«بازسازی اصلاحات» را باید پاسخی به عدم مشروعیت و افول گفتمان اصلاح‌طلبی در سطح جامعه حداقل در اواخر دهه۹۰ و پدید آمدن بحران‌های جدید برای این جریان سیاسی پس از ناکامی دولت روحانی و به تعبیری «هاشمی زدایی» از اصلاحات دانست. به صورت کلی این بحران‌ها را می‌توان در چهار دسته مورد بحث قرار داد.

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

دکتر سعید آجورلومدرس دانشگاه / مقدمه: «موج نو» اصلاحات یا «نواصلاح‌طلبی» به‌دنبال «بازسازی» اصلاحات از خاکستر این جنبش اجتماعی - سیاسی برای تولد یک نیروی «توانمند» و «فعال» در آینده سیاسی ایران است. از نگاه اصلاح‌طلبان رادیکال، نوسازی «برند» اصلاح‌طلبی تنها راه و تنها شانس این نیروی سیاسی برای بقا در عرصه قدرت کشور است. «نو شدن اصلاحات» از نگاه آن‌ها نه یک انتخاب که تنها انتخاب و برگرفته از «جبر» زمانه است. اصلاح‌طلبی نه فقط در عمل و اجرا که در عرصه نظر، مشروعیت خود را از دست داده و نیازمند «فلسفه سیاسی» جدیدی است که نسبت آن‌ها را با حاکمیت و جامعه به صورت دقیق مشخص کند. نامه موسوی‌خویینی‌ها، گفت‌وگو و مقاله حجاریان، نوشته علوی‌تبار و تا حدودی عباس عبدی، همه را باید ذیل هدف «بازسازی اصلاحات» تحلیل و بررسی کرد. مغز و گوهر این بازسازی ، بازگشت اصلاحات به رادیکالیسم است.

چالش‌های اصلاحات

«بازسازی اصلاحات» را باید پاسخی به عدم مشروعیت و افول گفتمان اصلاح‌طلبی در سطح جامعه حداقل در اواخر دهه۹۰ و پدید آمدن بحران‌های جدید برای این جریان سیاسی پس از ناکامی دولت روحانی و به تعبیری «هاشمی زدایی» از اصلاحات دانست. به صورت کلی این بحران‌ها را می‌توان در چهار دسته مورد بحث قرار داد.

۱- بحران نمایندگی و مشروعیت  : بحران نمایندگی «صورت اجتماعی» بحران مشروعیت است که خود را در اختلال رابطه اصلاح‌طلبان با بدنه فعال و وفادار خود که عمدتاً طبقه متوسط جدید را شامل می‌شود، نشان می‌دهد. اعتماد میان اصلاح‌طلبان و گروه‌های حامی این جریان از بین رفته و به تعبیری اصلاح‌طلبان نماینده خواست و منافع گروه اجتماعی خاصی تلقی نمی‌شوند. نه این جریان سیاسی «صدای» بخشی از جامعه است و نه جامعه این جریان را «نماینده» خود می‌داند. بحران مشروعیت ، فلسفه و ماهیت وجود اصلاح‌طلبان را به چالش کشیده و تبدیل به مساله‌ای «هویتی» شده است.

۲- بحران کارآمدی: جامعه، دولت روحانی را مساوی دولت اصلاح‌طلبان می‌داند همانگونه که دولت احمدی نژاد را دولت اصول‌گرایان می‌دانست. دولت روحانی به واقع حاصل ائتلاف اصلاحات به رهبری خاتمی و اعتدال با میان داری مرحوم هاشمی‌رفسنجانی است که توانست علاوه بر دولت بر مجلس دهم به صورت نسبی و بر شورای شهر تهران به صورت مطلق حاکم شود. رونق این ائتلاف در سال‌۹۲ به رکود در انتخابات سال‌۹۸ تبدیل شد. بی‌عملی دولت روحانی پس از خروج ترامپ از برجام، نداشتن استراتژی در مجلس دهم و اختلاف‌ها در شورای شهر تهران اکنون موجب کارنامه بد اصلاحات پس از هفت سال شده است. در نظر جامعه این جریان سیاسی در اداره کشور ناکارآمد و ناموفق بوده است.

