25 دسامبر بیست‌و‌ششمین سالگرد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و صدمین سالگرد انقلاب اکتبر، یعنی نقطه آغاز شکل‌گیری اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی است. این کشور که کمتر از ٧۵ سال عمر کرد، از اواخر دهه‌‌‌80‌ میلادی با بحران‌های بزرگ مواجه شد و سرانجام دو سال بعد از فرو‌ریختن دیوار برلین فرو‌پاشید. در این راستا گفت‌وگویی با دکتر عبدالرضا فرجی‌راد، استاد ژئوپلیتیک و کارشناس مسائل بین‌الملل داشتیم و به تحلیل دلایل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و نقش غرب و آمریکا در این موضوع پرداختیم. به عقیده وی غرب با ایجاد محدودیت‎های اقتصادی و تسلیحاتی در شوروی از یک‌سو و ایجاد نارضایتی در مردم به علت بر‌آورده‌نشدن مطالباتی که در ابتدا وعده داده بودند از سوی دیگر، زمینه‏های فروپاشی شوروی را فراهم ‌کردند. همچنین عملکرد اشتباه یلتسین در مسکو منجر به تقویت‌شدن حس جدایی‌طلبی‌رئیس‌جمهو‌ها‌ی دیگر جمهوری‏‏ها و در نهایت جدایی آنها شد.

یلتسین عامل سرعت گرفتن فروپاشی
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

به نظر شما عمده‌ترین عوامل داخلی و خارجی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی چیست؟

   فروپاشی شوروی را از زوایای مختلف می‎توان بررسی کرد؛ از یک‌سو در جامعه شوروی انقلابی شد که مانند دیگر انقلاب‌ها، مقابل یک سیستم فاسد یا دارای عدم مقبولیت در بین جامعه، رخ داد. این انقلاب مورد استقبال جامعه و مردم شوروی قرار گرفت‌ به‌ویژه اینکه سیستم تزاری دچار فساد شده بود و طبیعتا نمی‌توانست پاسخگوی جامعه شوروی باشد. انقلاب راه خودش را شروع کرد، اما از همان ابتدا اختلاف درونی در این انقلاب شروع ‌و مانند همه انقلاب‌ها افکار متفاوت باعث شد برخی کنار زده شوند و بخشی بمانند. به همین خاطر از ابتدا یک دوپارگی در کشور به وجود آمد، هرچند‌ انقلاب راه خودش را ادامه داد اما اثرات آن بر جامعه شوروی ماند. به این معنا که انقلاب در شوروی استمرار پیدا کرد، بدون اینکه همه جامعه آن را همراهی کنند‌ زیرا منتقدانی بود‌ند که می‌توانستند با عقاید و نظراتشان اثرات منفی بر جامعه در رابطه با انقلاب بگذارند. از طرف دیگر این انقلاب برخلاف شعارهایی که می‌داد و اهدافی که داشت، طبقه‌ای را به‌وجود آورد که این طبقه خود را از جامعه جدا کرد‌ زیرا این نهضت با شعار برابری و تساوی روی کار آمد، اما بعدها طبقه‎ای خاص به‌وجود آمد که همه تصمیم‌گیری‌ها و اعمال‌نظرها با آنها بود. این در حالی است که کارگران و کشاورزان که برای آنها انقلاب کردند و شعار دادند، هیچ نقشی در این تصمیمات نداشتند. البته چند دهه به این طبقه رسیدگی بیشتری شد و هنوز هم خیلی‌ها معتقدند توجه و رسیدگی به اقشار پایین‌دست جامعه در آن دوران، نسبت به روسیه امروز بسیار بیشتر بود. سپس جامعه شوروی در رهبری بعدی وارد جنگ جهانی شد. این جنگ بسیاری از زیرساخت‌ها را ویران کرد. از یک طرف زیرساخت‌ها ویران شد و از طرف دیگر با پایان این جنگ، جنگ سرد آغاز شد. اروپا به دو قسمت تقسیم شد و این انقلاب فرزندان بیشتری را پذیرفت که کل جمعیت اروپای شرقی و بخش‌های دیگری از دنیا بودند. اتحاد جماهیر شوروی نیز وادار ‌شد از آنها حمایت کند. اما این فرزندان بازده اقتصادی و اجتماعی برای اتحاد جماهیر شوروی به همراه نداشتند و تنها بازده سیاسی یا اطلاعاتی داشتند که آن هم کمکی به رونق انقلاب نمی‌کرد. به همین خاطر این مساله موجب ‌شد هزینه‌های انقلاب بسیار سنگین شود. هر‌چقدر از نظر جغرافیایی این انقلاب فرزندان بیشتری را می‌پذیرفت، دغدغه‌هایی چون امنیت این افراد نیز در اولویت قرار می‌گرفت که مستلزم صرف هزینه‌های زیادی بود. بنابراین از یک طرف اتحاد جماهیر شوروی از لحاظ جغرافیایی وسعت پیدا کرد، از طرف دیگر غرب که متوجه خطر شده بود تلاش می‌کرد این انقلاب را در نطفه خفه کند. از این‌رو در بعد اقتصادی تحریم‎ها آغاز ‌شد؛ که در این بین تحریم‌هایی بودند که صراحتا اعلام نشده بود، اما در عمل کالای مورد نیاز به شوروی نمی‌رسید تا نتواند به رقابت با غرب برخیزد. همچنین هزینه‌های سرسام‌آوری برای رقابت‌های تسلیحاتی انجام می‌گرفت. برخی کارشناسان معتقدند‌ قرار‌گرفتن شوروی در دام هزینه‌های تسلیحاتی توطئه‌ای بود که غرب باتوجه به شناختی که از شناخت شوروی داشت بر آنها تحمیل می‌کرد تا در نهایت دچار ورشکستگی و فروپاشی شوند.

