قریب‌ترین و غریب‌ترین واژه‌ای است که همه ما نسبت به آن ذهنیتی داریم. پنداشت و برداشتی که ما در جایگاه مخاطب آثار مختلف قرار داده و از رهگذر این تخاطب، پیامی را برایمان به ارمغان می‌آورد. اما پیش از پرداختن به سوژه این پرونده، اندکی درباره معنای طنز تامل کرده و انواع گوناگون آن را از نظر می‌گذرانیم.

هزار خم هزارپا/ در حاشیه اکران هزارپا؛ آخرین ساخته پرفروش ابوالحسن داودی‌
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

 

مرور لغت‌نامه‌ها و منابع ریشه‌شناسی درباره واژه طنز ما را به معنای تقریبا واحدی می‌رساند. طنز در لغت به معنای طعنه زدن، ولی معنای اصلی که پیش‌ترها برای این واژه تبادر می‌شده، تیغ جراحی است.

در لاتین و در ریشه یونانی این واژه، طنز نام ظرفی پر از میوه‌های متنوع بوده که به یکی از خدایان کشاورزی هدیه داده می‌شده است. در واقع این واژه به معنای غذای کامل یا غذایی آمیخته از هرچیز بوده است.1 معنایی که امروز در تفسیر واژه طنز، کمتر ذهنی به آن متبادر می‌شود.

جایگاه نمود طنز، پیش از رونق سینما و تلویزیون، وسعتی بسیار کمتر از امروز داشت. در ایام گذشته، مهم‌ترین رسانه و مرجع اطلاع رسانی عمومی، مکتوبات بودند. رسانه‌های کاغذی مثل روزنامه‌ها و در کنار آن کتب عمومی که دست در دست و نسل در نسل، میان مردم می‌چرخید و فحوای آن کلام در اندیشه‌ها به یادگار می‌ماند. در ادبیات کلاسیک، طنز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته می‌‌شد که اشتباهات یا جنبه‌های نامطلوب رفتار بشری، فسادهای اجتماعی و سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را به شیوه‌‌ای خنده‌دار، بیان کرده و به چالش می‌کشید. در تعریف طنز کلاسیک این‌طور ‌آمده ‌است: «اثری ادبی که با استفاده از بذله، وارونه سازی، خشم و نقیضه، ضعف‌‌ها و تعلیمات اجتماعی جوامع بشری را به نقد می‌‌کشد.2

» نکته‌ای که منابع مهم دیگر با محوریت طنز نیز به آن اشاره کرده و تاکید زیادی بر این مساله داشته اند. پس یکی از مهم‌ترین بایسته‌های آثار تولید شده این ژانر، به نقد کشیده شدن و چالش به مسائل مختلفی است که نگارنده می‌خواهد مخاطب را از آن آگاه کند.

برخی از اهالی طنز البته معتقدند که ریشه طنزپردازی در ایران، قدمتی به طول ادبیات جهانی ندارد. هرچند که طنز در تاریخ بیهقی، اشعار عبید زاکانی و دیگر آثار قدیم زبان فارسی به کار رفته، ولی استعمال وسیعی به معنای اروپایی نداشته ‌است. آنچه در میان فارسی زبانان رایج بوده و ما امروز به نام طنز می‌شناسیم، به اصطلاح درست تر، هجو بوده است. مایه‌ای از طنز که بیشتر جنبه انتقاد مستقیم و شخصی دارد و جنبه غیر مستقیم طنز به معنای اروپایی را ندارد. همچنین نکته مهمی که درباره هجو باید به آن اشاره کرد، هدف متفاوت نگارنده در هجوپردازی است. هجوپرداز فارغ از بار ارزشی اقدامش، درصدد چالش با فرد، گروه، اقدام یا سیستمی نیست. او نمی‌‌خواهد مضامین مشخصی از اجتماع را برای مخاطب بیان کند. تنها قصدش خندیدن است و در راه این مقصود از ترک دیوار هم بهره می‌گیرد!

در کنار این دو نوع متفاوت، دایره واژگان فارسی، واژه‌ای به نام هزل را نیز درون خود دارد. هزل ضد جد است و بیشتر جنبه مزاح و مطایبه دارد.

