پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

مثلث / سید علی حسینی: من در ابتدا از طرفداران حضور کرباسیان در وزارت اقتصاد بودم. مجموعه کارهای وزارت اقتصاد در چهار، پنج سازمان متمرکز است که مدیریت گمرک، مدیریت سازمان خصوصی‌سازی، سازمان‌ امور‌مالیاتی و سرمایه‌داری خارجی است که باید گفت کار آن بیشتر مدیریتی است تا سیاست‌گذاری در ایران. همچنین بیمه‌ها و سازمان بورس زیر نظر آن است. سیاست‌گذاری برای اقتصاد را، بالاخره یا سیاست‌های کلی نظام تعیین می‌کند یا در بودجه‌های سالانه، مجلس تعیین می‌کند یا سازمان برنامه و شورای پول و اعتبار هستند که سیاست‌گذاری می‌کنند تا خود وزارت اقتصاد، ولی از اینکه کسی با سابقه روشن مدیریتی و قاطعیت مدیریتی بیاید و وزارت اقتصاد را اداره کند، خیلی حمایت می‌کردم. نظرم این بود که ایشان عملکرد بسیار خوبی در گمرک داشته‌ و می‌تواند اصلاحاتی را در سازمان‌های دیگر و ‌خصوصی‌سازی، ‌سرمایه‌گذاری خارجی،‌ بیمه‌ها، ‌نظام بورس و اینها ایجاد کند؛ می‌تواند حتما مدیریت‌های بهتری را اعمال کند‌ ولی به هر دلیل آقای کرباسیان از این نقطه قوت خود‌ استفاده نکرد؛ یا معذوراتی داشت یا ترجیح نداد که تغییراتی در مدیریت‌های سازمان‌های زیرمجموعه ایجاد کند. به همین خاطر‌ نمودی پیدا نکرد که ایشان بالاخره در وزارت اقتصاد چه کار خاصی را انجام داده است. در حال حاضر مخصوصا پس از شکل‌گیری مشکلات موجود در اقتصاد، مقایسه‌های زیادی بین ایشان و وزیر سابق برای مثال با آقای طیب‌نیا انجام می‌شود که باید پرسید آیا چنین مقایسه‌هایی موضوعیت دارد؟ به نظر من وزرای اقتصاد در ایران سیاست‌گذار نبودند، یعنی بیشتر سازمان‌هایی بودند که برای دولت درآمدزایی می‌کنند. در مالیات، گمرک، سازمان‌های دیگر‌ و خصوصی‌سازی، بیشتر نگاه به این بوده که سرمایه‌گذار خارجی بتواند بیاید و سرمایه‌گذار خارجی جذب کند. به نظر من وزارت اقتصاد بیشتر به منظور تامین دارایی برای دولت بوده تا ‌‌سرمایه‌گذاری. من اعتقاد دارم در این زمینه نمی‌شود به کرباسیان خیلی ایراد گرفت. وزارت اقتصاد نه در شورای اقتصاد نقش غالبی داشته است و نه در شورای پول اعتبار و نه در سایر تصمیم‌گیری‌ها و نه در بودجه کشور نقش پر‌رنگی داشته است.

ولی با همه این تفاسیر سوال این است که پس در این شرایط بغرنج اقتصادی آقای کرباسیان چه کاری می‌تواند بکند؟ آیا از طرف وزارت اقتصاد می‌شود روند و برنامه‌ای برای این وضعیت شکل داد؟ از آقای کرباسیان انتظار می‌رفت روی بورس نظارت بیشتری ‌کند و مخصوصا بعضا گرایش‌هایی که بورس به شرکت‌های بزرگ دارد و بیشتر تامین‌کننده منافع آنها‌ست. خب، خیلی انتظار می‌رفت که آقای کرباسیان بیشتر ورود کند. در بحث بانک‌ها، مخصوصا بانک‌هایی که الان بیشتر سرمایه‌های اولیه‌شان زیان‌ده هستند‌ خب قطعا باید سهامداران اصلی و بزرگ بانک‌ها خلع می‌شدند و بانک‌ها به سهامداران بزرگشان واگذار می‌شد. این موسسات اعتباری بانک‌ها وقتی صاحبان اصلی بانک‌ها، سرمایه‌گذاران اولیه زیان بانک بیش از سرمایه بانک‌ها‌‌ست، به چه دلیلی دوباره بانک‌ها را این‌ها اداره ‌و دوباره بحران را مدام تشدید کنند؟ ‌گزارش سال 96 منتشر شده بانک‌ها 170 هزار میلیارد تومان به بانک مرکزی بدهی دارند. من فکر می‌کردم 17 هزار میلیارد تومان بوده، ولی گزارش‌ هفته گذشته نشان می‌دهد 170 هزار میلیارد تومان بوده است‌ و 28 هزار میلیارد تومان دولت به بانک مرکزی بدهی دارد. این خودش حدود هزار میلیارد تومان به ضریب هفت پولی که بانک‌ها گرفتند، دارد نقدینگی ایجاد می‌کند. خب انتظار می‌رفت بالاخره آقای کرباسیان در نظام بانکی‌ تاثیری بگذارد. ایشان کاری نکرد. در تغییرات مدیریتی بانک‌ها به نظر من نتوانست مدیران قوی‌ای را به نظام بانکی منصوب کند و لذا هیچ‌وقت نمودی پیدا نکرد، اگرچه نمی‌توان بگویم ایشان ‌مقصر است، ولی انتظار توقعاتی که از ایشان بود، برآورده نشد و لذا الان ایشان در تیررس انتقادات و تغییرات است.

