فارس | کافی است تصور کنیم امروز یکی از مقامات رسمی جمهوری اسلامی ایران مصاحبه کند و رسما اعلام موضع ابران این گونه بیان شود که سواحل خزر برای ما دیگر ارزشی ندارد و ما سهمی از دریای خزر نمی خواهیم!!

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

در ادبیات علوم سیاسی و نظامی عمق استراتژیک به «برخوردار بودن از پهنای مناسب جغرافیایی در داخل و قدرت تأثیرگذاری در محیط پیرامونی» گفته می شود. کشوری که سطح و برد عمق استراتژیک بالاتری داشته باشد، طبعا از قدرت نفوذ و تاثیر گذاری بالاتری در سطح بین الملل برخوردار خواهد بود و به تبع آن دست بازتری در دفاع از منافع ملی خواهد داشت. بر این اساس طبق هر دکترین امنیت ملی و بر اساس هر رویکردی در کشورداری، حفظ تمامیت ارضی، سیاست حداقلی کشورها در تامین عمق استراتژیک است.

حفظ و دفاع از تمامیت ارضی مبنای افزایش عمق استراتژیک است که در قرن گذشته از طریق اشغال و جنگ صورت می گرفت و در قرن جدید به ویژه با پایان جنگ سرد از طریق تغییر سیاست های کشور هدف به سمت سیاست های دولت متخاصم. چالشی که امروز میان چین و چین تایپه وجود دارد یکی از نمونه های بارز است. چین تایپه به عنوان عمق استراتژیک آمریکا در 160 کیلومتری مرز چین یکی از اهرم های فشار سیاسی در تقابل آمریکا و چین است. در مقاطع مختلف یک قرن گذشته آمریکایی ها به بهترین صورت ممکن از این اهرم استفاده کرده اند. گاهی به نفع چین برای مقابله با شوروی و گاهی علیه چین برای جلوگیری از تهدیدات اقتصادی چین.

در تبیین مفهوم عمق استراتژیک و جایگاه آن در رویکردهای کلان جمهوری اسلامی، راهبردهای مهمی از سوی مقام معظم رهبری مطرح شده است. ایشان در شهریور ماه سال 1393 می فرمایند: «توجه بکنیم که ظرفیتهاى ما و توانایى‌هاى ما، فقط آن چیزهایى نیست که ما در داخل داریم؛ ما در بیرون کشور هم ظرفیتهاى مهمى داریم؛ طرف‌دارانى داریم، عمق راهبردى داریم؛ در منطقه، در کشور؛ بعضى به‌خاطر اسلام، بعضى به‌خاطر زبان، بعضى به‌خاطر مذهب شیعه؛ اینها عمق راهبردى کشور هستند؛ اینها جزو توانایى‌هاى ما هستند؛ از همه‌ این توانایى‌ها باید استفاده کنیم.» همچنین ایشان در این رابطه در اسفند سال 1395 فرموده اند: «نفوذ روزافزون ایران و طرف‌داری ملت‌ها از نظام اسلامی، عقبه‌ مستحکم ماست و این واقعیت، آمریکایی‌ها را عصبانی کرده و تحلیلگران آن‌ها را به فکر چاره‌ای برای مقابله با نفوذ روزافزون ایران انداخته است.»

