آیا دوران دوقطبی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب به پایان رسیده است و جریان‌های جدید اجتماعی توانایی شکل‌دادن به ضلع یا اضلاع جدیدی را در حوزه سیاسی کشور دارند؟ این موضوع را با دکتر رسول بابایی، کارشناس برند سیاسی کشور در میان گذاشتیم.

رسول بابایی: دو جریان اصلی ریبرند نشوند؛ جریان سوم و چهارم قدرت می‌گیرد
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

بابایی بر این باور است که جریان‌های جدید اجتماعی از قدرت شکل‌دادن به اضلاع جدید برخوردار هستند اما بروز این موضوع در فضای سیاسی کشور به اما و اگرهایی بستگی دارد. وی بر اهمیت شبکه‌های اجتماعی در شکل‌گیری جریان‌های جدید اجتماعی تأکید می‌کند و می‌گوید گروهی که بتواند از این فضا بهتر بهره ببرد در میان گروه‌های اجتماعی جدید دست بالاتر را خواهد داشت.

این روزها در عرصه سیاسی کشور شاهد هستیم احزاب مطرح در جریان‌های اصول‌گرا و اصلاح‌طلب نسبت به موضوعات روز کشور خیلی با کندی و محافظه‌کاری واکنش نشان می‌دهند.در مقابل جریان‌های آتش به اختیار، عدالت‌خواه و ارزش‌گرا از یک‌سو و جریان‌های ترقی‌خواه و تجدیدنظرطلب از سوی دیگر پیشرو عمل می‌کنند و بدون هیچ ملاحظه‌کاری موضع می‌گیرند و سعی می‌کنند بدنه اجتماعی را با خود همراه کنند؛ به نظر شما جریان‌های اجتماعی جدید تا چه حد می‌توانند جریان‌های سنتی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب را به چالش بکشند؟

اجازه بدهید از پرسش شما این صورت‌بندی را ارائه کنم که دوقطبی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب در جامعه امروز ایران جایگاه سابق خودش را ندارد و از دست رفتن این جایگاه به دلیل ظهور گروه‌های جدید اجتماعی و به تعبیر شما آتش به اختیار ارزش‌گرا و ترقی‌خواه مدرن است.دوقطبی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب به دلایل کاملا روشن جایگاه پیشین خودش را ندارد زیرا پیوند و ارتباط نمایندگی آن‌ها با جامعه تضعیف‌ شده است.

قطب اصول‌گرا دچار مشکلات زیادی است که مهم‌ترین آن‌ها ایدئولوژی‌محوری یا به زبان بازاریابی سیاسی، محصول‌محوری آن‌هاست؛ به این معنا که آن‌ها فکر می‌کنند بهتر از مردم خیر و صلاح آن‌ها را در حوزه‌های مختلف تشخیص می‌دهند و حاضر نیستند خودشان را با خواست و مطالبات جامعه منطبق کنند و حتی به مرز انکار و تحریف خواسته‌ها و تغییرات می‌رسند و همین موضوع در چند سال گذشته فرصت خوبی برای رقیب اصلاح‌طلب آن‌ها فراهم کرده که در انتخابات و افکار عمومی دست بالا را داشته باشد. این ویژگی اصول‌گرایان به‌جایی می‌رسد که برخی از آن‌ها در مورد اصالت انتخاب مردم شک می‌کنند و با آن دچار مشکل می‌شوند. آن‌ها برای حفظ موقعیت خودشان روایت معوجی از جامعه و مردم ارائه می‌دهند و آن‌ها را به افرادی که فقط مشکلات معیشتی دارند، تقلیل داده‌اند. از طرفی این جریان به لحاظ داخلی دچار نوعی صلب بودن شده است که اجازه ظهور و بروز چهره‌های جدید و گفتمان‌های جدید را نمی‌دهد و همین موضوع سبب شده که آن‌ها از انطباق با تغییرات جامعه ازجمله ظهور گروه‌های جدید اجتماعی همچنان عقب و عقب‌تر بیفتند.