در حال حاضر رسانه‌ها و مردم برای این وضع منتظر تغییرات هستند. مردم هم‌ امیدشان ‌و هم اعتمادشان را از دست داده‌اند. بالاخره باید کاری شکل بگیرد. وقتی یک تیم فوتبال نتیجه نمی‌گیرد، مدام تاکتیک عوض می‌کند، بازیکنان را عوض می‌کند ولی در آخر مجبور می‌شود مربی را عوض کند. فعلا شما باید تاکتیک‌هایت را عوض کنی، تغییراتی در بازیکنانت بدهی. بازیکنان شما هیئت دولت هستند، برای اینکه بتوانید اعتماد مردم را جلب کنید، حتی اگر آقای کرباسیان مقصر نیست، حتی اگر وزرا مقصر نیستند، بالاخره دولت مجبور است برای این‌که آن اعتماد را به جامعه برگرداند و به نیاز جامعه پاسخ دهد،‌ تغییراتی را بدهد و کابینه را جوان کند وگرنه خیلی سخت است که دوباره بشود اعتماد جامعه را با همین ترکیب فعلی جلب کرد. یعنی این سیاست‌هایی که اتخاذ شده که مجموعه آقایان تصمیم گرفتند، به نظر می‌آید که پاسخ نداده است و تخریب‌ها هم کار خودش را کرده و این آقایان دیگر خیلی‌هایشان آن مقبولیت را در بین جامعه ندارند.

اما مهم‌تر از همه اینها این است که در اقتصاد ما باید استراتژی و برنامه‌ریزی شکل بگیرد. ما معمولا آرزوهایمان را به برنامه‌ها، به سیاست‌ها و... تبدیل می‌کنیم و خیلی با واقعیت‌ها تصمیم‌گیری نمی‌کنیم، به خاطر همین سیاست‌گذاری‌هایی که می‌کنیم، اجرا نمی‌شود. ما فقط در اجبار مجبور می‌شویم خودمان را اصلاح کنیم‌، یعنی هر سیاست‌گذاری هم می‌کنیم، وقتی است که دیگر به اجبار می‌رسد. وقتی حاضر می‌شویم یارانه 10 میلیون آدم را قطع کنیم که دیگر نداشته باشیم به آنها بدهیم، وگرنه هرچه بگوییم دلیلی ندارد که شما به 70 میلیون نفر یارانه بدهید، آقای نوبخت مقاومت می‌کند و می‌گوید نه، ما نمی‌توانیم رسیدگی کنیم، ما‌ ‌آمار و ارقام نداریم، ولی وقتی که دیگر به یک جایی رسید که مجبور است، در آن صورت سیاست‌گذاری و اجرا می‌کنیم. انجام می‌دهیم وقتی است که مجبور می‌شویم. لذا اصلا سیاست‌گذاری به نظر من در ایران معنی ندارد. اما در حال حاضر شرایط به شکلی است که به‌جای این موضوع، تنها روی تغییرات در مجلس و در رسانه و مطبوعات تمرکز شده است. بالاخره فکر می‌کنم یکی از افراد هم می‌تواند ایشان باشد. من نمی‌خواهم دامن‌بزنم به این بحث، ولی وقتی می‌گویند تیم اقتصادی دولت؛ مردم، بیشتر ذهنشان ‌به دو، سه نهاد مشخص؛  بانک مرکزی، وزارت اقتصاد، سازمان برنامه و وزرای اقتصادی، مثل وزرای صنعت و معدن، نفت می‌رسد. حالا قرار نیست همه کابینه قطعا تغییر کند، ولی انتظار است بالاخره در تیم اقتصادی دولت یکی، دو نفری حداقل تغییر کنند.