوانسته اند آن را به زانو درآورند) و صرفا جان و زندگی روزمره ایرانیها را نشانه گرفته اند.
دیدگاه تان را بنویسید