 اصلاح‌طلبان هم پس از پیروزی در انتخابات سال 92 و چند انتخابات پس‌ازآن و به‌دست‌گرفتن قدرت در شوراها و حضور تسهیمی در دولت و به‌دست‌آوردن تعداد زیادی از کرسی‌های مجلس، عملکرد مناسبی در قبال بدنه اجتماعی و وعده‌هایی که برای پیروزی در انتخابات داده بودند، نداشته‌اند. آن‌ها در شورای شهر و شهرداری که تمام و کمال در اختیار آن‌هاست، هیچ دستاوردی نداشتند و تعویض چند شهردار در کمتر از یک‌سال و کشمکش‌های سیاسی میان آن‌ها برای انتخاب شهردار به اعتبارشان در جامعه ضربه زده است. عملکرد آن‌ها به‌گونه‌ای بوده است که به تعبیر برخی از خود اصلاح‌طلبان، گویا آن‌ها جریانی هستند که برای پیروزی در انتخابات رقیب را تخریب می‌کنند و وعده‌هایی به مردم می‌دهند اما در عمل آن‌ها را فراموش می‌کنند. یکی از دوستان اصلاح‌طلب می‌گفت مگر اصلاح‌طلبان برای رفع حصر وعده نداده‌اند اما در عمل چه اقدامی انجام داده‌اند؟ ببینید بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان هم می‌فهمد که وعده‌ها فقط برای انتخابات بوده است. همان‌ها می‌پرسند چطور چند هزار کرد برای تغییر نظر دولت ترکیه درباره دیدار عبدالله اوجالان با وکلایش اعتصاب غذا می‌کنند و حتی هفت نفر در این مسیر می‌میرند اما اصلاح‌طلبان حاضر نیستند برای این موضوع هزینه‌ای بدهند؟ این‌ها روایت داخلی جریان اصلاح‌طلب است و من کاری به ‌درستی یا نادرستی آن‌ها ندارم. عرضم این است که جریان اصلاح‌طلب هم به‌عنوان قطب مقابل اصول‌گرایی به‌نوعی در پاسخ به مطالبات دچار مشکلات فراوانی است و به‌دلیل ترس ازدست‌دادن قدرت حاضر به دادن هیچ نوع هزینه‌ای نیست.

این ناکارآمدی دو جریان سیاسی سنتی در کشور با همین ویژگی‌ها که عرض کردم در برابر تغییرات و مطالبات جامعه سردرگم و بدون واکنش مؤثر است و از سویی به‌شدت توسط پایگاه اجتماعی پیشین آن‌ها و همچنین سایر بخش‌های جامعه در حال نقد شدن است و واقعیت این است که این نقدها به چالش بزرگی برای آن‌ها تبدیل‌شده است.

آیا جریان‌های اجتماعی جدید می‌توانند جریان‌های سنتی را از متن به حاشیه برانند و خود میدان‌دار معادلات و تحولات سیاسی کشور باشند؟

هنوز ظهور و نمود این جریان‌های اجتماعی در فضا و ساختار سیاسی کشور قابل‌بحث است؛ به این معنا که برای پایان یافتن قطعی دوقطبی اصول‌گرا- اصلاح‌طلب باید جریان‌های اجتماعی مورداشاره شما راهی برای حضور خودشان در فضای سیاسی منهای دوقطبی اصول‌گرا – اصلاح‌طلب پیدا کنند یا این جریان‌ها به شکل اساسی ریبرندینگ کنند به‌طوری‌که بتوانند خواسته‌ها و مطالبات این بخش‌ها را نمایندگی کنند. فارغ از فضای سیاسی اما در فضای اجتماعی این جریان‌ها به‌شدت اعتبار و نمایندگی گروه‌های سیاسی سنتی را به چالش کشیده‌اند و همین می‌تواند نقطه آغازی برای تحولات سیاسی و به هم خوردن معادلات قدیمی باشد.

در زمان انتخابات چه اتفاقی می‌افتد؟ امکان دارد که جریان‌های جدید اجتماعی، جریان‌های سنتی را غافلگیر کنند؟

به نظرم همین ‌الان هم جریان‌های جدید اجتماعی جریان‌های سنتی را غافلگیر کرده‌اند. شما ببینید تندترین نقدها علیه جریان اصلاح‌طلب در بستر شبکه‌های اجتماعی از سوی جریان‌های اجتماعی‌ای انجام می‌شود که در چند انتخابات پیشین به‌شدت از آن‌ها حمایت کرده‌اند اما اکنون از پایان اعتماد به آن‌ها و حیات اجتماعی جریان اصلاح‌طلب می‌گویند. همین جریان اجتماعی در انتخابات هم احتمال زیادی دارد که رفتار انتخاباتی متفاوتی نسبت به چند انتخابات گذشته داشته باشد یا در بدنه اجتماعی جریان ارزشی هم نقدهای تندی به عملکرد اصول‌گرایان و نهادهای زیر نظر آن‌ها وجود دارد. گاهی تندترین نقدها علیه قوه قضاییه از سوی این جریان مطرح می‌شود و شدت و حدت این نقدها و ادبیات به‌کاررفته در آن‌ها بسیار تند است. من تصور می‌کنم توصیه اخیر رهبری به گروه‌های دانشجویی درباره ادبیات نقدها هم ناظر به همین وضعیت بود.