۳- بحران مقبولیت: این بحران ارتباط مستقیم با بحران کارآمدی دارد و از آن بحران تأثیر می‌پذیرد. همانگونه که بحران کارآمدی به نحیف شدن مشروعیت اصلاحات منجر شده و بدنه طرفدار را دچار سرخوردگی کرده، موجب افول اجتماعی این جریان به صورت عام و سراسری هم گشته است. به تعبیری اگر بحران نمایندگی بحران «خاص» این جریان باشد، بحران مقبولیت را باید بحرانی «عام» برای اصلاحات دانست.

۴- بحران شکاف داخلی و سیاست‌ورزی: اختلاف میان اصلاح‌طلبان نه فقط از نوع مجادله که از جنس نزاعی تند و نفسگیر است. این نزاع به شکاف دو طیف لیبرال و سوسیال اصلاحات تبدیل شده که اولی در سیاست‌ورزی قدرت‌محور و دومی جامعه‌محور است. این بحران به صورت جدی امکان ائتلاف این دو طیف را کمتر از قبل کرده و به یکی از چالش‌های اصلی اصلاحات تبدیل شده است. اختلاف نظر این دو طیف در سیاست ورزی به صورت واضح در انتخابات مجلس یازدهم مشهود بود.

راهبرد؛ فشار حداکثری داخلی

تولد «چپ نو» یا «چپ افراطی» پروژه اصلی اصلاح‌طلبان رادیکال برای بازسازی اصلاحات به‌دنبال پاسخ گفتن به چهار بحران کنونی اصلاحات معطوف به «تبیین گذشته» و «ترسیم آینده» است. در سطح کلان بازسازی گفتمان اصلاحات باید بتواند به گذشته اصلاح‌طلبان پاسخ دهد و برای فاصله سال‌های پس از انقلاب به‌ویژه‌۷۶ تا ۹۹ پاسخ ارائه دهد همچنان که باید با توجه به گفتمان و داستانی که در عرصه واقعیت بر‌اساس آن گفتمان روی داده یا روی خواهد داد، «چشم‌انداز» و «آینده» را بسازد.

به صورت کلی پاسخ نواصلاح‌طلبی که نام «تجدیدنظرطلبی» بیشتر برازنده‌اش هست، به گذشته ترکیبی از «پشیمانی» و «نقد ساختاری حکومت» و تصویرسازی برای آینده مبتنی بر «مشروطه کردن قدرت» و «گذار به دموکراسی» است. بر این اساس راهبرد اصلی این جریان را با توجه به قرائن و شواهد می‌توان ذیل «فشار حداکثری داخلی به حکومت» توضیح داد و تفسیر کرد. فشار حداکثری نه فقط به‌عنوان یک تاکتیک که فراتر از آن به مثابه یک استراتژی ، نقش اساسی را در رسیدن به هدف که همان بازسازی اصلاحات و تولد «چپ نو» است، ایفا می‌کند. در این میان شیوه و تاکتیک این طیف «رادیکالیسم» و «تندروی» است .

جان و گوهر راهبرد فشار حداکثری ، مسوول و متهم دانستن حاکمیت در مقابل مشکلات اقتصادی و معیشتی خارجی است به‌نحوی که «چپ نو» تبدیل به پرسش‌گر و مدعی اصلی حاکمیت و نظام سیاسی در چهار دهه گذشته و به‌ویژه در دهه اخیر می‌شود. این راهبرد به‌دنبال مستقیم کردن «ملت» با «حاکمیت» و عبور از نقش «دولت» در مشکلات موجود کشور و فعال کردن شکاف حاکمیت/ ملت است.

