پس از درگذشت ابراهیم یزدی، دبیرکل سابق نهضت آزادی، تغییر و تحولات در حوزه اندیشه سیاسی جریان‌های سیاسی فعال در میدان رقابت آشکارتر شد. سوگ اصلاح‌طلبان برای دبیرکل نهضت آزادی قابل تامل بود؛ جریان اصلاحات که خود را نماد خط‌امامی‌ در دهه‌‌شصت می‌داند؛ مبتنی با برآیند تحلیلی این رویکرد باید نسبت به نهضت‌آزادی مرزبندی جدی داشته باشد. اما پس از پیروزی جریان اصلاحات در دوم خرداد 1376 مرزبندی این جریان با نهضت آزادی کاهش یافت و حتی‌ پس از انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم به همسویی‌های تاکتیک رسید. خوانش جدید اصلاح‌طلبان از کنش نهضت آزادی حکایت از هم‌آوایی استراتژیک دارد.

از اسلام‌گرایی به سکولاریسم
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

«جریان ملی‌مذهبی از سال ۷۶ به بعد در تعاملی عمیق با جریان اصلاحات آغازشده قرار گرفت. در فرآیند این تعامل پیش‌داوری‌ها و فاصله‌های شکل‌گرفته از پیش از آن، به تدریج رنگ باخت. همسویی عملی پدید آمده در آغاز به تدریج به همدلی و همفکری و گفت‌وگو انجامید.» علیرضا علوی‌تبار از برجستگان فکری اصلاحات، پتک اول فروپاشی مرزبندی‌های ساختاری میان جریان اصلاحات و حزب نهضت‌آزادی را شکست نامزد جریان راست می‌داند؛ او اختلافات جدی فکری-سیاسی دهه 60 را «پیش‌داوری» تعبیر می‌کند و از «همدلی و همفکری» دو دشمن پیشین در دهه 90 روایت می‌کند. این قرابت سیاسی با هدف اعلامی‌ مشخص بسترساز تحولات جدی در آرایش سیاسی کشور خواهد شد، بنابراین در سه سطح پشیمانی ساختاری از رخدادهای اعمالی پیشین، وارونه‌سازی مفاهیم انقلاب اسلامی یا به حاشیه راندن آن و تمرکز مطالبات طبقاتی به مثابه پایگاه اجتماعی و سرمایه انسانی کنش‌های جمعی به بررسی چگونگی قرابت تفکری جریان اصلاحات با حزب نهضت‌آزادی می‌پردازیم.

  مختصات هویتی نهضت‌آزادی

مبارزه اعضای نهضت‌آزادی با رژیم پهلوی در چارچوب نرمالیزاسیون فضای حاکم در کشور بود؛ آنان فشار برای اجرای قانون اساسی از سوی محمدرضا پهلوی را مهم‌ترین پیروزی مبارزات قلمداد می‌کردند و چشم‌انداز اقدامات انقلابی از منظر رهبران نهضت‌آزادی رویایی دست‌نیافتی بود و به همین خاطر انتظار باران داشتند ولی رخداد انقلاب اسلامی مانند سیلی در گستره خاکی ایران به راه افتاد. در مفصل‌‌بندی گفتمان نهضت‌آزادی، ملی‌گرایی به منزله اعتقاد به مکتب ایرانی و پافشاری ‌‌بر مفهوم دولت - ملت از جایگاه مهم برخوردار بود. در میان مناسبات حاکم میان مفهوم ملی‌گرایی و اسلام‌خواهی به‌عنوان زیربنای الگوی رفتاری،‌ ترجیح بر حفاظت و ارتقای جایگاه ملی‌گرایی است؛ در همین راستا مهندس‌ مهدی‌ بازرگان اظهار داشت: «تشکیلات و پایه‌های اصلی نهضت را با کسب نظر‌ از آقای دکتر محمد مصدق بنا نهاده‌ایم...‌ در مرامنامه نهضت آمده است‌: ما مسلمان، ایرانی، تابع‌ قانون‌ اساسی مشروطه و مصدقی هستیم.»‌ و این اصلی‌ترین مولفه تفاوت کارکردی نهضت‌آزادی با جریان اسلام‌خواه دهه شصت است. از سوی دیگر نهضت‌آزادی ایران به‌عنوان یکی از نمایندگان معتدل «گفتمان ملی‌گرایی‌ مذهبی» به‌ شمار می‌رود که مشخصه اصلی آن، نوعی برداشت و تفسیر‌ حداقلی از اسلام و انقلاب اسلامی است؛ به همین سبب مفاهیمی ‌مانند صدور انقلاب، رفع‌ ظلم‌ از مستضعفین جهان و... در این دستگاه گفتمانی نهضت‌آزادی قرار نمی‌گیرد و استنباط آنها از اصل نه شرقی‌ نه‌ غربی‌ مترادف با اصل عدم تعهد و موازنه منفی و در نهایت تدافعی است‌ و حتی مفاهیم جدی دهه اول انقلاب اسلامی مثل صدور انقلاب، به فانتزی انقلابی تعبیر می‌شد.

