قربان محمدپور ،کارگردان 46 ساله ایرانی است او به‌طور مشخص در حوزه فیلم‌های تجاری کار می‌کند و کارنامه‌اش این موضوع را تصدیق می‌کند. با او درباره سلام بمبئی صحبت کرده‌ایم که این بار هم فیلمنامه کار اوست و هم کارگردانی

نظر منتقدان برایم مهم نیست/ گفت‌وگوی چالشی با قربان‌ محمدپور در باره فیلم «سلام بمبئی»
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

آقای محمد‌پور! در مورد فیلم شما اتفاق جالبی افتاده،‌در حالی که فیلم دارد روزهای اکران موفقش را می‌گذراند، تقریبا هیچ منتقدی با این فیلم موافق نیست. همه می‌گویند این فیلم به قدری با نگاه به گیشه ساخته شده که تقریبا هیچ یک از اصول فیلمسازی در آن رعایت نشده. برخی می‌گویند این فیلم نه از یک قصه یا ایده داستانی بلکه از یک ایده تجاری برآمده است. نظر شما در این باره چیست؟
نه واقعا این طور نیست. واقعیت این است که در فیلم اولی که ساختم و نامش «زبان‌مادری» بود یک بازیگر هندی در گروه بازیگرانم داشتم که همان موقع به من پیشنهاد داد در بالیوود فیلم بسازم. البته آن موقع جدی نگرفتم. زمان گذشت تا اینکه همین بازیگر از یک تهیه‌کننده هندی دعوت کرد تا در جشنواره فجر سال 92 حضور داشته باشد. آن زمان با این تهیه‌کننده چند جلسه مشترک برگزار کردیم و قضیه کم‌کم جدی شد. من همان موقع قصه یک فیلمنامه را نوشته بودم با عنوان «خداحافظ بخارست» و به زمانی مربوط می‌شد که به رومانی رفته بودم.
در حین همین جلسات بود که یاد این قصه افتادم و بستر قصه را از رومانی به هند بردم. حدود 40 تا 50 درصد کار را تغییر دادم و قرار شد با همان تهیه‌کننده وارد فاز اجرایی بشویم. اما قراردادی که آن تهیه‌کننده فرستاد در واقع شبیه قرارداد ترکمانچای بود. قرارهایمان را به هم زدیم و من قبول نکردم با او کار کنم. اما انگیزه عجیب و غریبی برای این کار داشتم. از همان موقع اراده کردم که به هر ترتیبی هم که شده «سلام بمبئی» را بسازم. از این فیلمنامه 10 ورژن نوشتم و هربار تغییراتی می‌دادم تا کار بهتر و بهتر شود.
بهتر هم می‌شد؟
بله. با فیلمنامه‌نویسان بسیاری صحبت کردم و مشورت گرفتم. به‌طور همزمان سعی می‌کردم از بالیوود و کسانی که در آنجا کار می‌کنند اطلاعات بگیرم. دنبال تهیه‌کننده‌های جدید می‌گشتم. در فیس‌‌بوک تهیه‌کننده‌ای را در هند پیدا کردم و از میان کسانی که اصطلاحا فرند او بودند به یک آهنگساز برخوردم، ارتباط گرفتم و شماره موبایلش را گرفتم و در واتس‌آپ با آنها صحبت کردم.
از طریق همین دوستان فهمیدم خانمی ‌به نام مریم‌زکریا که یک ایرانی است در بالیوود موفق است. با او صحبت کردم و ایشان هم مرا به کسی وصل کرد که بسیار کمک حال من بود. او کسی نبود جز دکتر علی ایرانی، پزشک ایرانی ساکن هند که پزشک بسیاری از چهره‌های مطرح هندی از جمله شاهرخ‌خان و... است. ایشان بسیار آدم بزرگی بودند و مسیر کار ما را تغییر دادند و کار ما را راحت کردند.