راه‌های عملیاتی کردن راهبرد یا عناصر بازسازی اصلاحات

از تحلیل محتوای آنچه در بیان و نوشتار موسوی‌خویینی‌ها، تاجزاده، حجاریان و علوی‌تبار که از اصلی‌ترین افراد «چپ افراطی» قلمداد می‌شوند، برمی‌آید ۶‌محور به‌عنوان عناصر عملیاتی کردن راهبرد فشار حداکثری یا مؤلفه‌های بازسازی اصلاحات مورد توجه است. عناصری برای پاسخ به گذشته و معطوف به حل بحران موجود و ایجاد چشم‌انداز برای آینده.

۱- نقد نظام به جای نقد اصلاحات

جریان «چپ افراطی» یک «فراروایت» برای مشکلات اقتصادی کشور ارائه می‌کند و به جای پاسخ به عملکرد دولت روحانی، رأس حاکمیت را مسوول اصلی مشکلات کشور معرفی می‌کند. این فرا روایت به دنبال فراهم کردن امکان فرار اصلاح‌طلبان از عملکرد دولت روحانی و پاسخی است به بحران کارآمدی و بحران مقبولیت اصلاحات. نتیجه طبیعی این رویکرد در عرصه اجتماعی ساختن دوگانه ملت- حاکمیت برای تداوم حیات جریان اصلاحات است. چشم‌انداز این جریان برای آینده تغییر قانون اساسی و به بیان خود این افراد پر کردن شکاف قدرت/ مسوولیت است.

۲- تغییر مرزها در اصلاحات

این جریان در سطح دوم پس از حاکمیت، برخی اصلاح‌طلبان را به «قدرت‌طلبی» و «سیاست زدگی» متهم می‌کند. در روایت «نواصلاح‌طلبی» ، قدرت‌خواهان و عمل‌گرایان ، اصلاح‌طلبان «تقلبی» لقب می‌گیرند که بیش از اندازه به حاکمیت اعتماد کرده و نزدیک شده‌اند. «چپ نو» در پی دور کردن اصلاحات از مرکز و کشاندن آن به منتهی الیه چپ و « انحلال» اصلاح‌طلبی عمل گراست. موفقیت در چنین پروژه‌ای به گمان‌شان، این جریان را با حاکمیت مستقیم خواهد کرد. قصد رادیکال‌ها از اتخاذ این سیاست به صورت غیر‌مستقیم، انداختن تقصیر دولت روحانی به گردن عمل‌گرایان در پاسخ به گذشته و هژمون کردن گفتمان خود در آینده میان اصلاح‌طلبان است.

۳- عدالت اقتصادی - سیاسی

« چپ نو» بازگشت به سوسیالیسم اقتصادی را نه تنها لازم که «فضیلت» می‌داند. در نگاه چپ گرایانی چون علوی‌تبار و تا حدود زیادی حمید‌رضا جلایی‌پور ، تفسیر درست و موسع از عدالت به سوسیال دموکراسی منجر می‌شود. تفسیری از عدالت که علاوه بر اقتصاد ، عدالت سیاسی را ذیل « دموکراسی» دنبال می‌کند. این گرایش در نهایت نوعی «دولت رفاهی» یا «سوسیالیسم اروپایی» را دنبال می‌کند که اکنون دامنه آن به واسطه «جنبش سندرز» به آمریکا هم کشیده شده است. آن‌ها این جنبش‌های غربی را بزرگ‌ترین متحدان خود می‌دانند. جدال کلامی علوی‌تبار- غنی‌نژاد به راستی بیان‌کننده شکاف در زمینه عدالت میان سوسیال‌ها و لیبرال‌های اصلاح‌طلب است. با کمی تسامح اگر مهدی بازرگان را نمونه مثالی لیبرال‌های اصلاح‌طلب بدانیم یا «نوبازرگانیسم» را مقصد بازخوانی آن‌ها از لیبرالیسم و تئوری «گام‌به‌گام» پوپر ، احیای چپ‌گرایی «عزت‌الله سحابی» را می‌توان هدف سوسیال‌های اصلاح‌طلب فرض کرد. در «نو‌اصلاح‌طلبی» که خوانشی چپ‌گرایانه از اصلاحات است، اصالت عدالت و جامعه تضمین‌کننده آزادی و فرد قلمداد می‌شوند.