مساله بعدی فضایی است که در کنار جهانی‌شدن بعد از جنگ جهانی دوم به‌وجود آمد و از طریق رسانه‎ها و کانال‌های مجازی اطلاع‌رسانی گسترده‌ای صورت می‎گرفت. درواقع این فضا که ایجاد شد به‌تدریج اطلاعات بیشتری در اختیار مردمان اتحاد جماهیر شوروی و اقمار شوروی در دیگر کشورها قرار گرفت. به همین خاطر مردم متوجه شدند در خارج از این دیوار آهنی چه می‌گذرد، پیشرفت و توسعه چیست و چه فناوری‌هایی به دست آمده که آنها ندارند. طبیعتا هرچه زمان به سمت جلو حرکت می‎کرد، در مسیر جهانی‌شدن، صنعت و تکنولوژی پیشرفت می‎کرد و دستاوردهای بشری بیشتر می‌شد. معیشت مردم تغییر کرده، به سمت نوآوری‎های جدید می‌رفت و فرهنگ‎ها در یکدیگر ادغام می‌شد. در این شرایط که به مردم و اقمار شوروی اجازه برقراری ارتباط با دنیای دیگر را نمی‌دادند، آنها از این تغییرات مطلع می‌شدند و به‌طور جدی در مقابل حکومت موضع می‌گرفتند. از طرف دیگر هم وضعیت اقتصادی نامساعد و هم در وضعیت رقابت تسلیحاتی‌بودن، باعث می‌شد که امکانات، معیشت و رفاهی که در اختیار مردم و به‌ویژه طبقات پایین‌تر قرار می‌گرفت، سال به سال کاهش پیدا کند. بنابراین از یک سو رویکرد و دیدگاه مردم عوض شد، زیرا ‌از جهان جدید اطلاعات می‌گرفتند و می‌خواستند به آنها برسند. از طرف دیگر می‌دیدند که در این انقلاب به شعارهایی که داده‌اند عمل نمی‌کنند و کیفیت زندگی آنها همچنان پایین است. اگرچه با تغییرات سیاسی‌ای که به وجود آمد، گورباچف تصمیم گرفت تا اصلاحات سیاسی و اقتصادی به نفع جامعه انجام دهد، اما درنهایت نارضایتی‌ها منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ‌شد.