  حلقه فصل

آنچه پیش از این و درباره تفاوت ماهیت طنز و هجو گفتیم، شاید اصلی‌ترین مساله ما در این پرونده و نوشتار باشد. اینکه مخاطب، تولیدکننده و اهالی نقد سینمای امروز ما تفاوت جدی بین این فیلدها قائل شوند و مرز طنز، هجو و هزل را به روشنی مشخص کنند. وقتی ماهیت متفاوت آثار تولیدی در این زمینه مشخص باشد، طبعا فضای متفاوت این کارکردها نیز برای همگان روشن می‌شود. پس مخاطب یا ناقدی از هجو انتظار نقد نداشته و همچنین نویسنده یا کارگردانی در قالب طنز به هجو نمی‌‌پردازد! البته که این مقوله یکی از بحث‌برانگیزترین مسائل تاریخ هنر بوده و ماهیتی پیچیده و چند لایه دارد. اما برای سهولت بیشتر در سخن گفتن از این باب، دایره سخن را به حوزه سینما محدود کرده و در چنین فضایی سخن می‌گوئیم. به صورت مشخص درصدد هستیم تا آخرین اثر ابوالحسن داودی؛ هزارپا را که با استقبال خوبی از جانب مخاطبان نیز روبه‌رو شده، مورد بررسی بیشتر قرار دهیم.

طنز- که در این نوشتار ما رشته اجتماعی آن را در نظر داریم- گرچه ریشه در خنده استوار دارد و تمام تلاشش را می‌کند تا مخاطب را بخنداند، اما خنده را بیشتر وسیله‌ای می‌داند برای نیل به هدفی برتر و آن هدف هم چیزی نیست جز آگاهی مخاطب. طناز از رهگذر تولید اثر خود-که در اینجا به طور مشخص فیلم است- در نظر دارد به یک چالش یا مساله عمومی بپردازد. اما در کنار این پرداخت، مخاطب را می‌خنداند. او می‌داند که بهترین راه برای آوردن همه مردم به کلاس درسش، خنده است. نقطه وصل روشنفکر، ورزشکار، کارمند و یک زن خانه‌دار همینجاست؛ فرصتی برای خنده! او در پشت این خنده، واقعیتی تلخ و وحشتناک را بازگو می‌کند که در اصل به دنبال آن است. طعنه‌ای که در طنز وجود دارد همان محور اصلی است که در عمق خنده، مخاطبش را می‌‌خشکاند و او را به تفکر وا می‌دارد. حتی ممکن است در هنگام تماشای فیلم نیز چنین حالتی برای مخاطب مترتب نشود، اما به محض پایان تیتراژ و در مسیر راهروی خروج از سالن سینما، حتما به کنایه‌های تلخ می‌اندیشد. موضوعی که شاید او برای دیدن و شنیدن آن نیامده، اما دستاوردی است که کارگردان و نویسنده اثر در اندیشه او یادگاری نهاده است.  این نکته مهمی است که باید در تحلیل آثار طنز و تمایز آنان از هجو یا هزل، مورد توجه قرار داد. به همین خاطر است که اهالی این حوزه درباره طنز گفته‌اند: «طنز یعنی گریه کردن قاه قاه، طنز یعنی خنده‌کردن آه آه. » 3

برداشتی که از طنز در این سطور مورد اشاره واقع شد، همان کارکرد جراح گونه‌ای است که در ابتدای متن نیز گفته شد. طنز واقعی، همان تیغ جراحی است که این بار در دستان نویسنده و کارگردان قرار داده شده و به دنبال یک برش شفابخش است! این کارکرد اصلی طنز است که این روزها در بسیاری از آثار سینمایی مغفول مانده است.

  از کدام ره؟!