۴- «شیفت پارادایم» در سیاست خارجی

این جریان از نوعی « میهن‌گرایی» برخاسته از منافع ملی در مقابل «جبهه مقاومت» که ایدئولوژیک توصیف اش می‌کند، سخن می‌گوید. این تعبیر اولین‌بار توسط علوی‌تبار مطرح شد و بارها توسط تاجزاده به سطح سیاست و رسانه آمد. این «میهن‌گرایی» در مقابل «امت‌گرایی» را شاید بتوان بازتولید «ملی‌گرایی» مصدق و «ملی‌گرایی مذهبی» نهضت آزادی دانست. در روایت این گروه از مفهوم «ایران»، نگاه همدلانه و ضد‌ظلم جمهوری اسلامی به امت اسلامی، مقاومت فلسطین و گروه‌های ضد آمریکایی در سراسر جهان ، دلیل اصلی افول اقتصاد کشور پنداشته می‌شود. دیپلماسی مورد نظر این جریان گرچه همچنان مبهم و در سایه است، اما منتقد رویکرد حاکمیت به غرب و واقعیت‌های جهان و ضد شرق است و معامله و توافق با آمریکا را پیشنهاد می‌کند.

۵- مشروعیت یافتن رادیکالیسم

«رادیکالیسم» ناسزای سیاسی اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان عمل‌گرا به تندروی‌های جریان اصلاحات پس از دوم خرداد است که در تقبیح عبور این جریان از حاکمیت بیان می‌شود. سعید حجاریان در گفت‌و‌گوی تازه خود این واژه را واجد ویژگی جنگ روانی علیه اصلاح‌طلبان می‌داند. رقیب را متهم به رادیکالیسم می‌کند و عملکرد اصلاح‌طلبان را مصداق تندروی نمی‌داند. چنین ادبیاتی به معنای مشروعیت دادن به تندروی با تعریف وارونه از رادیکالیسم به منظور تزریق جسارت و شجاعت به اصلاح‌طلبان در آینده است. در این روایت، میزان و ترازوی اصلاح‌طلبی تغییر می‌کند و حتی رفتارهای اکبر گنجی هم مصداق رادیکالیسم به شمار نمی‌آید. رادیکالیسم به‌عنوان روش و تاکتیک منجر به افزایش تنش سیاسی، ایجاد هزینه برای حاکمیت در آینده و بیرون آمدن اصلاح‌طلبان از لاک محافظه‌کاری خواهد شد.

۶- جامعه‌گرایی

«جامعه‌گرایی» در ادبیات «چپ نو» نقطه مقابل «قدرت‌گرایی» و ناسزایی به اصلاح‌طلبان معتدل و علت ناکامی آن‌ها در گذشته است. اگر برای اصلاح‌طلبان عمل‌گرا، سیاست و قدرت به مثابه راه بقای اصلاح‌طلبی پنداشته می‌شود، در نگاه رادیکال‌ها «جامعه‌گرایی»بخشی از پاسخ به چالش نارضایتی بدنه وفادار و حامیان جریان را تشکیل می‌دهد. «بازگشت به جامعه» آغاز عبور از عمل‌گرایان برای پوشش دادن بحران نمایندگی و مشروعیت است که مدعی بازتاب خواست‌ها ، تقاضاها و منافع روشنفکران و نخبگان حامی اصلاحات در سطح سیاست‌گذاری و نگاه یکسان و شمول‌گرا به حقوق شهروندی همه ایرانیان است که البته بیشتر جنبه‌های حقوق بشری را در بر‌می‌گیرد. روح و جان این تئوری، حل بحران نمایندگی برای ورود به قدرت با پشتوانه اجتماعی یا بازگشت به احیای « فشار از پایین، چانه‌زنی از بالا» است که هم در بخش پایین و هم در بالا دچار اختلال از جانب اصلاح‌طلبان شده است. جامعه‌گرایی «ترک» قدرت نیست. تغییر تاکتیک برای «قبضه» قدرت در میان مدت و بلندمدت و به تعبیری حاصل غلبه «جامعه شناسی سیاسی» بر «علوم سیاسی» است.

