درمان به موقع یا جراحی خطرناک/ راهی به جز نوشدن برای اصولگرایی نمانده است
محمدصالح مفتاح/ عضو شورای مرکزی جمعیت پیشرفت و عدالت ایران اسلامی
شکست اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در شرایطی رخ داد که دولت روحانی در پایینترین سطح محبوبیت قرار داشت و با کنارهگیری آقای قالیباف به نفع آقای رئیسی، معلوم شد که تنها مشکل جریان اصولگرایی وحدت در کاندیدا نیست. از همان زمان بر ضرورت تغییر و اصلاحات در جریان اصولگرایی سخن به میان آمد. گفتوگوهای محفلی به خصوص در میان نسل جوان انقلابی و اصولگرا شکل گرفت و با نامه دکتر قالیباف به جوانان، شتاب بیشتری گرفت و نام «نواصولگرایی» به خود گرفت.
این تغییر نهفقط در ظاهر باید رخ دهد که باید برخی رویکردها، شیوهها و عملکردها را هم دربگیرد. امروز همزمان با تغییر موضوعات اساسی جامعه و دغدغههای مردمی باید جریان اصولگرا نیز خود را متناسب با این تحولات بازسازی کند و پیگیری مشکلات و دغدغههای اساسی مردم را مورد توجه قرار دهد. توجه به امور اجتماعی (و از آن جمله آسیبهای اجتماعی) از جمله مواردی است که باید در جریان اصولگرایی بیش از گذشته مورد توجه باشد. این نگاه اجتماعی باید شامل آن باشد که همه مردم و طیفهای آن مورد توجه باشند و دغدغههای اجتماعی آنها مورد توجه قرار گیرد. در خدمترسانی نیز نباید دست به تقسیمبندی مردم بر اساس سلیقهها و جناحبندیها زد. مصداق آن نیز خدمترسانی گروههای مردمی و جهادی به مردم کرمانشاه است که به صورت مردمی پیگیری شد و توسط بسیاری از جوانان انقلابی هنوز در حال انجام است.
امروز نسل جوان اصولگرا بیش از گذشته این احساس را دارد که توانی برای اثرگذاری ندارد. افراد تصمیمگیر، پشت درهای بسته مذاکره میکنند و تصمیمات را از بالا به پایین اعلام میکنند و انتظار دارند که مورد اقبال واقع شود. اما تکرار این رفتار خطا باعث شده است تا بدنه جریان اصولگرا دیگر پذیرشی برای سخن بزرگان نداشته باشد و احساس سرخوردگی میکند. بزرگان اصولگرایی هم باید بدانند اگر خودشان دست به اصلاح نزنند، روزی خواهد رسید که این جراحی برای اصولگرایی پیر، دردناک و خطرناکتر خواهد شد و نسل جوان از آنها عبور خواهند کرد. آنها باید بدانند طرح موضوع نواصولگرایی البته به معنای نادیده گرفتن بزرگان و خدمات آنها نیست. این نسل جوان قبلا هم احترام خود را به نسل گذشته نشان داده است. اما اگر این اصلاحات رخ ندهد معلوم نیست دیگران درباره آنها همین ظن مثبت را ببرند.
نسل جوان به دلیل عدم ملاحظهکاری و وابستگیهای شخصی، امروز از بزرگترین داشتههای جریان اصولگرایی است که میتواند بهعنوان نسل شجاع و پرتوانی باشد که این جریان را بهسرعت پیش ببرد و بتواند امور کشور را اصلاح کند. نسلی که هم در علم پیشرو است و هم تجربه بزرگان را دیده است و با آسیبشناسی از رفتار گذشته میتواند گامی بهپیش بردارد. این نسل جوان مطالبهگر است و به دنبال نقد صادقانه، منصفانه و شجاعانه میرود. او نمیپذیرد که اشتباهات برخی افراد در نهادهای حکومتی به پای او نوشته شود. او مرزبندی روشنی با خطاکاران در جناحهای سیاسی دارد و فعالشدن این نسل میتواند به پالایش جریانی هم منجر شود. اصولگرایان در چند مرحله توانستهاند پوستاندازی کنند. ظهور آبادگران در انتخابات شورای شهر دوم زمانی توانست شکستهای پیاپی اصولگرایان را متوقف کرد که از سایه چهرههای قدیمی و تکراری خارج شود و با چهره جدید با مردم مواجه شود. نتیجه آن هم در مدیریت شهری توانست شیرینی طعم خدمت را به مردم بچشاند. متاسفانه تکرار شکست باعث شده است تا اصولگرایان دیگر حساسیتی به شکست نداشته باشند و آن را عادی تلقی کنند و به دنبال رفع اشکالات خود نباشند. این درد به حدی عمیق است که گاهی شنیده میشود که برخی افراد شکست در انتخابات را نوعی پیروزی تحلیل میکنند و آن را به عنوان نقطه قوت خود میدانند. این افراد نه انگیزه کافی برای تحول دارند و نه فهم درستی از امر سیاسی دارند.
ذکر این اشکالات در میان اصولگرایان به معنای آن نیست که این اشکالات در دیگران وجود ندارد. اگر لیستی از مهمترین مطالبات اصلاحطلبان از حاکمیت را تهیه کنید میفهمید که چقدر مردم و زندگی مردم برای آنها بیگانه است. مثال آن نیز همین دیدار هفته گذشته اصلاحطلبان با رئیسجمهور است که در آن از همهچیز سخن گفتهاند الا مشکلات اقتصادی و زندگی مردم.
دیدگاه تان را بنویسید