این مساله که اتحاد جماهیر شوروی از جمهوری‌های مختلف تشکیل شده بود تا چه حد در فروپاشی این نظام تاثیر داشت؟

   در ابتدا این نکته را ذکر کنم که اگر اتحاد جماهیر شوروی یک کشور تاریخی بود، یعنی قدمتی چندین هزار‌ساله مانند ایران و بریتانیا داشت، به این سرنوشت دچار نمی‌شد. نکته دیگری که شما نیز اشاره کردید اتحاد جماهیرشوروی از جمهوری‌هایی شکل گرفته بود که هر کدام از این جمهوری‌ها شامل قومیت‌های دارای هویت بودند. مثلا شبه‌جمهوری قفقاز زمانی ‌که انقلاب شد و به شوروی پیوست، حدودا 80 سال بود که از ایران جدا شده بود و درواقع از ابتدا بخشی از اتحاد جماهیر شوروی نبود. بنابراین از یک طرف این جمهوری‌ها زمان زیادی نبود که به شوروی ملحق شده بودند، از طرف دیگر از نظر فکری هم تغییراتی در مردم و حتی در مقامات در جمهوری‌ها به‌وجود آمد؛ پس وقتی نارضایتی اقتصادی شکل گرفت، در اولین اقدام، قومیت‎ها جدا شدند و اتحاد جماهیر شوروی همان‌گونه که از اسمش پیداست، فرو‌پاشید. بنابراین این جمهوری‌ها بودند که با یک حرکت و با جدا‌شدن خودشان باعث فروپاشی شدند. اما این فروپاشی در روسیه رخ نداد. در روسیه فقط بحران چچن ایجاد شد که با اینکه از نظر قومیتی با روس‌ها شباهتی نداشتند اما سرکوب شده و تحت کنترل قرار گرفتند. بنابراین یکی از مشکلات اتحاد جماهیر شوروی قومیت‌هایی بودند که بعد از انقلاب به جمهوری شوروی پیوسته بودند و در یک حرکت ناگهانی به هویت خودشان برگشتند. به‌ویژه آنکه رهبران جمهوری‌ها در مسکو حضور داشتند، وضعیت را به‌خوبی مورد ارزیابی قرار می‌دادند و مطمئن بودند که در این وضعیت نابسامان و سست، با جدایی از شوروی می‌توانند در جمهوری‌های خودشان به همراه ملتشان کشور مستقلی شکل دهند و همین‌طور هم شد.

مدل اقتصادی به‌کار گرفته‌شده در شوروی در آن مقطع چقدر باعث شد که به این کشور ضربه وارد شود؟