۷- سکولاریسم

«نواصلاح‌طلبی» در پی برقراری نسبت جدید میان دین و سیاست و دموکراسی و تجدد راه روشنفکری دینی را می‌پیماید تا از درونش « عرفی شدن» و به تعبیری «سکولاریسم» زاده شود. دو خوانش از عرفی شدن در ادبیات روشنفکری دینی به صورت جدی وجود دارد. یکی خوانش عبدالکریم سروش که منتقد جدی «اسلام فقاهتی» است و ترکیبی از عرفان، اخلاق و عقل‌گرایی را تحت عنوان 

«نومعتزله‌گری» به صورت مبهم مقابل فقه قرار می‌دهد و به نقد نهاد روحانیت می‌پردازد و دیگری حجاریان کیان با نام مستعار «جهانگیر صالح‌پور» که از «فقه سکولار» نوشت و از ظرفیت‌های فقه در «عرفی‌سازی» سخن گفت. این دو خوانش از سکولاریسم؛ یکی ساختارشکن و دیگری درون ساختار فقاهتی هر دو به‌دنبال «رفرم مذهبی» و «اصلاح دینی» در نهایت موافق لاغر شدن شریعت به نفع عرف و عصر و زمانه هستند. هر چند در این میان غالب نظریه‌ها متعلق به سروش است و اندیشه اصلاح‌طلبان متأثر از او اما هم محمد خاتمی و هم حجاریان سر دیگر طیف روشنفکران دینی را تشکیل می‌دهند.

۸- از پوزیسیون به اپوزیسیون

گرایش رادیکال اصلاح‌طلبان در بلندمدت به‌دنبال تبدیل شدن به نماینده هرگونه جنبش سیاسی و اقتصادی در کشور است. 

عقب افتادن اصلاحات از وقایع دی‌۹۶ و آبان‌۹۸ موجب «اعتبارزدایی» از آن‌ها در سطح قدرت شده و این نحیف شدن در سطح اجتماعی به کاهش وزن سیاسی آن‌ها انجامیده است. بنابراین «چپ نو» تلاش خواهد کرد که پس از نوسازی اصلاحات یا به تعبیر بهتر بازسازی آن، به‌عنوان نیروی سیاسی دارای وزن اجتماعی در معادلات قدرت سهیم شود. مساله اصلی این گرایش، آینده ایران است که در روایت آنان با عنوان «گذار به دموکراسی» و «مشروطه ساختن قدرت» یاد می‌شود. چنین گفتمانی نه اصلاح‌طلب درون ساختار سیاسی که نوعی تجدیدنظرطلبی در اصلاحات بیرون ساختار سیاسی است. یا به تعبیر دیگر «اصلاحات بیرون حکومت» نه «اصلاحات حکومتی». کم رنگ شدن مرزها با اپوزیسیون تجدیدنظرطلب خارج از کشور که در ماجرای «هشتک‌اعدام نکنید» به چشم آمد؛ می‌تواند تمرینی برای آینده باشد.

