علیرضا رحیمی یکی از بازنشسته‌های ورزش است که طبق قانون منع به کارگیری مدیران بازنشسته باید از ریاست فدراسیون هندبال کناره‌گیری کند. او‌ اما درباره این قانون ایرادهایی را وارد می‌داند. رئیس فدراسیون هندبال اگرچه علاقه‌ای به مصاحبه در این زمینه نداشت ‌اما به سوالات مثلث پاسخ داد. متن این گفت‌وگو را می‌خوانید.

کرسی‌های جهانی از دست می‌روند
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

برخی رسانه‌ها از بازنشسته‌بودن شما خبر داده‌اند. نظرتان چیست؟

   صحبتی در این زمینه ندارم.

چرا؟

   چون در این زمینه من نباید صحبت کنم. افرادی که چنین تصمیمی را اتخاذ کرده‌اند باید در این مورد صحبت کنند. باید بگویند که در صورت از دست رفتن کرسی‌های بین‌المللی چگونه از ورزش حمایت خواهند کرد.

بیشتر توضیح می‌دهید؟

   در صورت خداحافظی برخی آقایان برخی کرسی‌های بین‌المللی در رشته‌های مختلف ورزشی از دست خواهد رفت. می‌دانید چقدر طول خواهد کشید که دوباره بتوانیم این کرسی‌ها را به دست بیاوریم؟ باید در این زمینه آقایان تصمیم‌ساز پاسخگو باشند. نمی‌دانم چه باید بگویم. فقط همین ‌اندازه بگویم که 40 سال است کار اجرایی می‌کنم و یک شب راحت نخوابیدم ‌اما خوشحالم که در هر موقعیتی و شرایطی سعی کردم به ورزش کشورم خدمت کنم.

روایت‌ها درباره افرادی که باید از مدیریت ورزش کنار بروند متفاوت است. آیا این فضا مورد تایید شماست؟

   یک بار برای همیشه بهتر است تکلیف روشن شود که طبق قانون قرار است چه حرکتی کنیم. هیچ‌کس با قانون مشکل ندارد. قانون باید حاکم باشد. ‌اما بحث من این است که این قانون باید از مجاری و مراکز خودش مورد پیگیری قرار بگیرد. اگر در این مجاری معتبر بازنشسته‌بودن ما مورد تایید قرار گرفت هیچ مشکلی برای کناررفتن ما وجود ندارد و نسبت به قانون باید تمکین کنیم.

آیا در صورت بازنشسته بودن تلاش می‌کنید که به عرصه مدیریت ورزش برگردید؟

   اگر بدانم که قرار است واقعا از تجربیات ما استفاده کنند چرا که نه. اصلا وظیفه داریم که تجربه‌های خودمان را به جوان‌تر‌ها منتقل کنیم ‌اما اگر قرار است نگاهی تشریفاتی به ما داشته باشند دلیلی وجود ندارد که به ماندن در عرصه مدیریت ورزش اصرار کنیم.

به نظر می‌رسد نسبت به مصوب شدن این قانون و احتمالا تایید نهایی آن اعتراض یا انتقادی دارید.

   اگر بحثی هست یا اعتراضی نسبت به این احکام وجود دارد به نظرم باز هم قانون راه‌های آن را مشخص کرده و می‌توان از طریق قانونی پیگیری کرد. به هر حال نهادهای نظارتی و شورای نگهبان در این زمینه حرف یا تصمیم نهایی را اتخاذ خواهند کرد. از این گذشته وقتی از باتجربه‌های عرصه مدیریت ورزش در این زمینه نظری نپرسیده‌اند بهتر است ما هم در این باره صحبتی نکنیم.