بنابراین با بسیاری از تهیه‌کننده‌های هندی آشنا شدم و با آنها ارتباط گرفتم و اطلاعات خواستم. بعد از طریق فیس‌بوک باز هم یک تهیه‌کننده دیگر هم پیدا کردم که البته اوایل جواب پیغام‌هایم را نمی‌داد تا اینکه به واسطه یکی دیگر از دوستان که با ایشان آشنایی داشت، به من پاسخ داد. اما قرارداد ایشان هم قابل توجه نبود و نتوانستم قبول کنم. اما به هر حال همین تهیه‌کننده سرانجام کار پخش فیلم سلام بمبئی را در هند بر‌عهده گرفت. خدا را شکر با هر کسی که در این پروسه طولانی‌مدت آشنا شدم در یک جایی کمک حالم بود و کار را پیش می‌برد. می‌خواهم بگویم در این مدت سختی‌های زیادی کشیدم. به هر دری که به ذهنم می‌رسید زدم و تلاش زیادی کردم. سرانجام هم موفق شدم. نهایت کار این بود که با کمپانی موشن پیکچرز آشنا شدم و آنها گوشه‌ای از کار را قبول کردند. همزمان در ایران هم به‌دنبال تهیه‌کننده می‌گشتم. ابتدا با آقای حسن دادخواه قرار بود کار کنیم که پیش‌تر با ایشان همکاری داشتم، اما سرعت کاری ایشان به اندازه‌ای نبود که بتواند کارهای زیاد ما را پشتیبانی کند. سرعت ایشان ده بود و سرعت ما صد. نمیتوانستیم با هم هماهنگ باشیم. بنابراین تقاضا کردم که از کار انصراف بدهند و به‌دنبال تهیه‌کننده دیگری گشتم که بتواند به معنای کامل کلمه ما را حمایت کند. سرانجام با آقای نوروز‌بیگی قرارداد بستیم و فیلم را به ثمر رساندیم. حالا دیگر فیلمسازی به این سبک و سیاق را یاد گرفته‌ایم و چم‌و‌خم کار دستمان آمده است.
حالا دیگر بلدیم که چطوری با سینماگران هندی کار کنیم. ابتدا آنها می‌گفتند چقدر پول دارید به ما بدهید تا کار را شروع کنیم اما ما اعتماد کافی به آنها نداشیم. آنها هم همینطور. من مسیری پر از سنگلاخ را طی کردم تا کار به اکران برسد و واقعا خسته شدم. پیر شدم. سلام بمبئی مرا پیر کرد اما خوشحالم که با استقبال مردم این خستگی از تنم بیرون رفته.
خودتان از نتیجه کار راضی هستید؟ می‌دانید که انتقاد از این فیلم خیلی زیاد است؛ از جنبه سینمایی و ارزشی.
من این فیلم را خیلی دوست دارم. از کارم راضی هستم. البته هر آدمی ‌ممکن است بعضی از کارهایش را دوست داشته باشد و بعضی دیگر را نه. اما من سلام بمبئی را خیلی دوست دارم و فکر می‌کنم کار خیلی خوبی است. چون آن را با ذره‌ذره وجودم ساختم. با تمام دلم فیلم را ساختم.
هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. خدا را شکر تماشاچی هم راضی است. 90 درصد تماشاچی‌هایی که فیلم را دیده‌اند دوستش دارند. فیلم ما صادق و ساده‌وسالم است. شوخی‌های جنسی و لودگی و... ندارد. ما یک فیلم عاشقانه محترمانه را ساختیم.
البته منتقدان سینما با شما هم‌نظر نیستند. تقریبا همه منتقدان با فیلم شما مشکل دارند.
من برای منتقدان فیلم نمی‌سازم. برای مردم فیلم می‌سازم.
منتقدان هم البته از آسمان نیامده‌اند. همین مردم هستند با اطلاعات و مطالعه بیشتر.