جریان‌های جدید اجتماعی می‌توانند جریان سوم را در کشور به وجود آورند؟

باید ببینیم خروجی این جریان‌های اجتماعی به فضا و ساختار سیاسی کشور چگونه خواهد بود. شاید دو گروه اصلاح‌طلب و اصول‌گرا با ریبرندینگ خودشان و به‌وجودآوردن تحولات همه‌جانبه بتوانند خواسته‌های پایگاه اجتماعی پیش روی خودشان را نمایندگی کنند. موارد مشابه زیادی در دنیای سیاست در سایر کشورها اتفاق افتاده است. انتخابات 2005 در انگلیس یا ریبرندینگ حزب دموکرات با باراک اوباما و شیوه‌ها و ایده‌های نوین‌تر نشان می‌دهند که این اتفاق شدنی است و شاید جریان سومی شکل نگیرد. از طرف دیگر، وضعیت دو قطب سیاسی سنتی کشور این روزها به‌گونه‌ای است که احتمال این ریبرندینگ را بسیار کاهش می‌دهد. همان‌طور که اشاره کردم جریان اصول‌گرا به‌سادگی حاضر به دست‌کشیدن از برخی باورها، چهره‌ها و گروه‌ها نیست و بالطبع تحولات اجتماعی را بیشتر انکار می‌کند. مجموعه اصلاح‌طلبی هم حاضر به پذیرش نقاط ضعف و اشتباهات خودش در عرصه قدرت نیست. وقتی شما می‌بینید که سران گروه‌های اصلاح‌طلب می‌گویند که مردم در انتخابات بعدی هم به آن‌ها رای می‌دهند یا حاضر نیستند بپذیرند که احساس جامعه درباره آن‌ها از مثبت به منفی تبدیل‌شده است، تصور بازسازی همه‌جانبه برند اصلاح‌طلبان را کمی دور از ذهن می‌کند؛ بنابراین در این شرایط می‌توان جریان سوم یا حتی چهارمی را تصور کرد که بیاید و گروه‌های اجتماعی جدید را نمایندگی کند؛ اگرچه این موضوع استلزامات بسیار مهم در ساختار سیاسی کشور دارد. زمانی گفته می‌شد که جریان سوم یا چهارم به دلیل فراهم نبودن زمینه اجتماعی شکل نخواهد گرفت ولی امروز این زمینه فراهم است اما باید دید ساختار سیاسی کشور چه راهی برای ورود این جریان به حوزه سیاسی فراهم می‌کند یا شاید هم به‌طورکلی مانع ورود آن شود.

در همین جریان‌های جدید اجتماعی، ارزش‌گراها دست بالا رادارند یا ترقی‌خواهان؟

برای پاسخ به این پرسش به نظرم باید فهم دقیقی از منشا تحولات و به‌وجودآمدن این گروه‌های اجتماعی داشت. به‌نظرم گسترش شبکه‌های اجتماعی و پیامدهای این گسترش، نقطه اتکای خوبی برای فهم این تحولات است. این گسترش باعث شده است که قدرت کاربران شبکه‌های اجتماعی در برابر گروه‌ها و جریان‌های سیاسی موجود افزایش یابد. این قدرت ناشی از دو ویژگی اصلی اینترنت یعنی ارتباط و شفافیت است و ساختار عمودی و از بالا به پایین قدرت گروه‌های سیاسی را به چالش کشیده است. افراد این شبکه‌ها مدام باهم در ارتباط هستند و درباره تصمیم‌ها، اظهارنظرها و شخصیت‌های سیاسی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب با هم حرف می‌زنند و پیام و مضمون تولید می‌کنند. همین قدرت است که باعث می‌شود اظهارنظر ناپخته یک سیاستمدار توسط کاربران به یک چالش و دردسر بزرگ برای او تبدیل شود. ویژگی دیگر شبکه‌های اجتماعی این است که افراد بیشتر تحت‌تاثیر جمع یعنی دوستان، آشنایان و خانواده قرار دارند و به‌قول‌معروف از نظرات اجتماعی پیروی می‌کنند؛ یعنی جمع‌گراتر هستند. با این مقدمه در پاسخ به این پرسش که از بین جریان‌های جدید ارزش‌گراها و ترقی‌خواهان کدام دست بالاتر را خواهند داشت، می‌گویم جریانی که اصیل‌تر باشد و بتواند خودش را با  فضای روز ازجمله در شبکه‌های اجتماعی هماهنگ کند و از منطق و فضای آن برای پیشبرد امور خودش بهتر استفاده کند، دست بالاتر را خواهد داشت.