برنامه سیاسی «نواصلاح‌طلبی»

« چپ نو» اکنون در مراحل اولیه تولد خود قرار دارد و به تازگی از مرحله نظری وارد مرحله عملی شده است. در این مرحله در دو سطح «حاکمیت» و «اصلاحات» مشغول به بیان خود است. نامه خویینی‌ها به رهبر انقلاب بخشی از برنامه حاکمیتی این گرایش رادیکال است تا به صورت صریح سطح جدال را به بالاترین سطح قدرت بکشاند و راهبرد فشار حداکثری داخلی را نمایان کند. اما عمده تلاش این طیف «هژمون شدن» در جریان اصلاحات از نظر گفتمانی است. برنامه کوتاه‌مدت این طیف ، حذف رقبای اصلاح‌طلب و به صورت خاص اصلاح‌طلبان لیبرال -کارگزاران- است. در نوبت بعدی کشاندن طیف معتدل سوسیال‌ها یا چپ‌مدرن معتدل به سمت خود در اولویت قرار دارد که بخشی از اتحاد ملت و بنیاد باران با محوریت عارف را شامل می‌شود.

در میان‌مدت که انتخابات‌۱۴۰۰ هم بخشی از آن تصور می‌شود این طیف با سیاست «‌گزینه حداکثری- تحریم» وارد صحنه می‌شود و با تئوری نامزد ائتلافی یا اجاره‌ای همراهی نمی‌کند. گرچه در این میان تنها شاید نامزدی محمد‌جواد ظریف یا سید‌حسن خمینی بتواند آنان را برای ائتلاف با طیف راست اصلاحات وسوسه کند. اما آنچه پیداست انتخابات‌۱۴۰۰ «آزمون پرنسیب» برای این گرایش است. این انتخابات برای گرایش رادیکال فرصتی برای «موازنه» مشروعیت با نظام سیاسی با این مضمون است که حمایت از گزینه حداکثری به احیای مشروعیت این طیف در میان بدنه منجر می‌شود و از سوی دیگر تحریم انتخابات علاوه بر اینکه به نحوی دیگر، مشروعیت این طیف را بالا می‌برد موجب چالش مشروعیت برای نهاد انتخابات خواهد شد؛ نوعی گره زدن مشروعیت اصلاحات با مشروعیت نظام به صورت معکوس.

در بلندمدت اما این گرایش پس از هژمون شدن رادیکالیسم و بازسازی گفتمان و حل بحران مشروعیت به‌دنبال تبدیل شدن به «اپوزیسیون نظام» خواهد بود و از «رقیب» اصول‌گرایان به «حریف» حاکمیت بدل می‌شود.

نقد و بررسی

راه «چپ نو» برای بازسازی اصلاحات با توجه به عناصر مورد اشاره دارای معارض‌های بسیار است که به صورت کوتاه مورد اشاره قرار می‌گیرد.

۱- سیاست «نقد نظام به جای نقد اصلاحات » دارای چند اشکال عمده است.

الف: به ادعای اصلاح‌طلبان، دولت دوم خاتمی از لحاظ رشد اقتصادی موفق‌ترین دولت پس از انقلاب بوده است. این موفقیت درون ساختار جمهوری اسلامی و همین قانون اساسی اتفاق افتاده است؛ پاسخ رادیکال‌ها به این تناقض چیست؟

ب: این طیف هیچ اشاره‌ای به کامیابی‌ها و پیشرفت‌های کشور در بالا رفتن قدرت بازدارندگی، مسائل علمی و فن‌آوری‌های جدید نمی‌کند. این واقعیت‌ها در تحلیل‌شان کاملاً غایب است. پیشرفت‌ها محصول نظام جمهوری اسلامی و در همین ساختار به وقوع پیوسته است. این موفقیت‌ها در کجای تحلیل چپ‌افراطی قرار دارد؟

ج: این طیف نقش رهبری را در توازن بخشیدن به سیاست داخلی، راهبرد مشارکت حداکثری و حفاظت از نهاد انتخابات و جمهوریت نظام و حمایت از تمام دولت‌ها به‌عنوان منتخب ملت را کاملاً نادیده می‌گیرند. در عین حال در تحلیل نقش اجرایی و قدرت دولت، انصاف را رعایت نمی‌کنند و واقعیت‌ها را نادیده می‌گیرند.