ببینید تجربه نشان داده که هر فیلمی‌ بیشتر با استقبال مخاطبان روبه‌رو شود، بیشتر هم فحش می‌خورد. اصلا شما کاری سراغ دارید که منتقدان مخالفش نباشند؟ مگر لانتوری نبود؟ مگر فروشنده نبود؟ شما هر کاری که انجام بدهی بالاخره یک کسی با شما موافق است و یک کسی مخالف است. سینمای من سینمای مردمی ‌است. فیلم‌هایی که بالای 10 میلیارد فروختند چه فیلم‌هایی بودند! تعداد زیادی از این فیلم‌ها تبلیغات جم داشتند. ما یک ثانیه هم تبلیغ نکردیم. اگر تبلیغ می‌کردیم فیلم ما بالای 50 میلیارد تومان می‌فروخت. می‌توانستیم پنج،‌شش میلیون نفر را به سینما بکشانیم. تازه فروش خوب ما در این مدت در حالی اتفاق افتاده که در زمان بدی اکران شدیم. اول قرار بود عید فطر اکران بشود، بعد گفتند مرداد، بعد شهریور، بعد مهر و.... سرانجام گفتند که باید در 11 آذر فیلمتان اکران شود.اصلا زمان خوبی نبود. اما ما قبول کردیم و دیدیم که باز هم فیلم موفق بود. خدا را شاکریم.
فکر می‌کنید چرا مردم از فیلم استقبال کردند؟
مردم دیگر از سینمای محصور شده در این شهر خسته شده‌اند. فضای جدید می‌خواهند. شادی می‌خواهند. فیلم ما اینها را داشت. من معتقدم چند شاخص مهم باعث شد که فیلم خوب بفروشد. یکی همین بود که فضای جدید در فیلم وجود داشت. از تهران و آپارتمان بیرون رفته بودیم.
در دو سال گذشته سعی کردم همواره خبرهای فیلم را در راس خبرها نگه دارم. بازیگر هندی داشتیم. بازیگر معروف ایرانی داشتیم.‌ترانه و موسیقی و... داشتیم. همه اینها دلایل فروش و استقبال بود.
و فیلمنامه چطور؟
قصه جذاب است، عاشقانه است و مخاطب را درگیر می‌کند.
درگیر چه چیزی می‌کند؟
درگیر اتفاقات فیلم. شما باید در سالن باشید و ببینید که مردم چگونه با اتفاق‌های فیلم می‌خندند، گریه می‌کنند. این یعنی فیلم ارتباطش را با مخاطب به خوبی پیش می‌برد. غیر از این است؟
اما خیلی از مخاطبان فیلم شما که آن را دیده‌اند، از فیلم راضی نیستند. می‌گویند فیلم مجموعه‌ای از تصاویر و حرکت‌ها است و قصه خاصی ندارد، ‌پیچیدگی داستانی ندارد و شخصیت‌ها تیپیکال هستند.
اتفاقا مخاطبان فیلم را دوست دارند. من بارها در سینماهای مختلف با مردم فیلم را دیده‌ام. واکنش‌ها واقعا خوب است. بعضی از فیلم‌های پرفروش را وقتی می‌بینید و از سینما بیرون می‌آیید متوجه می‌شوید که تماشاچی‌ها از فیلم راضی نبوده‌اند. عصبانی هستند، ناراحتند. اما در مورد سلام بمبئی واقعا قضیه فرق می‌کرد. مردم خوشحال بودند.
راضی بودند و از ما تشکر می‌کردند. وقتی نظرات مردم را روی سایت‌ها هم می‌خوانیم می‌بینیم که تعداد بسیار زیادی از تماشاچی‌های فیلم از آن راضی بوده‌اند. من همانطور که گفتم این فیلمنامه را بارها بازنویسی کرده‌ام، 10 بار فیلمنامه را از نو نوشتم و تغییرات زیادی در آن اعمال کردم. حواسم بود که نتیجه کار هر بار بهتر از قبل بشود. از بعضی از فیلمنامه‌نویسان مطرح هم درباره‌اش مشورت گرفته‌ام.
منظورتان چه کسانی است؟
مثلا آقای رویین‌تن که بسیار به من کمک کرد. چهار پنج ورژن از فیلمنامه را خواند و مشورت داد. آقای جمال شورجه، آقای حبیب احمدزاده و... بیش از 10 نفر بودند که روی کار من مشورت دادند و کمکم کردند. البته الان همه اسامی ‌یادم نیست.