   استراتژی شوروی شامل یک اقتصاد دولتی بود که اساس آن بر کار و زحمت کارگران معطوف شده بود. درواقع کارگران همه‌کاره کشور بودند و طبیعتا هر کسی بر‌اساس میزان کاری که ارائه می‌داد، می‌توانست بهره بیشتری از جامعه ببرد. این استراتژی پایه‌ریزی شد و دولت کنترل همه امور را در اختیار داشت و بخش خصوصی هیچ نقشی در این فرآیند نداشت. سال‌های اول انقلاب، مردم به خاطر انقلاب و علاقه به آن، به‌ویژه طبقه فرودست که این انقلاب دستاوردهایی برای آنها به همراه داشت با دولت همراهی کردند. اما به‌تدریج با گذشت زمان این طبقه احساس کرد که می‌تواند کار کند و درضمن حقوق هم بگیرد. همچنین اگر فعالیت جدی ‌یا نوآوری‌ای هم در محیط کار نداشته باشد، اما حقوق و مزایایش را دریافت خواهد کرد. درحالی که در غرب یک سیستم رقابتی در جریان بود و کسانی می‌توانستند رشد کنند و ثروت بیشتری داشته باشند که خلاقیت و تلاش بیشتری داشتند. درواقع فکر و ایده به فروش می‌رفت. بنابراین تکنولوژی به‌تدریج پیشرفت می‌کرد، تکنولوژی غرب با سرعت بیشتر اما تکنولوژی اتحاد جماهیر شوروی باتوجه به سیستم اقتصادی‌شان درجا می‌زد. به همین خاطر می‌توان گفت سیستم اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی یک سیستم اقتصادی پویا نبود. به‌عنوان مثال در سیستم سرمایه‌داری آمریکا هم، زیرسیستم‌هایی وجود داشت که کنترل شده بود و در بعضی بخش‌ها شباهت‌هایی با سیستم سوسیالیستی داشت، اما با این حال به‌طور کلی پویایی و نوآوری داشتند.

انکار وجود خدا در مکتب کمونیسم و مقابله با مذهب چه تاثیری در فروپاشی شوروی داشت؟

   درواقع در بیانیه حزب کمونیست و تفکرات تئوریسین‌ها این عقیده وجود داشت که مذهب افیون جامعه است. به این معنا که چون مردم به مذهب و به گفته آنها «خرافات مذهبی» اعتقاد دارند، نمی‎توانند از این مسائل خرافی جدا شوند و یک فرد فعال و پویا در جامعه باشند. به همین خاطر بعد از شکل‌گیری این سیستم، کلیساها و مساجد را تعطیل و به موسسات فرهنگی تبدیل کردند. در‌این‌میان مردم هم اجازه نداشتند مذهب یا اعمال مذهبی خودشان را به نمایش بگذارند. البته این برخوردها در مقاطع گوناگون متفاوت بود، ممکن بود در یک دولتی فشارها کم باشد‌ یا در دولتی دیگر سخت‌گیری‎ها افزایش یابد. اما باید گفت که تا انتها به‌سختی با مذهب مبارزه کردند و نگذاشتند مذهب در جامعه رشد کند. بنابراین مقابله با مذهب یک دستور دولتی بود، اما مردم در بطن جامعه این موضوع را نپذیرفته بودند. به‌عنوان مثال لهستان که در بلوک شرق و کمونیستی بود جز‌و کشورهای مذهبی است و بسیاری از پاپ‌ها بعد از انتخاب در واتیکان به لهستان می‌روند، یا کلیسای ارتود‌کس در روسیه بسیار فعال است. مذاهب دیگر و مسلمانان هم فعال هستند، حتی مذهب تا جایی پیش رفته که افراط‌گرایی هم در آن دیده می‌شود و برخی به داعش پیوسته‌اند. اینها نشان می‌دهند که سیستم حاکمیت کمونیستی دستورالعملی داشته که آن را بر مردم تحمیل می‌کرده است. اما با اینکه نسل‌ها عوض شده‌اند و برای نسل امروز در تربیت و آموزش، مذهب جایی ندارد، اما نه‌تنها در روسیه امروز، بلکه در جمهوری‌های دیگر، علاقه‌مندی به مذهب مشاهده می‌شود. درواقع یکی از نگرانی‌های امروز جمهوری‌ها به‌ویژه در جنوب، در قفقاز و آسیای مرکزی همین رویکرد مذهبی است. بنابراین می‌توان گفت مخالفت با مذهب نیز به‌عنوان یکی از عوامل نارضایتی مردم از سیستم و حکومت و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مطرح است. اگرچه تا حدودی دستاوردهای فرهنگی جایگزین مذهب در مسکو و شهرهای بزرگ می‌شد اما وقتی از شهرهای بزرگ فاصله می‌گرفتیم، نقش فرهنگ هم کمتر می‌شد و مردم تمایل داشتند به ایمان قبلی خودشان روی آورند.