به نظر می‌رسد فضا به گونه‌ای است که عده‌ای تصور می‌کنند با رفتن افراد مسن فضا برای تحولات جدی ایجاد خواهد شد. نظر شما چیست؟

   من فکر می‌کنم بعضی‌ها مرتکب اشتباه شده‌اند. این دوستان فکر می‌کنند افراد باتجربه به طور کامل باید صحنه مدیریت ورزش کشور را ترک کنند تا اتفاقات بزرگی رخ بدهد. این اشتباه است. نباید به صورت مطلق با مسائل روبه‌رو شویم. به هر حال قابل هضم نیست که یک مدیری که سال‌ها یا بهتر بگویم دهه‌ها تجربه و دانش کسب کرده است ناگهان کنار برود. این اتفاق خوبی نیست. شما می‌دانید سپ بلاتر وقتی رئیس فیفا شد چند ساله بود؟ 87 سال سن داشت. با این حال باز هم تاکید می‌کنم که نظرات ما تاثیری در تصمیم‌گیری‌ها یا سیاست‌گذاری‌ها ندارد.

خیلی از کشورها از مدیران باتجربه در بخش‌هایی که حضورشان ضروری است استفاده می‌کنند.

   قطعا باید از این افراد استفاده شود. حرف من این نیست که افراد باتجربه یا مدیرانی که به سن بازنشستگی می‌رسند را تا همیشه حفظ کنیم و اجازه ندهیم که جوان‌تر‌ها وارد فضای کار شوند. حرف من این است که این مدیران را به طور کامل نباید کنار بگذاریم، بلکه باید از دانش و تجربه‌شان در قالب‌های مشخص و حرفه‌ای استفاده کنیم. این افراد صاحب تجربه و ‌اندیشه هستند و می‌توانند مشاوران خوبی برای مدیران جوان باشند.

ایده شما در زمینه منع فعالیت بازنشسته‌ها چیست؟

   ایده من این است که ما باید از حذف مطلق آدم‌ها پرهیز کنیم و در عین حال نسبت به قانون هم تمکین کنیم. منابع انسانی باتجربه دارای بینش می‌توانند در بسیاری از زمینه‌ها راهگشا باشند.

فکر می‌کنید نگاهی که اخیرا حاکم شده و به طور جدی به دنبال حذف بازنشسته‌ها است به ضرر ورزش خواهد بود؟

   اساسا آن چیزی که ورزش ما و مدیریت ما را به بن‌بست می‌رساند همین نگاه صفر و صدی است؛ همین نگاهی که همه چیز را یا سفید سفید می‌بیند یا سیاه سیاه. با همه اینها معتقدم قانون بحث دیگری است. وقتی پای قانون به میان می‌آید دیگر نظرات شخصی ما چندان اهمیت ندارد. وقتی قانون می‌گوید باید برویم یعنی باید برویم. اگر غیر از این باشد فضا به طور کلی

 به هم می‌ریزد.

چرا هیچ‌گاه میان نیروهای باتجربه و جوان توازنی برقرار نمی‌شود؟

   مشکل اصلی اینجا است که ما در مدیریت ورزش کشور به یکدیگر اعتماد نداریم. افراد باتجربه که حالا مسن شده‌اند نمی‌خواهند به نیروهای جوان اعتماد کنند و فکر می‌کنند در صورتی که مدیریت را به جوان‌ها بسپارند کار مثبتی ایجاد نخواهد شد و از سویی دیگر نیروهای جوان نیز اساسا اعتقادی به مدیران مسن ندارند و شیوه‌های این مدیران را سنتی و به درد نخور می‌دانند و فکر می‌کنند مدیران باتجربه از دانش لازم برای اداره ‌امور ورزش برخوردار نیستند. این عزیزان فکر می‌کنند مدیران مسن با علم روز بیگانه هستند و نمی‌توانند این کشتی را به مقصد برسانند، در حالی که ماجرا چیز دیگری است؛ وقتی کسی در حال سقوط است فرقی نمی‌کند که ایده نجات را چه کسی مطرح می‌کند؛ یک فرد جوان یا مسن؟ مهم این است که آن فرد حرف یا ایده‌ای را مطرح کند که آن شخص بتواند به حرکت خود ادامه دهد. بنابراین این ورزش باید به دست افرادی اداره شود که راه‌بلد باشند. این کشتی نیازمند تجربه، دانش، انگیزه، ‌امید، آینده‌نگری و هم‌افزایی است. در غیر این صورت هیچ‌یک نمی‌توانیم به مقصد برسیم. در نهایت قانون است که حرف آخر را می‌زند و همه ما باید نسبت به قانون تمکین کنیم.