همه انواعی از آثار خنداننده که به آن اشاره شد، در دسته بندی کلی مطایبه و شوخی قرار دارند. هجو به قصد مسخره‌کردن، ریشخند یا تخریب شخصیت فرد، جماعت یا مساله‌ای نگاشته می‌شود. قصد اصلاح ندارد و هدف اصلی‌اش نابودی شخصیت  سوژه‌اش است اما در طنز، همانطور که اشاره شد، معمولا قصد نویسنده اصلاح یک امر ناپسند، آنهم در گستره اجتماع است. همچنین طنز یک دستمایه همیشگی دارد و آنهم پرداختن به نداشته‌های مردم یا یک اجتماع است. بیان غیرمستقیم مشکلات و کاستی ‌ها، با زبان شوخی گام مهمی در مسیر اصلاح است که رسیدن به انتهای آن، مقصود اصلی طناز است. در بیان سینمایی این واژگان، با مفهوم دیگری روبه‌رو هستیم. مفهومی به نام کمدی. ژانر کمدی، یکی از مهم‌ترین و اثرگذارترین ابزارهای بیان مطالبات اجتماعی در سینما است. کمدی اصلی‌ترین نوع بیان مطایبه ‌آمیز به صورت تصویری و در قالب سینما، تئاتر یا برنامه‌های تلویزیونی است. در واقع کمدی می‌تواند از همه شاخه‌‌های طنز، هجو و هزل برای بیان منظور خود استفاده کند. در تعریف و تفصیل ویژگی‌های کمدی این چنین آورده‌اند:« به ظاهر هدف کمدی خنده و تفریح است. اما در حقیقت مسائل جدی در پرده شوخی نموده می‌شود. در کمدی شخصیت قهرمانان و شکست‌‌هایشان بیشتر جنبه شادی ‌آور و عمدتا سرگرمی دارد و معمولا بیننده بدان توجه جدی نمی‌‌کند. تماشاگر از قبل می‌داند که فاجعه بزرگی اتفاق نخواهد افتاد. بلکه سیر حوادث در جهت کامرانی قهرمان یا قهرمانان است. قهرمانان کمدی اکثرا افرادی از قشر متوسط یا پایین جامعه‌اند که در طول نمایش مرتکب اشتباهات یا رفتارهایی می‌‌شوند که مخاطب بر دردسرساز بودن یا اشتباه بودن این اعمال اشراف کامل دارد. در واقع نویسنده داستان را طوری جلو می‌برد که سطح آگاهی مخاطب از قهرمان در مورد مسایل و رخدادها بالاتر باشد و همین 

موجب خنده‌ او است. » 4

آنچه در این نوشتار به عنوان کمدی از آن صحبت شده، درون مایه طنز است. در واقع کمدی اصیل، طنزی است که در پی خنداندن و در عین حال اشاره به مساله‌ای مهم است. چیزی که امروز بسیاری از طنزها فارغ از درون‌مایه آن شده و تنها به ظاهر این ماجرا جلب شده‌اند. چیزی که شاید بیشتر از نزدیک‌بودن به طنز، شبیه به هجو باشد.

اسماعیل امینی در تعریف هجو این‌گونه می‌نویسد:«‌هدف اصلی نویسنده هجو، استهزا و مسخره‌کردن یک نفر است. آن هم از طریق بزرگ‌نمایی معایب او و یا نسبت دادن صفت‌ها و عیب‌هایی که ممکن است در آن فرد نباشد. در واقع هجو نوعی دشنام دادن است، اما تفاوت آن با فحاشی معمولی این است که در هجو، از امکانات بیانی و زبانی نیز استفاده می‌شود. اگرچه در آثار هجو، صراحت و حتی در بسیاری از موارد رکیک بودن، رایج است اما از میان آثار هجوآمیز، آنهایی که پوشیده تر و گزنده تر است، ماندگارتر نیز هست.» 5 

مبتنی بر این تعاریف و تمایزات، نکته اصلی و مهمی که درباره هزارپا می‌توان به آن اشاره کرد، این است که آخرین ساخته ابوالحسن داودی، اساسا یک کمدی طنازانه است که در پی ارائه راه حل یا جلب توجه به سوی یکی از مسائل عمومی در جامعه ایرانی است، یا مجال کوتاهی برای خندیدن و دیده‌شدن برخی اکت‌های خنده‌دار؟!

  هزار خمِ هزارپا

ماجرای اصلی در داستان هزارپا از این قرار است که دو دوست به نام‌های رضا -با بازی رضا عطاران- و منصور -با بازی جواد عزتی- روزگار در سال‌های میانی دهه شصت می‌گذرانند. آنها از راه دزدی امرار معاش می‌کنند. این از ابتدای فیلم برای ما روشن می‌شود و آنها در نخستین صحنه کیفی را می‌دزدند که مدارک مهمی درون کیف وجود دارد. اما خودشان از این مساله بیخبر هستند و ماجرای اسناد را جدی نمی‌‌گیرند. داستان اسناد و کیف، یکی از محورهای اصلی فیلم است که البته رخدادهای طنزی در آن جاری نمی‌‌شود و برای دیدن صحنه‌های خنده دار اصلی، باید خط تعلیق‌های حاشیه‌ای را پیگیری کنیم. 