مهم‌ترین تقابل میان نهضت‌آزادی و جریان اسلام‌گرا، در تسخیر سفارت آمریکا رقم خورد و سرانجام دولت موقت استعفا داد. بازرگان طی یک سخنرانی با عصبانیت هر چه تمام‌تر و در صحبت‌هایی اتهام‌آمیز درباره دانشجویان پیرو خط‌امام این‌گونه موضع‌گیری کرد: «اسم خودشان را می‌گذارند خط‌امام؛ خط شیطانند اینها؛ اینهایی که افشا می‌کنند... آخر فلان‌شده‌ها... بی‌شرفند اینهایی که می‌گویند ما با آمریکا راه کج رفتیم و راه سازش رفتیم. اینها ضد انقلابند و مأمور همان آمریکا یا شوروی‌اند که می‌خواهند اختلاف بیندازند.» هرچند کارتر در کتاب خاطرات خود نوشت: «بازرگان و اعضای کابینه‌اش که اکثرا تحصیلکرده غرب بودند، با ما همکاری داشتند‌. آنها از سفارت ما محافظت می‌کردند و از ژنرال فیلیپ سگاست که جای ژنرال ‌هایزر را گرفته بود، مراقبت می‌کردند تا به دل خطر رفت و آمد کند و برای ما پیام‌های دوستانه‌ای می‌فرستادند.»

دومین تقابل جدی نهضت‌آزادی با جریان اسلام‌گرا در چگونگی‌ ترسیم چشم‌انداز جنگ بود؛ در حالی که نهضت‌آزادی خود را جریانی ملی‌گرا معرفی می‌کرد ولی حضور نیروهای حزبی آنان در دفاع مقدس ثبت نشده است و به عبارت دیگر آنان از جبهه‌های دفاع از کیان ملت ایران قهر بودند. نهضت‌آزادی پس از فتح خرمشهر، تاکید بر پایان جنگ داشت؛ این جریان، وضعیت و شرایط کشور پس از فتح خرمشهر را چنین تحلیل می‌کرد: «ایران برای اعمال فشار بر‌ عراق‌ و تحقق شرایط خود، تدارک وسیعی‌ دید‌ و به قصد تسخیر بصره و استفاده از آن به‌عنوان اهرم فشار، حمله تهاجمی ‌خود را آغاز کرد، اما حملات مزبور، نتیجه‌ای مطلوب به‌ بار‌ نیاورد و ایران نتوانست به‌ اهداف‌ خود دست یابد‌ و در نتیجه، آثار روانی پیروزی خرمشهر و هزیمت ارتش عراق نیز از بین رفت.»  