 آمریکا و کشورهای غربی چه نقشی در این مساله داشتند؟

   همان‌طور که پیش از این نیز بیان کردم آمریکا و کشورهای غربی تلاش کردند که از چند طریق فروپاشی شوروی را میسر ‌کنند، زیرا غرب و اتحاد جماهیر شوروی دو رقیبی بودند که درصدد حذف یکدیگر بودند. البته غرب حالت تهاجمی ‌و اتحاد جماهیر شوروی حالتی تدافعی داشت. اما از یک طرف از نظر اقتصادی در شرق نوآوری و توسعه وجود نداشت و از سوی دیگر غرب در حال پیشرفت بود. ضمن اینکه غربی‌ها برای شوروی محدودیت دسترسی به تکنولوژی‌های جدید را به وجود آورده بودند. از طرف دیگر غرب با تبلیغات رسانه‌ای از طریق رادیو، تحولات جهان را به گوش مردم می‌رساند، در این حین مردم شوروی زندگی خود را یکنواخت و خسته‌کننده دیدند. ضمن اینکه شوروی را به رقابت تسلیحاتی کشاندند و بنیه‎‌ اقتصادی و مالی‌اش را از بین بردند. بنابراین شرایط جدیدی فراهم شد، در داخل شوروی هم نسل جدیدی در حال قدرت‌گرفتن بود‌ که مشکلات را درک کرده و به‌دنبال اصلاحات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بود. در نتیجه به‌یکباره کنترل از بین رفت و اتحاد جماهیر شوری فروپاشید.

به‌عنوان سوال آخر بفرمایید نقش رهبران جمهوری‌ها و گورباچف، به‌عنوان رهبر اتحاد جماهیر شوروی در فروپاشی شوروی چطور قابل ارزیابی است؟

   گورباچف استراتژی سیاسی و اقتصادی تدوین کرد و تلاش داشت تغییرات و اصلاحاتی را انجام دهد. به عقیده من سرعت اعمال تغییراتش بالا بود و همین باعث شد که اوضاع از کنترلش خارج شود. این را فراموش نکنیم وقتی که گورباچف حرکت رو به جلو را شروع کرد رهبر اتحاد جماهیر شوروی بود، اما جمهوری‌ها هم رئیس‌جمهور خودشان را داشتند. بیشترین مخالفت در جمهوری روسیه و مسکو وجود داشت. مثلا یلتسین، رئیس‌جمهور روسیه، در مصاحبه‌هایش از جمهوری‌ها انتقاد می‌کرد و بیان می‌داشت که اینها فقط سربار کشور شده‎اند. این اظهارات در مرکز اتحاد جماهیر شوروی‌ باعث تحریک و تحقیر جمهوری‌ها و جدایی آنها شد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به‌سرعت رخ داد.‌ معتقدم که روس‌ها و مسکونشینان اشتباهات بزرگی کردند. اگرچه گورباچف به علت سرعت بالای اصلاحاتش اشتباه کرد، اما بدتر از او، یلتسین رئیس‌جمهور روسیه بود که وجود دیگر جمهوری‌ها را هزینه‌ساز و عامل پایین‌بودن رفاه و تکنولوژی در روسیه نسبت به غرب می‌دانست. او عقیده داشت که اگر روسیه را با منابع و امکاناتش به غرب متصل کنند و از غرب تکنولوژی بگیرند، می‌توانند به یک قدرت جهانی با تکنولوژی بالا تبدیل شوند. بنابراین مردم جمهوری‌ها، نقش مهمی در فروپاشی شوروی نداشتند. درواقع روس‌ها در یک مقطع کوتاهی آنها را پس زدند، رئیس‌جمهوران جمهوری‌ها هم از این موقعیت استفاده کرده، همراه مردم شدند تا استقلال و هویت خود را به دست آورند و به‌این‌ترتیب فروپاشی رقم خورد.