به هرحال دزدیدن کیف و اسناد، جان رضا و منصور را به خطر می‌‌اندازد. از طرفی دیگر رضا به طور اتفاقی از راز زندگی یک دختر پولدار باخبر می‌شود و تصمیم می‌‌گیرد تا از این فرصت برای تلکه کردن او، سوء استفاده کند. تمام اتفاقات بعدی هزارپا، حول محور رابطه رضا و دختر پولدار از یکسو، و صاحبان اسناد و کیف رقم می‌خورد. دو داستان مجزا که به صورت موازی با هم پیش می‌‌روند: ماجرای کیف و ماجرای رازی که رضا از آن باخبر است. اما کل داستان به این دو ماجرا ختم نمی‌‌شود و در طول مسیر فیلم، اتفاقات و جریاناتی دیگر باعث به‌ وجود آمدن پیش‌ آمدهای تازه‌ و خنده داری می‌شود که ذره ذره به فیلم اضافه شده است. گذشته از نکاتی که راجع به تفاوت طنز و هجو در ابتدای این نوشتار گفتیم و اطلاق آن درباره فیلم هزارپا، باید به نقاط ضعف و قوت این فیلمنامه نیز توجه داشته باشیم.

در مدتی که از اکران هزارپا گذشته، انتقادات و تمجیدات زیادی از این فیلم در فضای رسانه‌ها منتشر شده است. اما شاید مهم‌ترین نکته‌ای که پس از دیدن فیلم به ذهن هر بیننده‌ای خطور کند، این است که هزارپا یک اثر تکه تکه است. به این معنا که در سال‌های اخیر و با پررنگ شدن حضور سال‌های دهه شصت در آثار کمدی سینمائی، هر بخش از این فیلم شما را به یاد بخشی از آثار پرفروش چند سال اخیر می‌اندازد. اثری که با بازی رضا عطاران به عنوان شخصیت اصلی داستان تمام ابزارهای لازم برای تکرار خنده دار ترین‌ها را در اختیار دارد. عطاران همان ارژنگ فیلم نهنگ عنبر است که با خلق موقعیت‌های نوستالژیک، رضا را نیز بازی کرده است.  همین ماجرا درباره جواد عزتی نیز صادق است. عزتی البته وضعیتی حادتر از عطاران دارد و سوای آنچه او را کمدین کرده، مستقیما از فیلم اکسیدان  به هزارپا ‌آمده است. تکیه کلام‌ها و نحوه گویش، رفتار و تمام آنچه که در اکسیدان از او دیده بودیم، در اینجا نیز قابل رویت است.

 داستان فیلم هم مثل بسیاری از کمدی‌های پرفروش اخیر، در دهه 60 روایت می‌شود تا فروش اثر تضمین شود. همچنین دستِ نویسنده و کارگردان در خلق بسیاری از موقعیت‌های خنده‌داری که در ذهن مخاطبان است، با بازگشت به دهه شصت گشاده‌تر است. اما در هزارپا، روند منطقی داستان‌گویی و المان‌هایی که در فیلم دیده می‌شود، در فضای کلی دهه شصت چندان منطقی به نظر نمی‌‌رسد. مخاطب گاهی آن‌قدر گیج می‌شود که نمی‌‌داند این داستان در میانه دهه شصت روایت شده یا دهه هفتاد.

پی‌نوشت:

1-محمدرضا اصلانی (همدان)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، انتشارات کاروان، ۱۳۸۵، ص ۱۴۰

2-مقدمه مگ گراهیل بر ادبیات؛ محمدرضا اصلانی (همدان)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، انتشارات کاروان

3- همان، صفحه141

4-سرچشمه پیدایش کمدی/عطاء‌الله کوپال. قطره، 1383

5-آموزش طنز، هجو چیست، اسماعیل امینی