در راستای همین تحلیل، مهدی بازرگان در یک سخنرانی‌ تحت‌ عنوان «تداوم و تحول انقلاب‌» که به مناسبت پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در دفتر نهضت‌آزادی ایراد کرد، مدعی شد که ادامه جنگ به سود آمریکا و سایر قدرت‌ها‌ و در‌ جهت منافع‌ آنها و برخلاف مصلحت اسلام و مسلمانان است. ‌او همچنین در کتاب «انقلاب ایران در دو‌ حرکت»، به اختصار موضوع تداوم جنگ را مطرح کرد و ضمن اشاره‌ به‌ منافع‌ اقتصادی و سیاسی ابرقدرت‌ها چنین نتیجه گرفت: «‌... تداوم جنگ، زمینه مطلوب مشترکی است که در داخل، بهانه‌ و ‌‌وسیله‌ خوبی برای انحصار و اقتدار‌ و در خارج، رونق اقتصادی و توفیق سیاسی به ابرقدرت‌ها‌ می‌بخشد.» ‌حتی فشارهای جدی به مسئولان جنگ از سوی اعضای این حزب صورت می‌گیرد، به نحوی که عزت‌الله سحابی درباره ملاقات خود با هاشمی اظهار داشت: «در خرداد سال ١٣6١ پس از فتح خرمشهر، بنده با ایشان‌ ملاقاتی کردم و استدلال کردم‌ که‌ این پیروزی به دست آمده، هم افتخار دارد و هم متضمن منافعی برای ایران است؛ به‌طوری که کشورهای عربی اصرار دارند که اگر صلح بشود، آنها هم کمک‌هایی به‌ طرفین می‌کنند و جبران خسارات می‌نمایند؛ بهتر است از این موقعیت استفاده شود.»   نهضت‌آزادی پس از فوت مهندس بازرگان انحطاط حزبی پیدا کرد و با تغییرات رویکردی در اردوگاه چپ‌گرایان سپهر سیاست در تکاپو برای نزدیکی فکری با آنان برآمد. نهضت‌آزادی از پیش از انقلاب اسلامی تمرکز خود را بر طبقه متوسط جدید قرار داده بود و این روند ادامه پیدا کرد و عضوگیری‌های آنان‌ از‌ دانشجویان طبقات متوسط و متوسط به پایین بود. در سطح غیردانشجویی توانستند بازاریانِ روشنفکر را جذب کنند‌ ولی در‌ جذب طبقه فرودست و کارگران ناموفق بودند.

  تحول ساختاری در اصلاحات

جریان اصلاحات پس از فروپاشی شوروی، شاهد تحولات جدی در حوزه اندیشه سیاسی بود؛ آنان ‌مانند نهضت‌آزادی پشیمانی ساختاری از رخدادها اعمالی پیشین خود را در دستورکار قرار دادند؛ تسخیرکنندگان سفارت آمریکا از انقلاب دوم به روایت امام خمینی‌(ره) ابراز پشیمانی کردند و پس آن جدال‌های جدی با بیت آقای منتظری کنار گذاشته شد و آمریکاستیزی جریان چپ به شوق آمریکا‌گرایی بدل شد. جریان اصلاحات هرگونه مطالبه‌خواهی مفاهیم انقلاب اسلامی ‌مانند نهضت‌آزادی فانتزی انقلابی‌گری دانست و او از تعابیر به‌روزرسانی شده مانند دلواپس و تندرو خودنمایی کرد. جریان اصلاحات در دهه شصت خود را داعیه‌دار مستضعفین می‌دانست، آنان حتی جریان راست دارای خصلت بازاری ‌را اسلام آمریکایی معرفی کردند اما دهه 90 آنان راه نهضت‌آزادی را درپیش گرفتند و تمرکز مطالبات طبقاتی به مثابه پایگاه اجتماعی و سرمایه انسانی کنش‌های جمعی را بر طبقه متوسط بنانهادند و هرگونه شعار عدالت‌خواهی را مساوی با پوپولیسم و چپ‌گرایانه توصیف کردند.

  فرجام سخن

«به‌ویژه وقوع جنبش سبز بخش‌های رادیکال‌تر جریان ملی‌-مذهبی را نیز با پیوستار بسیار گسترده اصلاح‌طلبی پیوند داد. دلیل کمتر دیده شدن جریان ملی-‌مذهبی در سال‌های اخیر فعالیت آنها در کنار پیوستار بزرگ اصلاح‌طلبی است.» بار دیگر به ادامه سخن علیرضا علوی‌تبار برگردیم؛ او از هم‌پیمانی دو طیف برای یک هدف روایت می‌کند؛ جریان ملی-مذهبی و جنبش سبز هر دو برای هدف براندازی- پنهان و آشکار- گام بر‌داشته‌اند. طیفی از جریان اصلاحات که اصلی‌ترین عناصر کنشگران فتنه 88 هستند؛ خواهان تکرار تاریخ به سبک حزب نهضت‌آزادی هستند؛ آنان خواهان وضعیت اپوزیسیونی نهضت‌آزادی با سبک حضور در سریر قدرت هستند. از سوی دیگر طیف هویت‌خواه جریان اصلاحات در وضعیت اقلیت قرار گرفته است؛ آنان توانایی ایستادگی در برابر آماج حملات تندروهای این جریان را ندارند. شاید تاریخ گواه آن باشد که حالا اصلاحات فرزند ناخوانده ابراهیم یزدی به دامان نهضت‌آزادی نزدیک می‌شود.