د: مساله امنیت ایران در تحلیل رادیکال‌ها کاملاً غایب است. نابودی داعش، مبارزه با تروریسم و افراط‌گرایی در منطقه، ثبات و امنیت در ایران کمتر مورد توجه این طیف قرار گرفته است.

۲- تلاش برای تغییر مرز اصلاحات به دو دلیل عمده دارای موانع جدی است.

الف: بخش زیادی از اصلاح‌طلبان نیازمند استفاده از مواهب قدرت هستند و به همین منظور به صورت جدی به مخالفت با ایده رادیکال‌ها می‌پردازند.

ب: عمل‌گرایان اصلاح‌طلب به واسطه قدرت رسانه‌ای به نقد جدی رادیکال‌ها می‌پردازند.

با وجود این دو چالش اما رادیکال‌ها در کاهش مشروعیت اصلاح‌طلبان عمل‌گرا حتماً توفیق بسیاری کسب خواهند کرد و اصلاحات را به سمت رادیکالیسم می‌برند. که یا به سکوت عمل‌گرایان یا به شکاف رسمی میان آن‌ها در ۱۴۰۰‌منجر خواهد شد.

۳- هژمون شدن گفتمان عدالت در اصلاحات سه مانع جدی دارد.

الف: تصاحب گفتمان عدالت توسط اصول‌گرایان، فضایی برای رادیکال‌ها باقی نمی‌گذارد.

ب: مخالفت اصلاح‌طلبان لیبرال با سوسیالیسم رادیکال‌ها، چالش گفتمانی جدی برای آن‌ها رقم می‌زند.

ج: انتساب دولت نئولیبرال روحانی به اصلاح‌طلبان

گرچه در این میان بیشتر تلاش «چپ نو » معطوف به تعریف سیاسی از عدالت خواهد بود که این البته به تغییر طبقه حامی از متوسط جدید به طبقه پایین نمی‌انجامد.

۴- در حوزه سیاست خارجی اصلاح‌طلبان رادیکال با چند مشکل مهم مواجه‌اند.

الف: فقر تئوریک در سیاست خارجی و نداشتن ادبیات مستحکم

ب: نگاه ساده و آرمان‌گرایانه به معادلات قدرت در سطح جهان

ج: درک نکردن ماهیت آنارشیستی و رئالیستی قدرت در خاورمیانه

د: تعریف صرفاً ایدئولوژیک از سیاست خارجی جمهوری اسلامی که جنبه‌های عمل‌گرایانه و استراتژیک آن را نادیده می‌گیرد.

۵- توصیه اصلاح‌طلبان به رادیکالیسم یا مشروعیت بخشیدن به آن با خواست عموم جامعه و حتی بدنه مخاطب این طیف همخوانی ندارد. رادیکالیسم نزد جامعه از سوی هر گرایش سیاسی مردود و موجب اتلاف زمان و منابع تصور می‌شود. از همین رو این سیاست با موانع جدی مواجه است.

۶- بازگشت به جامعه برای حامیان این طیف جذاب است اما در نهایت آرمان‌گرایی افراطی و عدم محاسبه صحیح به خروج کاملاً این طیف و بسیاری از اصلاح‌طلبان از قدرت منجر خواهد شد.امکان موازنه درست میان قدرت و جامعه بزرگترین چالش این طیف خواهد بود.

۷- سکولاریسم پنهان در اندیشه نواصلاح‌طلبی در حوزه ادبیات درون دینی دچار فقر و نقصان است. در عین حال اجتهاد دینی و تفسیر روزآمد از فقه و عنصر مصلحت در فقه شیعه و تلاش برای تولید نظریه‌های دینی برای اداره دولت، مفهوم غربی سکولاریسم را به چالش می‌کشد. در عین حال مقاومت در برابر غربی شدن در جامعه ایران، دیگر رقیب ایده سکولاریسم رادیکال‌هاست.