طبیعتا اتخاذ این راهبردها در تقویت قدرت و امنیت ملی، دشمن را به مقابله وا می دارد. مقابله ای که در عصر جدید بیشتر در جنگ نرم ظهور و بروز دارد. مقام معظم رهبری در این باره در خرداد سال 1395 فرموده اند: «یکی از [موارد] جنگ نرمی که انجام دادند، زدن عقبه‌های جمهوری اسلامی در برخی از کشورهای دیگر بود؛ که مجموعه‌هایی را که جزو عقبه‌های جمهوری اسلامی محسوب می شدند و عمق راهبردی جمهوری اسلامی محسوب می شدند، تارومار کردند و در خیلی از کشورها زدند؛ یا تارومار کردند یا بالاخره به آنها ضربه زدند؛ این هم اثری نکرد و نتوانست؛ اینها هیچ‌کدام راه به جایی نبرد.» ایشان همچنین در تبیین دلیل اهمیت عمق استراتژیک ایران در منطقه در دی ماه سال 1399، یک سال پیش از شهادت سردار سلیمانی می فرمایند: «در مورد حضور منطقه‌ای ما که مدام می گویند چرا ایران در منطقه حضور پیدا می کند، نظام جمهوری اسلامی موظّف است طوری رفتار کند که دوستانش و هوادارانش در منطقه تقویت بشوند؛ این وظیفه‌ ما است. حضور ما به معنای تقویت دوستانمان و تقویت هوادارانمان است. ما نباید کاری کنیم که دوستان و وفاداران به جمهوری اسلامی در منطقه تضعیف بشوند؛ این حضور ما یک چنین حضوری است. و حضور ما ثبات‌آفرین است؛ ثابت شده که حضور جمهوری اسلامی موجب برداشته شدن موجبات بی‌ثباتی است؛ [مانند] مسئله‌ داعش در عراق، مسائل گوناگون در سوریه و امثال اینها که حالا این جزئیّات را ما نمی خواهیم عرض کنیم؛ کسانی که دست‌اندر‌کارند اینها را می دانند؛ بنابراین این حضور منطقه‌ای قطعی است، بایستی وجود داشته باشد و وجود خواهد داشت.»

امروز اگر می توان در سطح رسانه و اتاق های فکر و سیاست ورزی در مورد عمق استراتژیک و نقش منطقه ای ایران سخن گفت؛ و اگر این گفتگوها به یک امر عادی تبدیل شده است؛ اما نباید فراموش کرد که در همین تاریخ نزدیک و در حدود 50 سال گذشته، ایران قدرتمند امروز که می تواند در سواحل مدیترانه ایفای نقش کند، از کنترل بر سواحل خلیج فارس و دریای عمان هم ناتوان بود. ایران در مرز 360 کیلومتری خود از بندر بوشهر، استان چهاردهم ایران یعنی بحرین را با فشار انگلیس از دست داد و زمینه تفکیک و تجزیه آن از ایران و سرزمین مادری را فراهم ساخت. بحرین به طور رسمی به عنوان استان چهاردهم ایران در 20 آبان 1336 معرفی شد. اما ضعف دولت مرکزی و وابستگی کامل پهلوی به آمریکا و انگلیس موجب ثبت این واقعه ننگین در تاریخ ایران شد.

برای نزدیک تر شدن مفهوم ننگین تجزیه بخشی از خاک کشور به اذهان، شاید بتوان این واقعه را با پدیده ای مانند سهم ایران از دریای خزر مقایسه نمود. در رسانه امروز وقتی موضوع سهم ایران از خزر مطرح می شود، حجم قابل توجهی از انتقادات در خصوص پایمال شدن حق ایران در این موضوع رسانه ای می شود. میزان حساسیت رسانه ها و جریان های مدعی وطن دوستی در موضوع خزر که اساسا، حقی از ایران ضایع نشده نیز به هیچ عنوان با سکوت آنها در خصوص تجزیه بحرین قابل مقایسه نیست.

کافی است تصور کنیم امروز یکی از مقامات رسمی جمهوری اسلامی ایران مصاحبه کند و رسما اعلام موضع ابران این گونه بیان شود که سواحل خزر برای ما دیگر ارزشی ندارد و ما سهمی از دریای خزر نمی خواهیم!! این جمله می تواند به معنای واقعی به یک جنگ رسانه ای علیه جمهوری اسلامی تبدیل شود و یک جبهه متحد از جریان های داخلی و خارجی را علیه جمهوری اسلامی متحد کند. اما 50 سال پیش این اتفاق نیفتاد. شاه به عنوان مهمترین شخصیت رسمی حکومت ایران مصاحبه کرد و گفت که سواحل بحرین دیگر مروارید ندارد و به درد ما نمی خورد و به این ترتیب بخشی از خاک ایران از ایران جدا شد. البته نه تنها 50 سال پیش چنین جبهه ای علیه حکومت وقت ایجاد نشد؛ بلکه امروز هم جریان های سیاسی وابسته به رژیم پهلوی حاضر به بازخوانی این خیانت تاریخی نیستند.