خب خیلی زمان از آن موقع گذشته و من هم خاطرم نیست که چه کسانی بودند. اما به هر حال منظور من این است که دوستان بسیاری مرا کمک کردند. من البته خودم اصالتا فیلمنامه‌نویس هستم. اما برای این کار سعی کردم از دوستانم کمک بگیرم.
اما با این حال تعداد بسیاری از فیلمنامه‌نویسان و منتقدان می‌گویند که فیلم در نهایت یک فیلمفارسی است. شما این موضع را قبول دارید؟
نه اینطور نیست. ببینید من خودم فیلمنامه نویس هستم. 40 فیلمنامه نوشته‌ام و 20 تا از آنها فیلم شده‌اند. کارم را بلدم. اینها را باید بگذارید به حساب مسائل دیگر. در سینمای ایران هر فیلمی ‌که مورد استقبال قرار می‌گیرد‌، سریع می‌گویند فیلمفارسی است. ما قصه را ساده روایت کردیم. همه چیز در فیلم من سر جایش است. هرکسی اگر نقدی دارد بگوید مثلا فلان بخش کار درنیامده است تا به او جواب بدهم. تمام اتفاق‌ها در فیلم من از یک رابطه علی منطقی پیروی می‌کند.
مثلا چه اتفاق‌هایی؟
مثلا اینکه می‌گویند که کارکتر علی با یک پنچرگیری سریع شیفته و عاشق می‌شود اینطور نیست. دختر روبه‌رویش اگرچه از او بزرگتر است اما چون چند واحد را نتوانسته پاس کند، با او همکلاسی شده. پس سابقه آشنایی بین آنها وجود داشته و همدیگر را دیده‌اند.
ضمن اینکه علی هم کار را عار نمی‌داند و اگر مشکلی پیش بیاید وارد کار می‌شود و به دیگری کمک می‌کند. علی در اتاقش عکس دکتر شریعتی و گاندی را نصب کرده است. اینها به پرداخت شخصیت او کمک می‌کند. نمی‌کند؟ دختر هم می‌داند که او متفکر است و....حالا بعد ماجراهای دیگری اتفاق می‌افتد که علی به بیمارستان می‌رود، بعد ماجرای موبایلش پیش می‌آید که باعث می‌شود دختر را به خانه برساند و... می‌خواهم بگویم که این اتفاق‌ها آرام آرام و در دل فیلم می‌افتد و یکباره و ناگهانی و ‌بی‌منطق نیست. وقتی بیننده می‌آید و فیلم را می‌بیند و دوستش دارد دیگر جای این حرف‌ها باقی نمی‌ماند. من برای مردم فیلم می‌سازم و چیزی را که دوست دارند، می‌سازم و برای منتقدان و جشنواره‌ها کار نمی‌کنم.
تازه قست دومش را هم می‌خواهید بسازید دیگر.
بله به‌شدت پیگیر هستم که سلام بمبئی 2 را بسازم. اتفاقا همین هفته دارم می‌روم هند که کارهای ساخت را پیش ببرم. این فیلم جواب داده و احتمالا مخاطب باز هم استقبال گسترده و بلکه استقبال بیشتری از آن خواهد کرد. تجربیات ما برای ساخت فیلم اول حتما ما را کمک می‌کند که راحت‌تر و البته ارزانتر از قبل بتوانیم فیلم دوم را هم بسازیم.
فکر نمی‌کنید که در قسمت دوم بخواهید به حرف منتقدان هم توجه کنید.
من عرض کردم. کار من فیلمسازی برای منتقدان و شاد کردن آنها نیست. تا زمانی که مردم چیزی را دوست داشته باشند می‌توان در همان مورد برایشان فیلم ساخت. نقد واقعی این است که مردم استقبال نکنند. اگر استقبال نکنند فیلم شکست می‌خورد و تمام. اما وقتی فیلم می‌فروشد، خوب هم می‌فروشد دیگر این حرف‌ها معنایی ندارد.