۸- حرکت از پوزیسیون به اپوزیسیون گرچه از نگاه اخلاقی باعث تأسف و ناراحتی بابت بیرون رفتن انقلابی‌های سابق از حاکمیت است،  ولی اگر با صداقت از سوی این طیف صورت گیرد، حتماً پاسخی به سردرگمی ۲۰‌سال اخیر اصلاح‌طلبان میان اپوزیسیون و پوزیسیون است. این حرکت به شفاف شدن مرزها منجر و سیاست را در ایران صریح‌تر پیش خواهد برد.

جمع‌بندی

 پروژه بازسازی اصلاحات به‌عنوان هدف اساسی اصلاح‌طلبان رادیکال با راهبرد فشار حداکثری و تاکتیک رادیکالیسم از مرحله نظریه‌پردازی خارج و وارد فاز عملیاتی شده است. این راهبرد به صورت همزمان طیف عمل‌گرای اصلاحات و حاکمیت را هدف گرفته است. در این میان محمد خاتمی در معرض و مصاف یک تصمیم جدی است. رادیکال‌ها در تحلیل نهایی همراهی خاتمی را با بازسازی اصلاحات هدف گرفته‌اند هر چند در نهایت به نظر می‌رسد که در مرحله مصداق یابی برای انتخابات‌۱۴۰۰ در صورت حرکت خاتمی به سوی آنان، حاضرند که چند قدم کوتاه به سمت طیف معتدل چپ مدرن بردارند و محوریت خاتمی را بپذیرند. این طیف هنوز به مرحله عبور از خاتمی نرسیده و به‌دنبال کشاندن خاتمی به سوی خود برای حذف کامل لیبرال‌ها است تا با قدرت بالا پروژه احیای مشروعیت خود را در سطح جامعه و حاکمیت پیش ببرد. هدف نهایی در اختیار گرفتن هدایت کشتی اصلاحات و سرعت دادن به این کشتی است. در این میان به نظر می‌رسد که در صورت عدم ورود گزینه‌های مقبول همه طیف‌های اصلاح‌طلب، شاهد شکاف جدی در اصلاحات و رفتن خاتمی به سمت چپ رادیکال باشیم که نشانه‌اش در سیاست‌ورزی او در انتخابات‌۹۸ پیدا بود. خطر بزرگ این پروژه اما برای اصلاح‌طلبان زیاده روی در بالا بردن سطح تنش و خارج شدن پروژه از کنترل است که می‌تواند زمینه خروج همیشگی آن‌ها از ساختار قدرت جمهوری اسلامی و تبدیل شدن به نهضت آزادی را فراهم و این کشتی را غرق کند. در عین حال عقب‌نشینی از سیاست « تحریم- گزینه حداکثری» در۱۴۰۰ ، آن‌ها را در آزمون پرنسیب مردود و تبدیل به طبل توخالی خواهد کرد. 

این پروژه البته خالی از پند برای اصول‌گرایان نیست. اجتماعی شدن جریان اصول‌گرا، واکنش مناسب به تحولات نسلی، ایستادن مقابل تندروی در سیاست‌ورزی، ادبیات‌سازی در سیاست خارجی و گفت‌‌و‌گو درباره دیپلماسی مطلوب که هم ضامن اقتدار ایران باشد و هم نقش جهانی ایران را بیان کند، سیاست مشخص در حوزه فرهنگی، نحوه مواجهه درست با نخبگان و در نهایت توسعه ادبیات اجتهاد دینی و نوگرایی دینی فضا را برای رادیکالیسم اصلاحات تنگ خواهد کرد.

پاسخ به « فشار حداکثری داخلی» از نفی رادیکالیسم، بیان شکاف میان قدرت و مسوولیت میان اصلاح‌طلبان، پاسخ مناسب به مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه و تعریف درست اصلاح‌طلبان میانه رو از خود به‌عنوان نیروی سیاسی پوزیسیون می‌گذرد.